خانواده برتر

نگران نباش ان شالله اگر خدا بخواد یه خواستگار خوب میاد برات.

سلام

این پست خوراک خودمه!

عزیزم من ته تقاریم و خواهرم الان مثه شماس تقریبا !

ببین خواهرم و من اصلا معیارامون شبیه نیست..

اصلا اون شخصیت و دیدگاهی که من میپسندم روخواهرم نمیخواد...

خب وقتی من الان به یه پختگیه نسبی رسیدم چرا باید رد کنم؟

اولین باری که برا من خواستگار اومد پدرم با خواهرم صحبت کردن و به نوعی مسئله رو حل کردن ...از اون موقع هم دیگه حرفی زده نمیشه در این خصوص!

من کاری به خونوادت ندارم ولی اینو میدونم خدا بخواد بشه میشه و خواهرت اگه به صلاحش باشه زودتر ازدواج میکنه!

ولی نگران نباش بعدا پشیمون نمیشی و حسرتم نمیخوری....هر کی یه قسمتی داره ..آخه حسرت قسمت یکی دیگه رو خوردن چه معنی میده؟

در ضمن ربطی به ازدواج خواهرت نداره خواستگار...یکم صبور باش و در عین حال نگاهتو به ازدواج اصلاح کن! 

شما هم سنت زیاد نیست که انشاالله هم شما هم خواهرتون خوشبخت بشین!

سلام

تو رو به تمام مقدساتی که اعتقاد داری مانع نشو برای ازدواج خواهر کوچیکت

اون بنده خدا ببخشید عذخواهی میکنم غلط نکرده که بچه کوچیک خانواده شده

باور کن اگه خانوادت به خاطر تو نذارن اون ازدواج کنه مخصوصا اینکه کسی رو هم میشناسه و در ارتباطه واقعا ظلم بزرگی در حقش میشه

نمیدونم دیگه با چه زبونی بگم ولی خواهشا خواهشا نذار به خاطر تو اون نتونه ازدواح کنه

من خواهر کوچیکه ام 

سه ساله میخوام با کسی که دوسش دارم ازدواج کنم ولی بخاطر خواهرم صبر کردم، دلم نمیاد ناراحتش کنم، سن شما و خواهرت کمه فعلا، اون میتونه صبر کنه 

الان هم میخوام به کسی که دوسش دارم بگم که بره، سه سال بسه دیگه 

اگه واقعا ناراحت نمیشی و خواهرت هم خیلی دوس داره ازدواج کنه بهش بگو که اون زندگی خودش رو داره و تو هم زندگی خودت رو 

هیچکدوم خودتون رو فدای اون یکی نکنید

ممکنه شما ازدواج کنی ولی چون آمادگی نداشتی خدایی نکرده به جدایی بکشه، یا اون بخاطر شما ازدواج نکنه با کسی که دوسش داره و چند سال بعد از شما طلبکار باشه

از فامیلای ما دوتا خواهر بودن یکیش 20 سالش بود اون یکی 17 این 17 ساله رفت ازدواج کرد دوسال بعدشم بچه دار شد این خواهر 20 ساله وایمیستاد نگاه میکرد به خواهر کوچیکترش که مدام با بچه و شوهرش میان سر میزنن خونه اینا و خواهره یه خانومی شده برای خودش تیپایی میزنه که این خواهر بزرگه به عنوان دختر مجرد نمیتونه خلاصه گذشت و خواهر بزرگه تو سن 27 سالگی با پسردایی من ازدواج کرد چقدرم عاشق هم هستن و زندگیشون داره خوب می چرخه الانم دختر کوچولوشون چند ماهه به دنیا اومده اولین نوه ی دختر خانوادشونه همه ذوق اومدن اینارو دارن با پسر داییم میرن خونه ی مامان باباش خونه ای که متاسفانه دختر کوچیکترشون که 17 سالگی ازدواج کرد یک ساله که طلاق گرفته و شوهرش دوتا پسراش و ازش گرفته و خانومه افسردگی داره متاسفانه

ان شاء الله که همه و شما و خواهرتون خوشبخت بشید ولی هیچ چیزو نمیشه پیش بینی کرد  

عرض سلام خدمتِ شما خواهرِ گرامی

کلاً این رسم و رسومات که حتماً باید دخترا به ترتیب ازدواج کنن و پسرا هم همینطور ، خیلی اشتباه و مُضره.

مثالش خود شما که الان شرایط ازدواج رو ندارین و میخواین هنوز خودسازی کنین و درباره فلسفه و اهداف و ملاک های ازدواج به جمع بندی برسین
در حالیکه خواهرتون گویا آماده ی ازدواجن .

یا باید خواهرتون پاسوزِ شما بشه و بیخیالِ ازدواج شه تا شما قبلش ازدواج کنین
یا شما باید با اکراه ازدواج کنین

ولی اینا کاملاً بی عقلی و اشتباهه

درستش اینه اینجور رسومات رو ریشه کن کنیم

الان ایشون ازدواج کنن و هر وقتم شما خواستین شما ازدواج میکنین

اصلا از حرف و حدیثِ مردم نترسین و کارِ درست رو انجام بدین

ازدواج واسه شخصی که خوفِ گناه داره،واجبه
واسه بقیه مستحبِ موکد

حالا فرض کنین اونی که ازدواجش واجبه،دخترِ دوم باشه و دخترِ اول هنوز ازدواج نکرده

پس حکم و رضایتِ خدا واسمون مهم باشه نه حرفِ مردم

شما هم آرامش داشته باشین و خجالت نکشین ، با خیال راحت زندگی کنین
ولی خب دیدگاهتونو تعدیل و اصلاح کنین

ازدواج بردگی و دربند بودن نیست

عشق و علاقه و به تعبیرِ قرآن،مودت و رحمت،باعث میشه انقد از خودتون بیاین بیرون که تصورش الان واستون غیرقابلِ درکه .

اینایی که میگم حرف و شعار نیستا،خودم عاملش بودم

من قبل از داداشِ بزرگم قصدِ ازدواج داشتم و اتفاقا با مامان بابام یه جلسه واسه آشنایی رفتیم خونه ی دخترخانومی که انتخاب کرده بودم ،
ولی خب قسمت نبود و نشد که نشد

ولی همین مبارزه با سنت های غلط کارِ درستی بود

اومدیم و داداشم تا ۴۰سالگی نخواست ازدواج کنه ،منم باید پاسوزش باشم؟

تازه این حالت واسه دخترا خطرناک تره
چون دخترا پسندیده میشن و بعد میپسندن و ممکنه خواستگاری که الان خواهرتون داره،از خواستگاری پنج سال دیگش بهتر باشه

ان شاءالله هممون عاقبت بخیر بشیم و شما و خواهرتونم ازدواجای موفق و پر از عشق و آرامشی داشته باشین.

به نظر من که ازدواج مساله ای که بیشتر از هر چیز دیگه تو زندگی, خواست خدا توش وجود داره, به خدا امید داشته باش.

شما اینو گفتید

دلم میخواد همیشه عالی باشم و مال هیچ کس نباشم از این دَر بند بودن متنفرم

بنظرم واقعا ازدواج نکنید تا دررربببننند نباشید

بنظرم ازدواج نکنید تا متتتننننفففررر نباشید

در اشتباهی دخترجان

با این تفکرات در جامعه ایرانی اگر ازدواج نکنی بیچاره میشی افسردگی میگیری زخم زبون میشنوی مطمئن باش سنت بره بالا پشیمون از دست رفتن فرصتهای الانت میشی

لطفا جدی تر روی خواستگارات فکر کن و دست از رویاردازی و ایده الیستی بردار تا هنوز سنت بالا نرفته

و حتی اگر الانم انکار کنی ولی اگرخواهرت زودتر از تو ازدواج  ناخواسته ناراحت میشی شاید اولش نه ولی مگه این مردم میزارن !! تیکه گفتن هاشون برخی افراد بی فرهنگ از همون مجلس عروسی خواهرت شروع میشه

و اینکه  تو ایران احترام خاصی به متاهلا میزارن و تو با اینکه بزرگتری میبینی با خواهر کوچکترت با احترام بیشتر و خاصتری نسبت به تو که بزرگتری برخورد میشه

خواهر شما حق داره زودتر ازدواج بکنه، هر کی هر زمانی هر شرایطی براش پیش اومد باید ازدواج بکنه میخواد 10 تا بزرگترم داشته باشه از خودش. الان ناراحتی شما چیه؟

اتفاقا شما دقیقا برعکس اون پسر و دخترایی هستی که سنشون کمتره میخوان ازدواج بکنن میسوزن و میسازن برای برادر خواهر بزرگترشون یک عمر صبر میکنن آخرشم به اینا میرسه چشمه خشک میشه! نه پدر و مادری وجود دارن اگه وجود دارن اعصاب ندارن، شرایط مملکت عوض میشه و پولم دیگه ندارن! در صورتی که اونایی که کوچیکتر بودن زودتر هم میخواستن ازدواج بکنن اون زمانی که کوچیکترا عجله داشتن برای ازدواج بزرگترهاشون توی باغ هم نبودن اصلا بعد که کوچیکه ازدواج میکنه تازه اونا رگ حسادت و ... شون گل میکنه

به هر حال اگه توی فامیل شما رسمه که بزرگ ترا زودتر ازدواج بکن یا هر جای دیگه، همه اونا دارن اشتباه میکنن. همه دارن به حق کوچیکتر ظلم میکنن. معمولا کوچیکتر ها اتفاقا زودتر سن ازدواجشون میرسه چون نسل با نسب متفاوته.

خیلی از دوستانم بودن که کوچیکتر بودن به خاطر خواهر و برادر بزرگترشون نتونستن اول ازدواج بکنن چون همین رسم مسخره اونجا وجود داشت توی خانواد شون و بعد دوست دختر یا نامزد یا شخص مورد علاقه شون این همه سال که نموند براشون رفت با یکی دیگه ازدواج کرد الانم این رفقام چشم دیدن خواهر و برادرای بزرگترشونو ندارن و میخوان سر به تنشون نباشه، متوجه شدید؟ سر به تنشون نباشه! اینطوریه. نگرانی شما کاملا الکی و بیخودیه، اون رسوم فامیل شما هم مزخرفه. هر کی هم اینطوری فکر میکنه عقب افتاده داغونه.

سلام

به شکست خورده

متنتون خیلی تعبیر زیبایی بود ، بله حرف خدا بود گفته هاتون ولی تذکر و یادآوریشون خیلی بجا بود!

بنظرم شکستی که با نام کاربریتون دارید اونو به یدک میکشید باعث رشد بیشتر شما شده!

...

به سوال کننده

زندگی همونطورری باشما تا میکنه که ازش انتظار داری!

بقول امام علی (ع): آدما با چیزی دشمن اند که نسبت به اون جهل دارن!

...

منظورم این نیست شما جاهلی ابدا...دستامو میبرم بالا (اگه روزی بپرسن جاهل ترین فرد کیه؟میگم خودم)

منظورم اینه همونطور که خودت گفتی باید بیشتر فکر کنی باید بیشتر به سوالای ذهنت به هدفت از ازدواج به معیارات به  ....فکر کنی!

در ضمن خیلی خوبه که انقدر خودتو  میشناسی که میگی آمادش نیستی!

....

چه رسومات مسخره ای. هنوز تو ایران چنین طرز فکرایی هست.

تو یک بار بیشتر زندگی نمیکنی اونوقت به جای اینکه از مجردیت لذت ببری به خاطر اینکه تو فامیل رسم نیست کوچیکه زودتر ازدواج کنه مجبور شی وقتی اماده نیستی سرسری ازدواج کنی یا غصه ازدواج کردن خواهرت رو بخوری که بعدا برای تو خواستگار نیاد.

خواستگاری که بخواد به این چیزا فکر کنه چه بهتر که نیاد چون هنوز به درک این مسئله ساده نرسیده که خواهر بزرگتر صرف بزرگتر بودن نباید زودتر ازدواج کنه. به نظر من شما تازه داری میری در سن ازدواج ی 2-3 سال دیگه بعدش کمکم حس ازدواجه ایجاد میشه. دیر ازدواج کردن بهتر از ازدواج بد کردنه اینو یادت باشه.

همینطوری که هستی باش هیچکس جز خود ادم نمیتونه بفهمه کی آمادگی چنین تصمیم مهمی رو داره.شخصیت ها فرق داره یکی درون گراس و با خودش بیشتر حال میکنه فقط زمانی که واقعا امادگی تعهد دادن داشته باشه ازدواج میکنه اصلا هم به حرف مردم توجه نکن. زندگی خیلی پیچیدس یکی زود ازدواج میکنه اون یکی دیر ممکنه اونی که دیرتر ازدواج میکنه زودتر بچه داربشه یا اونی که زودتر ازدواج میکنه طلاق بگیره دوباره ازدواج کنه و.... اصلا در هیچ چیزی نباید خودمون رو با دیگران مقایسه کنیم.

پدر مادربزرگ من حدود 60 یا 70 سال پیش چقدر روشنفکر بوده. 5تا دختر داشته تا جایی که زمانه یاری میکرد فرستادشون برای درس خوندن. مادربزرگ ما که بچه یکی مونده به اخر بود از دو تا از خواهرای بزرگترش زودتر شوهر داد.

خدابیامرز اون زمان مدرسه تو محله خودشون میسازه هم دخترونه هم پسرونه.

پدر خودش هم گویا اخوند بوده ولی خودش از اخوندا بدش میومده. البته اهل نماز روزه و حلال حرام و محرم نامحرم بوده. ولی میگن خیلی خوشتیپ و دانا بوده.

سلام، مهمترین مشکل همه ی ما اینه که ما امید نداریم، امید به اینده امید به خدا امید به پیشرفت، امید به برطرف شدن مشکلاتمون، امید به اینکه یکی رو پیدا کنیم که برامون بهترین باشه، مطمئنم نصف دغدغه های شما ترس از مشکلات بعدی و یا حل نشدن مشکلات فعلیتون هست، به خدا امیدوار باشید و سعی کنید تا از کسی کمک بگیرید هرچند خودتون سن مناسبی دارید و ادم پخته ای باید باشید، خواهرتون هم ازدواج کنه هیچ مشکلی برای شما پیش نمیاد، مگه نوبتیه؟؟ امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرید و ایشالا خوشبخت باشید

سلام

اولا که باید دیدتون نسبت به ازدواج و کلا تغییر بدین و با یه دید وسیع تر نگا کنین احتمالا شما یه تعمیم خاصی رو نسبت به ازدواج تو ذهنتون دارید(مال کسی باشم و آزادیم از بین بره....) البته اینکه گفتید از نظر روحی امادگی ازدواج ندارین و ددست دارین بیشتر رو این مسئله فکر کنین کاملا منطقیه ولی سعی کنین که با خودتون به نتیجه برسین که فردا خدایی نکرده پشیمون نشین .

گفتید که میترسید که واستون خواستگار نیاد؟!

از نظر شخص خودم بعید میدونم که کسی خواستگاریتون نیاد ایشالله که یه پسر خوب گیرتون بیاد .

با توجه به چیزایم که گفتید به نظر میاد آدم کمالگرایی باشین و همه چیو تو بهترین شرایط میخوایین و تو ذهنتون یه زندگی رویایی رو در نظر دارین ولی به مرور زمان میفهمین که همه چی اونجور که شما میخواین پیش نمیره و زندگی این درسو بهتون میده که ارزش یه سری چیزا وقتیه که اونارو از دستش بدی و خوشبختی تو یه سری چیزای کوچیک خلاصه میشه در آخر باید بگم که امیدوارم تو آینده از تصمیمی که میگیرن پشیموننشین چون بحث عمر و زندگیتون هست چیزی که نمیشه اونو به دست بیارین قدرشو بدونین ایشالله که بهترین تصمیمو بگیری.

من گاهی تودلم میگم خوش بحال اونایی که دخترته تغارین...چون این مشکلو ندارن وعجله ای براشون نیست ومیتونن هروقت دلشون خواست ازدواج کنن...

برعکس می بینم اونایی که کوچیکترن بعضیاشون ازاین ناراضین که باید بخاطر خواهربزرگترشون صبرکنن...

نمیدونم چرا گاهی وقتا همه چیزبرعکس میشه😐

یامی بینی یکی خیلی ازدواجیه توخانواده ای قرارمیگیره که به ازدواج زودهنگام اهمیت نمیدن

یکی دوست داره ازدواج نکنه تویه خانواده ای قرارمیگیره که همه گیر ازدواجشن...

منم خواهربزرگترم...میدونم خیلی سخته ولی وجدان خواهر بزرگتر اجازه نمیده که بخاطر نگرانی خودش،جلوی خوشبختی خواهرخودشو بگیره معمولا...هرچند خیلی سخته برای دخترا میتونم یکم بفهممش ولی آخرش چه میشه کرد؟اصلا راه دیگه ای هست برای یه خواهر دلسوز جزاینکه رضایت بده به اینکار؟ من اگه باشم اگه رضایت ندم شاید تاآخرعمربیشتربسوزم بخاطراینکه باعث شدم یه نفرسرنوشتش تغییرکنه...

وقتی نیتت خیرباشه خداهم حواسش بهت هست

آره بستگی به فرهنگ مردمی که اطرافتن هم داره بعضیا واسه خودشون حرف درمیارن که اینجورآدما کلا هرکاری کنی حرف درمیارن چون واسه حرف زدن ازعقلشون استفاده نمیکنن....

خلاصه خدا اگه بخواد حتی اگه توچنین جوی هم باشی ازدواجتو جورمیکنه

یکی از جمله هات منو برد به خاطرات گذشتم:"دلم میخواد همیشه عالی باشم ومال هیچ کس نباشم ازاین دربند بودن متنفرم....."من مدت خیلی زیادی اینو مساوی میدونستم با ازدواج نکردن؛الآن همین جمله رومیگم ولی معتقدم با ازدواج تناقضی نداره

البته قدیما هرکس بهم این حرفو میزد براش دهن کجی میکردم میگفتم ای دربندِمفلک....نچ نچ...واسه آروم کردن دل خودت اینو میگی چون شوهرکردی😏

البته همین جمله خیلی شروع خوبیه،فطرت آدم همینو میگه،همین خط فکریو درست ادامه بدی به حرفم میرسی...

به دانشجو :

ممنون از وقت گذاشتن و توجهتون

سلام عزیزم. 

من تو سن شما بودم که خانواده همسرم اومدن خواستگاریم و الان یه سال از اون موقع میگذره و من دوماهه عروسی کردم، با وجود اینگه ته تقاری بابام بودم و خواهر و برادرم مجرد هستم ولی  پدرم اجازه ازدواج به من با خواستگارم که از آشناها بودن رو دادن، خواستگاری که هییییییچ کدوم فکر نمیکردیم که یه روز بشه داماد.... 

ولی خداروشکر الان من راضی ام و به لطف خدا کیس خیلی خوبی برای برادرم قسمت شده و بعد محرمصفز انشاالله عقد میکنن، خواهرمم همسر همیشه میگه که لازم باشه خودم یه شخص خوب برای آبجی پیدا میکنم 

پس این شرایطو از خودت و ابجیت نگیر شاید که این ازدواج راهی باشه ب ای پیدا شدن شخص مورد نطر شما.. 

واقعا ۲۲سالته این حرفو میزنی؟اولین اشتباهت اینه که آینده و زندگیت رو مشروط به ازدواج خواهرت کردی.درحالی که اون اصلا کاری به تو نداره.اینکه حالا رفته مشاوره کرده قصد ازدواج دارن دلیل نمیشه که حتما ازدواج میکنن که شما از حالا واسه خودت بریدی ودوختی.از طرف دیگه اینکه این حرف رو یه عده از دخترا میزنن در شرایطیه که تفاوت سنی مثلا ۷یا ۸سال دارن که کوچبکه ازدواج میکنه اونوقت بزرگه یه مقدار ازدواجش تو نظره مردم سخت تره دقت کن گفتم مردم.وگرنه در واقعیت اصلا ربطی نداره.هرکسی یه وقتی داره ازدواجش به بزرگی وکوچیکی نیسش که.از حرفات معلومه که خواهرت با اینکه کوچکتره به لحاظ فکری بلوغ بیشتری داره.به فرض اینکه این خواهرو نداشتی تفکراتت یه جوریه.ببین دختر خوب خدا بشر رو جوری آفریده که یه کارایی رو اگر توی زندگیش انحام نده میشه گعت تقریبا غیرعادیه.ما نمیتونیم برخلاف جهت رودخانه شنا کنیم.طبیعت انسان اینه که اگر میخواد زندگیش لذت ببره وبه تکامل برسه به رضایت برسه نیاز به جفت داره.تو بدون داشتن جفت نمیتونی مادر بشی.مادر شدن احساسیه که هر زنی توی غریزه خودش داره.اصلا دست خودش نیس.هر انسانی نیاز داره روابط عاطفی با یه نفر جنس مخالفش درچهارچوب اعتفادتش داشته باشه یعنی اگر نداشته باشه مجبوره هی سرگوب کنه این نیازارو که باعث هزارویک مشکل دیگه میشه.شما ضدونقیض حرف میزنی از طرفی نگران نداشتن خواستگاری از طرف دیگه میگی نمیخوام در بند باشم نمیخوام مال کسی باشم.ببینم کی گفته ازدواج تورو دربند میکنه.کی گفته با ازدواج سند مالکیت خودت دو بنام کسی دیگه میزنی.ای بابا این حرفا چیه.برعکس ازدواج باعث میشه آزادی عمل بیشتری داشته باشی.مال کسی هم نمیشی.اینم که میگن این مال منه اون مال منه منظورشون چیز دیگس.ظاهرا شما هنوز خیلی مونده به بلوغ فکری درباره ازدواج برسی.حداقل تا ۲۵ سالگی صبرکن.ازدواج خواهرتم هیچ ربطی به تو نداره من خودم به عنوان یه پسر میگم وقتی برم خواستگاری یع دختر اصلا اینکه خواهرکوچکتر متاهل داره به هیچ وجه موضوعی نیس که حتی بهش فکر کنم.خواهشا این افکار بریز بیرون از سرت زندگیت رو بکن.حالا اگر این وسط کیس مناسبی پیدا شد خوب هم به خودت هم به اون فرصت شناخت بده.شاید واقعا همونی که باید باشه همین خودشه.خیلی داری سخت میگیری.فکر میکنی همه اینایی که ازدواج میکتنن خیلی کامل وعاقل هستن؟نه برعکس باورکن خیلیاشون همون اول به تنها چیزی ک فکر میکنن مسائل جنسی هست.مخصوصا نسل زیر ۲۰ساله های الان که خودت شاهدی چقدر عجله دارن.بعضیاشون که هول افتادن.میترسن قحطیش بیاد.والا نمیدونم چی بگم.خدا عاقبت هممون بخیر کنه.

ببینم یعتی خواهرت از ۱۴سالگی وارد رابطه شده با این پسره که حالا بعد از سه سال مبخواد ازدواج کنه؟اگر اینجوریه که لحظه ای مانعش نشو حتی همین امروزم دیره.جدی میگم.مورد دیدم شبیه به شما که خواهر کوچکتر که ۵سال کوچکتر بود ازدواج کرد یکسال اول روی ابرا راه میرفت یه کارایی میکردن که چی بگم.خواهره بزرگتر توی این مدت رفت دانشگاه سال آخر توی همون دانشگاه با یه پسره آشنا شد عقد کردن زمان عقدش خواهر دومیه باردار بود.بعد که بچش به دنیا اومد همون اوایل خواهر بزرگتره عروسی کرد.متاسفانه از بد روزگار وقتی خواهره بزرگتره روزای رویایی بعد از عروسیش رو میگذروند خواهره کوجیکه که حالا مادر شده بود بچه شیر میداد باید اخلاق بد شوهرش که حالا پشیمون بود که ازدواج کرده خیانت کرده بود به زنش کتک هاشو تحمل میکرد.کار به جایی رسید که دختره رو از زیر دست وپاش که کتکش میزد مستقیم بردن بیمارستان .مدتها طول کشید تا تونست طلاق بگیره .حالا خواهره کوجیکه مطلقه شده با یه بچه کوچک برگشته خونه باباش تازه میخواد شروع کنه درس بخونه دیپلمش بگیره خواهر بزرگتره که لیسانس داره شوهرش هم کارمند دانشگاه هست معلم شده.امیدوارم همه خوسبخت بشن.بزرگ و کوچیک هم نداره.

چقدر از اینکه منطقی و پخته صحبت کردید (مخصوصا تعدای از عزیزان) لذت بردم..... و غبطه به اینکه چقدر خودساخته و باشعور هستید..... از همه متشکرم که وقت گذاشتن و حوصله کردن....

همه چیز رو به خدا میسپارم

ازدواج خواهرم رو

بلوغ فکریه خودم رو

دیدگاهه تاریکمو نسبت به ازدواج،نه عزیزان از این نمیترسم ک خاستگار نداشته باشم بعد از خواهرم نه  من حتی دعا میکنم کسی نیاد سراغم چون لایق نیستم، با اینکه خانوادم حتی از رد کردن هام خسته شدن حدود 17 18 اقا که با هرکدوم توو خونه و بطور رسمی نیمساعت تاحتی 2 ساعت اون هم با هرکدوم حتی چند جلسه صحبت کردم و باید اعتراف کنم هرکدوم از اون یکی بهتر از لحاظ شخصیت و....

اما مشکل منم، و میدونم ک منم اما اصلا نمیتونم دید خوبی ب ازدواج داشته باشم

از اینکه برای طرف عادی بشم، با اینکه توو فامیل اشنا دوست از نظر اکثریت از لحاظ ظاهر بالا هستم  اما از اینکه نزدیک ترینت ک همسرته ازت اشکال ظاهری بگیره حتی فکرش دیوونم میکنه  از اینکه حتی خیلی گذرا بگه عع چرا فلانجات جوش زده یا فلانجات کاش مثه فلانی بود  دیوونه میشم، از اینکه من کوهی از عشق و وفاداری ب پاش بریزمو اون قدر ندونه و خیانت کنه میترسم، از اینکه من میبینم در اخر چقد تنهام و فهمیده نمیشم حتی از سمت شوهرم نزدیکترینم میترسم، از اینکه نتونم کلی کارای خونه رو انجام بدم بعد از اون باید ب خودم برسم بعد باید تو سکس بهترین باشم از اینکه نتونم اینارو درست انجام بدم میترسم،از اینکه نتونم بهترین باشم و ناقص باشم میترسم میدونم هیچکس کامل نیست اما من نمیخام کم باشم نمیخام جایی بمونه ک بتونه طرفم بهم بگه بخاطر این من رفتم بخاطر این خیانت کردم بخاطر این منم از فلان جهت برات کم میزارم، از اینکه من اینقد فدای یک نفر بشم از همه لحاظ ولی بره میترسم.... نه فکر نکنید تاحالا من عاشق شدم یا شکست خوردم ک این حرفارو میزنم ابدا. اطرافیانو دیدم حرفای ادما و زندگیاشونو دیدمو شنیدم، ترسیدم   ازدواج خوشی هم داره اما ماندگار نیست  چطور خواهرم همه چیز رو خیلی راحت میگیره حتی ب یک مورد از این چیزایی ک من ساعتها رووش فکر کردم فکر نکرده   ، شاید من مریضم.... 

اینکه شما دغدغه داشته باشین خیلی هم خوبه

که دوس دارین :

از نظرِ اخلاقی و شخصیتی به ثبات و پختگی برسین

از نظر اندام و هیکل و رابطه برای همسرتون بهترین باشین( بهترینِ خودتون)

و ..

ولی به نظرم شما زیادی درگیر شدین ، دچارِ وسواس شدین توی ازدواج

به نظرم حتما با مشاور یا روانشناس در ارتباط باشین تا فکرتونو تنظیم کنین

من میتونم درکتون کنم،شما کمال گرایین ولی از یه حدی بیشتر دیگه مناسب نیست

اگه کسی صرفاً بخاطرِ اندام یا چهرتون باهاتون ازدواج کنه طبیعتاً دچار میشین به این چیزایی که گفتین،

ولی اگه با پسری ازدواج کنین که آدم حسابی باشه،هیچکدوم ازین مسائل احتمالاً پیش نمیاد

هیچ دختر و هیچ زنی نیس که ۱۰۰ درصد باشه مگر اینکه عشقِ یه مرد بشه و واسه اون ۱۰۰ بشه

یعنی عشق و علاقس که یکیو واسه ما تبدیل میکنه به بهترین ، وگرنه دست روی دست بسیار است

شما اگه بهترین اخلاق،بهترین قیافه،بهترین اندام،بهترین خونواده و خلاصه بهترینا رو داشته باشین، یعنی توی دنیا نفرِ اول باشین

( به فرضِ محال) این اول بودن تا یه سال،پنج سال ، ده سال دوام داره

بعدش شکسته میشین،پوستتون به طراوتِ الان نخواهد بود ، از نظرِ جنسی از یه سنی به بعد کم کم سرد میشین و ...

پس شما تا جای ممکن تلاش کنین در جهتِ خودسازی و پرورشِ شخصیتی و ذهنیِ خودتون و عاقلانه انتخاب و ازدواج کنین ، بعدش عاشقانه زندگی کنین

البته بازم بستگی داره به انتخاب و همسرتون

اگه پاک و سالم باشه همه چی حله

با شما که ازدواج کنه،چهره ی شما واسش میشه خوشگلترین قیافه ی دنیا

قد و اندامِ شما واسش میشه بهترین

اخلاق و رفتارتون واسش میشه بهترین و ..

در حالیکه شاید مثلا چهرتون عادی باشه

یا ممکنه قدتون مثلا کوتاه یا بلند باشه

یا ممکنه از نظرِ جنسی خیلی بهش حال ندین

ولی این عشق و علاقه ی بینتون باعث میشه شما واسش دلچسب و بهترین باشین

اصن پسری که عاشق باشه از دخترا و خانومای دیگه ( نسبت به عشقش) بدش میاد

اگه فرضاً امکانش باشه با صدتا دختر رابطه ی جنسی داشته باشه که تک تکشون فوق العاده خوشگل و خوش اندامن و از نظرِ جنسی کارشونو خیلی خوب بلدن،بازم اینکارو نمیکنه

چون عاشقِ شماس

این عشق اگه بعدِ ازدواج کم کم ایجاد شه که خیلی عالیه،اگرم از طریق دوستی و آشناییِ پیش از ازدواج باشه خطرناکه چون ممکنه به ازدواج ختم نشه

مشخصه پسری که هیز باشه و اهلِ فیلمای پورن باشه،از شما زده میشه

چون توی اینجور فیلما بهترین اندام و جذاب ترین نوعِ روابط نشون داده میشن

تو خیابونم که میتونه خوشگلترین دخترا رو ببینه

ولی اگه پاک باشه،سالم باشه،آدم باشه،

شما میشین دنیاش

عشق خیلی عجیب غریبه

یه آدمِ معمولی رو تبدیل میکنه به بهترین

البته گاهی هم عشقی که میگیم ، عشق نیست

شبیهِ عشقه

اونم میتونه تا حدی کارکردِ عشقو داشته باشه

شما هم وسواسو کنار بذارین،

امیدوارم توانسته باشم منظورمو برسونم

شما عاقلانه انتخاب کنین و بقیشو بسپرین به خدا

ان شاءالله با پسری ازدواج کنین که عاشقتون باشه و شما واسش بهترین باشین و همیشه خوشبخت باشین.

شکست خورده جان

ازت خیلی ممنونم

از اینکه دعای خیلی نازی برام کردی لذت بردم

برای شمام ی زندگی با عشق روز افزون ارزو میکنم

سلام عزیزم
 به اینک دختر بزرگ تر باشی یا کوچیکتر ربطی نداره هرچی قسمت باشه شاید یه دختر بزرگتر دلش نخاد ازدواج کنه خواهر کوچیکترش که نمیتونه به پای اون بشینه

من خودم خواهرم دوسال کوچیکتر ازم هست براش خواستگار ک اومد منم خاستگارداشتم گفتن تو بزرگتری ازدواج کن بعدا میگن دختر بزرگتر مونده کوچیکتر ازدواج کرده اما قبول نکردم گفتم من فعلا قصدشو ندارم و راضی ام که خواهرم ازدواج کنه

بعد ازدواج خواهرمم کلی خواستگاراومد بعد سه سال باکسی که دوست داشتم ازدواج کردم حسرت چیزیم نخوردم چون خودم نخاستم اونموقع.

اگ اونموقع بخاطر بزرگتر بودن به زور ازدواج میکردم مطمعنا پشیمون میشدم الان.

ان شالله همسر مناسبی نصیبت بشه وعاقبت بخیر بشی...

عزیزم من خودم این تجربه رو داشتم. من خواهر بزرگترم که خواهرم که پنج سال ازم کوچکتره ازدواج کرد. من اونموقع دانشجوی ارشد بودم دنبال رویاهای خودم بودم و با این مساله مشکلی نداشتم. تا روز عقدشون. هر کی منو دیده یجوری با ترحم نگاه میکرد و با یه لحنی میگفت ایشالا بخت تو هم باز بشه. متوجه نگاه بقیه بودم که با انگشت نشون میدادنو میگفتن خواهر بزرگشه ازدواج نکرده . خانم sa اون بالا نوشته شوهرم میگه اگه لازم باشه واسه خواهر بزرگترت یکی رو پیدا میکنم ولی نمیدونه همین حرف چقدر برای اون خواهر بزرگتر حس حقارت میاره، مگه خونه و ماشینه که واسش مشتری پیدا کنی. دروغه اگه بگیم حرف مردم باد هواست و اثری روتون نمیذاره. حتی بعد از ازدواج خواهرم، به خواستگارهام جواب رد میدادم چون وقتی میفهمن خواهر کوچیکترت ازدواج کرده کرده، از تو توقع دارن بدون هیچ شرط و شروطی خیلی راحت بهشون جواب بله بدی، فک میکنن لطف کردن در حقت که اومدن تو رو بگیرن، تویی که خواهر کوچکترت رفته و موندی خونه، سرت منت میذارن که اومدن خواستگاریت.  این آدم ها همشون از دل همین دختر و پسرهایی بیرون میان که اینجا اومدن گفتن مهم نیست مگه عهد بوقه. ولی وقت عمل که برسه همینا جوری تحقیرت میکنن که انگار دستاوردی بالاتر از ازدواج در زندگی یه دختر وجود نداره. نه به تحصیلاتت نگاه میکنن، نه به اخلاق و کمالاتو موفقیتهات در زمینه های دیگه. این واقعیت تفکر آدمای جامعه ماست عزیز دلم.