سلام دوستان
من خیلی وقته یه سری مشکلات دارم که حل نمیشن . یعنی شرایط حل شدن یکی شون جور شد ولی یکی از اعضای خانواده م نذاشت که حل بشه. الان چند ساله که معطلیم. هر چی هم باهاشون صحبت کردیم قانع نشدن و متاسفانه این امروز و فردا کردن برامون یه ضررهایی هم داشت.
خب من که از دستم کاری برنمی اومد ، ناچار بودم صبر کنم ، ولی این چند سال صبر کردن باعث فرسایش روحم شده. امیدم رو کم کرده. خیلی سخته که یه نفر برای جمع تصمیم اشتباه بگیره و نتونی قانعش کنی . الان هم به حرف ما رسیده و پشیمونه ولی مگه پشیمونی سودی داره ؟ عمر رفته رو مگه میشه باز گردوند ؟!
گذشته از اینها یه مشکلات دیگه هم هست که دلم میخواست حل میشد ولی نشد. انگار این خواستن و نرسیدن های متوالی باعث شده امیدم کم بشه.
بعضی وقتا حس می کنم خدا دوستم نداره ، نمیخواد تو زندگی بهم یه حالی بده . با خودم در موردش فکر می کنم. که خدا بنده هاش رو دوست داره ، صلاح بنده هاش رو بهتر می دونه ، یا اون آیه تو ذهنم میاد که بعضی ها چیزی رو دوست دارن در حالی که دشمنشونه ( نقل به مضمون ) ولی بازم یه اوقاتی کم میارم.
اصلا انگار اون چیزی که آدم با قلبش درک می کنه با اون چیزی که می شنوه و میخونه فرق می کنه. بعضی اوقات با خودم میگم اصلا نکنه خدا یه روزی خواسته هامو بده ولی از یه جای دیگه یه چیز دیگه رو بگیره؟! نکنه اون چیزی که من میخوام نشه ؟! نکنه اون روزهایی که من آرزوشون رو دارم هیچ وقت نرسه ؟!
بهم نگید از هر چی فکر کنی به سرت میاد. من از این جمله خیلی می ترسم. چون تو فکرم چیزای خوبی نیست. چون امیدم کم شده.
خسته شدم از درجا زدن ، از مسخره شدن ، از عقب بودن ،از ترس ، از سر و سامان نگرفتن، از گذر عمر و پیر شدن.
نمی فهمم چرا من این طوری شدم. چرا اینقدر عقب موندم. چرا انقدر ناکامم. چرا به هر سمتی میخوام برم ، اون مسیر ازم دور میشه.
چطور به خدا خوشبین بشم ؟ چطور بفهمم که منو هم دوست داره ؟! دوست داره که منم خوشحال باشم ؟!
← مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه) ← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۱۳۸۶ بازدید توسط ۱۰۲۳ نفر
- يكشنبه ۱۰ تیر ۹۷ - ۲۲:۱۶