خانواده برتر

آقایون به نظرتون چرا شوهرم بعد از عقد و با وجود اولین نزدیکی کامل، ازم دوری میکنه؟ سلام من 29 سالمه و شوهرم 34 ساله و هر دانشجوی دکترا . و یکماهه عقد کردیم. زمانی که با ایشون آشنا شدم و در دوران خواستگاری و نامزدی بسیااار گرم به نظر میومدن و مدام میگفتن که تمایلاتشون زیاده و روزی 2- 3 بار رابطه میخوان و همش میگفتن که منتظر اولین رابطه مون هستن. من هم با لبخند و مهربونی پاسخ میدادم که خوش به حال من با داشتن شما... یک ماه قبل عقد کردیم. هم من و هم خانواده ام با رابطه ی کامل زناشویی در دوران عقد مشکلی نداریم و من هم به همسرم ابراز تمایلم را نشون دادم. ایشون اما بلافاصله بعد از عقد شروع کردن به دوری کردن و جواب ندادن تلفن ها و حتی قرارهای بیرون رفتنمون را هم کنسل میکردن و بهانه میاوردن. هیچ مشکل یا کدورتی هم در ظاهر بینمون نبوده. و من با عشق و خوشحالی وارد زندگی مشترکمون شدم. در نهایت یک هفته قبل که خانواده منزل نبودن و من تنها بودم، از قبل بهشون گفتم که من تنها هستم و شما بیاید خونه ما . از صبح آرایشگاه رفتم و خودمو به بهترین وجه برای اولین رابطه زناشویی برای همسرم آراستم. یک لباس خیلی زیبا و خاص برای اون شب تدارک دیدم. شام مورد علاقه و خلاصه هر چیز که به ذهنم میرسید مهیا کردم. ولی باز هم نیومدن که دیگه اینقدر اصرار کردم که انگار توی رودربایستی موند و با 3- 4 ساعت تاخیر اومد. همون بدو ورود و 5 دقیقه اول ازم رابطه خواست و من هم با روی خوش پذیرفتم. متاسفانه نه نوازشم کرد، نه حرف عاشقانه یا تحریکی انجام نداد در حالی که میدونم تجربه روابط قبل از ازدواج را داشته.و میدونستم که ناوارد نیست. به هر حال یک رابطه نه چندان گرم را داشتیم . اونجا متوجه شدم که آلتشون کوچکه و چند باری به نظرم اختلال نعوظ پیدا کردن و آلتشون از سفتی خارج میشد .ولی من تمام مدت خودم را راضی نشون دادم و آخر هم ازش تشکر کردم و اینکه چقدر مرد فوق العاده و عالی بوده و چقدر گرمه. بعد از اون کمی نشست کمی توی گوشیش گشت و چند تا تماس گرفت و یک دفعه برآشفته گفت که میخواد بره ... من تعجب کردم که چرا نمیخواد شب را پیشم بمونه در حالی که من تنها بودم... گفت کار داره و باید بره. من خیلی گرمم و ازش دوباره رابطه خواستم که بهم گفت، همون یک بار بسه و پاشد و رفت من موندم و بهت و بغض از اون شب هم همدیگه را ندیدیم . من نمیدونم یک دفعه چش شده. آیا کس دیگه ای توی زندگیش داره؟ آیا منو نمیخواد؟ آیا پشیمونه؟ خیلی حس تحقیر بدی بهم دست داد. تصمیم گرفتم کمی تنهاش بذارم تا توی حال خودش باشه. ولی اگه قرار به تنهایی بود توی این یک ماه که از عقدمون گذشته، باید خودشو پیدا میکرد. آقایون لطفا شمایی که همجنساتون را درک میکنید بفرمایید که به نظرتون همسر من چشه و من چه واکنش و رفتاری باید داشته باشم؟

با سلام. از دوستان میخوام راجب موضوعی که در ادامه گفته میشه نظر بدن چکار کنم. من پسری 25 ساله هستم که نزدیک سه و نیم ساله که ازدواج کردم. اونموقع خودم از خانواده خواستم که واسم آستین بالا بزنن و خیلی سریع این اتفاق افتاد و البته در نگاه اول هیچ مهری از خانومم در دلم ننشست و یه جورایی تحت اجبار خانواده و رسم و رسومات غلط قرار گرفتم. مثلا به جای رفت و آمد های پی در پی و اجازه یافتن برای آشنایی بیشتر به یک جلسه صحبت ختم پیدا کرد و خلاصه یه جور ازدواج ناخواسته. شب اول هم همینطور حسی نسبت به زنم نداشتم. از اون موقع تا الان در ظاهر زندگی خوبی داریم و همیشه سعی کردم حتی شده به دروغ به زنم عشق بورزم چون اون جونشو واسم میده و خیلی دوسم داره. مشکل اینجاست که گاهی خیلی بیقرار میشم و اون عطش و میل عاطفی و عشقی که در من سرکوب شد گاهی زبانه میکشه و راهی برای ارضای خودم ندارم. خیلی از شبها تا صبح گریه میکردم و همینطور ادامه داره به نظرتون چکار کنم آروم و قرار بگیرم؟