خانواده برتر

و اینجای  نوشتتون

یکم ب خودت بیا شاد باش که قراره به زودی عروس شی

کی عروس افسرده میخواد آخه

اگه براتون مسئله ای نداشت ، این مدت را خانه ی پدری آقاپسر زندگی کنید با شوهرتون اونجا بمونین ، اگر مشکل برادر شوهر و سایر نامحرمان نیست که عزب باشن و یا اینکه منزل شما باشید باهم تا اون موقع که خونه ی خودتان بروید .

یکی از علت های بحث در منزل شما ، احتمالا به علت عدم حضور ایشان هست که پشت سرش این حرفها را میزنند ، خودش بیاد و باشه ، یا شما برید پیشش ، از این حرفا پیش نمیاد  ولی به هر حال دهن مردمو نمیشه بست ، یه عده بی کارن دنبال همین چیزان .

در پناه حق. 

خودت شاغل نیستی؟ب نظرم ی کاری پیدا کن جدا از جنبه اقتصادیش سهی کن کمتر خونه بمونی سرتوو با کارای مفید ک برای زندگیت و ایندت خوبه گرم کن

در ضمن مگه خونواده شما  شرایط  همسرتونو نمیدونستن از قبل؟

چه گیری کردیم از دست این خونواده ها

راستش پیشنهادی برات ندارم نمیدونم... اما پشت خونوادت هر چند که بدن رو خالی نکن.

بعدا شوهرت سواستفاده میکنه.سعی کن خودت به خودت کمک کنی. افسردگی رو هم بریز دور و بلند شو جانانه و سعی کن راه حل پیدا کنی.

کمی راهکارهای سیاست بازی یادت میدم انجام بده

اول از همه اینکه جلوی خانوادت هیلی به شوهرت احترام بزار که در درجه اول وظیفه یک زن هست

دوم هر چیزی که همسرت برات میخره با آب و تاب و کلی ذوق تعریف کن و با خوشحالی بیا بگو برام اینو خریده که بنظرم این خوشحالی حقیقی هست چون خانمها دوست داوند هنسرشون حتی یک گل سر کوچیک هم شده براشون بخره.

سوم برای زمان عیدها اگر خودت پول داری یا با همسرت یک پول اندکی بزار و یک تکه طلا کوچک حتما نیازی نیست سنگین برداری، بخر و بگو کادو همسرت هست.

لباس خاصی مثل لباس مجلسی و یا شال یا پالتو رو بگو به مناسبت این عید گفته بیا بهسلیقه خودت بگیرم وکلی تعریف و تمجید 

اگر برات گل میخره با اون گل برو و کلی عشقت رو به همسرت جلوی خانوادت نشون بده 

و یا عکس بگیر با خوشحالی بگو اصلا انتظار نداشتم چون الان شرایطشو نداشت ولی غافلگیرم کرد و برام اینها رو خریده و سورپرایزم کرده.

چهارم از مادرشوهرت تعریف کن ولی نه زیاد که مامانت حسادت کنه.

ششم 

بگو فامیل شوهر من رسم ندارند اعیاد کادو بدند

هفتم بگو خانه فلانی (فامیل شوهر) دعوتیم و بعد فقط بیا بگو که خیلی بهت عزت و احترام گذاشتند.

فعلا همین ها بذهنم رسید 

خوشبخت بشی

بنظرم ازخودت جلوی خانوادت زیادی ضعف نشون دادی بایدبدونن توام هم دل داری توهم دنیایی داری اگرم این چیزارودرک نمیکنن خودت بهشون نشون بده که خیلی قوی هستی. همیشه ازشوهرت(حتی اگه وضع مالی خوبی نداره و...)دفاع کن ازحق خودت دفاع کن وبگوکه تحمل این شرایط واست سخته وبایدکمکتون کنن هردوخانواده.به شوهرتم یادبده که همیشه ازت دفاع کنه .یه روزجلوی دوخانواده کاملاجدی بیاین حرفاتونوبزنین وبگیدمامشکل زیادداریم ومیخوایم بریم سرخونه زندگیمون دیگه طاقت نداریم وهرچی که توی دلتونه سنگاتونو وا بکنین دیگه انشالله مشکلتون برطرف میشه

موفق باشی

بهترین کار اینه که اول بری مشاوره فوری ، مشاوره در خصوص مسایل کهنه و قدیمی و نامزدی و عقدی که شاید و  احتمالا از اون موقع تا حالا درگیرش بودی ، و همون ممکنه یکی از علل افسردگی شما باشه ، مشاوره در خصوص شیوه برخورد خانواده ات و شرایط نامزدی تون .حتما برید مشاوره. بعدش فوری فوری ، روان پزشک برید ، تا شما رو ببینه که احتمالا به دارو هم نیاز داشته باشید ، پس هم مشاوره و روان درمانی برید برای روح و روان تون ،  هم روان پزشک برید برای کمک دارویی و اگه نیازی ندیدی پیشنهاد می کنم ، به نامزدت هم حرفی نزن ، چون بعید میدونم این مشکلات خیلی به ایشون مرتبط باشه و از طرفی بازگو هم بشه جالب نیست و ممکنه ایشون یا خانواده شون ، فکرای خوبی در مورد شما نکنن. در مرحله بعد شما سعی کن با خانواده ات به یه تعاملی برسی

اینکه هدیه ای برای شما میاره یا نمیاره ، اصلا مسئله مهمی نیست که بخوان  شما رو به خاطر اون درگیر کنن ، بهترین کار اینه که خیلی منطقی باهاشون حرف بزنی ، شما دیگه اون دختر 15 ساله که نیستی. صاحب فکر و درک و اندیشه و بلوغی. هر چند که اون موقع هم بودی اما الان دیگه 23 سال تونه و خانواده شما ، حق ندارن شما رو اذیت کنن ، به هیچ وجه ، حق ندارن ، اول با منطق باهاشون حرف بزن ، با احترام ، با دوستی ، مدتی تو این فاز حرف بزن ، اگه تاثیر کرد که کرد ، اگه افاقه نکرد ، دیگه ارتباطت رو باهاشون کم کن ، تا جایی که می تونی البته ، هیج دلیلی نداره ، خانواده ی شما  ، اینجوری دختری که نامزد هم کرده اذیت کنن ، از این حق خودتون دفاع کنید ، هرچند به طور صمیمی و دوستانه ، به نامزدتون بگید که هوای شما رو کمی بیشتر داشته باشن تا خانواده تون ، گیر ندن ولی راجع به مشکلات با خانواده ات ، یک کلمه هم به نامزدت نگو . اگه می گفتی دیگه نگو ، حتی یک کلمه

اگه دیدی با نرمی افاقه نکرد ، سعی کن ، ارتباطت رو باهاشون کم کن. تو خونه باش ، تو زندگی باش ، اما بی تفاوت باش. می دونم سخته ، اما شک نکن اگه راه اول جواب نداد ، مجبوری بی تفاوتی رو در پیش بگیری ، تا شاید آسیب کمتری ببینی .  اگه می تونی برای خودت بیرون ، یه کاری هم دست و پا کنی خیلی خوبه ، اگه تونستی حتی یه کاری که حقوقش هم کم باشه ولی حداقل صبح تا ظهر ، یا صبح و عصر از اون خونه دور باشی ، عالی میشه برات . این از هر نوشدارویی برای شما بهتره ، هم تو اجتماعی ، هم زمان برات راحت می گذره ، هم از خانواده دوری ، هم حداقل یه درآمد هرچند اندک به دستت می رسه. تاکید می کنم ، شما به درآمدش فکر نکن ، اول به دور بودن از اون خونه ، بعدش لابد یه مبلغی هم ماهاینه دستت می گیره و هم یه کاری برای خودت یاد می گیری دیگه

و اما اینکه بخواهی عجله عجله بری سر زندگی مشترک ، نه اصلا کار درستی نیست. اگه با نامزدت ، توافق کردین که یکسال مثلا یا دوسال نامزدی باشین و یا بیشتر ،  بهش سخت نگیرید. هر چند نامزدی بیش از یکسال دیگه کار سخت می شه ، اما خودت بهتر شرایطش رو میدونی که می تونید برید سر زندگی یا نه . اگه نمی تونید ، ایشون رو بی خیال بشو . اون حتما شرایط عروسی رو الان نداره. البته دوستانه بهش بگید ، کاش می شد ، عروسی می کردیم ، اما اگه نتوست ، ایشون رو دیگه درگیر نکن. خانواده شما نباید شما رو فراری بدن ، اما اگه اینجا دارن شما رو اذیت می کنن ، خب شما هم نمی تونی با عجله عجله ، زندگی مشترکی که هنوز شوهرتون تو بدهی هست رو دچار عسر حرج قرارش بدی .

سعی کن مسائل و مشکلاتی که باعث میشه خانواده باهات درگیر بشن رو یه جوری شونه خالی کنی ، دست به سرشون کنی ، یه کاری کنی که اینور فشار رو کم کنی. این هم بگم که فکر نکنی ، مثل شما تو جامعه ، کمه ها ، الا ماشالله دختر و پسرهایی هستند که به دلیل بداخلاقی والدین و خانواده هاشون ، حتی در زمان نامزدی ، به سختی هر چه تمام تر این دوران رو سپری می کنن . من خودم سراغ دارم ، پدر 60 ساله ای که، پسره 26 ساله شو با اینکه نامزد هم داره ، با شیلنگ گرفته زده ، اینها از واقعیات تلخ روزگار والدینی است که اختلاف زیادی در روش و منش شون ، با بچه هاشون دارن. ان شاالله با توکل بر خدا و رفتن به مرکز مشاوره ، روان پزشک و  پیدا کردن کاری بیرون از خونه و تغییر در روند برخوردت با خانواده ات ، این دوران زود گذر نامزدی رو هم سپری کنید و به سلامتی برید زیر یه سقف مشترک

خانواده دخالت بکنه

اصلا نذارید حرفهاشون روی شما تاثیر منفی بذاره

فکرتم درسته

اگه میشه هرچه زودتر عروسی کن تا از دست دخالتهاشون راحت بشی

چندتا راه حل: 

1 سعی کن به زور هم شده لبخند بزنی هرروز صبح تو اینه به خودت لبخند بزن و کلمات مثبت بگو تاثیرش فوق العاده ست

2 صبح ها با یه اهنگ جاز ورزش کن یا برقص

3 اهنگ شاد تو گوشیت بزن و همش به اون گوش بده اهنگایی با مضمون بی خیال بودن و خوشحال بودن و زندگی جدید داشتن

4هر موقع مشکلات اومد تو ذهنت فوری از جات بلند شو و بگو خدایا به تو سپردم برام مهم نیست .هرچه پیش اید خوش اید

5هرگز خودتو با بالاتر و بهتر از خودت مقایسه نکن همیشه بگو خداروشکر. کسانی هستن که وضعشون از من بدتره

6هر لحظه نعمتای خدارو که بهت داده یاداوری کن به خودت .چیزایی که ممکنه اصلا به چشمت نیاد مثلا سالم بودن.داشتن همسرخوب.داشتن یه سقف بالا سرت.داشتن رزق و روزی حلال.حتی لباس تنت و...

7حرف های بقیه هم تاثیر گذاره هروقت کسی بهت گفت بدبخت با صدای بلند و با لبخند بگو من خوشبختم خیلی زیاد هیشکی مثل من خوشبخت نیس.طبق قانون جذب هرچی بگی و به هرچی فکر کنی همون چیز به سمتت میاد

8همیشه لباسای با رنگ روشن {مخصوصا نارنجی که خیلی تو روحیه موثره و سبز} بپوش و به خودت عطر بزن چون ارامبخشه و تو خونه ارایش ملایم کن و موقع خواب کنار بالشت سیب بزار عطر سیب ارامبخشه

9گل گاو زبان یا اسطوخودوس از عطاری بگیر و هرروز یه فنجان دم کن بخور 

به خدا دوست عزیزم اگه اینارو انجام بدی حالت خیلی خوب میشه منم خیلی مشکل داشتم ولی با این کارا حالم خیلی خوب شده

اگه مذهبی هستی بشین باخودت فکر کن اینهمه که غصه میخوری فردا پیش خدا شرمنده نمیشی چطور میخوای درمحضر خدا بگی که همه وقت های زیبا وباارزشت رو و بهترین روزای جوونی ات رو با غصه سر کردی 

بخند تا دنیا به روت بخنده

اگه تونستی کتاب صوتی معجزه ذهن برای رسیدن به ارزوها نوشته دکتر مرتضی احمدی منش رو دانلود کن گوش بده عالیه برای داشتن روحیه قوی برای مقابله با مشکلات و خودشناسی

درضمن یه چیزی میگم تا فکر نکنی همه این حرفارو یه ادم سرخوش و بدون درد گفته

سه ساله عقدم شوهرم بیکاربودو سرباز نمیتونستیم عروسی کنیم و دوشهر مختلف بودیم زیاد پیش هم نبودیم که به هم ارامش بدیم توی یه دوره یکساله هم من و هم نامزدم مریض بودیم و همش دکتر بودیم همش افسردگی زخم زبونای مادرشوهرم روزگارمو سیاه کرده بود و خیلی مشکلات دیگه ولی بااین کارا تونستم همه مشکلات رو شکست بدم پس تو هم میتونی توکل به خدا

عزیزم از شوهرت بخواه که یک جشن ساده عروسی بگیرین. هزینه عروسی رو که باید خانوادش بدن و تازه بیشتر از اونچه خرج میشه درمیاد براتون.  این پنجاه ملیون بدهی از کجا اومده؟ از اول که با چنین فردی که بدهی داره عقد کردی باید فکر اینجاهاشم بکنی... یک خونه کوچک و مناسب قیمت پیدا کنین... اگر شوهر شما همینقدر هزینه رو هم نمیتونه بکنه که آخه چرا اصلا اومد خواستگاری؟؟ ببین برای مراسم عید و اینا هم با شوهرت هماهنگ باش. بیشتر جنبه احترام گذاشتن به خانواده شماست این هدیه ها.. بگو با خانوادش و با یک گل و شیرینی بیاد... اینکارو که حتما باید انجام بده... از حق واضح خودت و خانوادت نگذر...

باید از اول شرایطشو به خانوادت میگفته .

با این همه اشتباه در انتخاب بایدم عروسی نخوای.

فکر پدر و مادرتون کردی.

هیچ کس تو رو اندازه اونا دوست نداره.

هر پدرو مادری آرزشونه بچه شونو تو لباس عروس بیینند.

من حدس می زنم خودت این آقا رو هم انتخاب کردی با دوستی و این چیزا.

وگرنه خانوادت از تو نمی پرسند چرا برات هدیه نمیارن،

تو که یکبار چوب اینجور انتخاب رو خورده بودی دوباره چرا،؟؟؟

برو مشاور گندیه که با بچه بازی زدی ایشالا مشکلت حل میشه.

من ازدواج کردم و از خانواده م یه چند تا حرف شنیدم که یادم نمی ره

بزار یه برهه ی سختی است اونو رد کنم

میرم هر کاری که شد انجام میدم تا استقلال بدست بیارم تا دیگه کسی بهم تو نگه.وقتی می بینن آدم استقلال نداره غرور آدمو له می کنن.لعنت خدا بر همه این مسئولینی که جامعه رو به چنین وضع اقتصادی وخیمی دچار کردن و برا خودشون وامهای میلیاردی برداشتن و بی کاری نصیب ما شد.

تنها راه غلبه بر این مشکلات استقلال مالیه و بس

اون وقت ببین کی می تونه بهت تو بگه

خانواده ها فقط سلیقه شخصی شونو اعمال می کنن.منم واقعا اذیت می شم.باید حتما یه کاری پیدا کنم.هر نوع کاری که میخاد باشه

و توصیه م به شما و شوهرت اینه که فقط سعی کنین هر چه زودتر استقلال پیدا کنین و نزارین عزتتون پامال بشه

استقلال 

استقلال

استقلال

حتی اینم بگم که

یه کمک مالی هم که بهت می کنن عین معامله می مونه

در قبالش باید سلیقه اونا رو تو زندگیت حاکم کنی

با اینکه طرفدار تراکتورسازیم ولی می گم که فقط و فقط و فقط

استقلال 

استقلال و 

استقلال بدس بیارین

خخخخخخخخ

 و شوهرت دستتو بگیره و برین سر زندگیتون و سلیقه خودتونو در زندگیتون حاکم کنین.

ولسلام

شیمی عزیزمن ازشوهرم خیلی دورم فقط ماهی یکبارمیبینمش 

منوشوهرم باتمام مشکلات وسختی هاجنگیدیم تا بهم برسیم حاضرم چندسال دیگه هم صبرکنم ولی خانوادم خیلی اذیتم میکنن همش طعنه کنایه متلک من تواین خونه هیچ ارزشی ندارم ازطرفی هم مجبورم بخاطرزندگیم چندسال این وضعیتوتحمل کنم ولی آخه چجوری؟توخونه ای که همش اعتمادبه نفسمو له میکنن ومدام مارو تمسخرمیکنن خانواده من بشدت پسرپرستن بااینکه من درسم عالی بودولی کوچکترین خرجی برام نکردن تابتونم برم دانشگاه ولی برادرموبه بهترین دانشگاه فرستادن یعنی دراین حدبی ارزشم براشون خونه ی مادرشوهرم هم نمیتونم بمونم چون خانوادم نمیزارن ومیگن مردم حرف درمیارن برامون شوهرم میگه فعلابیایه مدت خونه ی خودمون زندگی کنیم بعدکه وضعم بهترشدعروسی بگیریم ولی اینم قبول نکردن به یه جشن ساده هم بسنده نمیکنن ومیگن بایدمراسم خوبی بگیره وخوب خرج کنه خلاصه توشرایط بدی هستم فقط خدامیتونه کمکم کنه خیلی میترسم که نکنه حرفهای اطرافیان باعث دوری دلسردی ماازهمدیگه بشه 

خیلی شیک و مجلسی وسایلاتو جمع کن برو

از نظر شرعی و قانونی هیچ کاری هم نمیتونن بکنن

تا کی میخوای به حرفاشون گوش بدی؟

جلوشون بایست و از الان خط قرمزتو براشون روشن کن چون بعدا هم همین دخالت هارو میکنن تو سالگرد ازدواج و تولد شما و توی زایمان شما و هررر چی که فک کنین دخالت میکنن و سرک میکشن

آدم بذاره بره بهتر از اینه که بی احترامی کنه و بی احترامی ببینه

سعی کن به خودت خییلی برسی و عشق و علاقتو به شوهرت خییلی نشون بده تا اونم تشنه تو بشه

افسردگی راهم دیگه اسمشو نیار یه کلاس کیک و دسر و یا هرچیزی که دوست داری برو و سرخودتو گرم کن و همش به روزایی فک کن که میری سر خونه خودت و یه زندگی قشنگ را ایشالا شروع میکنی

ایشالا خوشبخت بشی عزیزم