سلام
من یک دختر ۲۰ ساله ام که این اواخر از لحاظ روحی خیلی به هم ریختم. عزت نفسم صفر شده اون هم به خاطر حرف یک عده از اطرافیان . سوالم اینه اگه شما جای من بودید موضوع این قدر رنج آور بود و اذیت تون می کرد یا من خیلی حساسم؟ ۱۵ ساله که بودم دیدم یکی از فامیل ها به مامانم گفت که خواهرم خیلی از من قشنگ تره و شب خواستگاری من اون داخل اتاق باشه نیاد بیرون بهتره، با حالت خنده و تحقیر گفت این ها رو و مامانمم خندید.
متأسفانه و کوچکترین دفاعی ازم نکرد که دلم خوش باشه من هر چی که باشم (هر چند از نظر خیلی ها زیبام و دوست داشتنی که متأسفانه اصلا قبول ندارم ) باید چنین حرفی گفته بشه؟ چرا اون آدم فقط یک ذره به احساسات من فکر نکرد؟ نگفت با دل این دختر دارم چه کار می کنم ؟ من خیلی شب ها به خاطر حرف اون آدم و واکنش مامانم گریه کردم و اشک ریختم .
مگه ازدواج مثل رفتن به مغازه ست که ببینی کدوم جنس بهتره همون رو بخری اگه ازدواج این قدر پوچه من هیچ وقت نمی خوام ازدواج کنم. و متأسفانه در حال حاضر خودم رو لایق هیچ آدم خوبی نمی دونم به خاطر همین موضوع. البته امیدم به خداست و می دونم خدا جای حق نشسته و مواظب دلم هست (قربونش برم) لطفا بهم بگید شما جای من بودید چطور خودتون رو آروم می کردید و سعی می کردید اون آدم رو ببخشید
معرفی کتاب:
کمکم کنید تا احساس بی ارزش بودن نکنم
دیگه نمیکشم، دیگه نمیخوام این زندگی رو ...
همه چیزمون رو الکی و برای هیچ باختیم
سهم من از این زندگی فقط کلفتی پدر و مادرم هست
نمیدونم سرنوشتم چرا اینجوری شد ؟
سر طبیعی ترین مسائل زندگی جیگرم خونه
این که یه دختر مجرد خونه بگیره و مستقل بشه بده ؟
چطور خانوادم رو قانع کنم که سر کار برم ؟
صبح تا شب توی خونه حسرت زندگی دوستانم رو می خورم
چرا منو کسی نمیخواد؟ ، این سوال شده عقده
تنها چیزی که تا آخر عمر با منه حسرته
یک دخترم که در آستانه 30 سالگی دچار بحران شدم
دختر 28 ساله ای هستم که دیگه هیچ هدفی ندارم
← خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)
- ۵۱۴۵ بازدید توسط ۴۰۱۸ نفر
- چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۰۰ - ۲۱:۱۹