خانواده برتر

فقط این گروه قراره کجا تشکیل بشه

لطفا بیشتر توضیح بدید

راستش من الان یه هفته اس ک سعی میکنم نمازامو اول وقت بخونم ولی متاسفانه همچنان تمرکز ندارم!

واقعا نمیدونم چیکار کنم!!!!!!

یک نقد من به جامعه مذهبی اینه همش منتظرن اکثرشون تا از نشستن زیر صحبت این و اون چیزی یاد بگیرن! که این هم روش خوبی هست! اما خودتون هم به مطالعه بپردازین کتاب های دینی معتبر رو بخونید و از اندیشه و افکار مختلف تا حد امکان و‌فرصت اطلاع داشته باشید.

سخنرانی ها من آقای پناهیان رو خیلی قبول دارم. رفیعی خوبه. اما بعضی ها هستن مثل این رایفی پور که در موردش صحبت نکنم بهتره! یا بعضی ها هم هستن که خیلی دگم هستن و شناختی از دنیای روز و حتی جامعه ندارن! اصولا به جز چندتایی معدود سخنران! گوش کردن به صحبت های کسانی که ادعای فضل میکنن برای مردم اکثر اوقات برام ناگوار و سخت هست!!!و سعی میکنم گوش ندم! مثلا مسجد هستم میرم تو ابدارخونه کمک میکنم یا میرم تو اشپزخونه کمک میکنم که نقد نکنم صحبت های اون بنده خدا ها رو! و حال و هوای معنوی تری پیدا کنم.

سحر جان منم مثل تو فکرم همه جا میرفت سر نماز اما به شخص عاشق نماز صبحم اصلا آرامشش وصف نشدنیه واسه منی که حتی به دنبال قرص های آرام بخش بودم واسه ی آرامش نا خودآگاه سر نماز صبح حواسم کاملا جمع بود واسه بقیه ی نماز ها هم سعی میکنم به معنی واژه هایی که دارم به کار میبرم دقت کنم و قبولشون داشته باشم ینی فقط صرفا از رو حفظ چیزی نخونم و انگار شخص خودم داره تک تک این جملات رو از قلبش بیان میکنه. 

گاهیم که حواسم پرت چشمامو میبندم و چشم بسته نماز میخونم 

موضوع دیگه اینکه سعی کن کاراتو یه ربع قبل از اینکه نماز بخونی انجام بدی و فکرت سر نماز مشغول چیزی نباشه و با ذهن آروم نماز بخونی

بله آقا محسن تا حدودی حق با شماست. بنده چند وقت پیش توی معنی قرآن بین دو سوره به تناقض رسیده بودم و حتی کاملا متاسفانه به اسلام شک کردم بماند چقد اعصابم خراب بود خلاصه تصمیم گرفتم واسه اولین بار چنتا سخنرانی درباره ی همین موضوع پیدا کنم بعضی از سخنرانی ها واقعا حالمو بد میکرد. مثلا توی یکی از سخنرانی ها همین تناقض من سوال پرسیده شده بود و اون طرف بسیار تمسخر آمیز جواب میداد اما یه سری هاشونم خوب بود.

اینم بگم برای ذهن من اون موضوع تناقض بود و الان متوجهش شدم.

 اتفاقا آقای رائفی پور بود یکیشون درباره ی ریاضیات قرآن داشت صحبت میکرد خیلی زیبا توضیح داده بود. نمیدونم شما چرا قبولش ندارید!!

من خیلی از احادیث و کتاب هارو قبول ندارم و دارم با ذهن ناقص خودم قرآن رو میخونم و تک تک نکاتشو در میارم. واقعا واقعا واقعا مث دریایی که انتها نداره، اینو با تموم وجودم حس میکنم.

به شما هم به عنوان خواهر کوچکتر پیشنهاد میکنم این کارو انجام بدید واقعا توی زندگی و نوع دیدتون تغییر عمیقی ایجاد میشه و هرکسی نمیتونه به اسم دین حرفی رو بهتون تحمیل کنه.

به محمد امین: ممنون از نظرتون. کاملا حرفتون رو قبول دارم.

جایی شنیدم گفته بود خدا با تاکید زیادی میگه قل هوالله احد، خالق ما تنها و یگانست و باعث میشه مواقع تنهایی ترس برمون قالب نشه و به همون خدا پناه ببریم. حتما روشتونو پیش میگیرم.

به امید آن روز جان، لطف دارید شما 

بزرگوارید ممنون به خاطر کمکتون اتفاقا یکی از بستگان من داشتن فراموشی میگرفتن و اوضاعشون وخیم بود، شروع کردن به ذکر گفتن و هر روز تعدادی ذکر جدید رو یاد میگرفتن و چندین بار تکرار میکردن. شاید خنده دار به نظر بیاد اما بعد از یکسال مارو مسخره میکنه میگه شما عقلتونو از دست دادید که فلان چیز یادتون نمیاد، خیلی زیبا گفتید واقعا گفتن ذکر و موارد دیگه تاثیر بسیار مثبتی توی زندگی داره. ممنون از شما

من دارم کافر میشم .....    

الان عقیده من اینه اگه خدا ادم رو دوست داره پس میبایستی کمکش کنه اما اگه دوستش نداره پس باید ببره اون رو .......... چرا نه میبره نه کمک میکنه ..  

سلام
من شخصا سخنرانی های استاد رائفی پور رو گوش میکنم اما زمانی که میخواید به سخنرانی گوش بدید مهمتر از شخص سخنران خود شما هستید ، باید به جای قرار گرفتن در قالب یه شخص منفعل که فقط میخواد گوش بده و عمل کنه ، به عنوان یه منتقد و عمل کننده بود ، بعنی گوش کرد نکات 100 % صحیح رو برداشت و عمل کرد اما جاهایی که رو که حتی کمی شک در موردش بوجود میاد رو برداشت و شخصا با تحقیق بدست اورد که اگه زمانی خواستید یه نفری رو قانع کنید دلیل مستحکم داشته باشید و هم این که خودتون شخصا این قدر مطمئن می شید که دیگه با حرف این و اون شک نیفتده به عقیده تون.

یک کتاب هم معرفی کنم نمیدونم قبلا گفتن دوستان یا خیر به نام امین نوشته فرید محمدی مقدم ناشر استوار و چاپ دقت که واقع تاثیر گذار هست و قیمت مناسبی هم داشت ( 464 صفحه 2200 تومن ) حالا دیگه نمیدونم چقدر کشیده روش :)

خلاصه موضوع : سلسله مباحثی درباره روش های عفاف گرایی و کنترل غریزه جنسی

اما بعضی ها هستن مثل این رایفی پور که در موردش صحبت نکنم بهتره!

ببینید اگه حرف ناحق زده بشه مردم دیگه به سمت شخص سخنران نمیرن در صورتیکه هر چقدر نادیده بگیریم متوجه هستیم که جناب رائفی پور هم نفوذ کلامی بالایی در بین مردم دارن

من صحبتم در مورد طرفداری از اقای رائفی نیست اما شما اگه می بینید که ایشون دارن زیاده روی میکنن چطوره برید و منابع صحبت های ایشون رو بررسی کنید و اگه قانع نشدید اون قسمت از سخنانش رو قبول نکنید دلیل نمیشه هر کی هر چی گفت درست از کار در بیاد و صد در صد این هم دلیل نمیشه که خود شخص رو نپذیریم بلکه باید اون قسمت از سخنانش رو قبول نکرد.

دو تا اپلیکیشن هست که از بازار میتونین بگیرین،اسمشون«منبر» و «واعظون»هست،کلی توش سخنرانی عای متفاوت هست

به نظر تو خدا امام حسینو دوش داش ؟؟ چیکار کرد باهاش ؟

تعریفت از کمک چیه ؟

Sahar sh:
یه بار یه پستی بود تو نت راجع به تمرکز حواس در نماز؛ بعضی کاربرا تو کامنتاشون گفته بودن ما موقع نماز خودن تصور میکنیم که مقابل کسی وایسادیم که تمام نعمت ها رو بدون منت , وبا عشق بما داده و در حال نماز با یادآوری نعمت پدر مادر دوست آشنا دست چشم پا نعمت هوای سالم و...خود بخود دچار خضوع و خشوع میشیم و حواسمون جمع تر میشه

به به امید آن روز: عزیزمی :-* 

منم باید با خودم عهد ببندم و برم جلو. 

ممنون

قبلش هم تونستی کتاب چهل حدیث امام. کل زندگیتو زیر و رو میکنه

چهل حدیثو بخون اگه پشیمون شدی هرچی دلت خواست به من بگو

ققلللبب قووللبب قللبب

به هیچ کس

هیچ وقت.

والسلام.

یک. شناخت امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف

دو. سخنرانی های استاد رایفی پور

سه . خوندن مباحثی که برام شک بر انگیز بود از کتب معتبر و البته کمک گرفتن از افرادی برای دونستن اصطلاحات  و مفهوم و چرایی اون مطلب

در ضمن. خیلیا به خاطر قیمتای بالای کتای ، کتاب نمیخرن ، پیشنهاد میکنم عضو یه کتابخونه شین و هفته ای یبار سر بزنین بهش

به منبع مطالعاتی تون دقت کنین و سعی کنین نویسندشو بشناسین

اها 

یه چیز دیگه 

یه خلاصه از کتاب در حد یه صفحه ،،یا مثلا جملات کلیدی و تاثیر گزارشو ی جا یادداشت کنین مثلا تو یه دفتر به همراه نوشتن اسم اون کتاب

به اقای نجفی

به بهsahar sh: حتما کتابارو مطالعه میکنم،مرسی دوست عزیز.......

شاید فک کنی آسونه 

من کتاب بهت معرفی نمیکنم ولی افکارمو میگم 

حضرته فاطمه بهترین زن عالم 

ایشون نماز میخوندن قرآن میخوندن به بقیه احترام میذاشتن مهربون بودن از حقه خودشون دفاع میکردن تعصب نداشتن 

ایشون نه کوهی رو جابه جا کردن نه کاره خیلی سخته دیگه ای ولی فقط خوب بودن 

شما هم فقط خوب باش کاره راحتی نیست نمیخواد کتاب بخونی یا بری چیزی اختراع کنی یا بری سازمانی تاسیس کنی فقط بذار بقیه از بودنت آرامش داشته باشن 

همیشه سرگذشته بقیه رو میخونید بعضی وقتا راجع به کارایی که نکردن فک کنید

بعضی وقتا باید گفت 

حکایت سیّد احمد رشتى و تشرّفش خدمت امام زمان‏ علیه السلام از حکایات معروف و مورد اطمینان علماء مى‏باشد ، و مرحوم شیخ عبّاس قمى‏ قدس سره نیز آن را در مفاتیح‏ الجنان نقل نموده.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ گل نرگس در آخرین پست خود نوشت:

حکایت سیّد احمد رشتى و تشرّفش خدمت امام زمان‏ علیه السلام از حکایات معروف و مورد اطمینان علماء مى‏باشد ، و مرحوم شیخ عبّاس قمى‏ قدس سره نیز آن را در مفاتیح‏ الجنان نقل نموده ، و ما در اینجا این تشرّف را از کتاب عبقرىّ الحسان آورده ‏ایم که در آنجا بعد از ذکر تعداد زیادى از راویان موثّق این حکایت را از قول خود سیّد احمد رشتى به این صورت بیان مى‏کند:

 سیّدگفت : من‏ درسال‏ هزارودویست و هشتاد به قصد حجّ بیت اللّه‏ الحرام از رشت به تبریز آمدم و در خانه حاجى صفر على تاجر تبریزى منزل کردم ، چون قافله‏ اى براى حجّ نیافتم متحیّر مانده بودم ، تا اینکه حاجى جبّار جلو دار سده ى اصفهانى بار برداشت به قصد طبروزن من نیز از او حیوانى کرایه کردم و با او همراه شدم ، چون به منزل اوّل رسیدیم سه نفر دیگر با ما همراه شدند ، و آنها عبارت بودند از :

حاجى ملاّ باقر تبریزى حجّه فروش ، حاجى سیّد حسن تاجر تبریزى و حاجى على نامى که خدمت مى‏کرد ، پس به اتّفاق روانه شدیم تا رسیدیم به ارزنةالرّوم و از آنجا به طربوزن ، در یکى از منازل بین این دو شهر حاجى جبّار جلودار نزد ما آمد و گفت : این منزلى که فردا در پیش داریم بسیار مخوف و وحشتناک است ، امشب کمى زودتر بار کُنید تا همراه قافله‏ هاى دیگر باشید ، پس ما تقریباً دو ساعت و نیم یا سه ساعت به صبح مانده به اتّفاق حرکت کردیم ، به اندازه نیم تا سه ربع فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که هوا تاریک شد و برف سنگینى شروع به باریدن کرد و به همین علّت هر کدام از رفقا سر خود را پوشانیدند و مرکب خود را تند راندند ، من نیز هرچه کردم که با آنها بروم ممکن نشد ، تا اینکه آنها رفتند و من تنها ماندم و آنها را گُم کردم ، از اسب خود پیاده شدم و در کنار جاده نشستم ، بسیار مضطرب و نگران بودم ، چون قریب ششصد تومان براى مخارجم همراه داشتم ، بعد از تأمّل و تفکّر زیاد تصمیم گرفتم که در همین مکان بمانم تا صبح شود و سپس یا به منزل قبلى برگردم و یا از آنجا چند محافظ اجیر کنم و به قافله ملحق شوم .

 در این فکر بودم که ناگاه دیدم در مقابلم باغى است و در آن باغ باغبانى بیلى در دست دارد که با آن به درختان مى‏زند تا برف هاى درختان بریزد ، سپس او پیش آمد و با کمى فاصله ایستاد و به من فرمود :

تو کیستى؟ عرض کردم : رفقایم رفته‏ اند و من مانده‏ ام و راه را گم کرده‏ ام ،
به زبان فارسى به من فرمود : نافله ( نماز شب ) بخوان تا راه را پیدا کنى ، من مشغول خواندن نافله شدم ، پس از فارغ شدن از نافله و تهجّد بار دیگر آمد و فرمود : نرفتى؟


گفتم : واللّه راه را نمى‏دانم ، فرمود : جامعه بخوان تا راه را پیدا کنى ، ( سیّد احمد رشتى گوید من زیارت جامعه را حفظ نبودم و هنوز هم حفظ نیستم ) امّا با دستور ایشان از جاى برخاستم و تمام جامعه را از حفظ خواندم ، وقتى تمام شد بار دیگر آمد و فرمود : نرفتى؟

من بى‏ اختیار شروع کردم به گریه کردن و گفتم آرى هنوز نرفته ‏ام ، راه را بلد نیستم ، فرمود : عاشورا را بخوان ، ( و من زیارت عاشورا را نیز حفظ نبودم و تا کنون نیز حفظ نیستم ) امّا بلند شدم و از حفظ مشغول خواندن زیارت عاشورا و علقمه شدم ، بار دیگر آمد و فرمود : نرفتى ، هستى ،
گفتم : نه نرفتم ، تا اینکه صبح شد ، فرمود : اکنون تو را به قافله مى‏رسانم ، و سپس رفت و اُلاغى آورد و سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و فرمود : پشت سر من بر اُلاغ من سوار شو ( و عنان اسبت را بگیر تا همراه ما بیاید )

من سوار شدم و عنان اسبم را کشیدم امّا اسب حرکت نمى‏ کرد ، فرمود عنان را به من بده ، سپس بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را با دست راست گرفت ، اسب کاملاً رام شد و حرکت کرد ، همانطور که سوار بر اُلاغ بودیم دستش را به زانوى من گذاشت و فرمود : شما چرا نافله نمى‏ خوانید؟ ،نافله نافله نافله ، و سه مرتبه این سخن را تکرار فرمود ،

و بار دیگر فرمود : شما چرا عاشورا نمى‏خوانید؟ عاشورا عاشورا عاشورا و این سخن را نیز سه مرتبه تکرار فرمود ، و بعد از آن فرمود : شما چرا جامعه نمى‏خوانید؟ جامعه ، جامعه ، جامعه

ناگاه برگشت و فرمود : این هم رفقایت ، دیدم آنها بر لب نهر آبى فرود آمده بودند و مشغول وضو ساختن براى نماز صبح بودند ، من از اُلاغ پائین آمدم و خواستم سوار بر اسب شوم نتوانستم ، پس آن جناب پیاده شد و مرا بر اسب سوار نمود و سر اسب را به طرف رفقایم ( و پشت به خودش ) برگردانید ، من در این حال به فکر افتادم که این شخص چه کسى بود که به زبان فارسى صحبت مى‏کرد؟ در حالى که در این نواحى زبانى جُز ترکى و مذهبى جز مسیحى غالباً وجود ندارد ، و چگونه با این سرعت مرا به رفقایم رسانید؟ پس چون برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم احدى را ندیدم و اثرى از او پیدا نبود .