خانواده برتر

من نگفتم

خودشون گفتن بیا زن بگیر خخخخخخ

دقیقا من دخترم ولی چون داداش ندارم واقعا واسم جای سؤال بود.برای همین پرسیدم.آخه کنجکاو شده بودم.

ولی خداییش خودت یه پا روانشناسی ها.آفرین به قوه تشخیصت.کیف کردم

داداش اولی من یه بار اومده بود به شوخی به مامانم گفته بود:فک نمی کنی وقتش از دست من راحت شی بدیم ببرنمم

مامانم گفته بود:حالا قراره کی بدبخت کنیم؟

اونم گفته حالا مشورت کنیم پیدا می کنیم این دختر خوشبختو

یعنی کلش به مسخره بازی اخرشم گفته بود نظرت درمورد دختر اقای فلانی که دوست بابام بود چیه مامانم اما می گفت من می دونستم از قبل که از اون خوشش میاد چون خیلی رفت و امدمون باشون زیاد بود

یه ماجرای جالبم داره که یه هفته بعد مامان بی مقدمه بهش گفت:برا فلانی فردا خواستگار میاد

انقدر عصبانی شد گفت:خاک بر سر کج سلیقه اش کنن

بعدم که مامانم گفت خودت قراره بری خواستگاری

خودش رو زد به کوچه ی علی چپ

کلا براش همون یه مورد رفتیم خواستگاری و مادر مزدوج شد

داداش دومی اما پنج سال پیش مامانم بهش پیشنهاد داد که وقت ازدواجته و داشتیم مشورت می کردیم راجع به ادمش که یکی از دوستاشو بخاطر مهریه بردن زندان بنده خدا کارشو از دس داد وسط مصاحبه دکتراش بود اونم از دس داد داداش منم گفت نمیخوام ازدواج کنم چند تا دیگه از دوستاش همین جوری شدند حالام من و مامانم خیلی دوس داریم ازدواج کنه فعلا داره نرم میشه...

در مورد سوال دوم من معتقدم یکسری مسائل رو زنها بهتر درک می کنن چون زنن و علت مخالفتها یا تفاوت سلیقه ها اینکه نمیخوان عزیزشون بیفته تو چاه پسرا زیادی کلی نگرن

سلام

من به بابام گفتم که بابا کتاب زندگی ۲فصل داره،بابام گفت بچگی و.....

من فرصت ندادم حرفش تموم بشه و گفتم تجرد و تاهل والان مبخوام فصل دوم زندگیمو شروع کنم

به همین سادگی

سلام

من به بابام گفتم که بابا کتاب زندگی ۲فصل داره،بابام گفت بچگی و.....

من فرصت ندادم حرفش تموم بشه و گفتم تجرد و تاهل والان مبخوام فصل دوم زندگیمو شروع کنم

به همین سادگی

این پست رو بروز میفرمایید؟

هعیییی خدا

لعنت به این زندگی

لعنت به این دنیا

حالم گرفته شد دوباره

سلام سوال کننده عزیز.

ان شالله خوشبخت بشین.

برو بشین کنارمامانت...

بگو که:مامان جان،میخواستم یه حرف خصوصی بهت بزنم!

الان مامانت میگه:چی؟

شمام میگی؟اگه گفتی؟(با خجالت ولبخندکوچیک)

الان مامانت پیش خودش هزارتا فکر میکنه وذهنش سمت ازدواج میره....

شمام بگو؟اولش (الف)داره واخرشم(ج)...خخخخخ

مامانت دیگه تا تهش میره😅😅😅

اگه کسیو مدنظرداری به مامانت بگو،بگو فلانی رو دوست دارم ودلیل عاشق شدنتم بهش بگو...(البته نا با گستاخیااااا😅😅😅)

یه کمی خجالت رو چاشنی نگاه وحرفات بکن.

البته عاقلانه ودرست وصحیح کیس مورد نظرت رو انتخاب کن.

امیدوارم که با هردختری ازدواج میکنین،خوشبخت بشین.

قول بده با هرکی ازدواج کردی،خوشبختش کنی...واونم قول بده که تورا خوشبخت کنه.

😊

چند سالتونه که خجالت می کشید؟

سنش که برسه ، ادمیزاد خوب به زبون میاد.

من که دخترم، چند ساله التماس می کنم خانواده م اوضاعو درست کنن تا بتونم ازدواج کنم. 

قبلا اینقدر بدبخت و خجالتی بودم که از ترس بابام ، یکی از مناسبترین موردا رو حتی اجازه ی خواستگاری ندادم. مادرمم اتفاقا راضی بود که ردشون کنم. 

من چوب اهمال کاری پدر و مادرمو خوردم. 

مامانم گفت فلانی براش خاستگار اومده مادرش زنگ زده خونمون تا ببینه تو خواستگارشو میشناسی .منم گفتم غلط کرده کسی که که اومده خواستگاری مگه من خودم مردم و اینگونه بود که خودم شدم خواستگار و ...

سلام

داداش من اومد مث بچه های خوب گف،مادر پدر،

من زن میخوام،همدم میخوام،همسر میخوام،همدرد میخوام...

ب همین راحتی

ولی منی که دخترم نمیتونم ب این راحتی بگم

ب خاطر همینم هس که خانوادم راحت خاستگارایی که نمیخوان و ردمیکنن

هیع خدا خودت ی کاری کن

التماس دعا به همه خانواده برتریا

سلام 

جدا بعضی نظرات رو خوندم واقعا ناراحت شدم که پدر مادرا گاهی با ندونم کاری ها و لجاجت های کودکانه باعث بدبختی فرزندشون میشن و تا عمر دارن روی خوشبختی و آرامش رو نمی بینن.واقعا این پدر مادرا چطور می تونن اون دنیا پاسخگو باشن؟؟؟

منم الان سالمه و گاهی اوقات که مطرح میشه مادرم میگه که تو نه قیافه داری نه پدرت پولداره و نه خودت ثروتمندی !!!! هی این دست و اون دست میکنه و تقریبا اقدام قابل توجهی نمیکنه میگه هر وقت همه ی این موارد مثل خونه و ماشین و ثروت به دست اومد اون وقت می تونم بگم که پسرم توانمنده!!!

انگار امثال ما که پولدار نیستیم حق نداریم از کسی خوشمون بیاد و عاشق بشیم.منم همه چی رو سپردم به خدا و روز قیامت منتظر عدالت خدا هستم. 

سلام تاپیک جالبی بود خوشبخت باشید و شادمان

به zahra.khanom

وقتی خدایی نکرده مجرد بمونی و خواستگار نداشته باشی،اون وقت مثل من به حرف میای. 

تا دیر نشده و خواستگار داری ،خواسته ت رو بگو. 

ازدواج حق هر انسانیه.

من فقط حدود دو سال از عمرم خواستگار داشتم.

والا ماکه اعصابمونو داغون کردن از بس گفتن بیا این و اونو واست بگیریم

این پدر مادرا هم یا از اینور بوم میافتن یا از اون ور

ولی نمیدونم اگر ادم خواست بگه یکیو میخواد چطور بگه

کسی نیست فعلا بیخیال خخخ

سلام

بنظرم وقتی به بعد جنسی ازدواج فکر میکنید خجالت میکشید در حالیکه ازدواج خیلی بیشتر از اونی که بخواد جسمانی باشه؛ عاطفی و معنویه. و این اصلا خجالت آور نیست. در جهت رشد انسانه و باعثه افتخار.
آدم وقتی سنش کمه و بی تجربه  "اشتباها" فکر میکنه ازدواج در ذهن بقیه یعنی نیاز به رابطه جنسی در حالیکه همه اینو درک میکنن که بحث رابطه جنسی به تنهایی نمیتونه آدمو وادار به قبول مسئولیت های زندگی مشترک کنه و نیروی نیازهای عاطفی و معنوی و انسانی هست که باعث میشه شخص اقدام به ازدواج کنه. بس اصلا خجالت نکشید و جدی باشید.
(وقتی برید تو گود میبینید که آدم وقتی درمورد کیس معرفی شده ازدواجش فکر میکنه اتفاقا شاید نتونه به مسائل جنسی فکر کنه چون مسائل خیلی مهمترش بقدری ذهنو درگیر میکنه که اون موضوع تقریبا شاید فراموش بشه. حتی خانواده ها هم به این موضوع فکر نمیکنن و تمرکزشون رو شخصیت طرف مقابل هست. بس نگران افکار اطرافیان هم نباشید.)

بس راحت باشید. اصلا چیز خجالت آوری نیست و نشون از شجاعت و مسئولیت بذیری و مردونگی شما داره.


شاید بهتر باشه بجای اینکه برید و بگید زن میخوام! با توجه به اینکه با این جمله فقط بحث مونث بودن طرف میاد تو ذهن خانواده؛ چند مورد رو در نظر بگیرید و اونا رو معرفی کنید؛ اینجوری صحبتتون معنوی تر و ارزشمندتره.
مثلا بگید نظرتون راجع به خانم فلانی یا فلانی چیه. بنظرتون کدومشون به من میاد؟
بعد اونا اگه موارد دیگه ای درنظر داشته باشن خودشون مطرح خواهند کرد.

یا مثلا به خانواده بگید: بنظرتون شرایط فعلی من برای ازدواج چطوره؟ اینطوری دیگه بحث خودش شروع میشه... معمولا هم اگه بحث شروع بشه مامانا و خواهرا دیگه ول کن نخواهند بود و مدام مورد معرفی خواهند کرد...


براتون آرزوی خوشبختی دارم.

سلام 

متاسفانه و گریه‌داره که در خانواده‌های ایرانی صمیمیت وجود نداره

که ما بچه‌ها حرفمون رو راحت بزنیم 

و بدتر این که 

چرا وقتی زن میخواید پیداش نمیکنید و به خانواده معرفیش کنید؟ 

چرا همش منتظر خانواده نشستید؟! 

همین طور هم دخترا

چرا وقتی من از یه پسری خوشم میاد نتونم باهاش ارتباط برقرار کنم؟! 

و همش بشینم تا خواستگارای نامربوط برام بیاد

من تو جمع فامیلی، علنا می‌بینم پسره ازم خوشش میاد، اما جلو نمیاد‌‌

من از پسری که حتی جرات ارتباط برقرار کردن رو نداره بدم میاد شدید

همش نشستند مادرشون کاری کنه 

خب مادرت از کجا بفهمه وقتی هیچی بش نمیگی؟ 

از طرفی هم مادرا و خواهرا به پسر اعتماد ندارند و حتی تنها می‌رند خواستگاری!!!

یعنی ذره‌ای برای دختر ارزش قائل نیستند. همینا هستند که بعدا مادرشوهری و خواهرشوهری می‌کنند‌.

هزار تا خونه می‌رند، نمیذارند دختر، پسرشونو ببینه.

درسته، بعضی پسرا گول یه دختر هرزه رو میخورند، اما اون موقع خانواده محترم باید مخالف باشه.

پسرای گرامی 

برید خودتون انتخاب کنید، بعد به خانواده معرفی کنید 

برای شناخت وقت بذارید، سرسری‌ نگیرید، اسیر عواطف نشید، حرف ۵۰ سال زندگیه

اگه هم کسی رو سراغ ندارید، بگید کاش بچه داشتم 

با بچه‌ها بازی کنید که ببینند.

یا به یکی بگید که به خانوادتون بگه

یا بگید من از دخترای فلان سبکی خوشم میاد

یا وقتی یکی ازدواج میکنه، نشون بدید که ناراحتید

یا هر دوستیتون ازدواج کرد، بگید فلانی هم ازدواج کرد

به 902016

خدایی پستت خیلی با مزه بود .

حالا الان چند سالته؟

ولی واکنش پدرت موقع مثال گاو و شیر باید خیلی با حال بوده باشه.

الان چند سالته؟ بدون شوخی دیگه قصدش رو نداری؟

دختر مناسب پیدا کردی برای ازدواج به مادرت میگی بروید حرف دختره برام بزنید رفتن حرف دختره بزنند که رفتن اگر نرفتن خودت مثل شیر اقدام میکنی میری خواستگاری اگر دختره بهت دادن رسید به موقع عقد عروسی یه ادمی از اقوام پیدا میشه اخرش خانواده راضی کند بیان مراسم عقد عروسی؟

دختر مناسب پیدا کردی  شرایط  ازدواج هم داشته باشی به مادرت میگی بروید حرف دختره برام بزنید رفتن حرف دختره بزنند که رفتن اگر نرفتن خودت مثل شیر اقدام میکنی میری خواستگاری اگر دختره بهت دادن رسید به موقع عقد عروسی یه ادمی از اقوام پیدا میشه اخرش خانواده راضی کند بیان مراسم عقد عروسی.

بعد از فرارتون، شوهرت دوباره رفت دانشگاه یا دیگه قید دانشگاهو زد و رفت سراغ کار ازاد؟ و مشغول چه کاری شد؟ خونه و اینا از کجا اورد؟ دعا کن برا من بدبخت فلک زده 😑

من اومدم تو اتاق، دیدم کولر روشنه، رفتم کولر رو خاموش کردم، پدرم گفت دیگه مرد شدی دیگه وقت زن گرفتنته 

سلام به دوستان قدیمی که کامنت گذاشتن. نمی دونم الان در چه وضعیتی هستن. لطفا اگه هستید اعلام وضعیت کنید..

من که اینقد از سن ازدواجم گذشته میترسم یه وقت این موضوع رو مطرح کنم و مادر و پدرم غش کنن..

ولی اگه شرایط لازم برای ازدواج رو دارید و تو این شرایط سخت اقتصادی میتونید گلیم خودتونو از اب بیرو بیارید حتما ازدواج کنید.. 

برای نوع مطرح کردنش هم پیشنهادی ندارم چونکه برا خودم تا حالا پیش نیومده..

البته خانواده ام یه روز درمیون میگن پس کی میخوای ازدواج کنی؟؟ منم فقط خنده تحویلشون میدم..

ولی اگه یه روز پدر بشم ، مطمئنم پدر خوبی میشم.. هر روز تو خونمون فوتبال بازی میکنیم .دوتا بچه هم میخوام یه دختر یه پسر.. همسرم با پسرمون تو یه تیم ، منم با دخترم تو یه تیم.. استقلال پرسپولیس میکنیم تو خونه مون دربی را میندازیم و همیشه استقلال برنده میشه..

5شنبه جمعه ها هم فقط کوهنوردی..

اصلا دختری که اهل ورزش نباشه نمیخوامممممممممممم..

داداش برون گرام:

من از یه دختر خوشم اومده عکسشم اینه دختره خوبیه...

باهاش ازدواج کرد

داداش درون گرا:

دز مقابل  شوخی های همیشگیه ما که قبلا واکنش منفی نشون میداد

ققطططط سکوت میکرد

و اینجا بود که فهمیدیم زن میخواد:|

والا خجالت نداره! به این فکر کن اگه دیر بجنبی شاید برا همیشه دیر بشه خدایی نکرده!

من خودم 22 سالمه

میخوام ترم جدید که شروع شد برم به مادرم بگم:

یه حرفایی هست که اگه دیر بزنی ممکنه برا همیشه دیر بشه!

حقیقت یه دختره خیلی به دلمه و دلمو برده!

تا حالا هم باهاش هیچی حرف نزدم

اگه اجازه بدین برم با واسطه خواستگاری کنم که اگه تمایل داشت شماره خونشونو بگیرم

زنگ بزنی با مادرپدرش حرف بزنی و....

فقط کنم اینطوری ازدواج کردن نه سنتی باشه نه مدرن و بهترین باشه!

یادش بخیر

انگار همین دیروز بود ..

چقدر دوس داشتم قبل از بیست و چهارپنج سالگی ازدواج کنم ..

الان سه چهار سال میگذره و انگار سرد شدم.

یه خورده محتاط تر شدم.

سخت دل می بندم.

حتی اگه دختری معیارهام رو هم داشته باشه غروری در خودم میبینم که اجازه بم نمیده برم جلو.

من میتونستم یه دختر رو خوشبخت کنم ولی نشد ...

نشد که بشه ...

خطاب به برادرهای خودم:

سعی کنید ازدواجتون قبل از ۲۵ باشه 

یا به عبارتی قبل از وقتی باشه که ازدواج براتون بشه اولویت چندم و به خاطر شرایط جامعه و فشار اطرافیان ازدواج کنید.

ازدواج در سن بالا هیچی هیچی نداره.

من ناخواسته برام اتفاق افتاد.

ولی شما با دستای خودتون این کارو نکنید.

طعم و مزه ازدواج بین بیست تا بیست و چهار سال قابل مقایسه نیست با سن های بالاتر.

سن که بره بالا از خیلی چیزا ایراد می گیری

به خیلی چیزا بدبین میشی

سخت انتخاب میکنی 

پس از من هیچ موقع فراموش نکنید که:

بزرگترین اشتباه رو انجام میدید اگر با دستای خودتون و ب عمد دیر ازدواج می کنید.

نکته اون اینه که وقتی می فهمی که زمان گذشته.

( بعضی جملات تلخ هستن ولی باید یه جایی زده شن .. این جملات برای خود من هم تلخ هستن)

سلام

نظر آجی فاطمه جالب بود برام.

من با چشمای خودم

دیدم و تجربه کردم 

اطرافیانم و خودم

 اکثراوقات که به پسره زیر 25سال نباید اعتماد کرد

چون ثبات شخصیتی ندارن...

هنوز تکلیفشون با زندگیشون معلوم نیست

اتفاقا من تل دیروز نظر شما رو داشتم

اما حالا میخوام با پسری کمتر از 28شال ازدواج نکنم....

حداقل منطقی تر و عاقل تره...

تثبیت شده شخصیتش

یکی رو میشناسم دبیر کنکوره

۲۱ سالگی مامان باباش رو برداشت برد یه رستوران لاکچری،اونجا بهشون گفت اونا هم گفتن مبارکه :)

1- بگو فلانی رو دوس دارم میخوام زندگیمو باهاش ادامه بدم.

2- چون پسرا ظاهربینن و مادرشون ب عمق زندگی فرداشو نمی اندیشد

آقای فامیل دور تو وبلاگتون یه کامنت گذاشتم براتون وقت کردید یه سر بزنید

الان پسرها دنبال عکس این جمله اند ما زن نمی خوایم!

داداش ندارم نمدونم چگونه ییان میکنن......ولی بیان خودمو میگم واستون باشد که رستگار شوید/بابام همیشه میگه تو بالش زیر سرمی نمیزارم بری......خو من چه گناهی کردم ته تغاری شدم ....بهش گفتم به فکر یه بالش دیه باشه خخخ.......هعییییییییییی //ولی خدایی ازم میپرسن یه موردی هس عالییی منم میام ناز کنم میگم نهههههههه اونام اصن اصرار نمیکنن ....هعییی خلاااصه اینگونه میشود که من فعلا بالش زیر سرم خخخخخخ

سلام خدمت برادر نجفی

لطفا بروز کنید

ممنون

من توی این زمینه با مادرم زیاد شوخی دارم و راحتم چون تک پسرم هستم مشکلی ازین بابت نیس ولی خب نمیخام تا خودم به اصطلاح دستم تو جیب خودم نرفته این کار رو انجام بدم

در مورد سوال دومم خب خیلی دلیل می‌تونه داشته باشه تفاوت فکری سلیقه ای و اون جهان‌بینی که خانوم ها (حالا یا مادر یا خواهر) با پسرا دارن

من فوق العاده این برام مهمه که خودم انتخاب کنم شریک زندگیم رو در حدی که اگه نزدیکانم اول یک نفر رو بهم پیشنهاد بدن و منم باهاش اوکی باشم در موردش دچار تردید میشم

ولی من همیشه حواسم هست توی یک چیز حتما با مادر و خواهرم مشورت کنم اونم چهره طرف مقابلم هست چون باوجود تواناییم تو شناختن شخصیت طرف مقابلم اما اصلا نمیتونم چهره بدون آرایش دخترارو از روی چهره آرایش کرده شون تشخیص بدم هرچند خیلی از خانوما خودشونم نمیتونن 

والا ما که 26 سالمون بود به خونواده گفتیم گفتن هنوز زوده، بذار سی سالت شد. هشت سال از اون زمان میگذره ولی اون شور و شوق گذشته رو ندارم بنابراین بی خیال شدم...

نباید بگی زن میخوام:(

خودت به عنوان ی آقا بلید مسعولیت زندگیتو بر عهده بگیری و بری پیدا کنی.

سلام

من اصلا چیزی نگفتم.. اینقد سنم رفت بالا که خودشون هی چپ و راست میگفتن زن بگیرخخخخ

البته فقط حرفشو میزدن..خیلی اقدام عملی برای پیدا کردن کیس مورد نظر من نمی کردن..

البته مطمئنم یه روزی پیداش میکنم..

به امید خوشبختی و عاقبت بخیری همه جوونا......

حقیقت اینه ک تا اجازه از طرف اندرونى خونه صادر نشه ازدواج کردن پسرا (از لغت زن گرفتن متنفرم باز معنایى منفى داره) با دردسره مگ این که قضیه عشق و عاشقى و این چیزا در میون باشه که پسرا دردسر رو به جون بخرن! رییس اندرونى که همون مادر باشه حس کنه دیگ وقتشه کم کم تعارفاى الکى میزنه که فلانى رو برات بگیریم خوب میشه و اینا و چند تا کیس زاغارت معرفى میکنه تا بالاخره پسره مغور بیاد خودش کیس مورد نظرشو معرفى کنه

در مورد اختلاف سلیقه ام به این دلیله که پسر دنبال بهترین همسر براى خودشه مادر دنبال بهترین عروس براى خودش با ذکر مثال مثلا پسر دوست داره همسرش خیلى زیبا باشه ولى مثلا مادر دوست نداشته باشه قیافه ى عروس از دخترش بهتر باشه!

از بیرون اومدم. کتمو آویزون کردم یه آبی به دست و صورتم زدم. بابام رو کاناپه نشسته بود داشت اخبار میدید. یه سلام و احوال پرسی کردم و خلاصه پیشش نشستم. یه کم دست دست کردم که حالا چطور بگم چی بگم. بابا هم اصلا حواسش نبود. هی میومدم توجهشو جلب کنم دیدم نه خیر خبری نیست. دیگه مجبور شدم دست بذارم رو خط قرمزش. کنترل برداشتم تلویزیونو خاموش کردم. بابام مثل برق گرفته ها زل زد بهم. عین دو تا مررررررد چند ثانیه تو چشای هم زل زدیم. بعد بهش گفتم بابا؟

گفت چیه؟

گفتم: من    زن.    میخوام

اون نگاه تو چشمای من

من نگاه به چشمای اون

آخرش بهم گفت:

خب به سلامتی. بزن بقیه اخبارمو ببینم

دیگه اینجوری شد که بهش گفتم

از کتاب اگه مرد بودم چجوری میگفتم من زن میخوام

نوشته دکتر مون

من 23 ساله بودم سال آخر دانشگاهم بود  با چند تا از دوستام خونه دانشجویی داشتیم یه روز که بچه ها نبودن زنگ زدم به مادرم یه بغض خاصی تو صدام بود با محبت بهش به ترکی گفتم مامان ایستیرم بیر سوز دیم بیلین یعنی میخوام یه حرفی بهت بگم اونم بغض کرد گفت قوربانین اولایدیم عزیزم نمه سوزی یعنی چه حرفی گفتم ایستیرم اولنم یعنی میخوام خونه زندگی دار بشم (دیدم خیلی قشنگ تره از اینه که بگم زن میخوام) از پشت تلفن از تن صداش معلوم بود که هم میخندید هم گریه میکرد چند وقت بعدش رفتیم خواستگاری دختر عموم که دوسش داشتم ولی کسی نمیدونست همه فکر میکردن من میخوام با کسی از تو دانشگاه ازدواج کنم الان 9 ماهه که با هم عقد کردیم. با اینکه من دانشجوی فوق لیسانسم و سربازی ام نرفتم ولی همزمان کار میکنم و همه چی خیلی خوبه خدا خیلی کمکمون کرده و میکنه روز به روزم محبتمون به هم بیشتر میشه تو همین 9 ماه سختی های زیادی بوده که با صبر و  گذشت و مهربونی و محبت ازشون گذر کردیم و نذاشتیم امید از زندگیمون بره و و دوست داشتنمون خدشه دار بشه انشاءالله تا عیدهم میریم سر خونه زندگی مون 

یه توصیه به برادری عزیزم: داداشای من عزیزان من هر کسی اگه شرایط خوب داشته باشه میتونه ازدواج کنه مرد اونیه که تو شرایط سخت یا علی بگه و بره جلو مگه خدا نیست که انقدر نا امیدید نذارید مردونگی بمیره انتظار دارید دخترا آستین بالا بزنن؟ این همه کمپین هست یه کمپین خواستگاری ام راه بندازین به هم معرفی کنید خواستگاری برید غول نسازید از خواستگاری یا از عقد همون دوستی که تو خیابون دارید رو قاعده مندش کنید درسته یکم مسئولیت میاد تو زندگیتون ولی همین باعث رشدتون میشه مگه شما نمیخواید رشد کنید یا شاید میترسید بابا انقدر ترسو نباشید تنها کسی که سودش رو میبینه خودتونید بعضی از دخترا و خانواده دخترا ام سخت میگیرن البته بازم مقصر شمایید جذبشون کنید با جنم با قرص و محکم بودن دلشونو ببرید کاری کنید بگن مهریه چیه ما مهریه نمیخواییم خودتو عشقه خدا کمک میکنه

اغا هر چی میگردی ی دختر پیدا نمیکنی بگیریمش دانشگاه رفتم سیگاری نیستم اهل دختر بازی و این حرفا نبودم ماهی ۳۰ تا ۴۰ میگیرم ولی اکثر خانوادها با کار آزاد مشکل دارن روز اول هم خونه میخوان هم ماشین و باید همه چی تموم باشه درک نمیکنن تازه وارد بازار کار شدیم خسته شدیم از تنهایی خسته شدم از مردم