سلام

خواهشاااااا اگه مشکلی نیست به این سوالاتم پاسخ بدید .

۱. وقتی همسرتون تو مسئله ای باهاتون مخالفن چی جوری بیانش میکنن تا اقتدار شما هم زیر سوال نره و هم اینکه نظرشو بگه و شما ناراحت نشید ؟

۲. اگه چیزی باشه ( مثل لباس ، وسایل خونه ، طرز ظاهر و رفتار خاص ) که ایشون دوست دارن ولی شما نمیپسندید ، چی جوری مطرح میکنن تا شما هم به حرفشون گوش بدید ؟

۳. چه چیزی تو خانمتون هست که اینقدر بهشون علاقه دارید و حتی قبل ازدواج هم واسشون اینقد تلاش کردید ؟ آیا این عشق بعد ازدواج هم زیاد میشه یا نه ؟

 ۴ . واسه پایدار بودن عشقتون دقیقا دوست دارید که همسرتون چه کارایی انجام بدن ؟

ممنون ازتون

پاسخ کیان :

سلام

1. بلافاصله با یه لحن معترض مخالفتش رو ابراز نمی کنه که طرف مقابلشو در حالت تدافعی قرار بده. خیلی باحوصله و در نهایت شکیبایی و احترام.

نشده نظر منو مسخره کنه یا مخالفت آشکاری کنه اما نظر واقعیش رو هم کتمان نکرده. چند روز پیش در مهمانی ای بحثی مطرح شد و من نظری دادم و دوستی از همسرم پرسید شما هم مثل کیان فکر می کنید؟ همسرم لبخند زد و گفت راستش نه. قطعا کیان برای این حرفش دلیل قاطعی داره ولی خب من نظرم کاملا عکس کیان هست و نظرشو در مورد موضوع گفت.

بعد به من نگاه کرد و با لبخند گفت البته در نهایت احترام برای همسر عزیزم. من نه تنها حس بدی نداشتم که حس کردم صد بار عاشق ترم و اگر ممکن بود وسط مهمانی بغلش می کردم. در حالت های خصوصی هم در مورد نظرات موافق و مخالف صحبت می کنیم و واقعا منجر به بحث نمیشه.

گاهی اون تسلیم نظر منه و گاهی من تسلیم نظر اون. جز چند بار لجبازی و یکدنگی بی معنی که در اوایل زندگی داشتیم و بعدش پشیمون شدیم دیگه تلاش نکردیم طرفمون رو مجاب کنیم. چه بسا گاهی کوتاه اومدن به خاطر کسی که دوستش داری و دیدن خوشحالیش خوشحال ترت می کنه تا به کرسی نشوندن نظرت و به اصطلاح در موضع اقتدار موندن.

2. طبیعیه و مخالفت توی این زمینه ها خیلی پیش میاد.

مثال: من اصلا دوست ندارم لباس مشکی بپوشه برعکس رنگایی که بهش میاد مثل سفید و قرمز و آبی  رو دوست دارم بپوشه.

گاهی موقع خرید لباسی که انتخاب می کنه مشکیه و میگه که دوستش داره و می خواد. اوایل نمی تونستیم همو قانع کنیم ولی بعدا به این ترتیب پیش رفت که گفتم پس به ازای هر یه مشکی که می خری یکی از رنگ هایی که من دوست دارم بپوشی هم بردار!

اون هم گفت پس وقتی که با منه رنگایی رو که من دوست دارم می پوشه و مشکی یا تیره تر رو برای مجالسی که من نیستم. که هر دو این طوری راضی بودیم. یا اون چون چهره خیلی معصوم و کودکانه ای داره و رنگ طبیعی تیره موهاش رو حفظ کرده بود از روشن کردنشون به شدت می ترسید و می گفت ممکنه زشت یا زیادی غیرطبیعی بشه و من دوست داشتم ببینم با موهای روشن چطوری میشه ولی اون دوست نداشت و من دیگه اصراری نکردم.

اون هم یک سال بعد از این که بهش گفته بودم خیلی غافلگیرانه به خاطر من یک بار موهاشو روشن تر کرد.

( هر چی بیشتر توضیح بدم میشه تکرار مکررات. آدم ها هر قدر عاشق هم باشن خیلی جاها مخالف نظر همو دارن و مدیریت این مخالفت ها خودش یه هنره که حتی زندگی رو دلچسب می کنه. این که اون چه طور مخالفتشو ابراز کنه یا من چطور که موقعیت کسی خدشه دار نشه...

همینو می تونم بگم نظری که با احترام و بدون لجبازی مطرح بشه و بی جانبداری و با حوصله شنیده بشه یا پذیرفته میشه یا اگر رد میشه حتما جاشو به نظر بهتری میده. اسیر این شدن که " کی حرف اول و آخرو تو خونه می زنه" رقابت بی معنی ای هست که تعادل و لطافت زندگی رو به باد میده)

3. ویژگی اولی که منو شیفته اش کرد: خیلی مهربون و "شاداب" و پرانرژی و پرتلاش بود. تو یه شهر کوچیک به دنیا اومده بود و با وجود اون همه محرومیت شهرشون این همه ترقی کرده بود و به اون جا رسیده بود و هم چنان هم رو به پیشرفت بود و هرگز ندیدم راکد باشه.

از 20 سالگی هم زمان با دانشجوییش کار کرده بود و از کار تو یک محل کوچک تو شهرستان پله پله رسیده بود به دکترا و کار توی دانشگاه و یه وزارتخونه. بودنش توی محیط کار یعنی کلی گل و گلدون و نور و انرژی و میزهای مرتب و لبخند و آرامش و دوستی بین همکاران.

رفتنش از اون جا به یک جای بهتر هم شده بود حسرت نبودنش و ذکر خیر مداومش. انرژی ای که فقط دیدنش بهم می داد کافی بود که صبح ها به جای موندن توی رختخوابم سریع بیدار بشم و بخوام مثل اون باشم. غیر از اون خیلی چیزها منو عاشقش کرد. مثل سادگی و نجابتش و رنگ به رنگ شدنش از شرمندگی و معصومیت فوق العاده چهره و رفتارش.

مثل تربیت خانوادگیش که در نتیجه اون هرگز در تمام این 5 سال یک کلمه حرف زشت ازش نشنیدم. اوایل زندگی بهش میگفتم تو چقدر پاستوریزه ای! خودم فحش یادت میدم! ولی نتیجه این شده که الان منم دیگه از اون خجالت می کشم تصادفا فحشی به کسی بدم! فقط من نبودم که عاشقش بودم.

از دوستان و همکارانم و بستگانشون هم کلی آدم رو می شناسم که سال ها خواستگار پیگیرش بودند. همیشه میگم همسرم فراتر از لیاقت من و محبت خدا و پاداش زندگی سالمی هست که در جوونی داشتم.

من اول عاشق اخلاق و رفتارش شدم و بعدها انگار متوجه زیباییش شدم. حتی تا یه مدتی این توهم رو داشتم که نکنه چون عاشقشم به نظرم همسرم این همه زیباست و هر چی مدت بیشتری از آشنایی باهاش می گذره زیباتر در نظرم میاد.

بعدا وقتی خانواده م دیدنش و بعدتر که ازدواج کردیم و همه از زیباییش گفتن نگران این شدم که مبادا همسرم فکر کنه من به خاطر زیباییش عاشقش شدم!

آخرین قسمت این سوالتون:

در مورد من که بله. بعد از ازدواج جنبه هایی از شخصیت همسرم برای من آشکار شد که پیش از ازدواج در قالب یک رابطه رسمی کاری یا حتی در دوران نامزدی هم ازشون اطلاع نداشتم و بعد از زندگی مشترک عاشق تر هم شدم.

بارها از سر کار اومدم و همون جوری که روی کاناپه نشسته بوده سرمو گذاشتم روی پاش و از فرط خستگی خوابم برده و بیدار شدم و دیدم دو ساعت خوابیدم و اون با مهربونی تمام جم نخورده تا بیدار نشم و پاش خواب رفته یا از کاراش مونده و ناچار شده شب دیرتر بخوابه تا تمومشون کنه.

گاهی که دارم پشت لپ تاپم کار می کنم ناگهان یک چیزی از درون به من میگه فقط باید ببینمش تا انرژی بگیرم. بلند میشم و می بینمش که توی آشپزخونه داره چیزی درست می کنه و هم زمان چیزی زمزمه می کنه یا گوشه ای در آرامش نشسته و غرق شده و داره چیزی می خونه و بی این که متوجه باشه نگاهش می کنم و خدا رو شکر می کنم.

وقتی میره شهرستان به دیدار خانواده اش و من نمی تونم باهاش برم همه خانواده برام دست می گیرن که کیان الان دیوونه میشه باز . هر روز نبودنش مثل یک سال می گذره.

4. خودش باشه. همینی که هست. و همین صداقتی رو که همیشه با من داشته ادامه بده. غیر از این توقعی ازش ندارم چون خودش آدم خوش روحیه ای هست و همیشه با کارهای غیرمنتظره اش تنوع و رنگ میده به زندگی مون نیازی حس نمی کنم که رفتار یا تغییر خاصی داشته باشه.

من اگر راجع به همسرم برم بالای منبر به این زودی ها پایین بیا نیستم! برای همین شرمنده که فراتر از یه کامنت ساده شد.

------------

سلام

این سوال و جواب به پیشنهاد یکی از دوستان ارسال شده


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در زن داری (۳۳۷ مطلب مشابه)