سلام
تقریبا بیست سال دارم و مذکر هستم. تصور میکنم در موقعیت سختی قرار دارم و سوال اینجاست که کسی هست(؟).
در یه خانواده از سطح ضعیف مالی زندگی میکنم. طی روز با تمرکز مشغول کارم هستم تا زندگی مطلوبی فراهم کنم. با توجه به ذهنیتم از زندگی با شرایط سخت مالی و بیماری ها و مرگ افراد نزدیک تا بحال مشکلی نداشتم. به تعامل انعطاف پذیر با حوادث ناهنجار زندگی باور دارم.
ارتباط زیادی با پدر و مادرم ندارم به این علت که تقریبا به کل موازین اخلاقی من در زندگی به شکل عملی اعتقاد ندارند و موقعیتی برای بحث های مفید با اونا ندارم. در شرایط و محیط فعلی ام دوستی ندارم که باهاش افکارمو در میان بگذارم و به اون ها گوش بده. و معتقدم ارتباط با جنس مخالف غریبه برای تسکین این وضعیت صرفا ممکنه منجر به وابستگی بی نتیجه برای اون فرد بشه و با این کار موافق نیستم. به گذراندن زمان خودم با سرگرمی های مختلف هم علاقه ای ندارم.
فعلا درآمد ثابت بالایی ندارم و نمیتونم کتاب برای مطالعه و رفع این عطش خریداری کنم بنابراین مینویسم یا با خودم صحبت میکنم. هر روز به موضوعی فکر میکنم و به دنبال تحلیل و درکشم. در هفته صد ها برگه کاهی رو با کلمات پر میکنم و توی زمان های آزادم ، این افکارو در قالب متون بدون مخاطب دقیق ، نمایشنامه و داستان بلند روی کاغذ میارم.
تا به این روز ها هر چند ماه یک داستان بلند می نوشتم اما اخیرا دارم به یه فرد ساکت تبدیل میشم ، احساسی شبیه به انفجار دارم و ممکنه به نوعی از درون خاموش بشم ، که مطمئنم خطرناکه.
وضع مالی فعلی ام بحرانیه و نمیتونم صرفا به این خاطر به هیچ متخصصی مراجعه کنم. در نگاه اول خنده داره اینکه تمامش فقط به این دلیل باشه که نمیتونم حرف های زیادی که دارم رو به دیگران بزنم. ولی این مشکل برای من خنده دار نیست.
بنظر من بقیه پیشامد های زندگیم تا به اینجا مثل سرطان در خانواده ، معلولیت ها ، مشکلات مالی و نزاع نزدیکان و مرگ ها آنچنان طاقت فرسا نمیاد. من فقط به موضوعات متفاوت دیگه ای فکر میکنم در صورتی که تفاوتی بینمون نمی بینم ، همه داریم با همین ترکیب از ناملامیات زندگی می کنیم.
موجود زنده متکلمی در اطرافیانم علاقمند نیست که پیرامون زیبایی طبیعت ، لایه های روان انسان ، فیزیک ، منطق ، فلسفه ، گستردگی های نجومی و مسائل دانش روز و ازین قبیل موضوعات بشنوه حتی خانواده م.
از این تکرار به شکل سختی اندوهگینم و از شنیدن بحث های بی پایان طرافداران و مخالفان کمپانی ها و گروه های مختلف، طبقه بندی کردن و برچسب زدن افراد ، موسیقی های عاشقانه تند از همه دستگاه های ممکن و برخی از موارد دیگه کوچکترین احساس خوشایندی ندارم. تصور میکنم... این موقعیت سختی باشه. از اینکه همراهی کردید متشکرم.
مرتبط:
سکوت و نوشتن (2)
آیا نوشتن اهداف، تاثیری در رسیدن به اون ها داره ؟
چگونگی نوشتن اهداف در قانون جذب
← درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)
- ۲۴۴۶ بازدید توسط ۱۸۸۶ نفر
- جمعه ۳ ارديبهشت ۹۵ - ۱۷:۳۳