خانواده برتر

متاسفانه این چیزا که بهش گیگن تله آشنایی برای پسرا هم کم نیست و برخی دخترا با هزار جور کلک وارد زندگی پسر میشن و این رو فقط خودشون میدونن و به بقیه میگن پسره اهرد زندگیم شده در حالی که خودشون با نخ دادن و رفتارهای عمدی پسر رو سمت خودشون میکشونن تا اگرم به نتیجه نرسید بگن من نمیخاواستم پسره اوند جلو من بارها دیدم در دخترا که اصلا جذب کردن پسرا رو به هم یاد میدن و یه نوع مهارته براشون میگن باید یه حوری رفتار کنی تا مسر رو جذب و وابسته کنی و التماست کنه و تو ناز کنی بعد وانمود کنی که اون از تو مشتاق تره.

بله عزیزم پیش اومده. از روی اجبار هم بوده. ایشون اصرار میکرد من به شما علاقه دارم ولی من هیچ حسی بهش نداشتم. اخرش راضی شدم بهش یه فرصت بدم. یه چند ماه حرف زدیم تقریبا همه اخلاقاش دستم اومده بود و خیلی قهر و جر و بحث داشتیم اخرش گفتم فلانی ما بدرد هم نمیخوریم همین الانشم باهم کنار نمیایم چه برسه بریم زیر یه سقف

مشکل این بود که ایشون خیلی خود رای بود میگف من دوس دارم تو همه چی خانومم نظر بده اما در واقعیت اینجوری نبود.  من بعضی وقتا با حرفاش موافق بودم ولی هر جایی مخالفت میکردم ایشون کلا اعصابش بهم میریخت و هر چی از دهنش در میومد میگف مثلا میگف چقدر نفهمی تو من میگم اینجوری باشه بگو چشم دیگه اعصابمو خورد میکنی

باهاش کات کردم. باز بعد چند ماه اومد  قسم میخورد نمی تونم فراموشت کنم دوباره یه ماه حرف زدیم خوب شده بود اخلاقش ولی بعد یه ماه باز شد همونی که قبلا بود اخرش از همه جا بلاکش کردم شمارشم بستم که نتونه زنگ بزنه

کاش پسرا وقتی میبینن باهم کنار نمیایم قبول کنن این رابطه اخر عاقبت خوشی نداره انقدر سیریش نشن

من که گفتم و تاکید کردم خاهش کردم آقایون نظر ندن با احترام به همه شما . فکر کنید بحث چندتا خواهراتون باهم است لطفا وارد نشید . میخایم درد دل زنانه کنیم لطفا این آزادی رو بهمون بدید پیشاپیش هرچی شما میگید قبوله فقط نمیخام این بحث منحرف بشه . من از جناب نجفی میخام از آقایون بخان نظر ندن این یکبارو . لطفا برادران نیاین به تیکه انداختن و شلوغ بازی و اعتراض و غیره . بله بله بله در خانمها آدمهای بدم هست راضی شدین این که بحث نداره. خاهشا بحث و به بیراه نکشید خاهش میکنم

فقط خانمهای محترم دقیق سوالم رو بخونن و در چهارچوب سوالات پاسخ بدید . 

گفتی اقایون نظر ندن ولی لازم

دیدم نظر بدم ...

اون ۴ خط آخر خیلی عجیب بود 

مگه میشه تو رودربایستی قرار بگیری بری سر قرار!!! 

اولین باره میشنوم 

مشکوک به ننه من غریبم بازی راه انداختنی الان ۲۰ سالته و اولین ویژگی که باید داشته باشی مسئولیت پذیری هست ... یه جوری میگی هم جنسامون تحمل کرده مگه سادیسم داره!!؟ 

واقعا زشته چرا بعضیا میخوان مسئولیت کارشون و به عهده نمیگیرن و یه جوری حرف میزنین و منت میزارین میگین فلانی و تحمل کردم !!! خوب نمیکردین عزیز دل برادر

 خانمهای محترم سوالاتم رو کامل و دقیق بخونید که کاملا در جریان عرایضم قرار بگیرید و بعد تجربیاتتون و بگید . دقت کنید بحث اصلا در مورد فلسفه آشنایی و قوانین آشنایی نیست نمیخام جوابی در این مظمون بدید که بحث منحرف بشه . بحث کاملا و مشخصا  در مورد انتقال تجربیات در آشنایی است که موجب آزار ما شده و یا آشنایی هایی که ناخواسته شده ولاغیر. 

---

اینجا نمیخام نظریات فیلسوفان و ارجاع به منبعی داده بشه و یکسری تفکرات عقب مانده که هم توهین به مردان است و هم زنان که یکسری ها مرتب ترویجش میدن باشه مثل این شبه تفکرات که میگن مردها از ابتدای خلقت شکارچی بودن و زنها شکار شونده . گویی این آدمها متوجه نیستن الان قرن 21 است ما خیلی وقته دیگه غار نشین نیستیم.   

---

بیخیال....

 هر دختری تو این شرایط باشه  خودش باعث بانیش بوده.... (دلش میخواسته الان دلش نمیخواد ادامه بده و از این جور حرفها)  یکم به کارهات فکر کن متوجه میشی

سلام 

من موردی به عنوان خواستگار داشتم که جوابم از اول منفی بود اشنا بودن و میشناختم ولی با خصوصیات اخلاقیشون اشنا نبودم با این وجود جوابم منفی بود اما شماره منو گرفتن و پیام دادن که حرف بزنیم منم برای اینکه ببینم چه حرفی دارن جواب دادم اما بعد از گفتگو هم علاقه ای پیدا نکردم و با حرفایی که میزدن بیشتر برای رد کردنشون مصمم شدم . خیلی اصرار داشتن یعنی زیاد پیام میدادن و هیچجوره کنار نمیکشیدن من بخاطر این اصرار و پیامهای زیادشون  دچار استرس شده بودم و حتی بخاطر استرس زیاد درگیر ریزش مو و کاهش حافظه شدم انگار حس مالکانه داشتن و این اعصابمو بهم میریخت . به مادرم گفتم جوابم منفیه و و پیام ها و تماس هاشون رو مسدود  کردم بعد مدتی دیگه کنار کشیدن .

نظرم اینه اگه کسی رو نمیخواید یعنی از جایی به بعد اینو متوجه شدید که مناسب هم نیستید یا علاقه ای ندارید حتی تا قبلا از عقد ، بگید و نترسید 

بهتر از اینه که بدون علاقه یا تمایل ازدواج کنید و وارد یه بحران بشید و زندگی برای هردوتون تلخ بشه 

 یه خواستگار از فامیل داشتم که سر مهریه به توافق نمیرسیدیم اون موقع سنم کم بود و حساسیتایی داشتم که خب الان ندارم مخصوصا برای مهریه . بعد یه خصوصیات و مواردی داشتن که نمیپسندیدم و دوست نداشتم برام سخت بود پذیرشش دوست داشتم جواب رد بدم اما روم نمیشد هم اینکه میدونستم دلیلش رو میپرسیدن و نمیتونستم بگم و چون دیگه موافقت کرده بودم و به نظرم زشت بود نظرمو تغییر بدم  به خودم میگفتم شاید ازمایش دادیم و خونمون به هم نخورد یعنی نقطه امیدم همین بود دیگه با یه بهونه جواب منفی دادم .

راهش اینه منطقی تصمیم گرفته بشه و ترحمی نشه

احساس هم باشه ولی عقل و منطق پیش از احساس 

با تاکید فراوان و خاهش خواهرانه آقایان نظر ندید !!   به چه زبونی باید بگیم بحث کاملا زنانه است؟ فکر کنید خواهرانتون میخان درد و دل کنن حتی اشتباه بگن   شما این آزادی رو بما بدید اگرم چیزی گفته بشه راجب پسرهای بی خانواده و بده شما که همگی برادران گل و خوب من هستید ابدا منظورمان شما نیستید و قرار نیست جمع ببندیم

من هیچ وقت تو رودر بایستی با کسی آشنا نشدم حتی با وجود اصرار بازم قبول نکردم

توصیه من اینه که از اول کلا قبول نکنین که بعدا دردسر بشه. یه نه بگو و خلاص. اگه ده بار دیگه هم گفت ده بار دیگه بگو نه

چون رابطه احساسی هم ابتدا وجود نداره برا هر دو طرف بهتره. تا اینکه رابطه ادامه دار بشه و وابستگی پیش بیاد

من حدود یک سال هست که با خانواده برتر آشنا شده ام و تابه امروز خواننده ی خاموش بوده ام، دلیلش این بود که میترسیدم نظر من بر روی زندگیه حتی یکی از  افراد سوال کننده تاثیرگذار باشد و به نوعی تصمیم اشتباهی گرفته بشود! چون خودم را در جایگاهی نمیبینم که به بتوانم اظهار نظر کنم. 
بنابراین تصمیم گرفتم هیچ نظری ندهم تا زمانی که بتوانم راهنمای خوبی باشم! 
اما پاسخ پیام شمارا میتوانم بدهم، چون ماجرای خودم هست.
دقیقا طبق گفته ی خودتان من هم به دلیل حفظ احترام یکی از اقوام پذیرفتم که یک جلسه با فرد مورد نظر گفتگو داشته باشم به این امید که شاید به دل بنده بنشینن!
درواقع من هرگز تمایلی به این دیدار نداشتم و میدانستم که جوابم به ایشان مطلقا منفی خواهد بود!
به دودلیل : یک اینکه درحال حاضر قصد ازدواج ندارم/ دو اینکه تاحدودی نسبت به ایشان شناخت داشتم و رفتار و منش و اخلاقشان مطابق با خواست من نبود.
اماخب درآخر علی رغم تلاش بسیار من، ایشان تشریف آوردند!
(یکی از اشتباهات اخیر من همین بود که درمقابل بزرگ ترها کوتاه آمدم، باید تا آخرین لحظه مقاومت میکردم! اما از حق نگذریم تجربه ی مفیدی هم بود که در ادامه خدمتتان عرض مینمایم)
من تصمیم گرفته بودم در همان لحظات ابتدایی به ایشان بگویم که برای یک دیگر مناسب نیستیم تا وقتشان را بیهوده تلف نکنند! 
اما حین ورود ایشان چنان شور و شوقی در چشمانشان موج میزد که دلم نیامد حرفی بزنم! 
(گویا فرد واسطه به ایشان نگفته بودند که من مخالف حضورشان هستم و بااصرار راضی شده ام، درواقع قصد فرد واسطه خیر بوده است اماخب بهتر بود صادقانه همه چیز را برایشان توضیح میدادند) 
 ایشان مدام سوال میپرسیدند و میگفتند نظرشماچیست!؟ از اهدافم و اینکه چرا میخواهم ازدواج کنم؟ اما من حرفی برای گفتن نداشتم! چون اصلا قصد ازدواج نداشتم. 
(همیشه تمام خواستگاری ها تلفنی متنفی میشدند به دلیل اینکه من قصد ازدواج نداشتم، درواقع ایشان اولین تجربه ی من از ملاقات حضوری بودند و من کمی خجالت میکشیدم اما خب مادر گفته بودند حتما صحبت کنم که ایشان آزرده خاطر نشوند! اینکه میگویم تجربه ی مفیدی بود هم به این خاطر است که در آن فضا قرار گرفتم و باعث شد یک ذهنیت کلی نسبت به خواستگاری و چگونگی رفتار وسوالاتی که قرار است پرسیده شود داشته باشم ) 
کم کم سعی کردم باایشان همراه شوم و به سوالاتشان پاسخ دهم و در لابه لای جواب هایم به ایشان بفهمانم که خط فکریه ما باهم کاملا متفاوت است. 
و دقیقا همین هم شد. ایشان گفتند من میدانم شما جوابتان منفی است، وقتی این حرف را گفتند من هم توانستم راحت بگویم که من به اصرار بزرگ تر ها این ملاقات را پذیرفتم، ایشان گفتند درک میکنم اماای کاش اینقدر سریع بیان نمیکردید و ذوقم را کور نمیکردید!  
ایشان گفتند خواهش میکنم کمی بیشتر فکرکنید و راحت به من نه نگویید، من به شما علاقه مندم!
ودرآخر گفتند که اگر خدابخواهد همه چیز اتفاق می افتد.

من بسیار متاسف بودم از این اتفاق و دلم نمیخواست دلشان را بشکنم و دلیل عذاب وجدان من هم همین است که ایشان گفتند به من علاقه مند هستند.  
شاید مانند دیگر خواستگاران تلفنی پاسخ منفی میشنیدند عذاب وجدان نداشتم. 
خانواده ی ایشان چندین بار دیگر هم تماس گرفتند تاشاید نظرمن تغییرکند اماخب من هربار بیشتراز قبل شرمنده میشدم. 
البته این را بگویم که من به ایشان مستقیما پاسخ منفی ندادم دلم نمیخواست غرورشان جریحه دار شود و هربار گفتم درحال حاضر قصد ازدواج ندارم. که دروغ هم نگفته بودم فقط کامل نگفته بودم. 
(خواستگاری و همچنین شنیدن پاسخ منفی لزوما به معنای شکستن غرور نیست، چون برخی از آقایان گفته بودند غرورمان میشکند من هم گفتم شاید ایشان جزو همین دسته باشند )  
اما اخیرا حس کردم خانواده ی ایشان هنوز منتظر روزی هستند که من پاسخ مثبت بدهم (خودشان را ندیده ام) 
واقعا نمیدانم چندبار وچگونه بگویم که نمیخواهم ازدواج کنم و حتی اگر این تصمیم راداشته باشم شخص مورد نظر من ایشان نیستند! (درواقع هنوز نمیدانم چه کسی است:) ) 
درواقع مشکل این است که من نمیتوانم این جملات را بگویم که مبادا رنجیده خاطر شوند و به همان دلیل اول که قصد ازدواج ندارم بسنده کردم.

به هرحال به ظاهر همه چیز تمام شده است.امامن هنوز هم خودم را مسئول این اتفاق میدانم، روی حرف بزرگ تر ها حرف زدن خیلی بهترازاین است که به یک جوان امیدواهی دهیم. 

اگر بازهم تماسی گرفته شد، صادقانه میگویم که هم قصد ازدواج ندارم هم حتی اگر داشتم بازهم به شما فکرنمیکردم. درست است که بی رحمانه است اما باید واقعیت را بدانند. 

این فقط یک پیشنهاد است برای افرادی که شرایطی مثل من دارند که درست و نادرست بودنش را نمیدانم و میخواهم خوب فکرکنید بعد باعقل خودتان تصمیم بگیرید:که اگر واقعا میدانید حتی اگر ساعت ها بافردمورد نظر صحبت کنید به نتیجه ای نخواهیدرسید حدالامکان برروی نظرخودتان پافشاری کنیدو به فکر بزرگترها و غیره نباشید و وارد روابط آشنایی نشوید، چون شاید شخص مقابل باهزار امید و آرزو آمده باشد.و به این امید نباشید که در آخر بهانه ای میاورید و همه چیز تمام میشود!اما اگر نمیتوانید بااطمینان خاطر راجع به فرد مورد نظر حرفی بزنید وشک و تردید دارید، بهتر است یک ملاقات کوتاه داشته باشید، شاید در همان دیدار کوتاه به دل یک دیگر بنشینید! 
درواقع به نظرمن همه چیز دست خداست.
اگر بخواهد حتی غیرممکن ها هم ممکن میشوند.
حال دلتان خوب و در پناه حق!

سلام 

من اصولا نمیزارم وارد این تله ها بشم. مورد بوده که با پدرش خیلی تعارف داشتیم مجبور شدم به دروغ بگم نامزد دارم هرچند این قضیه هم برام خیلی مسئله ساز شد و اخر مجبور شدم بگم به هم خورد و خیلی استرس کشیدم اما به هر حال از همون اول تکلیف اون اقارو روشن کردم تا درگیر نشه اما خودش پیگیر بود و من نمیخواستم ذهنشون درگیر باشه اما دست بردار نبودن و هر روز راجع به اون نامزد فرضی سوال میپرسیدن.

به نظرم این کار درست نیست من خیلی اذیت شدم

یکی از دوستامم معلم بود توی همکاری مجبور شد با یه اقایی اشنا بشه یعنی خواست رسمی بهش جواب منفی بده تا دست برداره اونم خیلی اذیت شد.

تا وقتی دو نفر عقد نکرده اند هییییچ تعهدی به هم ندارند و هر زمان پسر یا دختر حس کردند به درد طرف مقابل نمیخورند یا مورد بهتری برایشان هست حق دارند با اون شخص ادامه ندهند.

کجای اسلام گفته شده باید آشنایی به قصد ازدواج، به عقد برسد ؟

برای قطع کردن آشنایی نیازی نیست دختر یا پسر بتوانند طرف مقابل را قانع کنند .اصلا ممکن است آن پسر به دل دختر نباشد یه رفتار یا حرف کوچکی بزند که دختر از ازدواج با او پشیمان شود. چرا رابطه ای که به دل دختر یا پسر نیست باید اجباراً ادامه پیدا کند؟

اگر قرار بود هر آشنایی به عقد منجر شود اصلا نیاز به آشنایی نبود و همان اول که دو نفر همدیگر را در خیابان دیدند باید سریع عقد می کردند .  دو نفر آشنا میشوند ولی احتمال دارد به هزار و یک دلیل دختر یا پسر متوجه شود نمی تواند آن فرد را تحمل کند یا از او زده بشود. در اینصورت ادامه دادن آشنایی خیانت است و باید رابطه عاطفی را تمام کرد. 

آفرین به fateme و دختر و کاربر(( نمیخام اسمم و بگم ))  دخترانی قوی که سربلند از این شرایط سخت با قدرت و درایت بیرون اومدین. شما ها دقیقا به سوالات پاسخ دادین و کلا حواشی نرفتین و بحث و منحرف نکردید واقعا در چهارچوب بحث انتقال تجربه کردید بسیار مچکرم  . می دونید دوستان این انتقال تجربه چه خوبیهایی داره یکی اینه ما از تجربیات هم می آموزیم هم تجربیات دیگران و می بینیم می فهمیم تنها نیستیم تا خدای ناکرده خودمون وسرزش نکنیم بخاطر گناه نکرده یا خودخوریها. یکجور تخلیه انرژی منفی است . اینجا با گفتن این تجربیات آزار دهنده تخلیه میشیم و با گفتنش انگاری راحت میشیم مثل یه جور درد دل دوستانه با هم می مونه

به نظرم آشنایی اسمش روشه

آشناییه. نامزدی نیست و با هزار عامل ممکنه تمام بشه

با سعید موافقم یه کم به کارهات فکر کن متوجه میشی 

بله من در حال آشنایی با فردی بودم احساس کردم ایشون جهان بینی شون با من زمین تا آسمون فرق داره و حس کردم دوست داشتن و فهمیدن چنین فردی برام کار آسونی نیست و دنیاهامون کیلومترها از هم دوره مثلا اون آقا خودش شهرستانی بود و یه ماشین پژوی نه چندان نو داشت ولی وقتی تو ماشین بودیم به بقیه مردم از بالا به پایین نگاه میکرد ماشین هاشونو مسخره میکرد و با یه غرور و پزی میگفت اینا کی ان تهران پر آدم حسابیه همه ماشینای چند میلیاردی دارن میری تو خیابون کیف میکنی ولی میای اینجا حالت گرفته میشه این همه گدا گدور میبینی 

خوب من یه آدمی ام ارزش انسان ها رو به شهرستانی تهرانی بودن یا ماشین زیر پاشون و امثالهم نمیدونم آدمی ام با دیدن پولدارها و ماشین های لوکس در سطح شهر به وجد نمیام و با دیدن مردم معمولی و پژو و پراید چندشم نمیشه کلا پولدار و بی پول برام فرقی نداره 

ولی اون آقا با وجود شهرستانی بودن و ماشین و وضع مالی معمولیش خودشو از هم سطحای خودش جدا و برتر میدونست 

و با اعتماد به نفس خاصی مردم رو میکوبید و اصلا متوجه نبود خودش در حد همون مردمه و حتی از یه جنبه هایی پایینتر از خیلیاشونم هست 

اونقدر خودشیفته بود که فکر نمیکرد همون تهرانی های ماشین میلیاردی هم ممکنه به خودش از بالا به پایین نگاه کنن و ازش چندششون بشه 

این اعتماد به نفسش و نگاه متکبرانش به انسان ها شدیدا تو ذوقم زد 

خیلی با من با ادب و تملق و چاپلوسی برخورد میکرد و سعی میکرد جنتلمن به نظر برسه و خودشو آدم خوبی جا بزنه ولی جاهایی که حواسش نبود خود حقیقیش رو لو میداد به عنوان مثال 

یه مرتبه که با هم بیرون بودیم تصادفا دو تا از فامیلامو بیرون دیدم و احوال پرسی و اینا 

اونا پیرمرد پیرزن بودن و لباس های فوق العاده معمولی داشتن ولی بسیار بسیار سرشناس و ثروتمندن اما ظاهرشون اصلا اینو نشون نمیده به هر حال خیلی پیرن و در قید تیپ زدن نیستن

اون آقا موقع برخورد با اون دو فامیل من چون نمیشناختشون خیال کرد فقیرن و با اینکه خیلی بلبل زبون و خوش مشرب بود ولی به زور سلام کرد و رفتار و نگاهش یه جورایی با اکراه و از بالا به پایین بود و حتی به زور جواب اونا رو میداد

یه سری رفتارهای این مدلی داشت که بدون اینکه متوجه باشه شخصیت واقعیشو به نمایش میذاشت هیچگونه قرابتی با ایشون حس نمیکردم و ازشون خوشم نمیومد 

در نهایت جواب رد دادم و گفتم به این نتیجه رسیدم که ما به هم نمیخوریم خیلی پیگیر شدن ول کن نبودن سعی میکردن رفتارهاشونو توجیح کنن و به من ثابت کنن اشتباه کردم تا جایی که پیگیری هاشون مایه اذیت بود و در نهایت هم که مطمئن شدن نظرم به هیچ عنوان برنمیگرده مقدار بسیار زیادی فحش ناجور نثار خودم و خونوادم کردن که مثلا انتقام گرفته باشن در حالیکه جواب رد حق هر کسیه ولی ایشون فرد بسیار مزخرفی بودن

من خواستگار های زیادی دارم و نمی زارم بیان خواستگاری ،چون حس می کنم هنوز زوده و همش رد می کنم بیش تر خواستگار هام را ...یه بار یه خانمی منو قبول کرده بودند تو یه جایی منو دیده بودند بعد شغل آقا پسرشون خوب بود ایشون زنگ زدن به خونه ما برای خواستگاری و اینا ...البته تو اون جایی که منو دیده بودن هم گفته بودن که من گفتم نه و اینا که زنگ زدن ...مامان منم گفت دخترم ،ایشون تعریف می کنن ازشون ،پسر خوبیه ،خانواده دارن و شغلشم که عالیه چون خودم هم در آینده شاغل هستم...منم گفتم بدک نیست یه بار بزارم بیان بعد اینا یه رسمی دارن یعنی تو کل اقوام و آشناهاشون برای خواستگاری این رسم بوده که رسم بسیار به نظر من مسخره ای ...که مادر بیان اول دختر را ببینن با اینکه من را از اول دیده بودن من قبول نکردم چون می دونم تکمیلم نیازی ندارم کسی منو تایید کنه ولی به خاطر گل روی مامانم و فقط به خاطر رسم دیرینه ایشون من قبول کردم عکس پسر را هم دیده بودم اصلا به دلم ننشست به هر حال خواستم ببینم چه طوره مجلس خواستگاری و اینا ....ایشون هی اصرار می کردند که ما قبول کردیم.و اومدن خانه ما ...من هم با احترام بعد چند دقیقه صحبت های مامانم و بابام اومدم تا منو ببین..مادر پسره یه حرف های می زد آدم می موند من اون وسط مونده بودم انگار می خواستن برده بگیرن..وضعیت خوبی هم داشتن ولی از اون خسیس ها بود مادر پسره ...ما می گفتیم خونه و ماشین ...خونه و ماشین را قبول نداشتن😅😅خود پدر آقا پسر با ما موافق بود ولی مادر پسره برای خودش می برید و می دوخت ...من اون وسط هم خندم گرفته بود و هم حرصم!آخه با چه رویی این حرف ها را می زد پسرشون هم نزدیک ۳۰ سال سن داشتند منم دیدم شرایطشون خوبه قبول کردم وگرنه قبل ایشون یه خواستگار توپ تر داشتم که قبول نکردم یعنی اجازه خواستگاری فعلا نمی دیم ..ولی خدا می دونه فکر کنم خود خانمه دو دو تا چهارتا کرد توی ذهنش گفت این دختره خوشگلی داره قد هم داره شغل هم داره یه مشت چرت و پرتی بگم بلند بشم برم🤣😅البته پسرشون هم به نظرم از این بچه ننه ها بود کسی که استقلال رای نداره که برای خودش زن انتخاب کنه به نظر من به درد لای جرز دیوار هم نمی خوره چه برسه بشه تکیه گاه آینده🤣😅به هر حال برای من فرقی نداشت شیرینی و شکلات هم خوردم 🙋کیف هم کردم ...

فقط آقایون توی ذهنشون می گن این دختره خوشگله برم خواستگاری🕺

شاغله برم خواستگاری🕺

قد داره برم خواستگاری🕺

حالا یه چند مورد می گن اخلاق و حجاب که من هم معیار اولم همیناست برای همسر آینده ام...💪😎

ولی آقایون این را هم بدونید که دخترا هم تو ذهنشون برای اجازه خواستگاری دادن می گن:

شاغل و پولداره💃با ایمان و خوش اخلاقه💪🌟

خوش قیافه یا قد بلنده💃

به دلم میشینه💃

بله این از اون در

بعد خیلی جالبه نزدیک ۳۰ سال سن انتظار خونه و ماشین چیز عجیبی؟!ایشون چند سال شغل خوبی هم دارن خانوادشون هم که وضعیت خوبی داشتند مشکل مالی نداشتن ک😅

فقط با خودم گفتم بیچاره اون عروسی که می خواد گیر چنین مادر شوهری بیفته🍏

دخترا قدر خودتون را بدانید مسئله یه عمر زندگی 

شما ها هم خوشگلید☺️

هم باهوشید😊

هم قد هاتون خوبه🥰

و هم اخلاق و رفتار عالی دارید😎

هم با ایمان هستید😊🥰

شما تو هر سایزی باشید بهترین کاری هستید که خدا انجام داده😁💪

پس خودتون را دست کم نگیرید...به کمتر از خودتون قانع نباشید🥰

فکر کنید مسئله یک عمر زندگی 😊

منم احساس می کنم کار اشتباهی کردم از همون اول از دیدن آقا پسر خوشم نمی‌یومد نه اینکه ایشون چهره خوبی نداشته باشند چرا زیبا هم بودن ولی به دل من ننشستن🌟خدا خدا می کردم یه طوری رد بشه که شد ایشالا ایشون هم خوشبخت بشن و همه جوونا ...فقط می خواستم بگم اجازه ندید مادر یا خواهر یا هر کس دیگه ای شما را ببینند مگه شما کالا هستید منم به خاطر اصرار زیاد قبول کردم ..خانواده شون هم گفتن دختر زیبایی بود ولی خونه و ماشین و اینا...

تو رو خدا دیگه خونه و ماشین هم نگیرید😁نزدیک ۳۰ سال😅🤣😂

به هر حال تجربه جذابی بود🌟

احساس خطر گفتید یاد دوران دبیرستانم افتادم . اونموقع نمیدونم فامیل یکی از دوستام منو کجا دیده بود بهم پیام داد و حسابی سمج بود کلیم دروغ راجب شعل پدرو مادرش گفت ک دوستم اعتراف کرد دروغ میگه . منم بلاک کردم . از طریق دوستم ی روز منو تهدید کرد ک میاد جلو مدرسه تا بام صحبت کنه . منم اصلا اهل رفیق بازی نبودم ک حتی بزور با این تهدیدش قبول کنم. به دوست پسر یکی دیگه از دوستام ک با اون دوست بود گفتیم راضیش کنه که نیاد ابرو مو جلو ناظم و بچها ببره سر هیچی. زنگ اخر یه استرسی گرفته بودم ک تا حالا سابقه نداشته دستام میلرزید میترسیدم اون دوست پسره دوستم نتونسته باشه راضیش کنه میگفتم باید بفکر ی مدرسه جدید باشم. چون واقعا پسره بی فکری بود حتی دوستمم ک فامیلش بود احساس شرمندگی میکرد . 

ازینجور موارد دوسه تا دیگم دارم . اکثر پسرا فکر میکنن وقتی ی دختر میگه ن ناز میکنه و بزور میخان ی چیزو ب کرسی بنشونن.

من با یه مورد که فامیل بودیم ولی شناخت از هم نداشتیم آشنا شدم و نه گفتم ولی طرف ول کن نیست و خونوادش میخوان براش برن خواستگاری ولی منتظر من نشسته که یا معجزه بشه بله بگم (یه بار بهش نه گفتم و کششم ندادم) یا ازدواج کنم و چون درجریان این رفتار مریضش هستم یه احساس عذاب وجدان اشتباه میاد سراغم.

از من به شما سوال کننده نصیحت برای آشنایی با کسی که نمیتونین کاملا از زندگیتون حذفش کنین احتیاط کنین و قبل از راه دادنشون به خونتون از فامیل یا آشنای مورد اعتمادتون حتی شده غیر مستقیم تحقیق کنین چون طرف وقتی یکم دور و برتون اومد واسه همیشه روتون زوم میشه ولی اگه از اول راهش ندین احتمال به وجود اومدن کدورت و عذاب وجدان گرفتن شما کمتر میشه

بلاک هم بی احترامیه 

غریبه رو بدون بلاک 

سلام خواهر عزیز

من نسبت به پست نظری ندارم ولی باید بدونید که اینجا یه وبلاگ عمومیه نه پی وی شبکه های اجتماعی تون که از نظر دادن اقایون جلوگیری کنید..

اتفاقا همیشه خوبه که ادم نظر هر دو جنس رو بدونه که بتونه به جمع بندی بهتری نسبت به مسئله برسه..

به به دختر 

شما با من بودین ک ماجرای دبیرستانمو گفتم ؟

اگر اره جز بلاک چاره چیه ؟ وقتی ب یکی هی میگی نه اون ول کن نمیشه ؟

جمله دومتون رو متوجه نشدم 

نه شمارو نگفتم به دختر

• شنبه ۱۱ اردیبهشت ۰۰
• ۰۰:۳۰

بودم 

من هم نمیدونم چاره چیه ولی میدونم بلاک بی احترامیه. شما چاره داشتید به من بگید

راستش شب قدرِ، نوع حرف زدن من هم درست نبود یهو یاد اون موضوع افتادم درست صحبت نکردم در رابطه با اون خانم که برای پسرشون اومده بودن خواستگاری ..انشالا ایشون حلالم کنن هم خودشون و هم پسرشون ..راستش عذاب وجدان گرفتن آقای نجفی اگه میشه پست قبلی من را پاک کنید که اول نوشته بودم من خواستگار های زیادی دارم و...اشتباه کردم🌺انشالا همه عاقبت به خیر باشن تو این شب های قدر التماس دعا..

چه دختر چه پسر همه انسان هستیم🌺ایشالا  خدا،امام علی و اهل بیت امشب بهمون نگاه بیندازند..

و من الله توفیق

والا من خواستم یه نظری بدم  و با وجود اینکه دخترم ولی از بی احترامی که به آقایون شد برای نظر ندادن خوشم نیومد ... 

بهتره بزرگ منشانه تر و محترمانه تر رفتار  کنیم

موفق باشید

به شب 

دورود بر شما بزرگوار کاملا درست می فرمایید 

من کامنت درباره بی احترامی و بلاک گذشتم تأیید نشد

ممنون. خیلی مؤثر بود. میشه بیشتر از ماجراتون و اون شخص بگید؟ پیشنهاد جنسی نامحسوس چگونه به شما داد؟ شما چی گفتید؟  چه جوری رابطه شما کات شد ؟ عقایدش چطور بود که شناختید؟

به نمی خوام اسم بگم 

ببخشید شما بهشون گفتید به درد هم نمیخورد چرا دوباره اصرار میکرد ؟ عاشق بود ؟ قبلش دوست نبودید؟

خودتون همه کثافتکاریا شخصو دیدید؟ اگه از کسی شنیدید و ندیدید  .........

ممنون.خداوند پسری که گفتید لعنت کنه 

و شما رو سر فراز. 

حق زنده است.

ساده ترین و بهترین راه اینه که قدرت نه گفتن رو تمرین کنی و قاطع باشی و عاقلانه فکر کنی.

چرا میگی پسرا جواب ندند ؟؟ اتفاقا نظر همرو بشنو و جمع بندی کن تازه پسرا بهتر همجنس خودشونو میشناسن

بعدم این روزا دیگ دختر و پسر نداره ک یه دخترایی آدم میبینه اصلا میخواد فرار کنه گیررررر میکنن به پسره ولشم نمیکنن تا بیاد بگیرتشون والا اصلا آدم با دیدن این دخترا شاخ در میاره !! به پسرای محترم پیشنهاد میکنم برای جلوگیری از فریب خوردن بوسیله دخترای شیاد(( آرکتایپ هرا )) را تو گوگل بزنین و بخونین اگه دوست دارین

شما هم عزیزم به نظر من بهش بگو من بهت علاقه ای ندارم و والسلام!

خواهش میکنم.

این همه کثافتکاری لیاقت لعنه .

باید آبروش بره اول در مجازی بعد در واقعی

میتونم هرکاری بکنم. میتونم زمینش بزنم میتونم ببرمش هوا. کاری میکنم به غلط کردن بیفته.

آبروشو می برم. تماشا کنید

خواهش میکنم.

فکرکنم شناختم.

***** *** ** *** ******* ******* **** ***** **** ** ****** *******

**** ***** ** ***** ***** ** ******** ***** ***** **** ***** ****** **** *** * *** **** **

حلقه ازدواج داد من قبول نکردم ترکش کردم

دلارام پیامت خیلی مؤثر بود.انتقام میگیرم از ******

کثافتکاری پست فطرت لعنش کردم 

ببین چه جور آبروش بریزم. میتونم زمینش بزنم  .هیچ کاری نیست نتونم بکنم.

ملعون نفهمید من خاصم

اینترنت ندارم و پیام آخره .با من اشتباه نگیر نفر بعدی به نام عصمت دیدید

ببین چه جور آبروش میریزم مجازی و واقی. تماشا کن 

خصوص شما انتقام میگیرم به پات بیفته 

میبینی به غلط کردن افتاد باید بفهمن علاقه شدید ابراز نکنند و آزار نکنند.

ممنون

حق زنده است

جناب نجفی سلام 

چند بار ازتون خواهش کردم پیام های منو 

چه بصورت مجزا 

چه در خطاب به خانم زینب و عصمت حذف کنید 

ولی متاسفانه ترتیب اثر ندادین چرا؟!!

لطفاً حذف کنید 

به خانوم عصمت.

واقعیتش حس کنجکاویمو تحریک کردی 

من که نفهمیدم کی بود اون شخص چون تماما سانسور شده 

ازت سوال داشتم 

شما چه طور آشنا شدین 

و چه طور تموم شد 

چرا با هاش ازدواج نکردی؟

به عصمت 

از ویژگی های ظاهری و اخلاقیش 

میتونید بگید فکر کنم این دیگه سانسور نشه 

بیمار خاصی نداشت آیا؟