یک سال پیش با آقا پسری که به طور سنتی از طرف یکی از اقوام برای خواستگاری معرفی شده بودند مدت 1 ماه صحبت کردم از جلسه اول هر دو نظرمون مثبت بود و به اصطلاح به دل هم نشسته بودیم اما مواردی بود که من رو آزار می داد و به نظرم میومد ایشون از روی ناچاری حاضر به ازدواج با من شدند و من معیارهای مورد نظر ایشون رو ندارم
در عین حال اختلاف سنیمون هم زیاد بود و من اولین تجربه جدی خواستگاریم بود و کم تجربه بودم و ایشون 34 ساله و خیلی با تجربه بودند
یا مثلاً مورد دیگه اینکه در جلسه دوم  به من گفتند که اعتماد به نفسم در مورد قیافم خیلی بالاست!!!  هر چند وقتی مستقیم ازشون سوال کردم گفتند که ظاهر شما رو می بینم و به دلم نشسته. با این تناقض تو حرف ها احساس سرخوردگی می کردم هنوز هم منظور این صحبت ایشون رو متوجه نشدم شاید برای اینکه من رو از دست ندن این حرف رو می زنند
یا اینکه انتظار ادامه تحصیل من رو داشتند چون همزمان موردهای دیگه ای با تحصیلات بالاتر و هیئت علمی دانشگاه هم به ایشون معرفی شده بود
با وجود این مسایل احساس ناخوشایندی داشتم و فکر می کردم ایشون من رو به خاطر خودم نمی خواد و اگر ازدواج کنیم حتماً در آینده فکر می کنند کاشکی با موردهای دیگه ای که معرفی شده بودند هم آشنا می شدند در عین حالی که خودم شرایط خیلی خوبی دارم و آیندهام از ایشون بهتر بود و هنوز از نظر سنی فرصت ازدواج داشتم
و در نهایت با وجود اینکه به هم وابسته شده بودیم و به نظر اختلافی نداشتیم  و وقتی از من خواستند با هم یک روزه برای کاری به شهر دیگه ای بریم به نظرم کار غیر اخلاقی اومد برای منی که تا قبل از اون با نامحرم تا حد ممکن حرف هم نمی زدم و جواب منفی دادم و که باعث شوکه شدن ایشون شد و چون دل کندن خیلی برام سخت بود و گریه امونم رو بریده بود تو اون شرایط حتی نتونستم جواب تلفن ایشون رو بدم
و توضیحاتی که با اس ام اس دادم براشون قانع کننده نبود و خیلی با دلخوری خداحافظی کردند
بعد از اون تو محیط های کاری ایشون رو چند باری دیدم با خوشرویی حتی پیش سلام شدند
ولی من هنوز هر وقت ایشون رو می بینم به علت وابستگی عاطفی که برام پیش اومده بود به شدت ناراحت می شم و به خاطر آخرین برخورد عذاب وجدان می گیرم
البته ایشون هنوز هم ازدواج نکردند و من هم بعد از اون خواستگارهای داشتم که همه جوره قبولم داشتند و اعتماد به نفس من رو بالا می بردند که اصلاً با احساس زشت بودن و عدم اعتمادی که ایشون به من می دادند قابل مقایسه نیست هر چند به دلم ننشستند
با این وجود هنوز نتونستم به خاطر دلخوری ایشون برای جواب منفی این مسایل رو فراموش کنم،
حالا سوالم از آقا پسرها اینه که الان ایشون این مسایل رو فراموش کردند و من رو بخشیدند؟ یا لازمه الان بیشتر توضیح بدم و حلالیت بگیرم؟؟؟
چون احساس می کنم به خاطر قطع ناگهانی ارتباط هنوز نتونستم خودم رو ببخشم و صحبت کردن با ایشون و حلالیت گرفتن باعث تموم شدن این مسایل تو ذهنم می شه
از طرفی چون علاقه به وجود اومده بود و بعد از اون هم ایشون مایل به حفظ ارتباط با من هستند و در مورد مسایل کاری دورادور برخورد داشتیم نگرانم که دوباره پیش آوردن این مسایل برای دو طرف خیلی خوب نباشه و باعث مشکلاتی بشه و تلاشی که تو این یکسال برای فراموش کردن این مسایل کرده بودم رو بر باد بده


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)