بچه واقعا بهتون حسودیم میشه. کاش منم مشکلات کوچیک و پیش پا افتاده ای مثل شماها داشتم. کاش مشکلاتم در حد پر مویی و نیاز به ازدواج و .....بود. من ۲۹ سالمه. تا پنج ماه پیش فکر میکردم خیلی خوشبختم.
یه خانواده گرم و صمیمی داشتم. و خودمم داشتم برای دکتری درس میخوندم. درسته تا بحال هیچ خواستگاری نداشتم ولی خب کلی نقشه جور واجور برای خودم داشتم. اما متاسفانه چهار ماه و نیم پیش بود که پدرم که بشدت بهش وابسته بودم و بطرز عجیبی به هم وابسته بودیم بعد از رفتن به سرکار یهو ایست قلبی کرد و تمام.......
از اون روز زندگیم جهنم شده . اونم به معنای واقعی. تا دو ماه که تو شوک کامل بودم بعدشم افسردگی حاد. باورتون نمیشه تا بحال سر خاکش نرفتم و هیچ فاتحه ای براش نفرستادم. شاید باورش سخت باشه ولی درست سه ماه بعد فوت پدرم در حالی که افسردگی شدید داشتم اولین خواستگار اونم تو ۲۹ سالگی برام اومد.
اونم با تمام ویژگیهایی که همیشه ارزوشو داشتم. ولی متاسفانه اصلا حوصله رفت و امد و معاشرت باهاش رو ندارم . تازه ارتباطم با خدا رو هم از دست دادم. حالا نمیدونم چیکار کنم؟؟! موندم این همه مدت هیچکی نیومد سراغم زد و دقیقا کی برام خواستگار اومد! اخه این چه شانسیه من دارم. ازدواج کردن روحیه میخواد من با این همه افسردگی برم بمیرم . بهتره
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۳۰۹۱ بازدید توسط ۲۲۶۲ نفر
- يكشنبه ۳۰ فروردين ۹۴ - ۲۰:۰۹