از ازدواجم پشیمونم . وقتی اومد خواستگاریم به نظر همه چیز خوب بود و من همش نیمه پر لیوان رو میدیدم . خیلی خوشبینانه به شرایطش نگاه می کردم . خانوادم مخالف بودن . با خانوادم پیش سه مشاور مختلف رفتیم که حق رو بمن دادن و من ایمانم قوی تر شد که ازدواج کنم .
بعد از ازدواج شرایط مالی شوهرم به شدت خراب شد طوری که با ماهی 500 تومن زندگی می کنیم مستاجر هم هستیم و فشار زیادی به هر دومون اومد .
خانوادش آدم های خیلی بدی از آب در اومدن و ما تمام این سه سال رو یک روز خوش با خانوادش نداشتیم . بعد از زادواج شوهرم اصلا به خودش نرسید و بعضی وقت ها ریشش رو نمی زنه و لباس ها نامناسب می پوشه که میشه عین داعشی ها هر چی التماس می کنم که من نمیتونم این قیافت رو تحمل کنم یه کم به خودت برس تو گوشش نمی ره و الان از قیافش بیزار شدم.
خانوادم که از اول مخالف بودن دائم تو گوشم می خونن که چرا انتخابش کردی یا سر کوفت ازدواج های دیگه رو تو سرم می کوبن که باعث میشه اعصابم خورد تر بشه. یا با داماد های دیگه مقایسه ش میکنند که خیلی زجر می کشم.
موارد مخالفت خانوادم تو خواستگاری اینا بود
1 - اونا **** ما فارسیم . که ### و فارس به هم نمی خورن
2 - خانواده پسر فقیرن و پسر ارثی نداره
3 - پسر زشته
4 - خانوادش به دلمون نشسته . به نظر میاد آدم های خوبی نباشن
اون موقع به نظر من و مشاورا حرفاشون از رو سخت گیری بود اما الان می فهمم راست بود یا من بد شانسی اوردم .
حالا به شدت افسردگی گرفتم راه برگشتی هم نیست . شما بگید چیکار کنم
← مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه)
- ۳۸۵۲ بازدید توسط ۲۶۷۱ نفر
- جمعه ۲۱ فروردين ۹۴ - ۱۳:۵۵