سلام دوستان
من دختری 28 هستم و دارای فوق لیسانس اما شاغل نشدم . در سن 21 سالگی پسر عمه ام به خواستگاری اومد علی رغم مخالفت همه جواب مثبت دادم ولی شرط پدرم کار بود و اون رفت پی کار و من دانشجوی کارشناسی بودم ولی آقا بعد گذشت دو سال که آدم شد گفت فکرشو کردم به درد هم نمیخوریم همین.
بعد یکماه ازدواج کرد و من در کمال ناباوری در کمایی بودم که امام رضا نجاتم داد ولی کاش میمردم حقارت نمیکشیدم . چرا خدا جواب نامردیش نداد ؟ چرا خدا به سزای عملش نرسوندش ؟ چرا خدا دعام رو مستجاب نکرد؟
من زمانی اون و قبول کردم که والدینش از هم جدا شده بودند شرایط بدی داشت ولی اون اینجوری جواب داد . پس عدل خدا کجاست؟ بعد گذشت این چند سال به هیچ مردی بله نگفتم ولی الان از تنهایی دارم رنج میکشم .
همه میگن چرا موندی چرا ازدواج نمیکنی؟ کاش خدا یار وفادار بهم میداد شاید منم آدم میشدم. من همیشه پایبند بودم با هیچ پسری دوست نبودم ولی چرا خدا دعای من دلشکسته رو مستجاب نکرد؟ مگه خدا نگفته تو دل های شکسته جا داره ؟ الان فقط منتظر مرگم فقط ...
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۲۱۸۱ بازدید توسط ۱۶۹۳ نفر
- دوشنبه ۳ فروردين ۹۴ - ۰۸:۳۵