سلام
بالاخره اومدم که بخشی از گذشته م رو بنویسم
علت این که دیر نوشتم این بود که فکر می کردم آدم مؤمنی بشم بعد بنویسم امّا خب نشد و فکر می کنم به مرور زمان آدم مؤمنی بشم
خب حالا برم سراغ نوشته اصلی:
حدود بیست سال پیش تو یه خانواده از قشر مرفه و غیر مذهبی (فقط مادرم آدم مؤمنی هست) به دنیا اومدم (من برای واضح شدن میگن تا چه اندازه از قشر مرفه بودم نه فخر فروشی زمانی که اکثر مردم خودرو نداشتند ما خودرو داشتیم زمانی که اکثر مردم موبایل نداشتند اعضای خانواده ما موبایل داشتند و درآمد جمع خانوادگی ما بیشتر از چندین پزشک بود)
من فقط یک برادر داشتم که اختلاف سنی زیادی داریم با هم مدت خیلی کمی با هم بودیم و هنوز اون خاطرات خوش برام لذّت بخش هست من چون اختلاف سنی زیادی با برادرم داشتم به حالت تک فرزندی بزرگ شدم و به گویی شاه خونه من بودم.
زمانی که به ابتدایی رفتم از این رو خیلی اذیت شدم دیگه شاه خونه من نبودم و مسئولیت گردن من افتاده بود اون زمان سعی کردم دوستان زیادی داشته باشم امّا رفتار های من اشتباه بود حرف زدن های من برای همکلاسی هایم و مسؤلان مدرسه مسخره بود و من سعی کردم تغییر بدم خودم رو و از اون زمان جدی خشک شدم و هیچ وقت هیچ واکنشی نشان ندم به اتفاقات پیرامون خودم. مثلا اگر خوش حال شدم نخندم یا وقتی نارحت شدم گریه نکنم همان دوران ابتدایی تنها برادرم ازدواج کرد و من خیلی احساس تنهایی کردم بهترین دوستم برادرم بود. وقتی برادرم ازدواج کرد من خیلی ضربه دیدم چون خودم رو وابسته به برادرم می دونستم که دیگر نبود.
دوران متوسطه و دبیرستان سعی کردم ارتباطم را بیشتر کنم و دوستان زیادی از هر قشری داشته باشم و همچنین از تلگرام و امثال آن که شبکه ارتباط جمعی هست استفاده کنم و ارتباط بیشتری داشته باشم
البته چون من پیش تر موردی دیده بودم از یک خانمی که در خیابان پوششی داشت که ... و برای من همیشه یک سوال در ذهنم بود که چرا خانم ها با ما مردان تفاوت دارند از آن اندام؟، امّا هیچ وقت جرأت نکردم بپرسم
پوشش های خانم ها در خیابان برای من اثر گذاشت مثلا لباس تنگ می پوشیدند و برای من سوالی پیش اومد.
یه بار روانخوانی قرآن از تلویزیون پخش می شد و من هم می دیدم که در زیر نویس آن کلمه آمیزش جنسی بود و من سریع رفتم از اینترنت هر چه سوال بود به جوابش رسیدم و حتی خیلی فراتر مثلا انواع پوزیشن ها رو هم در اینترنت دیدم
دیگه من طبق عادت و لذّت می رفتم به اینترنت و عکس های خیلی بدی را نگاه کردم چون دانلود فیلم پورن رو بلد نبودم برای همین ندیدم، و در آن دوران شبکه اجتماعی تلگرام رایج بود تلگرام خوبی ها و بدی هایی داشت.
من از هر دو بدی و خوبی استفاده می کردم (دورانی که تو نماز خانه مدرسه نماز می خوندم و بعدش دنبال پایین تنه دخترها بودم با دوستانم )، بعدش رفته رفته تلگرام از مد افتاد و اینستاگرام مد شد اینستاگرام بد تر بود، امّا چون محیط اجتماعی بود و من آدم اجتماع طلبی هستم پیگیر بودم.
بعد از مدتی کرونا آمد و من از دوستانم فاصله گرفتم و برای چاره این کار رفتم سراغ کانال های جک در اینستاگرام جک های خوبی بودند امّا به مرور جک هایی رو خواندم که مربوط به مثال جنسیتی بود و بعدش با تصاویر و فیلم ها و .... آشنا شدم من چون حس کردم وقتم بیهوده به هدر میره اینستاگرام رو حذف کردم و بعدش رفتم از نسخه وب استفاده کردم و بعدش مشکلی پیش آمد و من دیگر دسترسی به اینستاگرام برایم قطع شد و من دیگه پیگرش نیستم، به مرور اینستاگرام و مطالبش در ذهن من حذف شد.
من همیشه احساس تنهایی داشتم علت های فراوانی هم داره اختلاف سنی زیاد با برادرم یا تغییر محل زندگی مون (خواستیم به محل کار نزدیک باشیم از این رو این محله ما هم مواد مخدر خیلی رایج هست)
من همیشه یک احساس خلاء ای در زندگیم داشتم چیزی که نه پول و نه شهرت و نه خیلی چیز های دیگه ارضا می کرد ،من مستندی درباره آب در اینترنت دیدم و بعدش یه مطلبی از قرآن به ذهنم اومد من به نظرم اسلام با علم نزدیکتر هست و به همین دلیل برای پر کردن اون خلاء خدا رو انتخاب کردم و می خوام از طریق قرآن بهش برسم.
اگر بخواهم پیگیر علت هایش باشم علت هایش این می تواند باشد
۱ - اختلاف سنی زیاد با برادرم و بزرگ شدن به حالت تک فرزندی
۲ - دسترسی راحت به موبایل و اینترنت
۳ - پوشش جنسی بعضی از خانم ها
۴ - تربیت ناقص یا غیر اصولی (مسائل جنسی رو به من آموزش ندادن و من از اینترنت فهمیدم یا مثلا مسائل دینی رو یاد ندادن من حدود ۱۶ سالگی م تازه فهمیدم چشم چرانی گناه هست)
۵ - دین گریزی (من تا همین چند ماه پیش از اسلام و مسلمان متنفر بودم چون رفتار های ریا گونه ای داشتند)
۶ - انتخاب دوستان بد (خوشبختانه به خاطر کرونا دیگه ارتباط نداریم)
سعی کردم حدود بیست سال رو خیلی خیلی خلاصه بنویسم و شاید جایی ش حذف شده که کلا مفهومش از بین رفته. و همچنین شاید پارگراف بندی خوبی نداشته باشه . در پایان بگم زمانی من به خانم ها تنه می زدم که ... شون به من برخورد کنه، یا یه زمانی در اینترنت به دنبال مطالب بدی بودم، الآن به دنبال اوقات شرعی شهر خودم هستم و به دنبال کار حلال
"پسر خیلی مجرد"
← مطالب کاربران (۸۹۱ مطلب مشابه) ← درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه)
- ۸۰۰۸ بازدید توسط ۶۴۲۱ نفر
- پنجشنبه ۱۲ اسفند ۰۰ - ۰۷:۱۱