سلام به همه دوستان
بنده یک مشکل دارم که از تمام مشکلاتی که شما دارین بیشتره
انقدر روحمو آزار میده که نمیتونم تحمل کنم!
لطفا کمکم کنید هر جور که هست و هر چند نفری که میتونید !هم خانوم ها هم آقایون!
من خانواده هم مذهبی و هم غیر مذهبی دارم از دو طرف پدری و مادری! با هیچ دختری نبودم توی عمرم اما بعد کنکورم که پزشکی قبول شدم ترم دوم با یک دختری آشنا شدم که خیلیم خوشگل و هم خانوادشم خوبن !
از اول بهم گفته بود که قبل از من یک دوست پسر داشته ولی هیچ چیز دیگه ای نگفته بود! من 7 ماه باهاش بودم بعد 7 ماه با هم سکس نکردیم ولی کارهای عشق بازی یا احساسی زیاد کردیم چون من براش حلقه خریدم و به مادرشم گفتم که براش میمیرم و عشق اول و آخرمه!و مادرشم گفت زیاد همو نبینید و منو دوست داشت چون من هم خیلی مهربونم هم خیلی مثبت!
بعد 7 ماه فهمیدم ایشون قبل من هم حال کرده ولی سالمه و آسیب ندیده! من اولین دختر توی زندگیم بود و هیچ دختری توی دنیا نیست که بخوام جز اون !بهم زدیم چون بهم نگفت تا چه حد رابطه داشته !دوستام و کسایی که مارو میشناختن باورشون نمیشد که ما جداشدیم و میگفتن خب معلومه دختر به این خوشگلی دوس پسرای زیادی داشته و تو فقط یکیشو فهمیدی!
اینو بگم که تا وقتی با من بود هیچ بدی بهم نکرد و واقعا عاشق هم بودیم و هستیم! ولی مادرم گفت اون خوب نیست و کثیفه ! و یا من یا اون دختر!! من هم تمومش کردم چون فک کردم شاید همه راست بگن و من چشمو گوشم بستست!
الان 8 ماه گذشته و من به هیچ دختری نگاه نکردم چون انقد عاشق اون هستم که زیباتر از اون رو نمی بینم هیچ چشمی زیباتر از اون نیست که بهم نگاه کنه! من همیشه میگم شاید اون خوب باشه یا اشتباه کرده چون روز آخر میگفت اون پسر با زندگیم بازی کرد و من خریت کردم و نمیفهمیدم! و همچنین من هم پاک مطلق نبودم من هم باهاش عشق و حال کردم و گناهکارم ! همیشه میگم نکنه باید میبخشیدمش و اون میتونست خوب باشه!
ولی از طرفی از وقتی از گذشتش فهمیدم اصلا باورش نمیکردم و به اندازه عشقی که بهش داشتم میگفتم نکنه با صد نفر بوده نکنه با صد نفر حال کرده و .... و نفرینش میکردم که چطور منو ناپاک کرد !!! من واسه ازدواج خواستمش نه هیچ چیز دیگه ای!!
دو هفته پیش بهم زنگ زد بعد این همه مدت و گفت خوابمو دیده و احوالمو بپرسه منم گفتم چه نامردیه ولی گفتم بهت برنخوره من هنوزم تنهام و نمیتونم فراموشت کنم
الان چند روزیه حرف میزنیم و اون ازم فقط میخواد برم باهاش ازدواج کنم و میگه منو میخواد و جز من به هیچ احدی حسی نداره و عشقی نداره!! منم مثل اونم ولی چون خانوادم مخالفن و بدتر خودم هزار و یک فکر در موردش میکنم با اینکه جز اون عاشق هیچ کی نیستم و نبودم نمیدونم چیکار کنم
من حضرت عیسی نیستم بفهمم کی پاکه و ناپاکه و ببخشم من یک انسان عادیم که به تنها دختری که در زندگیمه شک دارم حتی بهش شک دارم توی این تابستون سکس کرده!! من تا بهش میگم تو این مدت چیکار کردی با کی بودی میگه نبودم و عصبی میشه و بهش بر میخوره ،اصلا من حس میکنم با یکی بوده ولی جدا شده چون فهمیده هیچکی براش من نمی شم
تو رو خدا کمکم کنین آیا این دختر بدرد ازدواج میخوره و من دارم میمیرم چیکا کنم!!!!!؟؟؟
← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)
- ۴۸۰۱ بازدید توسط ۳۵۶۲ نفر
- سه شنبه ۴ آذر ۹۳ - ۲۳:۲۶