سلام عرض می کنم خدمت همه دوستان
گفتم وقت آزاد زیاد دارم بیام سوالم رو بپرسم احتمالا موارد مشابه زیاد دیدید. سوال در مورد دوستمه که دو سه سال پیش شکست عشقی خورده و اخلاق و رفتارهاش در عرض یک سال به شدت تغییر کرد. چون دوست صمیمی منه و از قبل می دونم پسر دل پاکیه دوست دارم از این باتلاقی که درش غرق شده و انکارش می کنه درش بیارم.
حدودا سه سال پیش این دوست من عاشق دوست دخترش شد. به شدتی که نمی تونم اینجا توصیفش کنم دوستش داشت. اسم این خانم هم یادمه ... بود. من زیاد پیگیر رابطه این ها نمی شدم.
من سال یازدهم دبیرستان تو جو کنکور بودم به خاطر همین این چیزها رو دنبال نمی کردم. دوستم 20 سالش بود و با دوست دخترش همسن بود. یه دفعه دختره ازش خواست بیاد خواستگاری و دوست من چون پول نداشت ازش مهلت خواست. خود منم فکر می کنم بیست سالگی واقعاً خیلی زود باشه برای تشکیل خانواده. امّا در واقع این خانم خواستگار داشتن و به خاطر همین از دوست من چنین چیزی رو خواسته بود. یه دفعه در عرض دو سه ماه این خانم با دوست من کات کرد و ازدواج کرد. تا اینجا یه خلاصه ای از رابطه قبلیش گفنم.
دوست من تا یک سال تماما آه و ناله بود. واقعاً دیگه شورش رو داشت در می آورد. البته من همیشه سعی می کردم دلداریش بدم. حدود یک سال که گذشت،این رفیق ما سیگاری شد. کم کم وارد جاهای خطرناک تر شد. البته اطرافیانش تا حدودی کنترلش کردن و خدا رو شکر سراغ چیزهای بدتر نرفت.
فقط مامانش تو یه مورد جلوی پسرش رو نگرفت. اون هم دختر بازی هاییه که از همون بعد یه سال شروع کرده و داره مسخره ش رو در میاره. بعضی اوقات همزمان با پنج تا دختره، چهار تا رو می پیچونه تا با یکی باشه، تو جمع مون از دخترها میگه و قاه قاه می خنده.
به راحتی دروغ میگه و دل دخترها رو می شکنه! مثل آب خوردن قسم می خوره. فحشم زیاد میده.
رابطه ج هم داشته، یه بار با یه دختره کات کرد و اون دختر التماس می کرد که برگرده. امّا این دوست من انگار سنگه.
تا حالا بارها و بارها خواستم کمکش کنم و باش حرف بزنم ولی سریع حرف رو می پیچونه. منم خیلی وقته بی خیال شدم. اون هم هی از روابطش برای من میگه ولی تو صداش یه غم خاصی داره. اون رو می بینم از عاشق شدن به شدت می ترسم. رو منم داره اثر منفی می ذاره.
واقعاً خیلی دوست دارم کمکش کنم. از بچگی تو یه محله بزرگ شدیم. همه رازهای پنهان همدیگه رو می دونیم و دقیقا مثل داداشمه. دوست ندارم ذره ذره آب شدنش رو ببینم. به نظرتون چه کار کنم؟ به مامانش بگم قبلا شکست عشقی خورده؟ راهی چیزی کسی نمی دونه که چطوری یه آدم از غم این جور شکست های عاطفی بیرون بیاد؟
← درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه)
- ۲۲۶۵ بازدید توسط ۱۷۴۳ نفر
- پنجشنبه ۴ شهریور ۰۰ - ۲۰:۵۵