سلام

بی مقدمه بگم که مشکل بنده عصبانیتِ . منو معمولا آدم آروم و منطقی میشناسن از اونایی که کار به کار کسی نداره اما وقتی یه کم اوضاع بر وفق مرادم نباشه وحشتناک عصبانی میشم بطوری که هیچ کس رو نمی‌شناسم فقط می خوام خودم رو خالی کنم ( پدرمم یه جورایی مثل من بوده ... ) . دلیلی که باعث شد تا من از شما دوستان خانواده برتری کمک بخوام برای دیشب بود .

این یک نمونه از عصبانیت شدید من بوده :

( حالا نمی‌دونم بی‌ دلیل بوده یا نه ) . اول از همه بگم چون قدرت تحمل و صبرم خیلی کمه سعی کردم از خانواده ام فاصله بگیرم .  دیشب مادرم دعوتم کرد رفتیم خونه شون ، برادرم و همسر و بچه ۱ ساله اش هم اومدن ، وسط کار به فکرشون زد برن خونه یکی از اقوام مون ! و زن داداشم پیشنهاد داد بچه شون پیش من بمونه . من اولش مخالفت کردم اما زیادی اصرار کردند گفتند ۱ ساعته میرن و میان ، منم از ۶ صبح شیفت بودم و نتونستم بخوابم .

خیلی خیلی خسته بودم فقط می خواستم زود تموم بشه و برم خونه خودم و بخوابم ( بچه شونم اصلا حرف شنوی نداره نه چیزی می خوره نه می خوابه ) . ۱ ساعت اینا شد ۵ ساعت ، هر چی هم بهشون زنگ میزدم اصلا جواب نمی‌دادند . ساعت ۱۱ زن داداشم گوشی رو جواب داد و با  وقاحت تمام میگه چه خبرته انقدر زنگ میزنی ؟

این حرف رو اگه نمیزد شاید من عصبانی نمی شدم اما همین حرفش باعث شد تا بدجور جوش بیارم گوشی رو قطع کردم سعی کردم خودم رو آروم کنم . ۱۰ دقیقه بعدش مادرم زنگ زد گفت یک ربع دیگه میان. ۱ ساعت گذشت نیومدن . هر چی هم زنگ میزدم جواب نمیدادن اولش نگران شدم گفتم حتماً تصادف کردن ، اتفاقی براشون افتاده زنگ زدم به خونه فامیل مون گفت هنوز اینجان !!!

" اینکه ۱ ساعت شون میشه ۵ ساعت و میگن یک ربع دیگه میان ولی بعد ۱ ساعت هنوز از خونه اونا بیرون هم نیومدن و چپ و راست بدقولی میکنند به کنار اینکه اندازه نوک سوزن شعور ندارند که بگن بچه ای که ما پس انداختیم به این چه مربوطه به کنار ! ، نمیگن این بدبخت تو ۲۴ ساعت ۳ ساعت بیشتر نخوابیده صبحشم باید بره سرکار ؟!"

همه این فکرها تو سرم جمع شد و  کنترل خودم رو از دست دادم ، فقط می خواستم عصبانیتم رو خالی کنم ، اول بچه رو گذاشتم تو یه اتاق درو بستم و تا جایی که تونستم به دیوار مشت زدم اشتباهی حواسم نبود زدم به در ، مشتم از اون ور در زد بیرون و یه سوراخم وسط در درست شد ، ساعت ۱ اومدن و منم هیچی بهشون نگفتم و رفتم ، از نظرشون هم من دیوونه ام که در رو سوراخ کردم ...!

الان هم که اینا رو می نویسم بازم عصبانی میشم ، واقعا نمیدونم من الکی عصبانی میشم یا اونا یه ذره هم فهم و درک ندارند! عذر می خوام سرتون رو درد آوردم این یک نمونه بود ، تو امسال من ۶ ، ۷ باری سر موضوعات مختلف عصبی شدم .

خودم دیگه خسته شدم می خوام خشمم رو کنترل کنم ( در صورتی که فکر میکنم زیادم مقصر نیستم )

پیشاپیش از وقتی که می‌گذارید ممنونم


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه)