سلام 

امیدوارم حالتون خوب باشه 

شاید این اخرین نوشته یا متنی باشه که تو این دنیا مینویسم یا تایپ میکنم 

اصلا حالم خوب نیست ممکنه که بعضی هاتون منو بشناسین چون که چند تا پست گذاشته بودم و دوستان نظراتشون رو گذاشته بودن خیلی ازشون ممنونم شرمنده م کردین 

این غصه زنده بودن من طوری شده که نمیدونم چی بگم یک حس پوچی بهم دست داده . من ادم خیلی خیلی احساسی هستم خیلی ها و همه اینو بهم میگن با اینکه پسرم .دلم از خدا گرفته از خودمم بیشتر .

بعضی وقتا میگم آخه چرا خدا منو به دنیا آوردی درسته همه کارای تو بی حکمت نیست اما والله من دلیل این کارت و نمیدونم چونکه نه خیری به کسی رسوندم نه چیزی جز اینکه به خودم آسیب زدم به روحم ضرر رسوندم که مال تو هست مال من نیست که .

اگه مال من بود نابودش میکردم خدایا چرا آخه چرا اخه؟ هان؟ منو چرا به دنیا آوردی خواستی عذاب بکشم خواستی احساسمو هر روز و هر شب بکشم هان؟

من دلم ازت گرفته نمیدونم چرا ازتم خجالت میکشم که این حرفارو بهت میزنم چونکه چیزی جز ناراحتی تو نداره اینم تصور غلط منه که تو ناراحت میشی ببخشید بازم ببخشید .

تو دورانی که همه میگن بهترین روزای زندگی ادمه من بایستی اینجوری عذاب بکشم ازت دلگیر باشم

والله خودمم نمیدونم چمه دلم 3 ساله که گرفته باورتون میشه 3 سال 

این روزا خیلی تو فکر خودکشی هستم خیلی هی به خدا میگم تو رو قسمت میدم به پیامبرت نذار به دست خودم بمیرم اما بعضی شبا شده که دیگه هیچ حس تردیدی نداشتم درباره ی این موضوع اما جرات اینکارو نداشتم واقعا شرایط خیلی بدی را دارم تجربه میکنم طوریکه ممکنه همین امشب این زندگی بد به پایان برسه خدا کمکم کن و نذار به دست خودم بمیرم و از اینم میترسم که اون دنیا منو تو اتیشت میسوزونی که فکرکردن بهش منو تو این دنیا هم میسوزونه .

یادم نمیاد که یک روزی تو این 3 سال شاد شاد شاد باشم خوشحال باشم و بگم خدایا شکرت .

بشدت افسرده م و اینو همه ادمای کنارم تازگی ها فهمیدن اخه قبلا نمیذاشتم بفهمن که حالم بده 

هیچ امیدی نیست تو دلم برای زندگی اصلا هیچی نه اینده ای نه هدفی با اینکه واقعا میگم تو دانشگاه سرشناسم بخاطر معدل های بالام اما همیشه منتظر مرگم هستم یا به دست خدا که نمیدونم کی هست یا هم به دست خودم که هر ان ممکنه اتفاق بیفته

بعضی شبا رو قبله ی خدا میشینم و دستامو بلند میکنم نه بخاطر اینکه دعا کنم واسه اینه که ببینه دستام خالیه چیزی ندارم با خودم تو اون دنیا ببرم بجز گناه خودکشی خودم که میدونم هیچیوقت خدا نمیبخشه اما من بازم به رحمتش امیدوارم فقط به این . نمیدونین که چجوری گریه میکنم وحشتناک . افسردگی خیلی بد دردیه و متاسفانه گذشتن ازش خیلی خیلی سخته

خدای من !!!!! من خودمو میکشم ها اینو باور کن چرا کمکم نمیکنی کجایی آخه می بینی که دیگه گریه نمیکنم چشمام خشک شده از بس که التماست کردم قسمت دادم به پات افتادم به سجده افتادم اه و ناله کردم خودمو برات کشتم نزدیکه سکته کنم اخه چرا اینجوری میکنی من دلم برای همه چی تنگ شده الا مردنم .

کی من میکشی هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خسته شدم دیگه چرا خواسته مو استجابت نمیکنی اینطوری مهربون هستی؟؟؟؟ من دیوونه شدم از بس که صدات کردم ناله کردم  قلبم داره از شدت درد میمیره که الهی که همین الان وایسه و منو راحت کنه من نخواستم این هدیه تورو چجوری بهت بگم اخه خسته شدم

چرا هیچ کسی قبلا نبود که این عشق منو این احساس پاک منو بفهمه چرا کسی نبود؟؟؟دلم میخواد که یه سرنگ بردارم و بزنم توی قلبم که ساکت بشه از بس که این زدنش منو دیوونه م کرده کجایی اخه خداااااااااااااااا

یکی از کاربر ها برام نوشته بود که صاحب این اسمت یعنی محمد خیلی قدرت داره من ادم سطحی نگری نیستم بخدا پیامبرم صداش کردم اما هیچی به هیچی

وقتی میرم بیرون همه یجوری نگاهم میکنن اوناهم فهمیدن که من رفتنی هستم اما فکر کنم بیشتر واسه این بهم نکاه میکنن که شبیه معتادها  شدم 

نمیدونین که چه شکلی شدم ناسلامتی من *2 سالمه اصلا به خودم توجهی ندارم اصلا ها چونکه از خودم بدم میاد خسته شدم از زندگی کردن تو این دنیا خدایا

خدایا من لیاقت زنده بودن رو ندارم ببخشید ها من روحی که دادی بهم رو الوده کردم خیلیم الوده کردم خدا میبخشی؟؟؟؟

خدای من!!!!من تنهام مثل خودت من دیگه معشوقه ی تو نیستم جزو منفور ترین بنده هاتم دیگه دوسم نداری اینو حس میکنم رهام کردی ها حواست هست هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدای مهربانم چرا من باید مرگو ازت بخوام نمیدونم چی شده اما چی میشه اینکارو کنی بخاطر صاحب اسمم بخاطر عظمت این اسم

نمیخوام دیگه گریه کنم میخوام بخندم از ته دلم نه خنده های مصنوعی که جلو یاین و اون میزنم

خیلی وقته میخوام بگم دوست دارم اما این دوس داشتنم شاید بگی الکی هست چونکه کارایی که تو میگی رو نمیکنم ببخشید دیگه 

تا حالا چند بار شده که با بغض غذا بخورین؟واسه منکه زیاد اتفاق افتاده 

ادم وقتی یه چیزی رو تکرار میکنه عادت میشه براش و خود این عادتم زمان شناسه.

شده که برم مهمونی و دلم داره از دلتنگی میترکه اما نتونستم بیام بیرون و غذامو کوفت کردم خیلی سخته

نمیدونم شاید اینم یه فرصتی هست که خدا بهم داده که به زندگی برگردم که با این وبلاگ اشنا شدم

از یه چیزی خیلی بدم میاد

کاربرای عزیز برادر و خواهرای عزیز من!! من همتون رو دوس دارم

اما تا یکی درسش خوب بود نگین که مشکلی نداره تو زندگیش این منو بیش از حد ناراحت میکنه نگین تو فلان دانشگاه درس میخونه اون دیگه اخرای خوشبختیه نگین توروخدا 

یکی از دوستام اینو بهم گفت و دیگه باهاش قطع رابطه کردم خیلی ناراحتم میکنه 

اما این فرصت اخر اینه

نمیدونم خدایا الان کجایی درسته میگی انا اقرب من حبل الورید اما تو رو خدا کاری کن من به زندگی برگردم نمیخوام دیگه فکر خودکشی داشته باشم میخوااااااااااااااااااام . و از برادر و خواهرای گلم خواهشی دارم .

اینکه کمکم کنین من میخوام زنده بشم از نو ، چطوری میتونم از فکر خودکشی بیام بیرون بکل ؟

و من در این لحظه قسم میخورم که وقتی حالم خوب شد خدایا ، به بنده هات کمک کنم همون طوری اونا بهم کمک خواهند کرد

گفتم من ادم بشدت احساسی هستم همتون رو دوس دارم بی آنکه خودتون متوجه بشین اینم یک ویژگی خوب از یک ادم فعلا بد 

خدایا به همه بنده های بهشتیت کمک میکنم اگر مرا بیرون بکشی از این حالت ها ، کمک میکنم اگر نجاتم بدی 

دوستون دارم 

بخداوندگارم میسپارمتون منتظر نظرات شما هستم 


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل متفرقه (۷۵۸ مطلب مشابه)