خانواده برتر

سلام. چندان نیازی هم به چیدن نقشه‌ای خاص برای گفتن این حرف نیست.

منتظر بمونید تا همین روزا دوباره پدرتون درموردشون صحبت کنن. بعد شما هم خیلی عادی در حالی که مثلا مشغول انجام یه کار دیگه هستید، بگید: «میگم میخواید یه روز افطار دعوتش کنید؟»

بعیده پدرتون مخالفت کنه. ولی اگر هم گفت نه، چطور مگه؟ بگید هیچی همینطوری. شما هی حرفشو می‌زنید منم گفتم اگه اینقدر صمیمی هستید، یه بار دعوتش کنید!

اگه بدونی پدرتون و اوشون کی و کجا همو میبینن یهویی از اونجا رد شو تصادفی کاری کن ببیننت... 

شاعر میگه چی میشه رد بشی از کوچمون :)) شاعر غیر مستقیم تاکید داره تو فقط رد شواز کوچمون بقیه اش با من :)  تو فقط رد شو      اون بگیر باشه میگیره.

پس کی میخایین از این جملات حکیمانه درس یاد بگیرین :)

با روشی که کاربر پناهنده گفتن موافقم

یکی از دوستام این مدلی با شاگرد باباش ازدواج کرد

یه روز خونه دعوتش کردن اونام همو دیدنو پسندیدن

سلام دوست عزیز 

من خودم دقیقا مشکلی بر عکس شما دارم 

من خاله ها و مادربزرگم خیلی تو کار مچ کردن زوج هان و دوست فامیل و آشنا زیاد داریم واسه همین از وقتی ۱۷ سالم بود مدام واسم خاستگار میفرستن از طلبه و سپاهی گرفته تا دامپزشک و معلم زبان و آدم بیکار !

هر چی به مامانم میگم تا ۲۵ سالگی نمی خوام ازدواج کنم میگه این وظیفه منه به عنوان مادر!

جدیدا ام تهدید ام میکنه اگه بعد لیسانس سال اول ارشد قبول نشم باید حتما ازدواج کنم

باور کن هر وقت خاستگار زنگ میزنه استرس میگیرم تو دلم دعا میکنم که جور نشه 😔

در مورد شما

من فکر میکنم پدر و مادر شما فکر میکنن شما فعلا قصد ازدواج ندارین یا اصلا به این قضیه فکر نمی کنین 

بهتره با مادرتون مطرح کنید که آمادگی ازدواج رو دارین و دلتون میخواد ازدواج کنید و ازشون بخواین به فامیل و آشنا بسپرن که شما رو به دیگران معرفی کنن به عنوان کیس ازدواج

تجربه من می گوید تا به حال پدرتان چند بار در گفت و گو هایش با آن پسر به وجود شما اشاره کرده .

شما از کجا می دونید پدرتون تا حالا از شما حرفی نزده ؟ 

من تا حالا خیلی از پدرها را دیدم که از خصوصیات دخترشون تعریف میکنند . حتی مورد بوده که هیچ وقت ندیدمش اما از بین صحبت های پدرش فهمیدم دانشجوی فلان رشته هست .

یا مورد دیدم خیلی رک میگه چندتا دختر دارم با اینکه یکم با عرف جامعه نمیخونه انقدر رک بودن اما چنین شجاعتی را تحسین میکنم . 

سعی کن خودت ورود بزنی تا شماره ای چیزی از پسره پیدا کنی

احتمالا پدرت از شما چندین بار تعریف کرده اون دوستشم واکنشی نشون نداده بابات بیخیال شده، فرضا هم که دعوتش کنه اگه از تو خوشش نیومد چی؟

برا قدم اول کاری که پناهنده گف انجام بده ... بعد که با پسره اشنا شدی چند بار هم رو دیدین هنوزم حرکتی نزد مجبوری اخرین حرکت و بزنی :/

که گل و شیرینی میگیری میری خاستگاری پسره امیدوارم بله رو بگیری👌😄

البته حسم میگه شما یه چیز ارمانگرا تو ذهنت ساختی ببینیش شاید خودتم مایل ب ادامه نباشی

دقیقا الان منم تو همچین وضعیتیم😂🖐

منتظرم شوهرخواهرم اقدامی بکنه و منو معرفی کنه بهش😶😐

شما چند سالتونه؟!

بعد شما می فرمایید بیشتر عاشق تعریفاتی شدین که پدر‌تون از این پسر کرده!

این از نظر من منطقی نیست، چون این تعریف ها اصلا به درد قصد و تصمیمی برای ایجاد یک رابطه یا عاشق شدن نمی خوره

ب نظر من پدرت خودش زمینه ی آشنایی رو داره فراهم میکنه،چون ی مرد میان سال دوستی با پسره ۲۸ ساله نداره که بخواد،بگه باهاش چون خیلی مَچ شدم برای همین ازش تعریف میکنم بعنوان ی دوست..البته این احمتال هم وجود داره که پدرت هیچ منظوری نداره و اگر تو مطرح کنی که دعوتش کن متوجه رغبتت برای آشنایی به اون نشه

با نظر علی بسیار مخالفم

لطفا کار بچگانه‌ای نکنید و سعی نکنید خودتون خارج از چارچوب خانواده با اون فرد ارتباط بگیرید. جنبه‌ی برخی افراد بسیار پایینه. با حیثیت پدر بازی نکنید.

دوستان لطفا در راهنمایی‌هاشون فرهنگ و عرف جامعه ایرانی رو در نظر بگیرن.

در پاسخ امیر 021 هم باید بگم که هیچی نمیشه! فعلا صرفا قراره همو ببینن. قرار نیست که حتما ایشون پسر رو بپسندن یا بالعکس. ممکنه ببینن و خوششون نیاد. اگه پسندیدن، وقت واسه فکر زیاده.

این دخترخانم از اون پسر ی بت ساخته که ندیده شیفته اون شده، بعدشم زندگی کردن تو وهم و خیال عاقبت خوبی نداره...

عزیزم فقط همین قدر بهت بگم که بعضی ها جنبه چنین چیزی رو ندارند و سریع دست می گیرند و آبروی طرف مقابل رو می برند. اگر هم ازدواج کنند بعد هی سرکوفت میزنند که آره شما از من خواستگاری کردید و...

هرچند هم غیرمستقیم باشه این معرفی بازم همه متوجه می‌شوند که منظور چیه.

به نظرم رو این روش اصرار نداشته باش.

واییی واقعا که آقای امیر021, واقعا درک کردن حرف من انقدر سخت بود؟! من نه بت ساختم از اون آقا نه عاشقش شدم، خود شما فک کن اینکه ندیده عاشق یه نفر بشی چقدر میتونه مضحک باشه !!نمیدونم شما دچار سوءتعبیر از حرفای من شدین یا یه کلا عادت دارین همه چیز رو به هم ربط میدین،من گفت پدرم یه کاری کنن که زمینه آشنایی ما فراهم شه...نگفتم که من عاشقش شدم،ازش یه مرد رویایی ساختم یا هرچیز دیگه ..واقعا درک یه مطلبی که توضیح هم داده شده کار سختی نیست،فکر میکنم توضیحاتی که دادم اونقدری واضح هست که بحث به حاشیه برده نشه !!! .

به کاربر آقا/خانم پناهنده: ممنون از درک و پاسختون.منم دقیقا ژنظورم همینه که آشنایی اولیه پیش بیاد .

به خانم الاناز: عزیزم،من اصلانمیخوام که بابام بنده رو به دوستشون پیشنهاد بده فقط خواستم مثلا ججوری شما مهمونی میرید از یکی که به طور اتفاقی تو مهمونی هست خوشتون میاد،دقیقا همونجوری فقط یه آشناییتی ایجاد کنه نه اینکه برن پشت تریبون و از اون آقا خواستگاری کنن :)/

..حس میکنم عنوان پستم درست نیست و ممکنه تو قضاوت و نظردادن شما رو گمراه کنه ازجمله آقای حافظ رندانه و بقیه ی دوستانی میخوان نظر بدن، شاید بهتر بود میگفتم چجوری به پدر بفهمونم واسطه ی آشناییمون بشه ؛ خب ببینید،همونطور که در خلال متن هم گفتم من اصلا عاشق و شیفتهء اون شخص نشدم بلکه به اقتضای شرایط و ویژگی های مثبتی که پدرم درمورد ایشون عنوان کردن تنها مشتاق به این شدم که یه آشناییت اولیه بینمون صورت بگیره...حالا این آشناییت و دیدار میتونه برای طرفین خوشایند باشه و یا به قول آقایون امیر021 و Amin اصلا از هم خوشمون نیاد و مایل به ادامه نباشیم :!نکته ی دیگه اینه که ''فقط محل کار ایشون" در یه استان دیگه هست و به هیچ نحوی نمیشه که پیشنهاد کاربر پناهنده،سامورایی، شب و parmida رو عملی کنم و مثلا از کوچشون رد شم(شکلک خنده) یا به محل کارشون برم یا تصادفی باهاش رو به رو شم :)

اما درمورد پیشنهاد دعوت ایشون به خونمون گفتم اما پدر بنده متاسفانه زیاد اهل مهمونی رفتن و مهمون بازی نیستن اما بازم فکرمیکنم راه حل اینکار با گفتن مامانمه ولی مرددم چجوری و به چه نحو بگم !؟ -_-

درمورد نظر آقایون اسکیزوئید، حا و سین و امیر 021 : مطئنم پدرم چیزی درمورد من به ایشون نگفته چون به هرحال دوستش همسن پدر نیست که بخواد از روز و روزگار و خانواده اش براش بگه،قطعا و حتما نگفته چون فکرمیکنم این امر رو مبنی بر پیشنهاددادن غیرمستقیم میپنداره البته اینم میدونم که پدرم اگه بخواد خیلی خوب زبان آوری میکنه و یه جوری مسائل رو بهم ربط میده که نگو اما من تا به حال هیچ چیزی دراین مورد نشنیدم و مطمئن هم هستم که چیزی به او نگفته . 

به خانم میم: ممنون ازنظرتون شاید همینطور باشه. 

به کاربر علی: اصلا بااین روش موافق نیستم، خودم دست به کار شم آخرش چی میشه؟! دراین صورت فقط باعث افت شخصیت پدرم و خودم میشم .

در آخر به آقای حافظ رندانه: اوایل متنم درجواب شما گفتم و این نکته رو هم مجدد خاطرنشان میکنم که ندیده عاشق اون آقا نشدم و صرفا با توجه به شناخت پدر و تمجید از ویژگی های خوبشون و با توجه به اینکه پسرخوب کمیابه ما هم فال و تماشایی داشته باشیم :) و مشتاق شدم آشنایی کامل تری این بین صورت بگیره ،چه بسا اولین و آخرین دعوت باشه !هرچند میدونم آدمی به هرآنچه که براش مقدر شده میرسه اما حالا اگه پدرمم این بین یه حرکتی کنه چی میشه:!

از ویژگی های خانواده های مذهبی اسلامی همینهه که پدر و دختر رابطه صمیمانه ای ندارن. ما تو فامیل یه خانواده غیر مذهبی داریم از اینا که دختراشون تو مهمونی هر طور دلشون می خاد لباس می پوشن. پدر و دخترا خیلی با هم صمیمی هستن در حد دوستای دانشگاه. مطمئنن اگر اون دخترا از پسری خوششون بیاد به پدره راحت می گن مقدمات آشنایی و خواستگاری رو فراهم کنه

بیشتر توضیح بدید نویسنده ی پست تا بتونیم درست راهنمایی کنیم ولی نظر خودم اینه که این کارو نکنید چون عواقب بدی داره بگید خودتون چند سالتونه و چرا بهشون علاقه پیدا کردید به خاطر پول بود با چیز دیگه ایه که براتون مهمه

خوش به حالت

خیلی سخت شد که ...

یه راه دیگم هست

یه جوری سعی کن اینستاش رو پیدا کنی تلگرام شبکه های اجتماعی فالوش کن و گاهی اوقات ریپلای ...

خود ب خود نظرش جلب میشه تو دایرکت پسرا به قولی طرف بمیره هم فکر نکنم کسی پیگیرش شه به هرحال مطمئنن براش سوال میشه این کیه اومده و نظرش رو مشغول میکنی (علاقه از همین جاها شروع میشه)

بسم الله.

سلام:)

خواهر یا برادری ندارین که باهاش راحت باشین و بتونین این مسئله رو باهاشون مطرح کنین؟ اینطوری، خیلی راحت ایشون هم میتونن به عنوان یک نفر سوم از همه جا بی خبر (!) برن به پدر و مادرتون پیشنهاد بدن که واسطه ی آشنایی شما دو نفر رو بشن :))

ببخشید یه سوالی برام پیش اومد: اگر اون آقا محل کارشون تو شهر شما نیست، پس چه نوع ارتباطی با پدرتون دارن؟ صرفا تلفنی مثلا؟ اگر روز هایی هست که به شهر شما میان، این فرصت خوبیه!

و به این هم فکر کنین که آیا اصلا فرهنگ اون شهر رو میپسندین؟ اصلا تمایل به ازدواج با فردی از شهر دیگه دارین؟ مسافت و...

نکنه حالا همدیگه رو ببینین و از هم خوشتون بیاد ولی به این موارد فکر نکرده باشین. از الان به این مسائل هم کمی فکر کنید، شاید بد نباشه.

به جناب خواستگار آینده:

این تفکرتون رو لطفا ندانسته به مذهب و دین ربط ندید.

هم خانواده های مذهبی و هم خانواده های غیر مذهبی ای وجود دارند که توشون، پدر و دختر در این موارد با هم راحت اند. برعکسش هم صادقه.

 اتفاقا، اگر کمبود صمیمیتی در بین اعضای خانواده های غیر مذهبی و یا حتی مذهبی هست، به دلیل پیاده نکردن آموزه های اسلامه. 

یعنی اگر خانواده ی به قول شما مذهبی ای بود که به شدت از لحاظ عاطفی از هم دور بودن، اینا هم اسلام رو درست پیاده نکردن. مطمئن باشین.

پس لطفا اگر درباره ی این موضوع در دین اطلاعاتی ندارید، تعمیم غلط ندید.

ان شاءلله ما و شما جزء اون دسته از خانواده های مذهبی باشیم که صمیمیت زیادی بینشون هست؛ جناب خواستگار آینده!

با احترام✋

و البته یک نکته ی دیگه رو هم عرض کنم.

من بهتون حق میدم که اینطور چیز ها رو از چشم دین ببینین ولی (به نظر من) حقیقت اینه که این دست مسائل و یا حیا های الکی که گاهی اوقات مجبوریم جلوی پدر و مادر و یا حتی غریبه ها داشته باشیم، از اسلام نیست. از سنته! عرف و سنتی که خیلی جاها راه رو غلط میره.

از همه ی بزرگواران، کسی هست که ادعا کنه پیامبر بزرگ ما (ص)، از اینکه ما نتونیم به پدرامون و یا حتی به مادرمون بگیم مثلا با فلان کس دوست داریم بیشتر آشنا شیم، راضی و خشنود اند؟؟ آیا این وضعیت که برای همین دختر خانوم سوال کننده باعث یک مسئله ی مهم شده و اینجا مطرحش کرده، خشنودی خداوند رو در پی داره؟ یا اگر مثلا همین خانوم بره و درباره ی اون آقای جوون با پدرش صحبت کنه، از رحمت خدا به دوره؟!!

چه کسی این حرف ها رو باور میکنه؟! هیچکس! چون اصلا واقعیت نداره!

واقعیت اینه که به دلیل حیای الکی که گاهی در عرفمون میبینیم، این مسائل مطرح نشن، بهتره.

ان شاءلله که قسمت های ناخوب عرفمون اصلاح بشه با کمک ما جوونا.

التماس دعا.

پدر من چند سال پیش تو یه عروسی آقایی رو دیدن و گفتن پسر فلانی مورد خوبی بنظر میومد دوست داشتم دخترمو میدید حالا هم حتما قسمت نبود. البته بعدها که طرف متاهل شد بیشتر باهم ارتباط کاری داشتن بابا گفت اونجوری که انتظار داشتم نیست.

بعدها یه همکار داشتن انگار بدش نمیومد ازش شوخی میکرد میگفت دختر دومیمو میدم بهش. یه بار یکی از همکاراشون‌(خانم بود ) منو دید و بابام گفت دخترم خیلی خواستگار داره تا حالا قسمت نشده. و اونم رفت به همکارشون منو پیشنهاد داد و الآنم نامزدیم.

قبلا هم کسایی رو دیده بود با بابا میپرسید اینا کین؟ بابا میگفت خواستگار دخترم و حتی گفت برا چندتا از خواستگارات خودم تحقیق کردم. ولی گفت نمیدونستم پدرت دخترش چند سالشه که برا ازدواج اقدام کنم. پدر شما هم شاید اگه واقعا طرفو قبول داره و فکر کنه الآن شرایط مناسب ازدواجو دارید غیر مستقیم کارایی کرده باشه. ولی خوب دوست نداره دیگه طرف فکر کنه میخوان ازش خواستگاری کنن و دخترشونو بهش بدن.

عزیزم من بهت پیشنهاد میکنم شمارشو از تو گوشی بابات پیدا کنی و مخشو بزنی

سلام منم یه دخترم عین خودت پیام هارو هم خوندم هیچ کدومشون کاری نیست نمیشه عملی کرد اشکال از خانوادپومه منم عین تو موندم دست این خانواده صدبار من علناا میگم معرفی کنین بدون رودرواسی متاسفانه خجالت میکشن و این دودش توچش من شما میره و همین 

سلام منم یه دخترم عین خودت پیام هارو هم خوندم هیچ کدومشون کاری نیست نمیشه عملی کرد اشکال از خانوادپومه منم عین تو موندم دست این خانواده صدبار من علناا میگم معرفی کنین بدون رودرواسی متاسفانه خجالت میکشن و این دودش توچش من شما میره و همین