اینجا میخوایم راجع امام زمان عج الله بگیم، بیشتر بشناسیمش و خودمون رو برای اومدنش آماده کنیم
← صفحات شخصی کاربران (۲۳۴ مطلب مشابه)
- ۲۸۸۵ بازدید توسط ۱۹۹۵ نفر
- جمعه ۱۶ اسفند ۹۸ - ۱۷:۴۲
اینجا میخوایم راجع امام زمان عج الله بگیم، بیشتر بشناسیمش و خودمون رو برای اومدنش آماده کنیم
چقدر عالی
مشتاق استفاده از مطالب خوب راجب حضرت هستم
البته قدیم بود که برای اومدنشون خودشونو آماده میکردن
الان برای رسیدن به ایشون آماده سازی لازمه
همین نخست بگم که اون ۳۱۳ نفر شاید شرط لازم باشه ولی کافی نیست . هرچند توی لازم بودنش هم شک دارم .
اصل ماجرا اینه که یه حد نصابی تو دنیا از فهم کافی برخوردار باشن که زندگی خوب یعنی چی؟ آیا زندگی خوب به مدیریت نیاز داره؟ مدیریت درست یعنی چی؟ مدیر خوب یعنی چجور مدیری؟
البته که این فهم هم باید باشه اگه مدیر بد حاکم شد ، دیگه زندگی تعطیل میشه و همش بدبختیه؟ تا چه حد میشه خوشبخت بود و تا چه حد تلاش لازمه؟
هرکی پاسخی داشت و من نبودم میتونه به لینک کنار نامم خبر بده ، علامت زنجیر.
سلام
اولش میخواستم از امام زمان بگم، ولی فکر کردم با شرایط موجود از کرونا حرف بزنیم بهتره تا متوجه بشیم تا چه حد به ظهور نزدیک هستیم.من نمیخوام زمان تعیین کنم (چون تعیین کردن زمان به معنای اینه که دقیقا بگیم در چه روزی و در چه ساعتی ظهور اتفاق میوفته) اما با اتفاق هایی که در حال رخ دادن هستن باید بدونیم شدیدا به ظهور نزدیکیم و اگر خودمونو در نیابیم امکان داره خداری نکرده در لشکر شیطان باشیم و در مقابل امامون که بیشتر از پدرمادرمون دوستمون داره بایستیم.
به نام خدا
به آخر الزمان خوش آمدید
آغاز حکومت شیطان
5دی ماه سال 1398برای اولین بار توی تاریخ خاورمیانه خورشید قبل از طلوع با کسوف بالا آمد و زمان طلوعش به شکل شاخ قوچ یا همان شاخ شیطان طلوع کرد این نماد همون نمادی است که بالای هتل ابراج البیت در مکه قرار دارد.این همان شروع حکومت شیطان است.
دستورات شیطان برای آماده کردن زمین برای ورود او و نشستن بر تخت پادشاهی در سال 1904از طریق شیطانی به اسم آیواس به دست آلیستر کراولی رسید . دستورات کرولی به ترتیب برای طرفداران او که طبق گفته آیواس مردانی ثروتمند و اهل قدرت هستند، دیکته شده است.
این دستورات یعنی همان اتفاقاتی که شیطان برای نشستن بر تخت خودش نیاز داره قبلا در کتب الهی نقل شده است.
در کتاب بحار الانوار جلد 52از امیرالمومنین آمده : پیش روی قایم ـ علیه السلام ـ مرگی سرخ و مرگ سفید پدیدار گردد و ملخ های خون رنگ وقت و بی وقت هجوم آورند، اما مرگ سرخ یعنی شمشیر و مرگ سفید یعنی طاعون (منظور از طاعون بیان همه گیر بودن بیماری بوده)
در کتاب شریعت شیطان گفته که تصویر مرا در شرق برپا کن . تصویر یعنی ترس و وحشت از شیطان که این ترس و وحشت را با گردی تو تمامی محل های تدفین گنجینه ها می توان پیدا کرد.این تصویر باعث می شود کسی به گنج نزدیک نشه.این تصویر همون گاز سمی دفینه های مصری و تمام دفینه های خاورمیانه است.
مواد تشکیل دهنده این سم از مار و خفاش و ... تهیه میشه.گازی بسیار خطرناک که بعد از پنج تا پانزده روز فرد را با مرگ ریوی از بین می بره.
این سم به صورت خیلی سریع انتشار پیدا می کنه و باعث مرگ و شیوع این بیماری میشه.
تمام فیلم هایی که به عنوان پیشگویی از هالیود دیده می شود یک پیشگویی نیست بله اتفاقی است که قرار به افتادن دارد . در سال 2011فیلمی با عنوان شیوع ساخته شد ، در این فیلم ویروسی در ووهان چین همه گیر می شود و در دنیا باعث مرگ بسیاری خواهد شد.
این همان ویروس کرونا است که در جهان همه گیر شده این ویروس یک ویروس 8000ساله است که همان تصویر شیطان است که از دفینه های مصر خارج شده است.
این ویروس دو هفته بعد از طلوع خورشید با کسوف اولین کشته خود را به جهان معرفی کرد.یعنی دقیقا در همان تاریخ شروع به انتشار این ویروس کردند.
در کتاب شریعت راه دیگری را نیز برای گم کردن رد این مساله گفته است. یعنی شایعه ضربه خوردن از نظر اقتصادی را منتشر کنید. ویروس از چین شروع به انتشار کرد و باعث شد چین میلیاردها دلار هزینه کند و به قولی ضربه اقتصادی بخورد. این ویروس کارش درسته هم مریض میکنه هم سرعت شیوعش بالاست و هم به اقتصاد ضربه میزند. تو ازمایشگاه روش کار کردن که بیشتر کسانی رو بکشه که سن بالایی دارند و بدنشون به واسطه بالارفتن سن ضعیف شده و کسانی که سیستم ایمنی بدنشون ضعیف هست ببینید تا چه حد پدرسوخته هستن.
حالا تو ایران چیشد ؟ گفتن تو شهر قم این ویروس کشته داده و مبدا این ویروس در ایران را شهر قم معرفی کردند.چرا؟
شهر قم را از ابتدا، پایگاه عاشقان اهلبیت و حضرت مهدی(علیه السلام) میدانسته اند و طبق روایات جمکران و کوه خضر نبی ، میعادگاه یاران امام زمان (عج) و مرکز ترویج دین شیعه در دنیا است.پس با ضعیف کردن و قرنطینه این شهر نیز تعداد زیادی از یاران آن حضرت نیز ضعیف می شوند. در صورتی که وقتی به امار نگاه می کنیم تهران بیشترین مبتلایان به کرونا را دارد. پس کاملا واضحه که تهران مبدا ویروس در ایران بوده نه قم که حتی فرودگاه نداره
دوستان بی هیچ وجه سراغ کتاب کرولی نرید. رائفی پور میگه برید بخونید ولی به نظر من اشتباهه چون یه کتاب شیطانیه و نفرین شده ست و قطعا در زندگی تون تاثیر میگذارد. حتی بوده کسانی که با خوندن این کتاب دست به خودکشی زدن.
حرفا پیرامون این بیماری زیاده من سعی کردم خلاصه اش کنم.
سلام
دختری ۲۱ ساله دانشجو
از لحاظ ظاهر قیافه متوسط به بالا و وضع مالی م متوسط
راستش چند روزع فکرم درگیره حس میکنم نسبت به یکی از همکلاسی هام علاقه مند شدم اصلا نمیدونم چه طوری غیر مستقیم بهش بفهمونم آقا من ازت خوشممممم میااااد
یه روز به بهانه جزوه خواستن رفتم پی وی ش بهش پیام دادم از اون روز ارتباطمون شروع شد البته در حد خیلییی کم خیلی کم پیام میداد و حرف میزدیم وقت امتحانات چند باری پیام داد که فلان درس چند گرفتی و چه قدرخوندی و این حرفا
وسط حرفاش استیکر قلبم میفرستاد (این که عادتشه یا منظور خاصی داشت و نمیدونم)
بعد امتحانات و قرنطینه که شد تا یه ماه خبری نشد ازش نه پیام نه هیچی
من به بهانه تبریک عید پیام دادم و اونم به من تبریک گفت و طبق معمول اون قلبو فرستاد
بهش گفتم نیستی و این حرفا اونم گفت نه ماهستیم شما نیستین یکمی چت کردیم باهم درحد ۲۰ دیقه اینا و خدافظی و تمام دیگه پیامی نداده
کلا همه فکر و ذکرم شده این آقا پسر
نمیدونم اونم منو دوس داره یا نه
نظر شما چیه؟
البته اینم بگم یه زمانی ایشون شاگرد پدرم بودن تو مدرسع
الان ممکنه به خاطر بابام نخواد بهم نزدیک شه و بترسه؟
لطفا کمکم کنید چه طوری غیر مستقیممم بهش بفهمونم دوسش دارم
البته خودتونم که بهتر میدونید وقار و متانت دخترانه م حفظ شه دیکه
ممنون از همه اونا که به این دوستمون راه حلی پیشنهاد بدن
به موفرفری ساد
من یه ادمم مثل بقیه و نمیتونم راهنماییت کنم، امکان داره یه چیزی بگم بعد اشتباه بشه
ولی در کل اینجور احساسات زودگذر هستن بهشون اعنتایی نکنید بهتره . دوست داشتن هیچ وقت هیچ وقت یکی دو ماهه به وجود نمیاد.
بهتره از شناخت امام زمان شورع کنیم.
*قسمت اول (منبع کتاب مکیال المکارم)
وجوب شناخت
شناختن امام زمان صـلوات اللَّه علیه واجب است ایمان بدون شـناخت امام زمان تحقق نمی پذیرد؛ بر این مطلب هم دلیلی عقلی هست و هم دلیل نقلی .
1- دلیل عقلی
علت هـا و فلسـفه هایی که برای ضـرورت و لزوم وجود پیـامبر گفته انـد ، همان علت ها برای ضـرورت وجود جانشـین و وصـی پیغمبر نیز صادق است ، که پس از وفات آن حضـرت لازم است بوده باشـد تا مردم به جانشـین پیغمبر در شـئون مختلف زندگی خود مراجعه کننـد ، همـانگونه که به پیغمبر مراجعه می کردنـد ، پس بر خداونـد متعال واجب است که او را نصب فرمایـد ، و بر مردم نیز واجب است آن امام را بشناسـند ، زیرا که پیروی کردن بدون معرفت و شـناخت امکان ندارد .
اگر کسی اشکال کند که : علت برانگیختن پیغمبر بـا این مورد فرق می کنـد ، زیرا که مردم در امور معاش و شـئون زنـدگی مادی و جنبه های اخروی و امور مربوط به معاد ، به پیغمبر نیازمندنـد تا از جانب خداونـد قانونی برای آنان بیاورد و مطابق آن عمل نمایند ، و چون پیغمبر آنچه مورد نیاز مردم است را برای آنـان آورد و قواعـد و احکـامی برایشان بیان فرمود و مردم آنها را شـناختند و عمل کردنـد دیگر نیاز برطرف می شود ، و برای بیان و آموزش قواعد و احکام دین وجود علماء و کتاب های مربوطه بسـنده است ، پس وجود وصی و جانشین پیغمبر لازم نیست! .
در جواب می گوییم : این اشـکال به چنـد جهت نـادرست است : اول پیغمـبر قواعـد را به طور کلی بیـان فرموده و دسـتورات دین را به مقـدار مورد نیـاز عموم در آن زمـان تشـریح کرده است ، و این مطلب برای کسـانی که به احـادیث پیغمبر اکرم صـلی االله علیه وآله وسـلم مراجعه کننـد واضـح است ، بنـابراین احتیـاج مردم بـا آن مقـدار از بیـان برطرف نشـده بلکه پـاره ای از مسائـل حتی بر علما و دانشـمندان بزرگ پوشـیده می مانـد - تا چه رسـد به دیگران - پس افراد بشـر از وجود امام و پیشوای معصوم ناگزیر هسـتند تا به او مراجعه کننـد ، و مطـالب مورد نیـاز خویش را از او بیاموزنـد .
البته تردیـدی نیست که پیغمـبر اکرم صـلی االله علیه وآله وسـلم تمـام احکام و علوم را به وصـی خود سپرده که پس از آن حضرت رهبری مردم را - از طرف خداوند - به عهده داشته است ، و هر امامی به امام بعد از خودش سپرده تا اینکه نوبت به امام زمان ما - عجلاللَّه تعالی فرجه - رسـیده است . باری ، امامان احکامی الهی را که از پیغمبر گرفته انـد برای مردم بیان می کننـد و آنان را با مبانی و مفاهیم دین مقدس آشـنا می سازند .
*** قسمت دوم ***
همچنین تردیدی نیست که آن بیانگر احکام دین ، اگر معصوم نباشـد ، مردم به گفته های او اطمینان و اعتماد نخواهنـد کرد و هـدف از برگزیـدن او تحقق نخواهد یافت . دوم افراد انسان به خاطر وضع طبیعی که دارند و با تو ّجه به هواها و خواسـته های نفسانی شان ، در نزاع و کشـمکش و اختلاف واقع می شونـد ، این معنی را بـا وجـدان احسـاس نموده و بـا چشم می بینیم ، لـذا مقتضای لطف خداونـد است که برای از میان رفتن هرگونه نزاع و اختلاف ، شخصـی را تعیین نمایـد که حقایق و واقعیت ها را کاملا بدانـد ، تا در هر زمان مردم به چنین شخصـی رجوع کنند و در نزاع ها و مرافعه ها از او کمک بگیرند ، و در نتیجه حق به حقدار برسد ، و عدالت الهی در میان مردم گسترش یابد . و آن شخص که خداونـد او را برای رفع اختلاف و نزاع برگزیده ، همان « امام » است که مردم وظیفه دارند از او پیروی کنند و در شـئون مختلف خود به او مراجعه و بر او اعتماد نمایند .
اگر اشکال کنید که : امامان ما علیهم السلام در زمان حضورشان جز بر مبنای قواعد ظـاهری حکم نمی کردنـد ، و به عبارت دیگر : آنان روی قواعـدی که علما در زمان غیبت شان حکم می کننـد حکم می کردنـد ، پس چگونه ادعـا می شود که مقتضـای لطف الهی تعیین و نصب امام است تا بر مبنای حق و واقعیت ها حکم کنـد ؟
می گوییم : این روش به خـاطر مـانعی بود که از ناحیه مردم وجود داشت ، چنان که مانع ظهور امام نیز از طرف مردم است ، پس در این صورت هیـچ گونه اعتراضـی بر آنـان وارد نیست ، و به هیـچ وجه نبایـد خیـال کرد که این امر با لطف الهی متناقض است . دلیل بر این مـدعی روایاتی است که از خود ایشان وارد شده و تصـریح می کند که چنانچه ریاست و خلافت به طور کامل به آنان واگذار میشد و در تصرفات ، دسـت شان باز می بود به حکم آل داوود حکم می کردند و احکام واقعی را برای مردم آشـکار می ساختند .
از جمله روایتی است که در اصول کافی از ابوعبیده حذآء آمده است : که حضـرت ابوعبداللَّه صادق علیه السلام فرمود : ای ابوعبیده هرگاه قائم آل محمد صـلی االله علیه وآله وسـلم بپاخیزد به حکم داوود و سلیمان علیهم السلام حکم می کند و از بینه و شاهد نخواهد پرسید . و در همان کتاب در خبر صـحیح از ابان منقول است که گفت از حضـرت ابوعبداللَّه صادق علیه السـلام شنیدم که می فرمود : دنیا تمام نخواهـد شد تا اینکه مردی از تبار من ظهور نماید که به حکم آل داوود حکومت کند و از بینه و شاهد نپرسد؛ به هر موجودی حّقش را می دهـد .
آقای نجفی لطفا تایید کنید
شاید از نظر شما این پست ارتباطی با ظهور نداشته باشه اما کامل مطالعه بفرمایید ،کاملا مرتبط است.
همانطور که می دانید طبق آیات قرآن و روایات و اتفاقاتی که گاهی برای برخی رخ داده می دانیم موجودی به نام جن با دو نوع مسلمان و شیطانی وجود دارد.
در روایات مربوط به آخرالزمان نیز ورود اجنه را در آخرالزمان برای ساختن سپاه شیطان معرفی کرده اند .
اما این موجود به مانند ما علاقه مندی هایی دارد و از برخی چیز ها متنفر است.
علاقه مندی های اجنه:
✔بوی عود (مانند کندر ،سندروس و...که برای جن گیری نیز استفاده می شود و عود هایی که در کلاس های مدیت مختلف به دوستان معرفی می کنند) متاسفانه دیده شده خیلی زیاد روایت سازی بابت استفاده از این دو ماده برای دور کردن اجنه طی پنجاه سال گذشته انجام شده است.
✔بوی چربی و کثیفی و غذای مانده و..... (روایات متعدد جهت دور کردن این مواد از منزل)
✔خانه هایی که در ارتفاع هستند ویا ابزار قمار و...در آن خانه است .خانه هایی که افراد آن خانه به صورت عریان یا نیمه عریان رفت و آمد می کنند.
✔مناطقی با هوای مرطوب (دلیل اینکه در کشورهای اروپایی و آمریکای مرکزی بیشتر از هرجای دیگه از وجود جن صحبت میشه و شمال ایران هم این مورد است(
ازچه چیزهایی متنفر هستند:
✔ بوی سیر و سرکه
✔ اسم بسم الله الرحمن الرحیم
✔ خانه ای که صدای قرآن در آن به گوش برسد و.......
ساده ترین راهکار برای دوری : زمان وضو به تعداد حروف ابجد بسم الله الرحمن الرحیم که 19 باشد این کلام رو ادا کنید،یعنی هنگام وضو 19 بار بسم الله الرحمن الرحیم را بیان کنید
🔹 استفاده نکردن از رنگ هاى قرمز و سیاه که مطلوب شیاطین جن است در لباس و ملحفه و پتو و پرده و ... از این رنگ ها استفاده نکنند. ( رنگ مشکی و قرمز مورد علاقه شیطان است متاسفانه آموزه های جدید زناشویی استفاده زیاد از این رنگ را در منزل به عنوان دو رنگ دارای شهوت داده است)
🔹استفاده سرکه به مانند سفره هفت سین در منزل
🔹خواندن قرآن به صورت مرتب (بد نیست حتی یک آیه هم خوانده میشود در آن تامل شود)
🔹و استفاده از ادعیه های سفارش شده ائمه
در این پست چند نکته مهم قرار گرفته است امیدوارم کسانی که اهل تحقیق هستند متوجه بشوند.
احتمالا به همین زودی ها نیاز باشه روزانه یک بار سوره جن خوانده شود.لطفا سوال نکنید چرا وداستان چیه سر وقت گفته می شود، می تونید تا اون موقع کمی تحقیق در این باره کنید.
چون شیعه هستیم از همه آدم های روی زمین بهتریم ! ! !
متاسفانه برخی عزیزان فکر می کنند ، چون شیعه هستیم از همه آدم های روی زمین بهتریم، اما حساب و کتاب الهی چیز دیگری است.
(لطفا با خواندن همین خط سریع قضاوت نکنید کامل متن را بخوانید)
همانطور که در آیه 136 بقره و آیه 78 غافر ، ایه 84 آل عمران آمده ادیان دارای کتاب، ادیانی هستند که از طرف خدا پیامبرانی برای آنها نازل شده است ،همانطور که در آیه 164 نساء آمده حضرت موسی مستقیم با خدا صحبت کرد،پس ایشون جایگاه والایی داشتند.
در آیه 69 مائده و آیه 62 بقره آمده البته هر کس از گرویدگان به اسلام و یهودان و ستارهپرستان و نصاری که به خدا و روز قیامت ایمان آورد و نیکوکار شود هرگز آنان را ترسی و اندوهی در عالم آخرت نخواهد بود.
طبق این آیه دین مهم نیست و ایمان به خدا و روز قیامت و نیکوکاری نجات دهنده است.
در آیه 15 اسراء نیز به وضوح گفته شده ما برای هر قومی پیامبری فرستادیم ،پس بر اساس پیامی که پیامبر از طرف خدا برای قومش آورده در روز قیامت ، حساب و کتاب صورت خواهد گرفت. اما در آیه 98 و99 نساء تنها یک گروه خارج از این میزان حسابرسی می شوند ،مردان و زنان و کودکانی که به واسطه فقر واقعی (نه کسی که در فلان جا منزل داره و ماهی چند میلیون اجاره دارد و هزینه خورد و خوراکش چند میلیون میشود و دست به گناه بزند، در صورتی که میتواند به صورت شرافتمندانه کار پیدا کرده و زندگی کند بدون ورود به گناه) راه نجاتی از گناه و آلودگی ندارند.
در آموزه های قرآنی موارد حسابرسی از جمله :
طغیان گری و سرکشی (طلاق آیه ۸)،
بیدادگری و ظلم و ستم (یونس آیه ۲۳)،
کافران (لقمان آیه ۲۳)،
گمراهی (انعام آیه ۱۲۸)
کم فروشی در معاملات (مطففین آیه ۱ تا ۶)،
جرم و جریمه (الرحمن آیه ۳۹ تا ۴۱)،
استکبارورزی ( نساء آیه ۱۷۲)،
شرک (نحل آیه ۲۷ و انبیاء آیه ۲۲ و ۲۳)
کتمان حقیقت (بقره آیه ۲۸۳ و ۲۸۴)، نفاق (احزاب آیه ۱۳ و ۱۴)،
قطع رابطه با خویشان و عدم پایبندی به پیمان ها(رعد آیه ۲۱) اشاره شده است.
حسابرسی برای کل انسان ها بر چند اصل است:
✔ ایمان به خدا،
✔ایمان به پیامبر
✔ایمان به روز قیامت
✔ وبه نیکی زندگی کردن با مردم جامعه و ادای حق الناس است.
اما به صورت خاص طبق آیه 17 حج هر کس به هر دینی باشد بر اساس آن حسابرسی انجام می شود .(احکام دین)
پس ترازوی یهودی، نصاری، ستاره پرستان، مجوس و...با ما شیعیان یکی نیست وظیفه ما به دلیل تکمیل بودن دین ما بسیار سخت تر از بقیه مردم در ادیان دیگر است.
لطفا کسی را قضاوت نکنید، شاید آنها بهتر از ما باشند، در ضمن قضاوت کردن جوز گناهان کبیره می باشد.
🚫لطفا دقت کنید
راه رفاقت با امام زمان عج
از آیت الله کشمیری
روزی یک ساعت با حضرت خلوت کنید ، متوجه حضرت شوید.
زیارت 《 سلام علی آل یس 》را بخوانید بعد زیاد بگویید : " یا صاحب الزمان اغثنی ، یا صاحب الزمان ادرکنی ، مستعان بک یا بن الحسن " زیاد بگویید، توسل بکنید به ایشان، یه خرده یه خرده راه رفاقت با ایشان پیدا می شود.
*** قسمت سوم *** (منبع کتاب مکیال المکارم)
2- دلیل نقلی
1-خبر صحیح از معاویۀ بن عمار روایت است که : حضرت صادق علیه السلام درباره آیه مبارکه َ« و للِه ا َلأسمآء الحْسنی َفادعوُه بها «؛ و برای خداوند نیکوترین نام ها است ، پس او را با آنها بخوانیـد . فرمود : به خـدا قسم ما آن اسـمآء حسـنی ( نیکوترین نامها )هستیم که خداونـد هیچ عملی را از بندگان نمیپذیرد ، مگر با شناخت و معرفت ما می گویم: شاید تعبیر از امامان به « اسـماء » به خاطر این باشد که آنان دلیل و راهنمای مردم به سوی خداوند هسـتند و نشانه های قدرت و جبروت الهی می باشند ، همانطور که اسم نشانه ای است برای صاحب آن که بر او دلالت می کند؛ خدا داناست
2- خبر صـحیح از عبدصالح حضـرت موسـی بن جعفر علیه السلام آمده است که فرمود : حجت خداوند بر خلقش تمام نمی گردد مگر به وسیله امامی که شناخته شود. می گویم : اشاره حضرت به وجوب برپا کردن دلیل و حجت بر خداوند متعال است ، و شناخت خداوند ممکن نیست مگر به وجود امام علیه السلام ، پس شناخت امام بر مردم واجب است و تعیین او بر خداوند لازم
3- خبر صـحیح خطبه ای از حضـرت ابوعبداللَّه صادق علیه السلام روایت شده است که در آن ، حال و صفات
ائمه علیهم السـلام را یاد می کنـد . در آن خطبه چنین آمـده است : به راستی که خداوند عز و جل به وسـیله امامان بر حق از خاندان پیغمـبر اکرم صـلی االله علیه وآله وسـلم از دین خـویش پرده برداری کرده و به وجود آنـان راه و روش خود را آشـکار سـاخته ، و از درون چشـمه دانش خویش به وسیله ایشان عطا فرموده است . از امت محمد صلی االله علیه وآله وسلم ، هر که مقام ولایت امامش را درک کنـد ، مزه شـیرین ایمان را خواهـد چشـید ، و برتری زیبایی های اسـلام را خواهـد دانست؛ لِأن اللَّه َ تبارک َ و َ تعالی َنصب الإماَم علمـا لِخلْقه َ و َجعله ُحجۀ علی أهل َمواده و عالَمه؛ زیرا خداونـد تبارک و تعالی امام را نشان های برای رهیابی خلق خود قرار داده و او را بر اهـل طبیعت و جهـان خویش حجت سـاخته ، تـاج وقار بر سـر او نهاده است ، چنانکه نور جبروت ، او را فرا گرفته ، با ارتباطی غیبی تا آسـمان پیوسـته ، و فیوضات الهی از او قطع نگشـته است ، و آنچه پیش اوست جز به وسائل کامله او درک نشود ، خـداوند جز به معرفت امام اعمال بنـدگان را نمی پـذیرد . هر چه از امور مشـتبه و مشـکل و سـنن پیچیده و نامعلوم و فتنه های غلط انداز بر امام عرضه شود ، کاملا بر آنها آگاه و داناست ، خداونـد تبارک و تعالی برای همیشه امامان را از فرزنـدان حسـین علیه السـلام به خاطر هـدایت خلق اختیار می کنـد و از نسل هر امام به منظور به عهده گرفتن منصب راهبری و امامت یکی را برمی گزیند . آنان را پاک و معصوم سـاخته و برای خلق خویش تعیین نموده و مورد پسـند و رضـای خویش قرار داده است . هرگـاه یکی از امامان وفات یابـد ، امام دیگری از نسل وی بر خلق بگمارد؛ تا راهنمایی نشانگر راه راست آشـکار ، و نوربخش و هـدایتگری درخشان ، و حجتی آگاه بوده باشـد . این امامان از طرف خداونـد به پیشوایی مردم نصب شده اند ) آنان را ( به حّق هدایت نموده ، بدین سان عدالت را اجرا کننـد . حجتهای الهی ، راعیان و داعیان مردم به سوی اوینـد ، که با راهنمائی های آنان بنـدگان خـدا دینـداری کننـد ، و سـرزمین ها به نورشـان آبـاد گردد و از برکت آنـان ثروت هـا و ذخـائر کهن فزونی گیرد . پروردگـار آنان را مایه حیات و زنـدگی مردم ساخته و به وسیله ایشان تاریکی ها را روشن نموده ، و آنان را کلیدهای سخن و ستون های اسلام قرار داده است ، و بدین ترتیب تقدیر حتمی الهی در مورد ایشان جاری شده است . پس امام همان شخصی است که خداوند او را پسندیده و برگزیده و رهبری مردم را به او تفویض نمـوده و محرم اسـرار غیـبی و امیـد بنـدگان خویش قرار داده است ، که به فرمـان او قیـام نمایـد . بـاری پروردگـار او را بـدین امور برگزیده و در عالم َ ذر او را زیر نظر خود ساخته و پرداخته ، و برای همین امور پرورش داده است . پیش از آفرینش موجودات ، نور امـام را همچـون سـایهای در سـمت راست عرش آفریـد ، و در علم غیب خـویش حکمتش را به او عنـایت فرمود ، او را به علم خود برگزیـد ، و به خاطر پاکیش انتخاب کرد
4- به سندی همچون صحیح از حضـرت باقر یا حضـرت صادق علیهما السـلام روایت است که فرمود : بنـده خـدا مؤمن نخواهـد بود مگر اینکه خدا و رسول و همه امامان را بشـناسد و نیز امام زمانش را بشـناسد و در تمام امور خود به او مراجعه کنـد و تسـلیم امر وی باشـد . سـپس فرمود : چگونه می شود که آخرین امام را بشناسد در صورتی که اولین امام را نشناخته باشد؟
5- در حـدیث صـحیح از حاِرث بْن الْمغیْرة آمـده که گفت : به حضـرت ابوعبداللَّه صادق علیه السـلام گفتم : آیا پیغمبر صـلی االله علیه وآله وسـلم فرموده است « َمن مات َ و لا َیعرُف إمامه مات میَتۀ جاهلیَّۀ » ؟ فرمود : آری ، عرضه داشتم : این کدام جاهلیت است آیا جاهلیت مطلق یا جاهیلت کسـی که امامش را نشناخته ؟ فرمود : جاهلیت کفر و نفاق و ضلال.
6- و در کمال الدین آمده که : امام ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام فرمود : هر که در چهار چیز شـک کنـد به همه اموری که خداونـد تبـارک و تعـالی نـازل فرموده کـافر است یکی از آنهـا معرفت امام در هر زمان به شـخص و صفتش می باشد.
7- و در غیبت نعمانی به سند خود از حضرت صادق علیه السلام آورده که آن حضرت فرموده : هر کس
شبی را به صـبح آورد در حـالی که امام زمانش را نشـناسد به مردن جاهلیت میمیرد و اخبـار بسـیار دیگر که از ائمه اطهار
علیهم السـلام روایت شده است . و ا ّما منظور از معرفت و شـناخت چیست ؟ آنچه واجب است در معرفت؛ دو امر است ، یکی شـناختن شـخص امـام بـا اسم و نسب او ، دوم : شـناخت صـفات و خصوصـیات او که با آنها از دیگران امتیاز می یابد.
حجم مطالب قسمت اثبات امامت زیاد بود. من فقط بخشی شو اینجا گذاشتم.
چیکار کنیم به امام زمان مون نزدیک بشیم؟؟؟؟
* خواندن دعای سلامتی امام زمان عج در قنوت نمازها
* خواندن سه بار سوره توحید بعد از هر نماز واجب (توصیه میرزا جواد آقا ملکی تبریزی)
* هدیه دادن ثواب اعمال مستحبی خود به امام زمان که اینکار باعث شفاعت ایشان در شب اول قبر و هنگام مرگ می شود.
* گذشت کردن از بدی دیگران برای خشنودی امام زمان عج
* صلوات زیاد هدیه به امام زمان عج هدیه کردن
* خواندن روزانه دعای عهد و تجدید میثاق با ایشان
* خواندن زیارت عاشورا و زیارت آل یاسین
* زیاد خواندن دعای غریق جهت ایمنی از فتنه های آخرالزمان متن دعا : «یا الله یا رَحمنُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثبِّت قَلبِی عَلی دِینکَ» ای خدا، ای بخشنده، ای بخشایشگر، ای کسی که قلب ها را دگرگون می سازی! قلب مرا بر دینت پایدار فرما.
* دادن صدقه به نیابت از امام زمان
* انجام ختم قرآن و نماز مستحبی ، هدیه به حضرت
منبع : پیج دعای های من 2
گفته های آقای کشمیری هم از همین پیج بود.
*قسمت اول *
اثبات امامت حضرت حجة بن الحسن العسکری ( مکیال المکارم)
خواننده عزیز! خداوند من و شما را بر اندیشه محکم و استوار و ایمان به حقّ در دنیا و آخرت پایدار نماید، و بین ما و خلف منتظر از خاندان عصمت و طهارت جمع فرماید. بدان که هیچ راهی برای اثبات امامت نیست مگر نصّ و معجزه. زیرا همان طور که در جای خود ثابت شده از جمله شرایط امام، عصمت است که اگر امام معصوم نباشد، هدف از نصب او تحقّق نمی یابد، و به اصطلاح نقض غرض لازم می آید.
عصمت حالتی است نفسانی و مرتبه ای است که از نظر مردم پوشیده است و کسی آن را نمی داند مگر خداوند و کسانی که خداوند علم آن را به آن ها الهام فرموده باشد. در این رابطه بر خداوند است که امام معصوم را با یکی از دو راه به مردم معرفی کند:
1- به وسیله پیغمبرصلی الله علیه وآله و یا امام قبلی.
2- به وسیله معجزه ای که به دست او انجام شود، و چون امام برای مردم معیّن شده بر آن ها واجب است که به او مراجعه کنند و اعتماد نمایند که: «وَما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً»؛ [1] و برای هیچ مرد و زن مؤمنی این حقّ نیست که هرگاه خدا و رسول او کاری را لازم کنند، ایشان در کارشان اختیار [و گزینشی] داشته باشند. و هر آن که خدا و رسول او را نافرمانی نماید، حقّا که در گمراهی آشکاری افتاده است.
و شاهد بر آنچه گذشت احادیثی است که از نظر معنی متواتر است:
1- حدیثی است که شیخ ثقه جلیل احمد بن ابی طالب طبرسی [2] در کتاب الاحتجاج آورده است. این حدیث هر چند که طولانی است ولی فواید بسیار و امور مهم دارد. در این حدیث امامت مولای ما - عجّل اللَّه فرجه - با نصّ و معجزه اثبات شده و این که امّت را نشاید برای خود امامی اختیار کند، پس تعجّبی ندارد که تمام این حدیث را بیاوریم و از خداوند می خواهیم که ما را اهل پذیرش این حدیث قرار دهد. شیخ طبرسی - که خدایش رحمت کند - چنین گفته است: «احتجاج حضرت حجّت قائم منتظر صاحب الزمان - درود خداوند بر او و پدرانش باد - سعد بن عبد اللَّه قمی اشعری گفته است: به یک نفر ناصبی که از همه ناصبی ها در مجادله قوی تر بود دچار شدم. روزی هنگام مناظره به من گفت: مرگ بر تو و هم مسلکانت باد. شما رافضی ها، مهاجرین و انصار را مورد طعن قرار می دهید، و محبّت پیغمبرصلی الله علیه وآله را نسبت به آنان انکار می کنید، و حال آن که صدّیق، بالاترین افراد اصحاب است که به اسلام سبقت جسته، مگر نمی دانید که رسول خداصلی الله علیه وآله او را شب هجرت از ترس بر جان او، با خود به غار برد چنان که بر جان خود ترسان بود. برای این که می دانست که او خلیفه و جانشین آن حضرت خواهد شد، لذا خواست که جان او را مانند جان خود حفظ کند تا مبادا وضع دین بعد از خودش مختل شود، در همان حال علی را در رختخواب خود قرار داد، چون که می دانست اگر او کشته شود وضع اسلام مختل نمی گردد، زیرا که از اصحاب بودند کسانی که جای او را بگیرند، لذا خیلی به کشته شدنش اهمّیت نمی داد.
سعد می گوید: من جوابش را دادم، ولی جواب ها دندان شکن نبود.
سپس گفت: شما رافضیان می گویید: اوّلی و دومی منافق بوده اند و به ماجرای لیلة العقبه استدلال می کنید. آن گاه گفت: بگو ببینم آیا مسلمان شدن آن ها از روی خواست و رغبت بود یا اکراه و اجباری در کار بود؟
من در این جا از جواب خودداری کردم، چون که با خود اندیشیدم اگر بگویم از روی اجبار و اکراه مسلمان شدند که در آن هنگام اسلام نیرومند نشده بود تا احتمال این معنی داده شود و اگر بگویم از روی خواست و رغبت اسلام آوردند که ایمان آن ها از روی نفاق نخواهد بود.
از این مناظره با دلی پردرد بازگشتم، کاغذی برداشتم و چهل و چند مسأله ای که حلّ آن ها برایم دشوار بود نوشتم و با خود چنین گفتم: این نامه را به نماینده مولی ابومحمد حسن بن علی عسکری علیه السلام - یعنی احمد بن اسحاق که ساکن قم بود - تسلیم کنم، اما وقتی سراغ او رفتم دیدم سفر کرده است، به دنبال او مسافرت کردم تا این که او را یافتم و جریان را با او در میان گذاشتم.
## قسمت دوم اثبات امامت
احمد بن اسحاق به من گفت: بیا با هم به سرّ من رأی (سامراء) برویم تا از مولایمان حسن بن علی علیهما السلام در این باره سؤال کنیم، پس با او به سرّمن رأی رفتیم تا به درب خانه مولایمان رسیدیم و اجازه ورود خواستیم، اجازه داده شد داخل خانه شدیم. احمد بن اسحاق کوله باری داشت که با عبای طبری آن را پوشانده بود که در آن صد و شصت کیسه از پول های طلا و نقره بود و بر هر یک از آن ها مهر صاحبش بود و چون چشممان به جمال حضرت ابومحمد الحسن بن علی علیهم السلام افتاد، دیدیم که صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشد و بر روی رانش کودکی نشسته که در حسن و جمال مانند ستاره مشتری است و دو گیسو بر سر دارد و در پیشگاه آن حضرت انار زرینی قرار داشت که با جواهرات و نگین های قیمتی زینت شده بود،انار را یکی از رؤسای بصره اهدا کرده بود، امام علیه السلام قلمی در دست داشت و با آن روی کاغذ چیزی می نوشت، و هرگاه کودک دستش را می گرفت آن انار را می افکند تا آن کودک برود و آن را بیاورد و در این فرصت هر چه می خواست می نوشت
. پس احمد بن اسحاق عبا و کوله بار را به نزد حضرت هادی علیه السلام (یکی از القاب امام حسن عسکری علیه السلام است) گشود، پس از آن، حضرت نظری به کودک افکند و گفت: مهر از هدایای شیعیان و دوستانت برگیر. عرضه داشت: ای مولای من! آیا جایز است دست پاک به سوی هدایای نجس و اموال پلید دراز شود؟
آن حضرت به احمد بن اسحاق فرمود: آنچه در کوله بار هست بیرون آورد تا حرام و حلال از هم جدا شود. پس او کیسه ای را بیرون آورد، کودک گفت: این مربوط به فلان بن فلان از فلان محلّه قم است که شصت و دو دینار دارد، از پول منزلی که فروخته و ارث از پدرش چهل و پنج دینار است و از پول هفت پیراهن چهارده دینار و اجرت سه دکان سه دینار.
مولای ما فرمود: راست گفتی فرزندم، حرام از آن را بیان کن. کودک گفت: در این کیسه دیناری است که در فلان سال در ری سکه خوده، نیمی از نقشش رفته و سه قطعه مقراض شده که وزن آن ها یک دانق و نیم است، حرام در این اموال همین مقدار است که صاحب این کیسه در فلان سال، فلان ماه نزد نسّاجی که همسایه اش بود یک من و ربع پشم ریسیده شده داشت که مدّت زیادی بر آن گذشته بود، پس آن را سارقی دزدید، نسّاج به او ابلاغ کرد، ولی او سخن نسّاج را نپذیرفت و به جای آن به مقدار یک من و نیم پشم نرم تر از مال خودش که به سرقت رفته بود تاوان گرفت و سپس سفارش داد تا برایش پیراهنی از آن بافتند، این دینار و آن مقراض شده ها از پول آن پیراهن است.
احمد بن اسحاق گره از کیسه گشود، دینار و مقراض شده ها را همان طور که خبر داده بود در آن دید. سپس کیسه دیگری بیرون آورد. آن کودک فرمود: این مال فلان بن فلان است از فلان محلّه قم، پنجاه دینار در آن هست، شایسته نیست برای ما که به آن ها دست بزنیم. احمد بن اسحاق گفت: چرا؟ فرمود: به خاطر این که این دینارها از پول گندمی است که صاحب این پول با کشاورزانش قرارداد داشت ولی قسمت خودش را با پیمانه کامل برداشت و قسمت آن ها را با پیمانه ناقص داد.
حضرت امام حسن علیه السلام فرمود: راست گفتی فرزندم. سپس گفت: ای پسر اسحاق! این کیسه را بردار و به صاحبانش گوشزد کن و آن ها را سفارش نمای که به صاحبان اصلی (=کشاورزان) برسانند که ما به آن نیاز نداریم.
آن گاه فرمود: پیراهن آن پیرزن را بیاور. احمد بن اسحاق گفت: آن را - که در ساکی بوده - فراموش کرده ام. آن گاه رفت تا آن را بیاورد که در این هنگام مولایمان حضرت ابومحمد هادی علیه السلام به من نظر افکند و فرمود: چه عجب این جا آمدی؟ عرضه داشتم: احمد بن اسحاق مرا تشویق کرد که به دیدار شما بیایم. فرمود: پس سؤالاتی که داشتی چه شد؟ عرضه داشتم: به همان حال است ای مولای من! فرمود: از نور چشمم هر چه می خواهی بپرس. - و به کودک اشاره کرد - عرضه داشتم: ای سرور و مولی زاده ما! برای ما روایت
که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله طلاق همسران خود را به امیر المؤمنین علیه السلام واگذار کرده بود به طوری که روز جمل به عایشه پیغام داد که تو بر اسلام و اهل اسلام هلاکت وارد ساختی [و از مقامت سوء استفاده کردی] و فرزندانت را از روی جهل به نابودی کشاندی، اگر از کارهایت دست برنداری تو را طلاق خواهم داد. ای مولای من بفرمایید که معنی طلاق در این جا چیست که رسول خداصلی الله علیه وآله حکم آن را به امیر المؤمنین علیه السلام واگذار کرده بود؟
🌺چه صفحه قشنگی این صفحه رو دوس دارم🥰🥰❤❤🌺
*** قسمت سوم اثبات امامت
فرمود: خداوند پاک مقام همسران پیغمبر را بزرگ قرار داد و آنان را به شرافت مادران مؤمنین بودن افتخار بخشید، آن گاه رسول خداصلی الله علیه وآله به امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: یا ابالحسن! این شرافت تا وقتی برای آن ها باقی است که بر اطاعت خداوند استوار بمانند، پس هر کدامشان بعد از من خدای را معصیت کرد به این که علیه تو خروج نمود، او را از همسری من ببیرون ساز و افتخار مادر مؤمنین بودن را از او بگیر.
پس از آن گفتم: فاحشه مبیّنه چیست که اگر زن آن را مرتکب شود برای شوهر جایز است که در ایام عده هم او را از خانه خود بیرون راند؟
فرمود: مساحقه است نه زنا؛ زیرا که اگر زنا کرد حدّ را بر او جاری می سازند و اگر کسی خواست با او ازدواج کند اشکال ندارد و حدّی که بر او جاری شده مانع آن نیست. ولی اگر مساحقه کرد، واجب است که سنگسار شود و سنگسار خواری ای است که هر کس را خداوند امر فرموده سنگسار کنند، خوارش کرده، لذا برای کسی روا نیست که به او نزدیک شود.
سپس گفتم: ای زاده پیامبر! از قول خدا - عزّوجلّ - به پیغمبرش موسی علیه السلام خبرم ده که می فرماید: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُویً»؛ [3] کفش هایت را بیرون ساز که در جایگاه مقدّس طوی هستی. فقهای فریقین چنین پندارند که نعلین های حضرت موسی علیه السلام از پوست مردار بوده؟
فرمود: هر کس این حرف را بزند بر حضرت موسی علیه السلام افترا بسته، و او را در نبوّتش جاهل پنداشته است؛ زیرا که از دو حال خارج نبود که هر دو خطاست، یا این که نمازش با آن جایز بوده یا نه. اگر نماز جایز بوده پس در آن جایگاه نیز جایز بود که آن را پوشیده باشد هر چند که پاکیزه است و اگر نمازش جایز نبوده پس حضرت موسی باید حرام و حلال را نشناخته باشد و ندانسته باشد که با چه چیز می توان نماز خواند و با چه چیز نمی شود و این کفر است.
گفتم: پس ای مولای من! تأویل این آیه را برایم بیان فرمای؟ فرمود: حضرت موسی در وادی مقدّس بود که عرضه داشت: پروردگارا! من محبّتم را نسبت به تو خالص ساختم و دلم را از غیر تو شستشو دادم، ولی موسی نسبت به خانواده اش سخت علاقه مند بود. پس خداوند متعال فرمود: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ»؛ یعنی اگر محبّت تو نسبت به من خالص و دلت از میل به غیر من خالی است پس محبّت خانواده ات را از قلبت بیرون کن.
عرضه داشتم: بفرمایید تأویل «کهیعص» [4] چیست؟ فرمود: این حروف از خبرهای غیبی است که خداوند بنده اش زکریّا را بر آن مطلع ساخت، سپس بر محمّدصلی الله علیه وآله آن را حکایت فرمود، و آن چنین است که وقتی زکریّا از پروردگار خواست که نام های پنج تن را به او تعلیم کند خداوند جبرئیل را بر او نازل فرمود و به او نام آنان را آموخت، پس هر گاه زکریّا، نام محمّد و علی و فاطمه و حسن علیهم السلام را یاد می کرد همّ و غمّ و اندوه از او دور می شد، ولی هر وقت حسین علیه السلام را یاد می کرد بغض گلویش را می فشرد و به نفس زدن می افتاد. روزی به پیشگاه خداوند عرضه داشت: الها! چگونه است که وقتی نام چهار تن از اینان را یاد می کنم تسلّی خاطر می یابم و چون حسین را یاد می کنم دیده ام گریان و ناله ام بلند می شود؟ خداوند متعال جریان [شهادت] آن حضرت را به اطّلاع زکریّا رسانید و فرمود: «کهیعص» پس «کاف» نام کربلا است و «ها» هلاکت عترت پیغمبر، و «یا» یزید است که ستم کننده بر حسین علیه السلام می باشد، و «عین» عطش حسین علیه السلام و «صاد» صبر اوست.
پس هنگامی که زکریّا این مطلب را شنید تا سه روز مسجدش را ترک نکرد و مردم را از ملاقات با خود ممنوع ساخت و به گریه و زاری پرداخت. بر حسین می گریست و می گفت: خدایا! آیا بهترین خلایقت را به سوگ فرزندش خواهی نشانید؟ پروردگارا! آیا این مصیبت بزرگ را بر او وارد خواهی نمود؟ الهی! آیا جامه عزا بر تن علی و فاطمه خواهی پوشاند؟ آیا غم این مصیبت را به ساحت آن ها خواهی رساند؟ آن گاه می گفت: به من فرزندی روزی کن که چشمم در سنّ پیری به او روشن و محبّتش در دلم فتنه انگیزد، سپس مرا در غم از دست دادنش بنشان چنان که محمّد حبیب خود را در سوگ فرزندش خواهی نشاند. خداوند یحیی را به وی داد، و پس از آن به شهادت او سوگوارش ساخت و مدّت حمل یحیی شش ماه بود هم چنان که مدّت حمل حسین علیه السلام.
**** قسمت چهارم
سپس گفتم: ای مولای من! بفرمایید علّت چیست که مردم نمی توانند امام برای خودشان برگزینند؟ فرمود: امام اصلاح گر است یا فسادگر؟ عرضه داشتم: اصلاح گر.
فرمود: آیا امکان دارد که فاسدی را انتخاب کنند در حالی که ندانند که در اندیشه او چه می گذرد، فکر اصلاح دارد یا افساد؟ گفتم: آری. فرمود: همین است علّت که با دلیل روشنی برای تو بیان می کنم که عقل تو آن را بپذیرد.
عرضه داشتم: بفرمایید. فرمود: بگو ببینم پیامبرانی که خداوند آنان را برگزیده، و کتاب های آسمانی بر ایشان نازل کرده، و آنان را با وحی و عصمت تأیید فرموده و پیشوایان امم بودند، از جمله موسی و عیسی با علم و اندیشه برجسته ای که داشتند، امکان دارد منافقی را انتخاب کنند در حالی که گمان داشته باشند که مؤمن است؟ گفتم: خیر. فرمود: پس حضرت موسی کلیم اللَّه چگونه شد که با آن همه عقل و علم و نزول وحی بر او، هفتاد نفر از بزرگان قوم و وجوه لشکریانش، کسانی که در ایمانشان و اخلاصشان تردید نداشت، ولی در واقع منافقین را انتخاب کرده بود. خداوند متعال می فرماید: «وَاخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقاتِنا»؛ [5] و موسی هفتاد نفر از قوم خود را برای میقات ما برگزید. ما که می بینیم شخصی که خداوند او را به نبوّت برگزیده (موسی علیه السلام) به جای اصلح، افسد را انتخاب می کند، می فهمیم که انتخاب کردن جایز نیست جز برای آن که اسرار نهان و اندیشه های پنهان همه را می داند. و نیز می فهمیم که انتخاب مهاجرین و انصار ارزشی ندارد. بعد از آن که پیغمبران که می خواستند اهل صلاح را برگزینند، انتخاب آنان بر اهل فساد واقع شد.
سپس فرمود: ای سعد! خصم تو ادّعا می کند پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله برگزیده این امّت را با خود به غار برد، چون که بر جان او می ترسید همان طوری که بر جان خودش می ترسید؛
زیرا می دانست خلیفه بر امّت بعد از خودش اوست. چون لازمه مخفی شدن جز این نبود که او را با خود ببرد، امّا علی را در جای خود خوابانید، چون که می دانست خللی که با کشته شدن ابوبکر وارد می شود با کشته شدن علی نیست، چون افرادی هستند که بتوانند جای او را پر کنند! چنین پاسخ بده که مگر نه شما معتقدید که پیغمبرصلی الله علیه وآله فرمود: بعد از من خلافت سی سال است و خلافت را بر مدّت این چهار تن ابوبکر و عمر و عثمان و علی علیه السلام مخصوص گردانید؟ خصم به ناچار جواب دهد: آری، به او بگو اگر این مطلب درست است، پس چرا با یک خلیفه - فقط ابوبکر - به غار رفت و آن سه نفر دیگر را نبرد؟ با این حساب معلوم می شود که پیغمبر آنان را سبک شمرده؛ چون لازم بود که با ایشان همان طور رفتار می کرد که با ابوبکر. پس چون این کار را نکرد در حقوق آنان سهل انگاری نموده، و مهربانی از آنان دریغ داشته با این که واجب بود به ترتیب خلافتشان با ایشان هم مثل ابوبکر رفتار می کرد.
و امّا این که خصم به تو گفت: که آن دو نفر آیا از روی خواست و رغبت مسلمان شدند یا از روی اکراه؟ چرا نگفتی: بلکه از روی طمع اسلام آوردند؛ زیرا که آنان با یهود معاشرت داشتند و از برآمدن و پیروزی محمدصلی الله علیه وآله بر عرب باخبر بودند، یهود از روی کتاب های گذشته و تورات و ملاحم، آنان را از نشانه های جریان حضرت محمدصلی الله علیه وآله آگاه می کردند و به ایشان می گفتند که تسلّط او بر عرب نظیر تسلّط بخت النصر است بر بنی اسرائیل، با این فرق که او ادعای پیغمبری نیز می کند ولی پیغمبر نیست. پس هنگامی که امر رسول خداصلی الله علیه وآله ظاهر گشت با او کمک کردند بر شهادت لا إله إلاّ اللَّه و محمّد رسول اللَّه، به طمع این که وقتی اوضاع خوب شد و امور منظّم گردید، فرمانداری و ولایت جایی هم به آن ها برسد و چون از رسیدن به ریاست به دست آن حضرت مأیوس شدند با بعضی از همفکران خود همراه شدند تا در شب عقبه شتر پیغمبرصلی الله علیه وآله را رم بدهند و شتر در آن گردنه هولناک، حضرت صلی الله علیه وآله را بیفکند و کشته شود و صورتشان را پوشاندند مثل دیگران. ولی خداوند پیغمبرش را از نیرنگ آنان ایمن قرار داد و حفظ کرد و نتوانستند آسیبی برسانند. آن دو نفر حالشان نظیر طلحه و زبیر است که آمدند و با علی علیه السلام بیعت کردند به طمع این که هر کدامشان فرماندار یک استان بشوند، امّا وقتی مأیوس شدند بیعت را شکستند و علیه آن حضرت قیام کردند، تا این که عاقبت کارشان بدانجا کشید که عاقبت کار افرادی است که بیعت را بشکنند.
♡🌺ملکه👑Zahra👑حجاب 🌺♡
سلام خانوم
ممنون از محبتتون🌹🌹🌹🌹🌹
🔔🔔🔔
دوستان وقت بزارید این حدیث ر بخونید چون مهم ترین حدیث در زمینه اثبات امامت امام زمان عج هست
کمترین کاری که میتونیم برای امام زمان مون انجام بدیم اینه که ایشون رو بشناسیم وگرنه به مرگ جاهلیت 😱 از دنیا میریم( یعنی یهودی🕎 میمیریم )
****** قسمت ششم ******
سخن که به این جا رسید، مولایمان امام حسن بن علی علیهما السلام برای نماز برخاست،قائم علیه السلام نیز با او برخاست و من از خدمتشان بازگشتم و به جستجوی احمد بن اسحاق برآمدم که دیدم گریان به نزدم آمده، گفتم: چرا معطّل شدی؟ و چرا گریه می کنی؟ گفت: پیراهنی که مولایم مطالبه فرمود نیافتم. گفتم: ناراحت مباش، برو به حضرت خبر بده. پس بر حضرت داخل شد و برگشت در حالی که با تبسّم بر محمّد و آل محمّد درود می فرستاد. گفتم: چه خبر است؟ گفت: دیدم پیراهن زیر پای مولایم گسترده است، پس حمد الهی را بجای آوردیم و پس از آن روز، چند روزی هم به خانه مولایمان می رفتیم ولی آن کودک را نزد حضرت نمی دیدیم. چون روز وداع و خداحافظی رسید، من و احمد بن اسحاق و کهلان، همشهری من بر آن حضرت وارد شدیم. احمد بن اسحاق بپاخاست و عرضه داشت: ای فرزند پیغمبر خدا! رفتن نزدیک و غصّه مان زیاد است، از درگاه خداوند می خواهیم که درود خود را بر جدّت محمّد مصطفی و پدرت حضرت مرتضی و مادرت حضرت سیدة النساء و دو سرور جوانان بهشت عمو و پدرت و امامان پاکیزه بعد از ایشان از پدرانت علیهم السلام و نیز درود و صلوات خود را بر تو و فرزندت قرار دهد، و از خدا می خواهیم که آستانه ات بلند و دشمنانت پست و زبون گردند، و خدا نکند که این آخرین دیدارمان با شما باشد. چون سخن احمد بن اسحاق به این جا رسید، حضرت متأثر شد به طوری که اشک از دیدگانش جاری گشت، سپس فرمود: ای ابن اسحاق! دعای خود را از حدّ مگذران که تو در این سفر خدای را ملاقات خواهی کرد. احمد بن اسحاق تا این سخن را شنید بیهوش افتاد، و چون به هوش آمد عرضه داشت: تو را به خدا و حرمت جدّت قسم می دهم که به پارچه ای مفتخرم نمایی تا آن را کفن خود قرار دهم؟
مولای ما دست زیر مسند خود برد و سیزده درهم بیرون آورد و فرمود: این را بگیر و غیر از این را برای خودت مصرف مکن و آنچه خواستی محروم نخواهی شد، البتّه خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد.
سعد ادامه می دهد: چون برگشتیم در بین راه سه فرسنگ به حلوان مانده، احمد بن اسحاق تب کرد و بیماری سختی گرفت که از زندگی دست شست و هنگامی که وارد حلوان شدیم، در یکی از کاروانسراهای آن فرود آمدیم. احمد بن اسحاق یکی از همشهریانش را که مقیم حلوان بود نزد خود خواند و سپس به ما گفت: امشب از نزد من بیرون روید و مرا تنها بگذارید. هر کدام از ما به خوابگاه خود رفت، نزدیک صبح فکری به سرم زد، چون چشم گشودم، کافور خادم مولایم ابومحمدعلیه السلام را دیدم که می گفت: خداوند اجر شما را در این مصیبت زیاد کند، و برایتان این فاجعه را جبران نماید، ما از غسل و کفن رفیق شما فراغت یافتیم، شما برای دفن او برخیزید، زیرا که او مقامش نزد سرور شما از همه تان گرامی تر است. سپس از چشم ما غایب شد و ما با گریه بر جنازه احمد بن اسحاق حاضر شدیم و حقّ او را ادا کردیم و مراسم او را به پایان رساندیم، خدا رحمتش کند. [6] .
2 - حدیثی است که ثقة الاسلام کلینی در کافی آورده که امام صادق علیه السلام فرمود: آیا گمان می کنید که هر یک از ما به هر کس دلمان بخواهد می تواند وصیت کند؟ نه به خدا قسم، بلکه امامت عهد و پیمانی است از طرف خدا و رسولش برای مردی پس از مردی دیگر تا امر به صاحبش برسد. [7] .
چون این مطلب را دانستی، باید گفت که امامت مولی و سیّد ما حجّة بن الحسن العسکری صاحب الزمان - عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف - به هر دو راه (نصّ و معجزه) به وسیله روایات متواتره ثابت است که در دو فصل قسمتی از آن ها را می آوریم تا این کتاب از دلیل خالی نباشد.
پاورقی
[1] سوره احزاب، آیه 36.
[2] در علمای ما - شیعه امامیه - سه نفر به طبرسی معروف بوده اند: یکی مؤلف همین کتاب الاحتجاج علی أهل اللجاج، دوم شیخ جلیل امین، فضل بن الحسن طبرسی مؤلف تفسیر مجمع البیان، و سوم فرزند برومندش شیخ حسن بن فضل مؤلف کتاب مکارم الأخلاق. (مؤلّف).
[3] سوره طه، آیه 12.
[4] سوره مریم، آیه 1.
[5] سوره اعراف، آیه 155.
[6] الاحتجاج: 268:2؛ گفتنی است که حُلوان شهری بزرگ در مرز ایران و عراق بوده که اثری از آن بر جای نمانده و شهر سرپل ذهاب - که آرامگاه احمد بن اسحاق در آن زیارتگاه مردم است - در محلّ آن احداث گردیده است. (مراقد المعارف 119:1). (مترجم).
[7] اصول کافی: 277:1.
در بیان مقدار کمی از معجزات و کرامات متواتر مولا صاحب الزمان
1 - روایتی است که شیخ صدوق از محمد بن عثمان عمری نقل کرده که گفت: هنگامی که حضرت مهدی علیه السلام متولد شد، نوری از بالای سرش تا بر فراز آسمان درخشید، سپس روی بر زمین نهاد و برای پروردگارش - تعالی ذکره - به سجده افتاد و بعد سر برداشت در حالی که می گفت: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالمَلائِکَةُ وَأُولُوا العِلْمِ»؛ [1] خداوند به یکتایی خود شهادت دهد، و فرشتگان و دانشمندان نیز به یکتایی او گواهند.
2 - روایت شده است که: وقتی آن حضرت متولد شد، پرندگان سفیدی از آسمان فرود آمدند و بال های خود را بر سر و صورت و سایر اعضای بدنش کشیدند، سپس به آسمان پرواز کردند، آن گاه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: آن ها فرشتگان بودند که برای تبرّک به این نوزاد فرود آمدند و هرگاه این فرزند ظهور کند آن ها یاران اویند [2] .
2 - در خبر صحیحی از محمد بن شاذان بن نعیم آمده که در نیشابور نقل کرده است که: مقدار پانصد درهم بیست درهم کم از مال حضرت قائم - عجّل اللَّه فرجه الشریف - نزد من جمع شد که خوش نداشتم آن را ناقص بفرستم، لذا بیست درهم کسری را از مال خودم تکمیل کردم و پانصد درهم را نزد محمد بن جعفر فرستادم، ولی ننوشتم که بیست درهم از من است. پس محمد بن جعفر قبض آن را از ناحیه مقدّسه حضرت قائم - عجّل اللَّه فرجه الشریف - برایم فرستاد که در آن نوشته شده بود: پانصد درهم که بیست درهمش از خودت بود رسید [3].
3 - همچنین در خبر صحیحی از محمد بن هارون روایت کرده که گفت: پانصد دینار از مال حضرت قائم علیه السلام بر عهده من بود، شبی از شب ها که طوفان و تاریکی شدید بغداد را فرا گرفته بود. در بغداد بودم و به خاطر وامی که بر عهده داشتم سخت هراسان شدم و با خود گفتم: چند دکان دارم که آن ها را پانصد و سی دینار خریده ام ولی آن ها را به پانصد دینار به حضرت قائم علیه السلام واگذار می کنم. وی گفت: پس از آن شخصی به سراغم آمد و آن دکان ها را به حساب آن حضرت از من تحویل گرفت، در صورتی که به حضرتش ننوشته و به هیچ کس آن راز را نگفته بودم و حتی بر زبانم هم جاری نشده بود. [4] .
4 - روایتی است از علی بن محمد سیمری (یا سمری) نقل شده این که: به محضر مقدّس قائم - عجّل اللَّه تعالی فرجه - نامه نوشت و درخواست کفن کرد. جواب آمد که: در سال هشتاد یا هشتاد و یکم به آن نیازمند خواهی شد. پس در همان وقتی که آن حضرت برایش تعیین کرده بود وفات یافت و یک ماه پیش از فوتش کفن برایش فرستاده شد [5] .
می گویم: و از جمله معجزات آشکار آن حضرت، حصول خواسته های مردم است که با افکندن عریضه حاجت در چاه آب یا آب جاری انجام می پذیرد و این امر کاملاً دیده می شود و مجرّب است و ما آن را در خاتمه کتاب خواهیم آورد ان شاء اللَّه تعالی.
پاورقی
[1] کمال الدین: 433:2؛ و آیه ای که امام مهدی علیه السلام تلاوت کرد. (سوره آل عمران، آیه 18).
[2] کمال الدین: 431:2.
[3] کمال الدین: 485:2؛ و اصول کافی: 523:1.
[4] کمال الدین: 492:2.
[5] کمال الدین: 501:2.
دعای الهی عظم البلا و چندین مشکل
پس خواندن کامل متن لطفاً اول فکر بعد تحقیق کنید.
دعای فرج برای اولین بار در کتاب کُنوزالنجاح شیخ طبرسی (548 ق) آمده است، البته فقط بخش آغازین آن یعنی تا « أوﹾ هُوَ أقرَبُ » و برخی دیگر از کتب.
در تمام کتب بدون سند ذکر شده است. گفته شده که طبرسی در کُنوزالنجاح این گونه آن را معرفی کرده :
امام زمان آن را به احمد ابن ابی لیث آموخته است. این فرد در رجال امامیه مجهول است. نتیجه اینکه این دعا به لحاظ سندی ضعیف و به لحاظ دلالتی این فقره ی دعا به ادبیات غلات شیعه (غلو کردن) شبیه است.
معنی این دعا بدین صورت است :
خدایا! بلا و مصائب ما بزرگ شد و بیچارگی ما بسی روشن و پرده از روی کار برداشته شد و امیدم نا امید شد و زمین ( به همه پهناوری) بر ما تنگ آمد و آسمان، رحمتش را از ما منع کرد و تنها تویی یاور و معین ما و مرجع شکایت ما و یگانه اعتماد ما در هر سختی و آسانی بر لطف توست.
خدایا! درود فرست بر محمد و آل محمد که صاحب امر الهی (و مقام خلافت) هستند و بر ما اطاعتشان را واجب کردی و به واسطه این مطاع بودن مقامشان را به ما شناساندی، پس به حق منزلت و قدر آنها که به ما گشایشی نزدیک چون چشم بهم زدن یا یا زودتر عطا فرما!
ای محمد و ای علی! شما مرا کفایت کنید که شما کافی هستید و مرا یاری کنید که شما یاران منید. ای مولای من! ای صاحب الزمان! فریادرس فریادرس فریادرس، مرا دریاب مرا دریاب مرا دریاب.
این دعا سه بخش است
بخشی از یک اسغاثه صحیح و بدون مشکل :
یا محمد یا رسول الله یا علی یا سیدی المومنین و المومنات بکما استغیث الی الله تعالی یا محمد یا علی استغیث بکما یا غوثاه بالله و بمحمد و علی و فاطمه
ای محمد ای رسول خدا، ای علی ای آقای مردان و زنان مومن به وسیله شما دو تن به خدا استغاثه می کنم، ای محمد ای علی به شما دو تن استغاثه می کنم ای فریادرس به خدا و به محمد و علی و فاطمه.
و می شماری هر یک از امامان را پس می گویی : بکم اتوسل الی الله تعالی
به شما توسل می جویم در نزد خدای بلند مرتبه
آیا میتوان در قنوت نماز دعایی مثل دعای فرج «اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَ بَرِحَ الْخَفاَّءُ» خواند؟ این در حالی است که در بخشی از این دعا، خطاب از خدا به غیر خدا و امام معصوم(ع) میرسد و چنین عرضه میداریم: «یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِىُّ، یَا عَلِىُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیانِى فَإِنَّکُما کافِیانِ ...».
بخش فقه و احکام رهبر معظّم انقلاب اسلامی در استفتائی از معظّمله به این پرسش پاسخ داده است.
سؤال: آیا در قنوت نماز میتوان دعای فرج «اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ» را قرائت کرد؟
جواب: خواندن دعای مذکور تا جایی که مخاطب خداست اشکال ندارد اما مابقی که مخاطب غیر خدا است، جایز نیست و باعث بطلان نماز میشود.
منبع: تسنیم
پیامبر اکرم (ص) مردم را از نزدیکی به سه چیز در آخرالزمان منع می کنند دخان ، دجال و دابه الاارض
دخان همان بیماری کروناست ، دجال همین تلویزیون و اخبار و فضای مجازی و ... است. و اما دابه الارض :
در همین ابتدا کلیه روایات بدون سند که دابه الارض را امیرالمومنین معرفی می کند به سه دلیل باطل می شود : 1- کلا تمام اسناد بدون سند یا سند ناقص است . 2- دابه الارض قبل از قائم خروج می کند. اولا خروج می کند نه رجعت و ثانیا قبل از آقا امام زمان عج رجعتی از ائمه دیگر خارج از روایات است. 3- در پایان پیامبر اکرم با روایت صحیح السند می فرمایند از آن دوری کنید، یعنی از امیرالمومنین دوری کنید؟
به گفته گروهی دابه الارض سه بار در زمان و مکان متفاوت از زمین بیرون می آید و هنگام خروج او دیگر فرصتی برای توبه نیست، برخی محل خروج دابه الارض را یمن ، حجاز ، نجف ، مدینه، مسجدالحرام بین صفا و مروه، اجیاد و تهامه دانسته اند.
برخی مفسران و روایات، دابه الارض انگشتر سلیمان و عصای حضرت موسی (ع) را به همراه خود دارد.
دابه الارض در قیامت طبق سوره نمل ایه 82 از زمین خارج و با مردم سخن می گوید.
وی مومن و کافر را از هم جدا می کند و بر آنها علامت می گذارد.
از تمام این روایات موجودی است که در زمین قرار دارد، روایات متعدد داریم که امیرالمنین با زمین سخن می گفتند و خاطرات چندین شهید جنگ تحمیلی نیز با این عمل آن را تایید کرده اند.
و اما علم روز براساس تئوری هایی، نقسه ای از لایه های زمین را طراحی کرده در صورتی که بشر تاکنون تنها توانسته لایه اول زمین را به مسافت 7 کیلومتر بررسی کند.
در آخرالزمان دو خسف بزرگ رخ می دهد، خسف بیدا و خسف در اطراف کوفه و آقا امام زمان در سالی پر از زلزله ظهور خواهند کرد. حدسیات در مورد محل های خروج و همچنین تعداد دفعات خروج را بررسی کنید میبینید با روایات اخرالزمانی همخوانی دارد.
در سوره زلزال آیه دوم آمده و زمین بارهای گرانش را بیرون می اندازد، انگشتر سلیمان و عصای موسی (ع) و سهم آقا امام زمان که سالها مدفون و نگهداری شده بیرون می اندازد و نمایان می شود.
خسف ها باعث بلعیدن کفار می شود با این حساب کفار از مومن را برای ما مهر خواهد زد.
بله دابه الارض همان زلزله است. اما چطور میتوان از آن دوری کرد. اکثر تفاسیر بابت شکل گیری یک حیوان یا انسان به دلیل ندانستن علم روز بود اما امروزه همه با یک سرچ ساده میتوانیم گسل های مختلف و حدود قدرت آن گسل را تشخیص دهیم. پس میتوان از آن دوری کرد.
قسمتی از حقوق و مراحم آن حضرت نسبت به ما حقوق آن بزرگوار بر ما بسیار و الطاف و مراحمش بی شمار است.
خداونـد به برکت وجـود آن حضـرت تـو و هر موجـودی را آفریـد ، و اگر او نبود هیـچ کس نبود ، بلکه اگر او نبود نه زمین وجود می یافت و نه فلک بر این معنی روایاتی دلالت دارد از جمله :
1- از توقیعات شریفه آن حضرت در کتاب َالْاحتِجاج آمده است که فرمود : « و نحن َـ صنایِع ربِّنا و الْخلْق بَعد َصنایِعنا . . . » البته معنی این سـخن بر دو وجه وارد است : یکی همان است که در توقیع دیگری در همـان کتاب آمـده : جماعتی از شـیعیان اختلاف کردنـد در اینکه آیا خداونـد آفرینش و روزی دادن مخلوق را به
ائمه علیهم السـلام واگـذار کرده ؟ پس عـده ای گفتند : که این محال است زیرا که اجسام را کسـی جز خدای نمیتواند خلق کند ، ولی عـده ای دیگر گفتنـد : خداونـد قـدرت خلق را به ائمه واگذار نموده است و آنان آفریده و روزی بخشـیده اند ، و در این مسـئله اختلاف شدیدی بین آنها درگرفت تا اینکه شخصی پیشنهاد کرد که چرا به سراغ ابوجعفر محمد بن عثمان نمی روید که از او سؤال کنید تا حق را برای شـما آشـکار سازد ؟ چون که راه به سوی امام زمان اوست ، و نامه ای به ابوجعفر نوشتند در آن نامه مسئله را توضیح دادند پس از طرف امام عصر عجل اللَّه تعالی فرجه توقیع آمد که :
خداوند تعالی خود اجسام را آفرید و روزی ها را تقسیم کرد زیرا که نه جسم است و نه در جسمی حلول کرده ، هیچ چیز مثل او نیست و او است شنوای بینا ، و اما امامان؛ از خداوند تعالی درخواست می کنند و او می آفریند و او روزی می دهد به خاطر اجابت درخواست آنها و تعظیم حق ایشان حاصل این وجه اینکه امام زمان و پدران بزرگوارش علیهم السلام واسطه هستند در رساندن فیض های الهی به سایر مخلوقات ، و به همین معنی در دعـای نـدبه اشـاره شـده که «کجاست آن وسـیلهای که فیوضات آسـمان را به اهل زمین میرساند» . البته نسـبت دادن فعل به سـبب و واسطه در لغت و عرف بسیار است .
وجه دوم اینکه : مقصود از آفرینش تمام آنچه خداونـد متعال آفریـده آن حضـرت و پدران طاهرینش می باشـند ، یعنی اینها علت غایی آفرینش هسـتند و آنچه هست به خاطر این ها آفریـده شـده است . مؤید این وجه روایتی است که از امیرالمؤمنین علی علیه السـلام آمده : « َنحن صنایِع ربِّنا و الْخلْق بَعد صنایِع لَنا» و احادیث فراوانی بر این معنی دلالت دارد از جمله : روایت مسـندی است که در کتاب کمال الـدین از حضـرت علی بن موسـی الرضا علیه السـلام از پدرش موسـی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد از پدرش محمد بن علی از پدرش علی بن الحسـین از پدرش حسین بن علی از پدرش علی بن ابیطالب علیهم السلام آورده است که پیغمبر اکرم صلی االله علیه وآله وسـلم فرمود : خداوند مخلوقی از من بهتر نیافریده و آفریده ای نیست که نزد او گرامی تر از من باشد . علی علیه السلام فرمایـد : عرض کردم : یـا رسول اللَّه تو بهتری یـا جبرئیـل ؟ فرمود : یـا علی خداونـد تبارک و تعالی پیغمبران مرسل را بر فرشـتگان مقَّرب خویش برتری داده و مرا بر همه پیغمـبران و مرسـلین برتری بخشـیده ، و ای علی؛ بعـد از من برتری از آن تو و امامـان بعـد از توست ، زیرا که فرشـتگان خدمت گزار ما و دوسـتان ما هسـتند ، یا علی آنان که عرش را حمل نموده و یا اطراف آنند تسبیح به حمد پروردگارشـان گوینـد و برای آنـان که به ولاـیت مـا گرویدنـد طلب آمرزش کننـد ، ای علی؛ اگر مـا نبودیم خداونـد آدم و حوا و بهشت و دوزخ و آسـمان و زمین را نمی آفریـد ، چگونه مـا از فرشـتگان برتر نباشـیم و حـال آن که در توحیـد و خداشناسـی پیشـی گرفتیم ، و در معرفت و تسبیح و تقدیس و تهلیل پروردگارشان عز و جل بر آنها سبقت جستیم ، زیرا که نخستین چیزی که خداوند آفریـد ارواح مـا بود ، خداونـد ما را به توحیـد و تمجیـد خود گویا ساخت ، سـپس فرشـتگان را آفریـد و چون ارواح ما را یک نور مشاهـده کردند امور ما را عظیم شـمردند پس ما تسبیح گفتیم تا فرشـتگان بدانند که ما هم مخلوق هستیم و آفریدگار از صـفات ما منزه است ، از تسبیـح ما ملائکه نیز تسبیـح گفتنـد و خـدا را از صـفات ما منزه دانسـتند ، و چون عظمت مقام ما را مشاهده کردند ما تهلیـل گفتیم تـا ملاـئکه بداننـد که الهی به جز اللَّه نیست ، پس هنگـامی که بزرگی محـل [و مقـام]ما را دیدنـد ، خداونـد را تکبیر گفتیم تا بداننـد که خدا بزرگتر از آن است که درک شود و موقعیت او عظیم است ، و ما خدایانی نیستیم که واجب باشد در عرض خـدا یـا در مرتبه پایین تری عبادت شویم پس هنگامی که قـدرت و قوه ما را دیدنـد گفتیم : لا َحول َ و لا قُوة اِلّا بِاللَّه الْعلِی الْعظیم؛
یعنی هیـچ توان و نیرویی جز به خداونـد بلنـد مرتبه بزرگ نیست - تا بداننـد که هیـچ نیرو و قـدرتی نیست جز از ناحیه خداوند ، و چون نعمـتی را که خداونـد به مـا داده ، و طـاعت مـا را واجب فرموده ، مشاهـده کردنـد ، « الْحمـد لِلَّه » گفتیم تـا بداننـد که حقوق خداونـد متعال بر ما از جهت نعمت هایی که به ما ارزانی داشـته است چه می باشـد ، پس فرشـتگان نیز ، « الْحمـد الِلَّه » گفتنـد ، بنابراین
فرشتگان به وسیله ما به معرفت و تسبیح و تهلیل و تمجید خداوند متعال راهنمایی شدند ، سپس وقتی خداوند متعال آدم را آفرید ما را در پشت او سپرد و به فرشـتگان دسـتور فرمود تا به خاطر تعظیم و احترام ما که در پشت آدم بودیم برای او سـجده کنند ، در واقع سجده آنها بندگی خداوند؛ و احترام و اطاعت آدم بود که ما در پشـتش بودیم ، و چگونه از ملائکه افضل نباشـیم و حال آنکه همه آنها برای آدم سـجده کردنـد ، و هنگامی که مرا به آسـمان ها بردنـد جبرئیل فصول اذان را دو به دو ادا کرد ، و دو به دو اقامه گفت سپس گفت : ای محمـد جلو بایست [برای نماز] گفتم : ای جبرئیل بر تو پیشـی بگیرم ؟ گفت : آری زیرا که خدای تبارک و تعالی پیغمبرانش را بر همه فرشتگان برتری داده و تو را به خصوص برتری بخشیده است . من جلو ایستادم و برای آنان اقامه نماز کردم ، و به این کار فخر فروشـی ندارم . و چون به حجاب های نور رسـیدیم جبرئیل به من گفت : پیش برو اما خودش همان جا ماند . گفتم : ای جبرئیل! در چنین جایی از من جدا می شوی ؟ گفت : خداوند به من دسـتور داده که از اینجا فراتر نروم که اگر از آن بگذرم پرهایم بسوزد زیرا که از حـدود پروردگارم تجاوز کرده ام . پس خداونـد مرا به طور ناگفتنی در نور فرو برد و تا آنجا که خدا خواسـته بود
در ملکوتش منتهی شـدم ، آنگاه ندا رسـید یا محمد گفتم : لَبِّیک ربّی و سـعدیْک َ تبارکت و تعالَیت . باز ندا شدم یا محمد تو بنده من هسـتی و من پروردگـار توأم ، مرا عبـادت کن و بر من توکـل نمـای زیرا که تو نور من در بنـدگانم و رسول من در مخلوقـاتم و حجت من در آفریدگانم می باشی ، بهشتم را برای کسی که از تو پیروی کند آفریدم و دوزخم را برای آن کس که نافرمانیت نماید قرار دادم؛ و کرامت خود را برای اوصـیای تو واجب نمودم و ثوابم را برای پیروان تو لازم سـاختم . گفتم : پروردگـارا اوصـیای من کیانند ؟ پس ندا شدم که ای محمد اوصیای تو همانها هستند که بر ساق عرش نامشان نوشته شده است ، اول آنان علی بن ابیطالب و آخرین ایشان مهدی امت من است . گفتم : پروردگارا آنان اوصیای پس از منند ؟ ندا رسید : ای محّمد آنان بعد از تو اولیا و احبا و اصـفیا و حجج من هستند و اوصیا و خلفای تو و بهترین خلق بعد از تو می باشند . قسم به عزت و جلالم که دینم را به وسیله ایشان ظاهر می کنم و کلمه ام را به وجود آنان بلنـد می نمایم و زمین را به آخرین ایشان از دشـمنانم پاک می کنم و مشارق و مغارب زمین را ملـک؛ او و بادهـا را در تصـرف و تسـخیر او قرار می دهم ، و گردنه ای سـخت را برای او رام می گردانم و او را بر وسائل پیروزی مسـلط می گردانم و با لشـکریانم کمکش می کنم و با فرشـتگانم مـددش می رسانم . تا دعوت مرا بلنـد و خلق مرا بر توحید من جمع سازد . سـپس ملک او را استمرار دهم و حکومتش را به دست اولیای خود دست به دست تا روز قیامت ادامه دهم .
بایـد توجه داشـته باشـی که اگر امام زمان عجل اللَّه فرجه نبود یک ساعت هم زنـده نمیمانـدی و بلکه هیـچ چیز در این دنیا برقرار نمی بود ، دلیـل بر این معنی روایتی است در کـافی به سـند صـحیحی از حسن بن علی الوشـا آورده است که گفت از حضـرت ابوالحسن امـام رضـا علیه السـلام پرسـیدم که : آیـا زمین به غیر امـام بـاقی میمانـد ؟ فرمود : نه ، گفتم : این طور روایت کرده انـد که در حالی زمین [بـدون امام] باقی بمانـد که خداوند بر بندگان خشم گرفته باشد ؟ فرمود : خیر ، باقی نماند ، در این صـورت در هم فرو ریزد .
در کتاب کمال الدین از ابوحمزه ثمالی از حضـرت جعفر بن محمـد صادق از پـدرش از پدرانش علیهم السـلام روایت کرده که : پیغمبر اکرم صـلی االله علیه وآله وسـلم فرمود : جبرئیل از پروردگار عالم جل جلاله برایم نقل کرد که فرمود : هر آنکه بدانـد که جز من هیـچ خـدایی نیست و محمد بنده و رسول من و علی بن ابیطالب خلیفه من و امامان از فرزندان او حجت های من می باشـند ، به رحمت خود او را به بهشـت داخل نمایم ، و به عفو و بخشش از آتش نجاتش می دهم ، و او را در پناه خود جای خواهم داد ، و کرامت خود را برای او واجب و
نعمتم را بر وی تمام نمایم ، و اگر درخواستی داشـته باشد ، برآورده سازم؛ و اگر سـکوت کند [با رحمت و نعمت] آغاز کنم و اگر بـدی کنـد او را رحم نمایم و اگر از من فرار کند او را فراخوانم ، و اگر[پس از اعراض ]به سوی من بازگردد او را بپذیرم و اگر در خانه ام را بکوبـد به رویش بگشایم . و هر کس شـهادت به لا اِله اِلَّااللَّه ندهد ، یا آن را شـهادت بدهد ولی محمد را به عنوان بنده و فرسـتاده من گواهی ندهد یا آن را شهادت بدهد؛ اما نپذیرد که علی بن ابیطالب خلیفه من است ، یا به آن اعتراف کند ولی نپذیرد که امامان از فرزنـدان او حّجت های مننـد ، نعمت مرا انکار کرده و عظمت مرا کوچک شـمرده و به آیات و کتب کفر ورزیده است ، اگر مرا قصـد کنـد محجوب سازم و اگر درخواستی داشـته باشـد ، محرومش نمایم و اگر مرا فراخوانـد ترتیب اثر ندهم ، و اگر دعا کند اجابت ننمایم ، و اگر به من امید بندد نومیدش کنم این جزایی است که از من به او میرسد و من به بندگانم ظلم نمی کنم . در این هنگـام جـابر بن عبـداللَّه انصـاری برخـاست و عرضه داشت : یا رسول اللَّه امامان از فرزنـدان علی بن ابیطالب کیاننـد ؟ فرمود : حسن و حسـین دو سـید جوانان اهل بهشت ، سپس سید العابدین زمانش علی بن الحسین سپس باقر محمد بن علی - که ای جابر توالبته او را درک خواهی کرد پس هرگاه او را دیدی سـلام مرا به او برسان - سـپس صادق جعفر بن محمد ، سـپس کاظم موسی بن
جعفر ، سـپس رضـا علی بـن موسـی ، سـپس تقی محمـد بن علی ، سـپس نقی علی بن محمـد ، سـپس زکی حسن بن علی ، سـپس فرزندش قائم به حق مهدی امت من که زمین را از عدل و داد پر کند همانطور که از ظلم و ستم پر شده باشد ، ای جابر آنان خلفا و اوصـیا و اولاد و عترت منند ، هر آن که آنان را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر که ایشان را معصـیت کند مرا معصـیت نموده ، و هر آنکه منکر یکی یا همه ایشان گردد مرا منکر شده ، خداوند آسـمان را به آنها نگهداشته تا بر زمین خراب نشود و زمین را حفظ کرده تا اهلش را نلرزاند.
که در سوره حمعسق [شوری ] آمده : « بگو که من از شـما بر تبلیغ رسـالت توقع مزدی نـدارم جز اینکه در مورد خویشاونـدانم مو ّدت ورزیـد» . امام باقر فرموده اند که منظور از القربی در این آیه امامان هستند.
و در حدیث ندای حضـرت قائم عجل اللَّه فرجه هنگام ظهورش آمده است : و از شما می خواهم شما را به خدا و حق رسول خدا و حّق خودم بر شما - که مرا بر شما حّق قرابت و خویشاوندی پیغمبر هست - .
در روایتی از پیغمبر اکرم (ص) : هر آنکه نسبت به شما کار نیکی انجام داد به او پاداش دهید ، اگر نمی-توانستیـد برای او دعا کنیـد تا اطمینان یابیـد که کار نیک آن شـخص را جبران کرده اید . این دو حّق برای مولایمان حضـرت صاحب الزمان عجلاللَّه تعالی فرجه نیز هست زیرا که تمام بهره ها و اسـتفاده هایی که به مردم می رسد به برکت وجود امام آن زمان است . در زیارت جامعه درباره امامان علیهم السـلام میخوانیم : « و أولیاء النعم ». در کتاب کافی روایت شده که فرمود : خداونـد مـا را آفریـد و خلقت مـا را نیکـو قرار داد و مـا را صـورتگری نمود و نیکو صورتگری کرد ، و مـا را دیـده خود در میـان بنـدگانش قرار داد [ تا شاهـد و ناظر اعمال و رفتار آنان باشـیم]و زبان گویای او و دست رحمت و رأفت خود که بر سـر بنـدگانش گسترده است و وجه خود که به وسـیله ما به سوی خداونـد توجه می شود و دری که [ بنـدگان را به علم و ایمان و اطاعت او ]دلالت کنـد ، و گنج هـای [علم و معرفت و رحمت او]در آسـمان و زمینش . به برکت مـا درخت هـا بـارور گردیـده و میوه ها رسـیده و نهرها جاری شده و باران از آسمان باریده و گیاه از زمین روئیده است ، و به عبادت ما خداوند عبادت شده است و اگر ما نبودیم خداوند پرسـتش نمیشد .
در حـدیث دیگری آمده است : دنیا و هر چه در آن هست از خدای تبارک و تعالی و رسول او و ما است ، پس هر که بر چیزی از آن دست یافت ، تقوی پیشه کند و حّق خداونـد ( خمس و زکات و . . . ) را ادا نمایـد و به برادران ایمانی خود احسان کند ، و اگر چنین نکند خدا و رسول او و ما (خاندان پیغمبر ) از او بیزاریم .
امام چهارم علی بن الحسـین علیه السـلام فرمود : ای ابوحمزه پیش از طلوع آفتاب هرگز مخواب که برایت خوش نـدارم ، به تحقیق که خداوند در آن وقت روزی های بندگان را تقسیم می کند و بر دست ما آنها را جاری می سازد.
5)
شیعیان از باقیمانـده گل خاندان وحی آفریده شده اند همانطوری که فرزند از پدر به وجود می آید .از حضـرت رضـا علیه السـلام روایت شـده که فرمود : ؛ امام؛ همدم همراه و پدر مهربان است و پیغمبر اکرم (ص) روایت است که فرمود : من و علی دو پدر این امت هستیم از حضرت صادق علیه السـلام روایت شـده است که فرمود : خداونـد مـا را از علیین آفریـد و ارواح ما را از بلنـدای آن خلق کرد ، و ارواح شـیعیان ما را از علیین و بدن- هایشان را از پایین آن آفرید ، از همین روی بین ما و آنان نزدیکی برقرار است و دل های ایشان به سوی ما مشتاق.
و در کمال الدین از عمر بن صالح السابری روایت شده که گفت : از حضرت ابوعبداللَّه صادق علیه السـلام درباره این آیه « اصلُها ثابِت و فرعها فِی الّسماء «؛ ریشه آن پای برجا و شاخهاش در آسـمان است . پرسیدم . فرمود : اصل و ریشه آن درخت پاکیزه رسول اللَّه و شاخه آن امیرالمؤمنین است و حسن و حسین میوه آن هستند ، و نُه تن از فرزندان حسین شاخه های کوچکتر آنند و شیعه برگ های آن درخت می باشند ، به خدا که وقتی یکی از آنها ( شیعیان ) می میرد یکی از برگ های آن درخت می افتد
7) حق آقا و ارباب بر بنده
در زیـارت جامعه آمـده است : و سـرورا ِن سـرپرست . و در حـدیثی از رسول اکرم (ص) از طریق مخالفین وارد شـده : ما فرزنـدان عبدالمطلب سـروراِن اهل بهشت هستیم ، من و علی و جعفر و حسن و حسـین و مهدی علیهم السـلام . بیان سـیادت و آقایی امامان علیهم السـلام نسـبت به ما ، از آنچه گذشت ظاهر و ثابت می شود ، و معنی سـیادت آن بزرگواران اینکه : ایشان از خود ما در تمام امور اولی و شایسـته تر هستند ، چنانکه خداوند متعال فرموده : « پیامبر؛ نسـبت به مؤمنان از خودشان سـزاوارتر است» . و حسـین بن علی علیهم السلام آورده که فرمود : رسول اللَّه (ص) به علی (ع) فرمود : من به مؤمنین از خودشان به خودشان
اولی و سـزاوارترم سـپس تو ای علی از مؤمنین به خودشان سـزاوارتری آنگاه بعد از تو حسن سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان و پس از او حسـین به مـؤمنین از خودشـان سـزاوارتر است ، به ترتیب تا امام حسن عسکری، و حّجت بن الحسن به مؤمنین سـزاوارتر است از خودشـان ، امامان نیکوکار ، آنها با حّق و حّق با آنها است . و از حضـرت ابوالحسن موسـی علیه السـلام روایت شده که : مردم در اطاعت کردن بردگان ما هستند.
8) حق عالم بر متلّم
امام زمان و پـدران طاهرینش راسـخین در علم هسـتند ، و روایتی از امام صادق آمده که خداوند متعال دستور فرموده تا مردم هر چه می خواهند از خاندان وحی بپرسند که ایشان ( اهل الذکر) اند که « فاسئلو اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون » ؛ پس از اهل ذکر سؤال کنید اگر نمی دانید.
9) حق امام بر رعیت
از امام باقر پرسیده شد که حّق امـام بر مردم چیست ؟ فرمـود : حّق او بر آنهـا اینکه آنچه می گویـد بشـنوند و او را اطـاعت کننـد . و در خطبـه ای کـه در روضه کـافی از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده آمده است که : خداوند متعال برای من بر شما حقی قرار داد به اینکه مرا ولی امر و سـرپرست شـما ساخته ، و منزلتی که خداوند َعَّزِذْکُرُه مرا در آن منزلت برتر از شـما جای داده ، . . . : پس مهم ترین چیزی که خداونـد از آن حقوق فرض کرده حّق والی و زمامدار بر رعیت است .
ویژگی های حضرت
ویژگی هـا و جهـاتی که در امـام زمان عجل اللَّه فرجه هست و مایه لزوم دعا برای آن جناب است اموری در اینجا بیان می شود که اگر یکی از آن هـا در شخصـی یافت شود بر ما واجب و لازم است که برای او دعا کنیم ، به حکم عقل یا شـرع یا فطرت انسانی، بلکه از روی سـرشت حیوانی. در صورتی که تمام این امور در وجود مقدس امام زمان عجل اللَّه تعالی فرجه جمع است .
1- ایمان به خدا
شایسـته است که مؤمن برای مؤمنین دعـا کنـد که هم کیش و هم عقیـده او هسـتند پس دعا کردن برای آن بزرگوار که سالار مؤمنین است بر ما لازم می باشد . چنان که در کافی حدیث مسندی از حضرت امام صادق علیه السلام آمده است که فرمود : رسوُل اللَّه (ص) فرمودند : هیچ مؤمنی برای مرد یا زن مؤمنی دعا نکند مگر آن که خداوند متعال آنچه که او برای آنها خواسـته است مانند آن را به سوی او برگرداند ، از طرف هر مرد یا زن مؤمنی که از اول روزگار تا روز قیامت آمـده یا خواهـد آمـد .
و بسا باشـد که روز قیامت بنـده مؤمنی را دسـتور دهند تا به آتش افکنده شود و او را می کشـند تـا به دوزخ ببرنـد ولی مـؤمنین و مؤمنـات عرضه می دارنـد پروردگـارا این همـان شخصـی است که برای مـا دعـا می کرد شفاعت ما را درباره او بپـذیر پس خداونـد شـفاعت آنها را درباره او قبول می فرمایـد و او نجات می یابد.
از عیسـی بن ابی منصور روایت است که گفت : من و ابن ابی یعفور و عبداللَّه بن طلحه خدمت امام ابوعبداللَّه صادق علیه السـلام بودیم که آن حضـرت خود آغاز سـخن کرد و چنین فرمود : ای پسـر ابی یعفور رسول خدا صـلی االله علیه وآله وسـلم فرموده :
شش خصلت است که در هر که باشـد در پیشـگاه خداونـد و طرف راست [عرش] او خواهـد بود ، ابن ابی یعفور عرضه داشت : فـدایت شوم آنها چیسـت ؟ فرمـود : فرد مسـلمان برای برادر دینی خـود بخواهـد آنچـه برای عزیزترین خانـدانش می خواهـد ، و بـد بـدارد آنچه برای عزیزترین خانـدانش بـد می دارد ، و بـا پـاکی و خلوص بـا او دوسـتی کنـد ، ابن ابی یعفور گریه کرد و گفت به چه صورتی بـا او به پاکی و خلوص دوستی کنـد ؟
فرمود : ای پسـر ابی یعفور؛ اگر در دل او اینقدر منزلت داشـته باشد که خوبی و بدی را برای او بسان عزیزترین کسـان خود بخواهـد انگیزه ای خواهـد شـد ، تـا در غم و شادی او شـریک باشـد که در خوشـحالی او شاد و در انـدوهش انـدوهگین می شود و اگر چیزی که مـایه فرح و گشـایش کار او است در اختیار داشـته باشـد حاجت او را برمی آورد و گرنه برایش دعـا می کنـد . سـپس امـام صادق علیه السـلام فرمود : سه تا مربوط به شـما است [همان ها که گـذشت]، و سه تا مربوط به ما است،
اینکه فضـیلت مـا را بشناسـید و دنبـال مـا گـام برداریـد و منتظر عـاقبت امر و برنـامه [حکومت]ما باشـید ، که هر کس چنین بود در پیشـگاه خداوند عّز و جل خواهد بود و کسانی که در مراتب پایین تر هسـتند از نور ایشان اسـتفاده می کنند . اما کسانی که در طرف راست [عرش ] الهی هسـتند اگر کسانی که در درجه پایین تر هسـتند ، آنها را بنگرنـد زندگی برایشان تلخ ناگوار می شود، زیرا بر درجه آنهـا غبطه می برنـد.
ابن ابی یعفـور پرسـید : چگونه است که نم یشود آنهـا را دیـد بـا اینکه در طرف راست [عرش ]خـداوند هسـتند ؟ فرمود : ای ابن ابی یعفور چون که آنها در حجابی از نور الهی هسـتند [چشـم ها از دیدنشان عاجر است] مگر این حدیث به
تو نرسـیده است که رسول خدا صـلی االله علیه وآله وسـلم بارها می فرمود : به راستی که خداوند را در سـمت راست عرش در پیشـگاه الهی در جنـاح راست او مخلوقی است که چهره شـان از برف سـفیدتر و از آفتـاب هنگـام ظهر تابان تر است . می پرسـند که اینان چه کسانی هستند ؟ جواب می رسد : این ها افرادی هستند که در جلال خدا با یکدیگر دوستی ورزیدند.
2- امر به معروف
3- اجابت دعای ما به برکت آن حضرت
بـدان که از جمله نعمت های بزرگ خداوند متعال بر ما این است که به ما اجازه داده تا او را بخوانیم و دعا کنیم و حاجت های خود را از او بخواهیم و خداوند متعال به لطف و کرمش دعای ما را مستجاب می فرماید : و چون در جای خود ثابت است که تمام نعمت های الهی به برکت وجود امام زمان مان به ما میرسـد و نیز پرواضح است که اجابت دعا از بهترین نعمت هاست بلکه مهم ترین نعمت است .
زیرا که به وسـیله این نعمت به نعمت هـای دیگر دست می یابیم؛ اهمیت حق مولایمان امام زمان بر ما روشن می شود زیرا که وجود آن حضـرت وسـیله تحقق یافتن این نعمت و موهبت بزرگ از جانب خداوند است ، پس بر ما واجب است که با دعا و یا کارهای دیگر جبران این لطف را بنمـاییم . و از جمله دلایلی که بر این جهت به طور خصوص دلالت دارد - که وجود امام علیه السـلام واسـطه و سبب مسـتجاب شـدن دعـای مردم است - روایتی است که صفار در بصائر الـدرجات به سـند خود از امام ابوجعفر باقر علیه السـلام آورده است که فرمـود : رسـول اللَّه صـلی االله علیه وآله وسـلم به امیرالمـؤمنین فرمـود : آنچه بر تـو دیکته می کنم بنـویس ، علی علیه السـلام عرضه داشت : ای پیامبر خدا آیا می ترسی فراموش کنم ؟ فرمود : نمی ترسم فراموش کنی؛ من از خداوند خواسته ام که تو را حفظ کنـد ، و فراموشت ننمایـد ، ولی برای شـریکانت بنویس . عرضه داشت شـرکای من کیاننـد ؟ فرمود : امامان از فرزندان تو که خداوند به سـبب آنان بر امت من باران می فرسـتد و به سـبب آنان دعای ایشان را مستجاب می کند و به سبب آنان بلا را از آنها دور می سازد و به سـبب آنان رحمت از آسـمان نازل می شود و این نخستین آنان است - به امام حسن اشاره کرد - سـپس به امام حسـین اشاره کرد و فرمود : امامان از فرزندان تواند.
4- احسان به ما
احسان امام زمان عجل اللَّه تعالی فرجه به ما نحوه های گوناگون دارد از جمله آنها دعا کردن آن حضـرت در حّق ما و دفع شـّر دشـمنان و برطرف ساختن محنت ها و . . . می باشـد . خداونـد متعال میفرماید : « هل جزاُء الإ حسان الّا الإحساُن »؛ آیا پاداش احسان جز احسان است ؟ البته احسان به حکم عقل و شرع و فطرت انسانی - انگیزه دعا کردن است که : أحسن اِلی النَّاسَ تستعبِد قُلوبَهم َفطالَما استعبد الانسان ِإحسان به مردم احسان کن که دل هایشان را به بند خواهی کشید و بسیار می شود که احسان، انسانی را به بردگی می کشاند.
5- إباحه (و اجازه تصرف) حقوقی که از آن حضرت در دست ما است
امام صادق علیه السلام که ضمن حدیثی م فرمود : ای ابویسار به تحقیـق که تمـام زمین برای مـا است و هر چه خداونـد از آن برآرد همه از برای مـا است - ابویسـار – می گویـد : به آن حضـرت عرض کردم پس همه مـال را برای شـما بیـاورم ؟ فرمود : ای ابویسـار البته مـا آن را بر تو حلال کردیم ، و مباح گردانـدیم پس مال خودت را برگیر و هر آنچه از زمین در دست شـیعیان مـا هست بر آنهـا حلال است تا هنگامی که قائم ما بپاخیزد و مالیات آن را از آنان بگیرد و زمین را در دست ایشان واگذارد و اما آنچه در دست غیر شـیعیان است هر سودی که از آن ببرند بر آنها حرام است وهنگامی که قائم ما بپاخیزد زمین را از دستشان بگیرد و آنها را به خواری از آن بیرون راند.
6- إستنصار و یاری خواستن آن حضرت
7- إغاثه ( دادرسی ) ستمدیدگان از ما شیعه
در توقیعی که آن حضـرت به شـیخ مفید نوشـته اند آمده: ما نظر خود را از شما برنمی گیریم که [به حال خود وابمانید] و فراموش تان نمی کنیم، اگر چنین نبود گرفتاری ها شـما را از پای می انـداخت و دشـمنان شـما را از بین می بردند.
8- امنیت راه ها و شهرها با ظهور آن حضرت
امام صادق علیه السـلام فرموده اند : هرگاه حضـرت قائم عجل اللَّه تعالی فرجه قیام کند، به عدالت حکم می کند. و در زمان او سـتمگری برچیده می شود ، و به وسـیله آن حضرت امنیت در راه ها برقرار می گردد، و زمین برکاتش را برمی آورد ، و هر حقی به حق دار می رسد.
9- احیا و زنده کردن دین خدا و اعلای کلمه الله
در دعای نـدبه میخوانیم : أیْنُ محیی معالِم الـدین و اهلِه؛ کجاست آنکه نشانه ها و آثار دین و اهل دین را زنده کند؟ و در حدیث قدسـی که در بخش سابق گذشت آمده است : و دینم را به وسـیله او اجرا و بر همه برنامه ها چیره خواهم کرد. و نیز در تفسیر آیه » لَیُظهره علی الدین کلِّه »؛ تا او را بر همه [مجموعه های ]دین پیروز گرداند. با ظهور حضـرت قائم علیه السلام این کار انجام خواهد شد.
10- انتقام آن حضرت از دشمنان خدا
در تفسـیر قمی درباره آیه »فمهل الکافِرین أمْهلْهم رویدا »؛ پس کافران را مهلت بده ، آنها را به اندک مهلتی . چنین آمده است : برای هنگام قیام قائم ، پس او از جبّارها و طاغوت های قریش و بنی امیه و سایر مردم برای من انتقام می گیرد .
در احتجاج از پیغمبر صـلی االله علیه وآله وسـلم در خطبه غدیر چنین نقل شده که فرمود : توجه کنید : خاتم امامان از ما ، مهدی - صلوات اللَّه علیه – می باشد. آگـاه باشـید اوست چیره شونـده بر همه دین ، اوست انتقام گیرنـده از ظالمین ، اوست فاتـح و منهـدم کننـده دژها ، اوست که تمام قبائل اهل شـرک را نابود می سازد ، اوست که خون بهای تمام اولیای حق را می گیرد ، اوست که از دریای ژرف می نوشانـد ، اوسـت که هر کسـی را بر اساس فضل و شایستگی سَمت می دهد ، او برگزیده و منتَخب خداوند است ، او وارث همه علوم و محیط بر همه آنهـا است، اوست که از پروردگـار خود خبر می دهـد و حقـایق ایمان به او را مطّلع میسازد [بر پای میدارد] ، او است که صاحب رشاد و سداد در رأی و عمل می باشد ، امور دین به او تفویض و واگذار شده ، و پیغمبران قبل و امامان پیشین به او مژده داده اند ، او حّجت باقی است و بعد از او حجتی نیست ، و حقی نیست مگر با او و نوری نیست جز نزد او ، کسی بر او غالب و منصور نمی شود ،
او ولی خداونـد در زمین و حـاکم الهی بر خلایق و امین پروردگار در ظواهر و اسـرار است . . . . و در قسـمت دیگری از این خطبه آمـده است : ای گروه های مردم؛ نور مخصوص خداونـد عّز و جل در وجود من است ، سـپس در وجود علی تجلی خواهد کرد ، و سپس در نسـل او تا قائم مهـدی که حّق خداونـد و هر حقی را که برای ما هست ، می گیرد.
11- اقامه و برپاکردن حدود الهی
در دعایی که به وسیله عْمری از خود آن حضرت روایت شده چنین است : و اقِم بِه الْحدود المعطلۀ و الْأحکام الْمهملۀ؛ و به وسیله اوحدود تعطیل شده و احکام کنار مانده را بر پا کن. در حدیثی از امام صادق علیه السـلام ضمن تشریح زمان ظهور آن حضرت آمده است : و در آن زمان حدود الهی برپا می شود.
12- اضطرار و ناچاری آن حضرت
در دعـای نـدبه آمـده است : ایْن الُمْضـَطُر الَّذی یُجاب اذا دعا؛ کجاست آن مضـطری که هرگاه دعا کنـد به اجابت می رسـد. آیه مبـارکه : « أمن یُجیب الْمضـطر اذا دعاه و یکشف السو و یجعلُکم خلفاء الْارض » آیا [جز خدا] کیست که دعای مضـطّر [ناچار] را به اجابت رساند و شما را جانشینان زمین قرار دهد ؟
امام صادق علیه السـلام فرمود : این آیه درباره قائم آل محمد علیهم السـلام نازل شـده است آن مضـطری که هرگاه در مقام ( ابراهیم ) دو رکعت نماز بگـذارد و خداونـد را بخواند و دعا کند ، خداوند دعای او را اجابت فرماید و او را خلیفه در زمین قرار دهد.
🌸 نقش یهود در تحریف غدیر 🌸
از جمله تلاشهایی که یهود برای شکست اسلام انجام داد، ترویج تورات و افکار یهودی، در بین مسلمانان بود. مثلا گروهی از صحابه اقدام به تعلیم تورات و نوشتن آن کرده بودند که پیامبر ( ص) با آن برخورد کردند. در روایات فراوانی از کتب معتبر شیعه و سنی میخوانیم که خلیفه دوم بیشتر از همه مشتاق فراگرفتن تورات و تعلم آن از یهود بوده است. این روایات به احادیث تهوّک مشهور است.
🌹
خلیف دوم روزی به پیامبر گفت: اهل کتاب احادیثی را برای ما میگویند که به دل مینشیند و ما را وامیدارد که آنها را بنویسیم، پیامبر فرمودند: ای پسر خطاب آیا همانگونه که یهود و نصاری متحیّرند شما نیز دچار تردید و سرگردانی شدهاید؟ در نقلی دیگر خلیفه دوم با نوشتهای از یهود تعلیم گرفته بود به حضور پیامبر رسید و گفت : برادری از بنیقریظه را دیدم و این مطالب را از تورات برایم نوشت، آیا بر شما عرضه بدارم؟ پیامبر از شدت ناراحتی سرخ شد و فرمودند: قسم به کسی که جان محمّد در دست اوست، اگر موسی در میان شما بیاید و از او تبعیت کنید و مرا ترک نمایید، به حتم گمراه شدهاید.
🌺
در خبر دیگری که حکایت از تکرار اخذ مطالب یهود توسط خلیفه دوم دارد، پیامبر به حدی ناراحت و خشمگین شدند که انصار فریاد السلاح السلاح سر دادند و آنگاه که گرداگرد منبر پیامبر حقله زدند، آن حضرت فرمودند : من همه چیز را برای شما آوردهام ، راهی روشن و به دور از هرگونه ناپاکی در برابر شما گشودم، پس سرگردان نشوید و اجازه ندهید سرگردانان شما را مجذوب خود کنند. علاوه بر احادیث تهوّک که از برخورد شدید پیامبر اکرم نسبت به ارتباط مسلمانان با افکار یهودیان حکایت دارد، قرآن نیز در آیات متعدد مسمانان را از اتخاذ اهل کتاب به عنوان اولیاء الهی نهی نموده و آیات دیگری مبنی بر تحذیر مسلمانان از یهود نازل شده است.
🌻
این همه نشانگر خطری است که مسلمانان را در این زمینه تهدید مینمود، و ضمناً نشان میدهد، در میان مسلمانان در فراگیری بعضی از مطالب یهود، اقبال عمومی وجود داشته است.
از جمله مطالب منحرفی که از طریق توراتِ تحریف شده میان مسلمانان ترویج میشد، قصصی بود که به قصد تخریب اعتقادات، خصوصاً اعتقاد با مقام عصمت و قداست انبیای الهی تنظیم شده بودند، که نه تنها در آن ها از عصمت و قداست انبیا خبری نبود بلکه رسولان حق را تا حد انسانهای شهوتران پستی که از هیچگونه جنایتی ابا ندارند پایین میکشیدند.
🌼
بی جهت نیست که اولین مخالفتهای علنی و جدی در مقابل پیامبر ( ص) از طرف کسی صادر شود که بیشترین ارتباط با تعالیم یهود از طرف او گزارش شده است. شواهد تاریخی نشان میدهد، هر چه به زمان رحلت پیامبر (ص) نزدیک میشویم حالت عدم انقیاد به دستورات پیامبر در بین مسلمین بیشتر بیان میگردد، که ناشی از شیوع رو به گسترش تفکرات یهودی و تحت الشعاع قرار گرفتن مرجعیت پیامبر (ص) است.
به گونهای که وقتی پیامبر مامور رساندن امر الهی مبنی بر امامت و ولایت علی علیهالسلام میگردند، خوف از طغیان مردم دارند لذا تا نزول آیه مبنی بر مصون ماندن آن حضرت در تبلیغ این وحی، مبادرت به چنین کاری ننمودند.
🌷
علاوه بر هیمنه فکری یهود در قبل از اسلام بر اعراب، علت عمدهی چنین توجهی به سوی منابع مکتوب یهود، که علامه طباطبایی هم به آن اشاره دارند، اهتمام خاصی بوده است که اهل کتاب به بیان قصص انبیاء سلف و دیگر داستانهای دینی داشتهاند. و از طرفی قرآن در نقل قصص، چون کتاب هدایت است، به بیان نکتههای مهم در ارتباط با مقصود اکتفا نمودهاست.( المیزان ۱۳/۲۹۱)
لذا شوق به شنیدن داستانهایی که قسمتهایی کوتاه از آنها در قرآن آمده بود، موجب شد چنین مطالبی در میان مسلمانان از طریق یهود رواج یابد. اما نکته مهم در ارتباط با این قصص، تحریفات و خرافاتی بود که در این داستانها وارد شده بود، همان نکتهای که قرآن و پیامبراکرم ( ص) بخاطر آن مسلمانان را نسبت به نزدیکی با یهود و فراگیری از آنها برحذر میداشتند.
⚘
وجود برخی قصص مشابه با قصههای انبیا در تورات، در کتب معتبر اهل سنت همچون صحیح بخاری و صحیح مسلم که صحابه آنها را نقل کردهاند، دلیلی است که نشر این داستانها را از سوی یهودیان در بین مسلمانان به اثبات میرساند.( صحیح بخاری ۴/۱۱۲ و صحیح مسلم ۷/۹۸)
کمترین تاثیر این گونه قصص خصوصاً بر اعرابی که مدتها یهود را به عنوان مرجع فکری خود و اهل کتاب و علم میدانستند، ایجاد شک و تردید در مقام و منزلت همه انبیا الهی و از جمله شان قدسی و الهی پیامبر اکرم (ص) بوده و در نتیجه چنین نگرشی است که برخی اصحاب به خود اجازه میدادند که خود را همسنگ یا به قول عمر، زمیل(ابن جریر طبری، تاریخ طبری ۳/۲۹۱) و هم ردیف پیامبر دانسته و در نتیجه در فرامین و احکامی که مخالف طبع آنهاست به اظهار نظر و مخالفت و اعتراض بپردازند.
💮
شدیدترین مخالفت در برابر امر پیامبر(ص) همان روزی اتفاق افتاد که ایشان قلم و کاغذی طلبیدند تا مطلبی بنویسند تا امت بعد از او گمراه نشوند. در اینجا نیز همان کسی بیشتر از همه سراغ یهودیان میرفت و همانکه بیشتر از همه به پیامبر اعتراض میکرد، با لحنی بیادبانه و با توهین به ساحت مقدس نبوی و با شعار《حسبنا کتاب الله 》مانع از نوشتن مهم ترین و سرنوشتسازترین مکتوب در تاریخ اسلام گردید. شعار《حسبنا کتاب الله 》در واقع نفی مرجعیت پیامبر است و اینکه با وجود کتاب خدا، دیگر به سخن پیامبر احتیاجی نیست.
لذا استاد ابنابیحدید میگوید: آنچه در جریان مصیبت روز پنجشنبه بدتر از مخالفت نص در امور خلافت بود. زیرا در برابر پیامبر و همهی طرفداران و انصار، وقتی نفی سنت و مرجعیت پیامبر میشود، بعد از رحلت آن حضرت مخالفت در نص خلافت پیامبر، راحتتر و بدون هیچ ترسی انجام میگیرد. در چنین شرایطی نه آنکه صحابه منکر غدیر و دلالت آن بر امامت و خلافت علی علیه السلام شوند، بلکه دیگر نص پیامبر را نافذ نمیدانستند و برای خود حق اجتهاد و رای قائل بودند! و سقیفه ظهور همین اجتهادهاو مصلحتاندیشیهایی بود که صحابه بعد از نفی مرجعیت پیامبر(ص) به اجرا گذاشتند.
🌱
عمر سوزاندن احادیث نبوی را با جمله 《منشاة کمنشاة اهل الکتاب》توجیه نمود. میشنا احادیث شفاهی بود که ۱۵۰ سال بعد از میلاد مسیح شروع به جمعآوری شد و تا سال ۲۱۶ توسط خاخامها ادامه یافت. مسلم است فاصله چندقرن میان موسی(ع) و تالیف میشنا، باعث شد تا دست تحریف به آن دراز شده و افزودن خرافات و اوهام، آن را به گونهای تغییر دهد که جز ضلالت و گمراهی حاصلی نداشته باشد.
حال میشنای یهود چگونه میتواند با سنت نبوی که صحابه مستقیماً از رسولخدا(ص) شنیدهاند و زمانی بر آن نگذشتهاست مقایسه گردد؟
🍁
تحرکات مرموز یهودیان آنوسی (به ظاهر مسلمان شده)
در شرایط ممنوعیت نقل احادیث پیامبر، یهودیانی که در پشت صحنه منتظر چنین فرصتی بودند، وارد صحنه شدند. از مهمترین علمای یهود که نقش به سزایی را در چنین برههای از تاریخ اسلام در راه گسترش اسرائیلیات در بین مسلمانان ایفا نمود، کعبالاحبار از علمای یهود یمن است.
کعبالاحبار از علمای یهود بود که بعد از رحلت پیامبر اکرم( ص) مسلمان شد و در زمان عمر از یمن به شام آمد. با اصحاب محمد( ص) جلسات و نشست و برخاستهای داشت و برای آنها از کتابهای اسرائیلی نقل نموده و از عجائب و غرائب سخن میگفت و بسیار آگاه به کتب یهود بود. [ ذهبی، سی اعلام النبلاء ۴۸۹/۳]
🌷
جریان دیگری که مرجعیت اهلکتاب را هر بیشتر گسترش داد و افکار و اعتقادات اهلکتاب را در میان مسلمانان شایع نمود، آمدن قصّاصین با اجازه رسمی از طرف حاکمیت است. آنان میتوانستند مساجدی چون مسجد الرسول(ص) اشغال نموده و با حکایتهای بنیاسرائیل و قصص دیگری که در راستای اهداف فکری و فرهنگی یهود بود،مردم بهدور مانده از حقایق اسلام را سرگرم نمایند.( جعفر مرتضی، الصحیح من السیرة ۱۲۳/۱)
ابن شبه میگوید: اولین کسی که به قصهگویی پرداخت، تمیمالداری است که با اجازه رسمی از عمر میتوانست هر جمعه برای مردم قصه بگوید. عثمان دفعات قصهگویی را به دو بار در هفته افزایش داد.( عمر ابن شبه، تاریخ المدینة المنورة ۱۱/۱ ) عمر تمیمداری را خیرالمؤمنین لقب داده بود.( سیر اعلام النبلاء ۴۴۶/۲)
بدین ترتیب با منع تدوین سنت نبوی و ورود اسرائیلیات توسط احبار و علمای یهود به طور گسترده در بین مسلمانان، و با جعل احادیث توسط برخی صحابهی خودفروخته، اینها منابعی شدند که در دو قرن بعد، افرادی چون بخاری و مسلم، اقدام به تدوین و جمعآوری مهمترین کتب احادیثی اهلسنت نمودند، و بدین ترتیب میشنایی به مانند میشنای یهود، در اسلام نیز رقم خورد و سخن پیامبراکرم(ص) تحقق یافت که : لتتبعن سنن من قبلکم شبراً بشبر... (مسلم نیشابوری، صحیح مسلم۵۷/۸)
منبع : jscenter@
🌷 بزرگان ما فرمودهاند شب و روزی یک بار محاسبه داشتهباش، در یک وقت معین به محاسبه بنشین و نفس را به حساب بکش که روزت را به چه نحو گذراندهای ببین که خرج و دخل روزانهات چیست؟
☘ ببین که اقبال و اِدبارت و صواب و ناصوابت تا چه اندازه بود؟
بر محاسن شاکر باش ، و از مقابح تائب ، مرد حساب باش که دار ، دار حساب است، در نظام احسن عالم یک ذره بی حسابی نیست!
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
۱۵ قدم خودسازی یاران امام زمان عج
قدم اول : نماز اول وقت
قدم دوم : احترام به پدر و مادر
قدم سوم : قرائت دعای عهد
قدم چهارم : صبر در تمام امور
قدم پنجم : وفای به عهد با امام زمان عج
قدم ششم : قرائت روزانه قرآن با معنی
قدم هفتم : جلوگیری از پرخوری و پرخوابی
قدم هشتم : پرداخت روزانه صدقه
قدم نهم : غیبت نکردن
قدم دهم : فرو بردن خشم
قدم یازدهم : ترک حسادت
قدم دوازدهم : ترک دروغ
قدم سیزدهم : کنترل چشم
قدم چهاردهم : دائمالوضو بودن
قدم پانزدهم : محاسبه نفس
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
دعا کننده برای فرج حضرت مشمول برکات زیر میشود:
۱ - اطاعت از امر مولایش کرده است، که فرمودهاند: و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است.
۲ - این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها می شود.
۳ - اظهار محبت قلبی است.
۴ - نشانه انتظار است.
۵- زنده کردن امر ائمه اطهار علیهم السلام است.
۶ - مایه ناراحتی شیطان لعین است.
۷ - اداء قسمتی از حقوق آن حضرت است (که اداء حق هر صاحب حقی واجب ترین امور است.)
۹ - تعظیم خداوند و دین خداوند است.
۱۰ - حضرت صاحب الزمان علیه السلام در حق دعا کننده دعا می کند.
۱۱ - شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او می شود.
۱۲ - شفاعت پیامبر ان شاء الله شامل حال او می شود.
۱۳ - این دعا امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت اوست.
۱۴ - مایه استجابت دعا می شود.
۱۵ - اداء اجر رسالت است.
۱۶ - مایه دفع بلاست.
۱۷ - سبب وسعت روزی است ان شاء الله.
۱۸ - باعث آمرزش گناهان می شود.
۱۹ - دعا کننده مشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب می شود.
۲۰ - در زمان ظهور آن حضرت به دنیا رجعت می کند.
۲۱ - از برادران پیامبر صلی الله علیه و آله خواهد بود.
۲۲ - فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان علیه السلام زودتر واقع خواهد شد.
۲۳ - سبب پیروزی از پیغمبر و امامان - صلوات الله علیهم اجمعین - می شود.
۲۴ - وفای به عهد و پیمان الهی است.
۲۵ - آثار نیکی به والدین برای دعا کننده فرج حاصل می گردد.
۲۶- فضیلت رعایت و اداء امانت برایش حاصل می شود.
۲۷ - سبب زیاد شدن اشراف نور امام علیه السلام در دل او می گردد.
۲۸ - دعا برای فرج موجب طولانی شدن عمرش خواهد شد ان شاء الله.
۲۹ - موفق به تعاون در کارهای نیک و تقوا می شود.
۳۰ - به نصرت و یاری خداوند و پیروزی بر دشمنان به کمک خداوند توفیق می یابد.
۳۱ - هدایت می شود به نور قرآن مجید.
۳۲ - نزد اصحاب اعراف معروف می گردد.
۳۳ - به ثواب طلب علم نائل می شود ان شاء الله.
۳۴ - از عقوبت های اخروی ان شاء الله در امان می ماند.
۳۵ - در هنگام مرگ به او مژده می رسد و با او به نرمی رفتار می شود.
۳۶ - این دعای برای فرج، اجابت دعوت خدا و رسول صلی الله علیه و آله است.
۳۷ - با امیرالمومنین علیه السلام محشور و در درجه آن حضرت خواهد بود.
۳۸ - محبوب ترین افراد نزد خداوند می گردد.
۳۹ - عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می شود.
۴۰ - ان شاء الله از اهل بهشت خواهد بود.
۴۱ - دعای پیامبر صلی الله علیه و آله شامل حالش می گردد.
۴۲ -کردارهای بد او به کردارهای خوب تبدیل می شود.
۴۳ - خداوند در عبادت او را تایید فرماید.
۴۴ - ان شاء الله با این دعا عقوبت از اهل زمین دور می شود.
۴۵ - ثواب کمک به مظلوم را دارد.
۴۶ - ثواب احترام به بزرگتر و تواضع نسبت به او را دارد.
۴۷ - پاداش خونخواهی حضرت سیدالشهدا علیه السلام را دارد.
۴۸ - شایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار علیهم السلام را می یابد.
۴۹ - نور او برای دیگران نیز [در روز قیامت] درخشان می گردد.
۵۰ - هفتاد هزار نفر از گنهکاران را شفاعت می کند.
۵۱ - دعای امیرالمومنین علیه السلام روز قیامت شاملش می شود.
۵۲ - بی حساب داخل بهشت می شود.
۵۳ - از تشنگی قیامت در امان می ماند.
۵۴ - در بهشت جاودان خواهد بود.
۵۵ - مایه خراش روی ابلیس و مجروح شدن دل اوست.
۵۶ - روز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت می دارد.
۵۷ - خداوند عز و جل از خدمتکاران بهشت نصیبش می فرماید.
۵۸ - در سایه گسترده خداوند قرار می گیرد و رحمت بر او نازل می شود مادامی که مشغول آن دعا باشد.
۵۹ - پاداش نصیحت مومن را دارد.
۶۰ - مجلسی که در آن برای حضرت قائم - عجل الله تعالی فرجه - دعا شود، محل حضور فرشتگان گردد.
۶۱ - دعا کننده مورد مباهات خداوند قرار می گیرد.
۶۲- فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند.
۶۳ - از نیکان مردم محسوب می گردد.
۶۴ - این دعا اطاعت از اولیای امر است که خداوند اطاعتشان را واجب کرده است.
۶۵ - مایه خرسندی خدای عز و جل می شود.
۶۶ - مایه خشنودی پیامبر می گردد.
۶۷ - این دعا خوشایندترین اعمال نزد خداوند است.
۶۸ - دعاگوی فرج حضرتش از کسانی خواهد بود که خداوند در بهشت به او حکومت دهد ان شاء الله تعالی.
۶۹ - حساب او آسان می گردد.
۷۰ - این دعا برای او در عالم برزخ انیس و مونس مهربانی خواهد بود.
۷۱ - بهترین اعمال است.
۷۲ - باعث دوری غم ها می شود.
۷۳ - دعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهور است.
۷۴ - فرشتگان درباره دعا کننده دعا می کنند.
۷۵ - دعای حضرت سیدالساجدین علیه السلام - که نکات و فواید متعددی دارد - شامل حالش می شود.
۷۶ - این دعا تمسک به ثقلین (کتاب و عترت) است.
۷۷ - چنگ زدن به ریسمان الهی است.
۷۸ - سبب کامل شدن ایمان است.
۷۹ - مانند ثواب همه بندگان به او می رسد.
۸۰ - این دعا برای فرج از تعظیم شعائر خداوند است.
۸۱ - گوینده این دعا ثواب کسی را دارد که با پیامبر صلی الله علیه و آله شهید شده باشد.
۸۲- ثواب کسی دارد که در زیر پرچم حضرت قائم شهید شده باشد.
۸۳ - ثواب احسان به حضرت صاحب الزمان علیه السلام را دارد.
۸۴ - دعا ثواب گرامی داشتن عالم را دارد.
۸۵ - پاداش گرامی داشتن شخص کریم را دارد.
۸۶ - دعا کننده در میان گروه ائمه اطهار علیهم السلام محشور می شود.
۸۷ - درجات او در بهشت بالا می رود.
۸۸ - از بدی حساب در روز قیامت در امان می ماند.
۸۹ - در روز قیامت به بالاترین درجات شهدا نائل می گردد.
۹۰ - به شفاعت حضرت زهرا سلام الله علیها رستگار می گردد.
🌤 آیا می خواهید به امام زمان علیه السلام راه پیدا کنید؟
میخواهید جنبه ولایت اگر در شما هست، قوی تر شود و اگر نیست، پیدا بشود؟
آیا می خواهید بالاخره طوری شود که گوشه ابرویی به جانب شما هم کج بشود و گوشه چشمی در خواب یا بیداری، به جانب شما توجّه بشود؟
می خواهید؟
راه همین است که می گویم:👇🏻👇🏻👇🏻
❤«تمام اعمال مستحبّی خود را به نیابت امام زمان علیه السلام انجام دهید.»❤
عیادت مریض می روی، به نیابت حضرت برو؛ فرض کن حضرت 10 تومان به تو داده اند و گفته اند: «کربلایی محمد تقی! از جانب من برو احوال فلانی را بپرس». عیادت مریض به نیابت حضرت برو. می خواهی به قم، به زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام بروی، به نیابت حضرت برو؛ فرض کن حضرت 50 تومان داده اند و فرموده اند بگیر و سر قبر عمه ام برو و به نیابت من، زیارت کن.
این کار را حضرت رضا علیه السلام، حضرت جواد علیه السلام و حضرت هادی علیه السلام هم انجام می دادند؛ به شیعیان پول می دادند و آن ها را به نیابت خودشان به کربلا، به زیارت امام حسین علیه السلام می فرستادند. همچنین شیعیان را به نیابت خود به مکّه می فرستادند.
امام رضا علیه السلام، برای یونس بن عبدالرحمن و دو نفر دیگر، چند تا غلام و چند پارچه ای که قیمت آن ها 100 اشرفی طلا بود، فرستادند و فرمودند: «امسال شما سه نفری به نیابت من، مکّه بروید.» در زمان های گذشته، این اعمال خیلی متداول بوده است. شیعیان سابق همه انجام می داده اند. البته شیعیان سابق، غیر از ما بوده اند. توجّهشان به امام زمانشان علیه السلام، بیش تر از ما بود.
کلّیّه اعمال خیریّه مستحبّ خود را به نیابت از امام زمان علیه السلام انجام دهید. زیارت حضرت معصومه علیها السلام، زیارت امام رضا علیه السلام، زیارت کربلا، مکّه مستحبّی، عمره مستحبّی، کلیه ی این ها را به نیابت امام زمان علیه السلام بروید. صدقاتی که می دهید، به نیابت امام زمان علیه السلام بدهید. اصلاً به نیابت حضرت، برای خود حضرت صدقه بده. برای سلامتی ذرّیّه حضرت صدقه بده. حضرت ذرّیّه دارند. هم روایت داریم، هم دلایل دیگر داریم. صدقات مستحب را به نیابت حضرت به فقرا بدهید. برای سلامتی حضرت و بچه های حضرت و بستگان حضرت صدقه بدهید.
سر قبرستان می روید، شب های جمعه بروید، نه روز جمعه. مستحب است که شب جمعه سر قبرستان بروید. برای فاتحه اهل قبور، به نیابت حضرت بروید. سر قبرها که می روید، به نیابت حضرت بروید و یازده مرتبه سوره توحید و هفت مرتبه سوره قدر بخوانید و آدابی که دارد. صله رحم می کنی و خبر از ارحامت می گیری، به نیابت حضرت این عمل مستحب را انجام بده. و موارد دیگر از این قبیل، هر چه عمل های مستحبّی می کنید، به نیابت حضرت انجام دهید. عاقبت، این کار، بین شما و او یک پیوندی پیدا می شود. خوشا به حال آن کسی که پیوندش با شجره ملکوتی امام زمان علیه السلام بگیرد. قَسَم به خود امام زمان علیه السلام، سرِّ مستترِ درِگوشیِ درویشی، همین است که به شما گفتم! رمزی بزرگ را من فاش کردم و گفتم! حالا دیگر خودت مرد میدانی! بیا و عمل کن؛ عمل کن. دیگر عملش با خودت است.
«حلوای تن تنانی است؛ تا نخوری، ندانی است.» باید به میدان عمل بیایی.
سخنرانی مسجد سیّد اصفهان، 1392 قمری، شب29 ماه رمضان
سلام به خانم معصومه🌸
بسیار صفحه دوست داشتنی دارین🍃👌
خدا حفطتون کنه و موفقباشید
🌹🌹
۱) درسی که می خونید یا هر مطلبی که یاد می گیرین به نیت امام زمان باشه آنوقت براتون شیرین تر و هدفمندتر میشه.
۲) عکس و یا نوشته ای از امام زمان که نشانی از ایشان باشه به دیوار اتاقتان بچسبونید.
۳) خوندن نماز شب ، زیارت عاشورا ، نافله و جامعه کبیره از مسائل مورد تاکید امام زمان هست آنها رو فراموش نکنین.
۴) نماز امام زمان را هر روزی که تونستید بخونید.(2 رکعت،در هر رکعت ایاک نعبد و ایاک نستعین 100 مرتبه)
۴) نماز اول وقت باعث خوشحالی حضرت میشه بهتر است که ثواب نماز را به خودشان تقدیم کنید.
۵) سخنان امام زمان و احادیثی که درباره ی ایشان است را برای هم پیامک کنین.
۶) برای اشاعه ی فرهنگ شناخت حضرت مهدی در جامعه، مجالس اهل بیت، مداحی، کتاب نویسی و ...اجرا کنید. میشه تو خونه با اعضای خونواده هم راجع ظهو حرف بزنید، اگه خیلی تو حال و هوای ظاور نیستن کم کم حرف بزنید تا ان شاءالله به لطف امام زمان راه بیفتن.
۷) بعد از هر نماز دعا برای تعجیل در فرج ایشان را بخوانید.(کوچک ترین آن اللّهم عجّل لولیک الفرج).
۸) در فراق جدایی از آقا دعای ندبه(صبح جمعه) و دعای فرج(اللهم عرفنی نفسک...) را بعد از نماز عصر جمعه بخوانید.
۹) دعای عهد را(اللهم رب النور...) به یاد داشته باشید و از این طریق هم در کارهایتان با حضرت مهدی پیمان ببندید.
۱۰) دعای توسل و غریق را بخانید(یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب اللقلوب ثبت قلبی علی دینک) و ایشان را نزد خدا شفیع خود قرار دهید.
۱۱)زمانی که می خواهید برای نعمتی خدا را شکر کنید از امام زمان هم تشکر کنید. چون ایشان در حال حاضر واسطه فیض این دنیا هستند.
۱۲) اگر در زندگی به مقام و منزلت مادی یا معنوی رسیدید، بدانید که از طرف امام بوده و ایشان را فراموش نکنید و مغرور نشوید.
۱۴) انتظار را با دعا در خود تقویت کنید و از اعماق قلبتان منتظر باشید و از پروردگار توفیق معرفت بیشتر به حضرت را درخواست کنید.
۱۵) با همه وجود برای امام زمان دعا کنید همانطور که دعا برای عزیزانتان را فراموش نمی کنید.
۱۶) وقتی که به زیارتگاهها و اماکن متبرکه می روید به نیابت از امام زمان هم زیارت کنید.
۱۷) اگر توانایی مالی دارید دیگران را هم به نیابت از امام زمان به زیارت بفرستید.
۱۸) اعمال شایسته ای که انجام می دهید به امام زمان هدیه کنید.
۱۹) دروغ نگویید و گناه نکنید چون امام زمان بر اعمال همه کاملا واقف است.
۲۰) رفتار، گفتار و کردار خود را با نظر متعالی امام هدفمند کنید و طبق خواست ایشان عمل کنید.
۲۱) از زندگی و دلایل غیبت ایشان آگاهی داشته باشید یعنی امام زمان خود را بشناسید و سعی کنید همانند ایشان زندگی کنید.
۲۲) هنگام گرفتاری هم امام را یاد کنید خالصانه و با حضور قلب زیارت آل یاسین و نماز استغاثه (بهترین وقت سحر جمعه) به امام زمان را بخوانید و درد دل کنید مطمئن باشید حرفهایتان را خواهند شنید.
۲۳) قسمتی از اموالتان را به نیت امام و در راه ایشان صرف کنید مثل صدقه به محرومین به نیت سلامتی و دور کردن غم و اندوه از ایشان.
۲۴) زمانیکه امام عزادار هستند(روز وفات پیامبران او ائمه ) به احترام ایشان شما هم عزادار باشید.
۲۵) صلوات فرستادن زیباترین هدیه است بهمراه (و عجل فرجهم) مثلا روزی 100 مرتبه. یا هر ذکر دیگه ای
۲۶) به والدین خود خدمت کنید مطمئن باشید قلب عالم امکان حضرت مهدی را خشنود کرده اید.
۲۸) به نیت حضرت مهدی احترام و خدمت به سادات و دوستان ایشان را فراموش نکنید این سبب خوشحالی امام خواهد شد.
۲۹) از فقرا، بیماران و خانواده های بی پناه غافل نشوید با آنها نشست و بر خواست کنید و تا حد توان مشکلاتشان را حل نمایید.
۳۰) خلاصه اینکه با امام زمان دوست باشید و بدانید خدای کریم و امام زمان هر لحظه اعمال شما را می بینند و همیشه برایتان وقت دارند.
۳۱) کمک و صدقه به محرومین به نیّت سلامتی و دور کردن غم و اندوه از امام زمان (عج) و حفظ وجود ایشان.
۳۲) گریستن و گریاندن در فراق آن امام همام به خصوص مظلومیت جدش سید الشهداء (ع) و عمه بزرگوار ایشان حضرت زینب(س)
۳۳) تلاوت قرآن بخصوص سوره های : یس بعد نماز صبح ، نبا بعد نماز ظهر، عصر بعد از نماز عصر ، واقعه بعد از نماز مغرب و ملک بعد از نماز عشا و تقدیم به اموات و شیعیان حضرت که وارثی ندارند.
۳۴) به نیابت از امام زمان (عج) به حج و زیارت ائمه بروید یا دیگران را به زیارت بفرستید(حج،کربلا، مشهد،جمکران، امامزاده هاو ...) الان که امکان زیارت وجود نداره میتونید از صفحات یا سایت هایی که زیارت نیابتی انجام میدن استفاده کنید..
۳۵) همواره دشمنان حضرت و جدّ مظلومشان را لعن و نفرین کنین.(مناسب ترین زمان در حال سجده ، قنوت ،بعد از نماز،ایام مصیبت ائمه و هنگام زیارت)
۳۶) نفی گناهان که هر چه از آنها دورتر بشین به حضرت نزدیک میشین ( غیبت، دروغ، تهمت، نگاه حرام، اسراف و ...)
۳۷) از فقرا ، بیماران و خانواده های بی پناه غافل نشوید با آنها نشست و برخواست کنید و تاحد توان مشکلات را حل نمائید. در این مورد اولویت با نیازمندهایی هست که در فامیل و آشنایان و دوستان هست بعد غریبه ها البته کمک به فقرای غریبه هم خوبه ها اما همیشه اسلام تاکید داشته حواستون به یتیم ها و نیازمندهای فامیل هم باشه
اَللّهُمَ عَجِّل لِوَلیُّکَ الفَرَج والعافیه وَالنَصروَجَعَلنا مِن خَیرِ اَنصارِه وَ اَعوانِه وَالمُستَشهَدینَ بَینَ یَدَی التماس دعا
سلام گلی خانم ❤❤❤
خیلب خیلی ممنون از محبت تون🤩🤩🌷🌷🌷
ان شاءالله خدا محافظ همه مون باشه در این روزهای سختی که در پیش داریم و بعدش دوران طلایی پس از ظهور حضرت🙏🏻
یه چهار دقیقه وقت بزارید این فیلمو ببینید🙏🏻🙏🏻
https://www.aparat.com/v/uURy3/%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF_%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%85%D9%86%D8%AF_%D8%AF%D8%B1_%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF_%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D8%A8%DB%8C_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%D8%B9%D8%AC...
زیارت نیابتی
برای زیارت نیابتی شاه چراغ(ع)، امام حسین(ع)، حضرت عباس(ع)، امام علی(ع)، امام رضا (ع)، زیارت نیابتی مسجد سهله( یا صاحب الزمان)، امام جواد(ع)، حرم عسکریین(امام دهم: امام هادی یا همان امام علی النقی(ع) و امام یازدهم: امام حسن عسکری(عج) )، حضرت فاطمه معصومه(س)، و چند پخش آنلاین حرم، از لینکهای زیر استفاده بفرمایید و فرم مربوط به زیارت نیابتی را در عرض 30 ثانیه یا 1 دقیقه می توانید پر کنید.
راهنما:
*معمولا اطلاعاتی که در فرم خواسته می شود:1) نام 2) پست الکترونیکی 3) نام کشور 4) زیارت به نیابت: مثلا شهدا، رفتگان یا محمد و آل محمد ص و ... بیان می شود.
*در فرم هایی که زبان سایت، عربی است پر کردن فرم خیلی آسان است
زیارت نیابتی(نایب الزیاره):
زیارت مجازی خاص و ویژه:
http://app.imamhussain.org/tour
------------------
زیارت نیابتی شاهچراغ(ع):
http://shahecheragh.ir/ziarat
-----------------------
زیارت به نیابت(حرم امام حسین علیه السلام) :
توجه: برای سایت زیر از مرورگر اینترنت اکسپلورر استفاده فرمایید تا دکمه ثبت(زیارت) کار کند.
https://www.imamhussain.org/enaba
http://www.imamhussain.org/persian/enaba
https://www.aglobal.ir/ziyarat/
https://atabat.org/fa/forms/4
-----------------------
زیارت نیابتی حضرت ابا الفضل العباس علیه السلام:
بر روی عبارت( ثبت نام نایب الزیاره) کلیک کرده و فرم را پر فرمایید:
https://alkafeel.net/zyara/lang-pr
سایت به زبان عربی:
https://alkafeel.net/zyara
https://alkafeel.net/zyara/lang-ar
-----------------------
زیارت نیابتی(نایب الزیارة) امام علی (ع):
در فرم ثبت چپ، مشخصات خود را وارد فرمایید :
نام، کشور، شهر، عمر، پست الکترونیکی
http://www.imamali-a.com/?part=482&q=
-----------------------
درخواست انجام زیارت نیابتی امام رضا(ع) :
http://ziarat.baadesaba.ir/front
https://tv.razavi.ir/fa/ziyarat
http://razavitv.aqr.ir/index/delneveshte_module
http://telegram.me/HaramRazavi_Bot
-----------------------
زیارت مسجد سهله یا صاحب الزمان(عج):
صلوات.....
-----------------------
زیارت نیابتی امام جواد(ع):
در سایت زیر کمی بیایید پایین و فرم به زبان عربی را مثل بالا، راحت پر فرمایید
http://www.aljawadain.iq/visits.php
-----------------------
زیارت به نیابت حرم الأمامیین العسکریین علیهما السلام
سایت عربی است:
الأسم : نام
الدولة: نام کشور
بالنیابة عن: زیارت به نیابت از ( مثلا رفتگان یا محمد وآل محمد ص)
أدخل الرمز التالی: عددی را که مشاهده می کنید در کادر وارد کنید
http://alaskarian.com/zyara/view.php
-----------------------
زیارت به نیابت سامرا
http://samera.ir/%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%A8%D8%AA
---------------------------------------------------
زیارت نیابتی حضرت معصومه(س) با ارسال پیامک بصورت زیر:
عبارت (زیارت نیابتی) را به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۱۱۲۲ ارسال فرمایید
تا خادمان به نیابت از فرد پیامک دهنده به قرائت زیارت نامه در کنار
ضریح مطهر حضرت معصومه(س) بپردازند(www.yjc.ir).
-----------------------
زیارت تلفنی حضرت فاطمه معصومه(س):
با تماس با شماره 37175555 – 025 مستقیماً به ضریح مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها وصل می شوید و می توانید با این بانوی کریمه درد و دل کنید.
http://amfm.ir
-----------------------
پخش( تماشای) آنلاین حرم اهل بیت(ع) :
مشاهده آنلاین پخش زنده حرم علمدار کربلا حضرت اباالفضل العباس ع
از قسمت سمت چپ سایت، دوربین آنلاین خود را انتخاب فرمایید:
https://alkafeel.net/live/index.php?live=m1&lang=pr
http://karbobala.com/live#imam-hussain
http://www.imamali-a.com/?id=1207&sec=live&lid=4
-----------------------
مشاهده آنلاین حرم امام رضا ع:
فرماییدPlay
http://razavitv.aqr.ir/index
-----------------------
مشاهده آنلاین حرم عبدالعظیم حسنی ع:
http://abdolazim.com/fa/live?stream=rtmp%3A//79.127.126.235/live/haram
زیارت نیابتی عبدالعظیم حسنی ع:
http://www.abdulazim.com/fa/live?http://other.abdulazim.com/fa/node/10?width=800&height=600&iframe=true
یادت باشه ثواب زیارتتو به امام زمان عج هدیه کنی و زیارت به نیابت از امام زمان عج انجام بدی.
منبع:
http://adibian.blogfa.com/post/289/%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%A8%D8%AA%DB%8C-%D9%86%D8%A7%DB%8C%D8%A8-%D8%A7%D9%84%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D9%87%D9%84-%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86-2
در کتاب «ما منتظریم؛ خورشید مهدویت در منظومه فکری حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی» که به اهتمام حسن ملایی گردآوری شده، آمده است:
🌸انس به معنای این نیست که حالا کسی ادعا کند که من خدمت حضرت(عج) می رسم یا صدای ایشان را می شنوم، ابدا این جور نیست، غالب آنچه که در این زمینه گفته می شود، ادعاهایی است که یا دروغ است یا طرف دروغ هم نمی گوید، تصور می کند، تخیل می کند. ما کسانی را دیدیم، آدم های دروغگویی نبودند اما خیال می کردند، تخیل می کردند، تخیلات خودشان را به عنوان واقعیت برای این و آن نقل می کردند! نبایستی تسلیم اینها شد.(1)
دیدار با امام زمان(عج) و لزوم تکیه به نقل های صحیح
در مورد مسائل مربوط به دیدار و ملاقات با حضرت(عج)، حرف های قوی خوب و نقل های درست و متقن وجود دارد که هر کس وقتی بخواند، دلش گواهی می دهد که این صحیح است. از نقل های ضعیف هر چه اجتناب شود، بهتر است. هم چنان که از روایات ضعیف هم اجتناب شود، بسیار خوب است. علاوه بر استدلالات عقلانی و کلامی، روایات قوی و صحاح و چیزهای بسیار محکم داریم.(2)
🌟تهذیب، شرط انتفاع و دیدار
بزرگی می گفت کسی به من مراجعه کرده و پرسیده چه کار کنم که خدمت حضرت(عج) برسم؟ ایشان گفت: من به او گفتم شما اگر به واجبات عمل و از محرمات اجتناب کنید و کمی مراقب خودتان باشید، حضرت(عج) پیش شما می آیند، شما لازم نیست زحمت بکشید و پیش حضرت(عج) بروید. راهی که برای انتفاع از آن بزرگوار پیش پای ما گذاشته اند، راه تهذیب نفس است، راه مخصوصی نیست، همان راهی است که برای تکامل نفس، برای آدم خوب شدن، برای نورانی شدن دل انسان و انعکاس جلوه جمال الهی در آن جلو پا انسان گذاشته اند. خصوصا شما که جوانید و دلهایتان پاک است، آمادگی دارید و برایتان خیلی آسان تر است.
حال شما خیال می کنید که در اینجا راه ویژه ای برای رسیدن به خدمت حضرت(عج) داریم، نه، وضع شما از این لحاظ از من بهتر است؛ چون شما دل های پاک و صافی دارید، پایبندی ها و دل بستگی هایتان کمتر است و خیلی راحت تر می توانید ارتباط برقرار کنید. این ارتباط برقرار کردن ها هم با صفای نفس کاملاً میسر و اسان خواهد شد. صفای نفس هم با همین عمل به واجبات، اجتناب از گناهان، آلوده نکردن خود، آلوده نشدن و مراقبت به دست می آید.
البته کسی معصوم نخواهد شد که هیچ خطایی از او سر نزند، اما اگر مراقب باشیم، لغزش هایمان کم خواهد شد و اگر یک وقت هم لغزشی پیدا کنیم، با مغز زمین نمی خوریم، این خاصیت مراقبت است. اسم این مراقبت در فرهنگ اسلامی چیست؟ تقوا، وقتی می گویند باتقوا باشید یعنی مراقب باشید، مراقب کار خودتان باشید، مواظب باشید چه می گویید و چه تصمیمی می گیرید و چه عملی می کنید. این مراقبت موجب می شود که انسان نلغزد و اگر لغزید خیلی صدمه نخورد.(3)
پی نوشت ها:
1. سخنان رهبری در دیدار با اعضای بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود و مرکز تخصصی مهدویت قم18/4/1390
2. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیار با حجت الاسلام قرائتی و مسئولان نهضت سوادآموزی و آغاز فعالیت بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)6/10/1380
3. بیانات در دیدار با جوانان نخبه21/11/1382
💛🌻💛🌻
🌻💛🌻
💛🌻
🌻
#هیچکس_به_من_نگفت 😔💔
#قسمت_اول (مقدمه)🎞
📌شکایت از نوجوانیم را به چه کسی عرضه کنم، چه کسی حاضر است این شکایت را از من بشنود؟
خدای مهربان در قرآن و پیشوایان دین در کلمات نورانیشان همة آنچه را که زمینه پرواز انسان را فراهم کند گفته اند.
اما گاهی این گفتههای نورانی، به گوش من و شما نمی رسد.
مقصر کیست؟! کاری نداریم، اما این را باید دانست که نوجوانی همان دورانی است که قلب، تشنة نور است و در تب و تاب آن میسوزد، اگر نور نیامد و انتظار نوجوان بی پاسخ ماند، ظلمت قدم زنان وارد میشود، چرا که خانه قلب از مهمان خالی نیست، مهم این است که قلب، میزبان چه کسی خواهد شد؟
قلبی که میتواند مهمان نورانی ترین انسان و کامل ترین بندة خدا، یعنی #امام_زمان_علیه_السلام باشد چرا میزبان شیطان و دوستانش شود؟
نوجوانان در دورانی به سر میبرند که عاشق کمال و شیفته جمال هستند. اگر از کمالات آن انسان وارسته و جمال زیبایش برای آنها گفته شود بدون هیچ درنگی، دل به او میدهند که دلدار فقط اوست.
من از کسانی هستم که از نوجوانیشان شکایت دارند، چرا که به من نگفتند یا گفتند؛ ولی به من نرسید یا رسید و با غفلت نخواستم توجه کنم که امام مهربانیها نامش #مهدی است؛ دوستدار انسانها و شیفتة جوانان است تا برای یاریش، آستین همت را بالا زنند و قدم در راه خدمت او به سرعت و محکم بردارند و عمر خویش را صرف آن وجود عزیز که امام زمان همه ماست کنند.
اگر از نوجوانی با انسان کامل و الگوی شایستهام آشنا میشدم، حالا حال و روز بهتری داشتم.
اما به من نرسید که میشود به او دل داد، با او بود و به یادش ایام را سپری کرد و شب و روز برایش دعا کرد و...
حالا میخواهم به نوجوانان عزیز این امیدهای آینده و #یاوران_مهدی_علیه_السلام آنچه را که به هر دلیلی به من نرسید بگویم.
دنبال مقصر نمی گردم و گناه را بر گردن کسی نمی اندازم اما
#هیچکس_به_من_نگفت_که...
📒نویسنده:حسن محمودی
❤🌹❤🌹
🌹❤🌹
❤🌹
🌹
#هیچکس_به_من_نگفت 😔💔
#قسمت_دوم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که #غیبت شما، به معنای #نبودن نیست، بلکه به معنای #ندیدن هم نیست، چرا که تو روی فرش مجالس ما، قدم میگذاری، در بین مائی، ما را میبینی و میشناسی، ما هم تو را میبینیم، ولی نمی شناسیم. مگر نه این است که شما را تشبیه کرده اند به یوسف علیه السلام که برادران را دید و شناخت، ولی برادران، او را با اینکه دیدند #نشناختند. [۱]
مگر نه این است که در دعای #ندبه میخوانیم، ای غایبی که غایب از ما نیستی؛ فدایت شوم، ای دور از مایی که از ما دور نیستی. [۲]
مگر نه این است که وقتی میآیی، خلایق انگشت به دهان میمانند که ما این آقا را نه یکبار، بلکه بارها دیده ایم، [۳] پس تو اینجایی در بین ما، ولی #غایبی، یعنی ناشناخته ای، نشناختن هم گناه ماست، مشکل تو نیست، تو برای من غایبی که نمی شناسمت.
ای کاش در نوجوانی به من گفته بودند که با شناخت تو، غیبت حداقل برای خودم، تمام شدنی است.ای کاش بودنت را هر لحظه با تمام وجودم حس میکردم.
💔بارها روی تو دیدم ولی نشناختم
💔لاله از باغ رخت چیدم ولی نشناختم
💔کعبه را کردم بهانه تا بگردم دور تو
💔آمدم دور تو گردیدم، ولی نشناختم
-------------------------------------
[۱]: بحارالانوار، ج۵، ص۱۵۴.
[۲]: مفاتیح الجنان دعای ندبه: بنفسی انت من مغیب لم یخل منا بنفسی انت من نازح ما نزح عنا.
[۳]: حسین گنجی، ارتباط معنوی با حضرت مهدی علیه السلام، ص۳۶.
📒نویسنده:حسن محمودی
🌹
❤🌹
🌹❤🌹
❤🌹❤🌹
🌹❤🌹❤🌹
🌳💚🌳💚🌳
💚🌳💚🌳
🌳💚🌳
💚🌳
🌳
#هیچکس_به_من_نگفت 😔
#قسمت_سوم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که دعای ما در فرج شما اثر دارد و آن را نزدیک میکند، نمی دانستم که شما دعا کردنمان را دوست داری و فرموده ای که #خیلی_برای_فرج_من_دعا_کنید. [۱]
به ما نرسید که #راز_فرج و ظهورت در دعای شب و روز ما نهفته است و تا دستان تک تک ما آسمانی نشود و چشمانمان از #اشک، بارانی نگردد تو نمی آیی.
اگر به من گفته بودند که به آیت بصیرت، بهاء الدینی بزرگوار سفارش کرده ای که در #قنوت_نمازش «اللهم کن لولیک…» را زمزمه کند، [۲] ما هم از همان دوران نوجوانی، قنوتمان را زیبا میخواندیم. خیلی دیر فهمیدم که بعد از هر #نماز، دعای مستجاب دارم که میتوانم با آن، یک سنگ را از سر راه ظهورت بردارم. ای کاش در نوجوانی میفهمیدم که چقدر دوست داری من لب به #دعا بگشایم و آمدنت را زمزمه گر باشم تاسهمی هر چند کوچک در شادی دیگران داشته باشم.
💔بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
💔دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
💔بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
💔زپشت پرده غیبت به ما نظر دارد
------------------------------------
[۱]: کمال الدین، ج۲/۲۳۹. «و اکثروا الدعا بتعجیل الفرج»: برای فرج خیلی دعا کنید.
[۲]: یکی از شاگردان آیت الله بهاء الدینی نقل میکند که سالهای سال در قنوت سرور گرامیمان آقای بهاء الدینی، آیات قرآن و دعاهای مرسوم را میشنیدیم اما به ناگاه روش ایشان تغییر کرد و در قنوت فقط دعای «اللهم کن لولیک…» را زمزمه میکرد. وقتی علت را از ایشان پرسیدم فرمود: امام عصر علیه السلام به من سفارش کرده اند که در قنوت نمازت... برای من دعا کن (پورسید آقایی، میر مهر، ص۵۳).
📒نویسنده:حسن محمودی
🌳
💚🌳
🌳💚🌳
💚🌳💚🌳
🌳💚🌳💚🌳
🧡🌼🧡🌼🧡🌼
🌼🧡🌼🧡
🌼🧡🌼
🌼🧡
🌼
#هیچکس_به_من_نگفت 😔💔
#قسمت_چهارم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که #رمز_دیدار_شما، پاکی و دوری از #گناه است..
به ما نگفتند که در دیدار علی بن مهزیار اهوازی که بیست سال به انتظار ایستاد تا شما را ملاقات کند به او فرمودی که علت دوری شما از ما، چند #گناهی بود که انجام میدادی. [۱]
و فرمودی که علت در پشت پرده بودن ما، #اعمال_بد_شما_شیعیان است و اگر شما پیمان پاکی که با امامان خود بسته بودید را فراموش نمی کردید، پردهها کنار میرفت. [۲]
کاش به ما گفته بودند که #چشم_پاک، سزاوار سیمای پاک است نه چشمی که به هر کس و ناکس نگاهی انداخته و زلف پریشان دیگران را خیره شده، کجا این چشم میتواند خال مشکین صورت شما را مشاهده کند؟!!
مگر اینکه با باران اشک، آن آلودگیها را شستشو دهد و به کنترل در آورد چشمی را، که وظیفه اش کرنش است در هنگام روبرو شدن با نامحرم.
به ما نگفتند که سید بن طاووس و شیخ مفید و سید مهدی بحرالعلوم که به دیدارت نائل شدند اهل گناه نبودند، یعنی ما هم باید این چنین باشیم. کاش میدانستم که هر #گناه، فاصله را دورتر میکند و هر #ترک_گناهی، قدمی است برای رسیدن به رضایت شما.
کاش میدانستم که باید #مایه_زینت شما باشم نه باعث #شرمساری.
💔گفتم شبی به مهدی اذن نگاه خواهم
💔گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم
-----------------------------------------
[۱]: به نقل از ارتباط معنوی با حضرت مهدی علیه السلام. ص۶۱: علی بن مهزیار اهوازی، ۲۰ سال به حج رفت تا به دیدار و ملاقات امام زمان علیه السلام برسد. در سفر آخر، قاصدی دنبال او آمد و او را از راه بیابانها به سمت جان جانان امام زمان علیه السلام راهنمایی کرد.... وقتی علی بن مهزیار در مقابل امام زمان علیه السلام در خیمه نشسته بود حضرت فرمودند: من شب و روز منتظرت بودم. علی با تعجب گفت: قاصد شما دیر آمد. حضرت فرمودند: من مشتاق شما بودم ولی در وجود شما گناهانی بود که مانع از دیدار میشد... (دلائل الامامه، ص۲۹۷).
[۲]: امام زمان علیه السلام فرمودند: اگر شیعیان ما... در وفای پیمانی که از ایشان گرفته شده، یکدل و مصمم باشند، البته نعمت دیدار، از آنان تاخیر نمی افتاد. (نگین آفرینش، ص۱۲۵)
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🧡
🧡🌼
🧡🌼🧡
🧡🌼🧡🌼
🧡🌼🧡🌼🧡
🦋💙
🦋💙🦋
🦋💙🦋💙
🦋💙🦋💙🦋
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت_پنجم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که گناه، خانه قلب را تیره میسازد و شما که نورانی ترین هستی، در خانه سیاه نمی مانی. آن وقت خانه دل ما، سوت و کور میشود مثل خرابه ها، مگر اینکه با توبه، آن تیره گیها را از بین ببریم و دوباره مهیای پذیرایی از شما شویم.
قلب من در نوجوانی، آمادۀ کاشتن بذر عشق بود، اما هر چه انتظار کشیدم کسی نگفت که باید عاشق برترین شد تا قلب آباد شود، به من نگفتند که مواظب باش قلبت را به هر کس و ناکسی نسپاری که صاحب اصلی آن، کسی است که وقتی قلبت پاک شود میآید.
و به ما نگفتند که جای شما در قلب ماست نه در جزیرۀ خضرا و مثلث برمودا. به ما نگفتند که مواظب باشیم تا شما را از مهمانی قلبمان بیرون نکنیم.
وقتی از آیت الله بهجت پرسیدند که شما کجایی؟ ایشان جواب داد که:
« آقا در قلب شماست مواظب باشید بیرونش نکنید». [۱]
کاش، قلبم را در نوجوانی به تو میسپردم و هر دم یادت را از قلبم به زبان جاری میساختم.
💔آن دل که به یاد تو نباشد دل نیست
💔قلبی که به عشقت نتپد جز گِل نیست
-----------------------------------------
[۱]: یکی از دوستان از حضرت آیت الله بهجت درباره جزیره خضرا پرسید. حضرت آیت الله بهجت فرمودند: جزیرة خضرا آن قلبی است که امام زمان علیه السلام در آن تاب بیاورد. (ارتباط معنوی با حضرت مهدی علیه السلام، ص۶۹)
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
💙🦋💙🦋💙
💙🦋💙🦋
💙🦋💙
💙🦋
💙
💜🍇
💜🍇💜
💜🍇💜🍇
💜🍇💜🍇💜
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت ششم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که شما مهربان ترین فرد عالم هستید؛ هزار بار مهربانتر از مادر و قتل و کشتار از روش شما به دور است. مگر نه این است که قرار شده بر سیره و روش جد بزرگوارتان رسول مهر و رحمت عمل کنید [۱]
که در فتح مکه، با اینکه قدرت داشت، از همه گذشت از همان کسانی که او و یارانش را آزرده بودند.
مگر نه این است که شما خود را رحمت گسترده الهی معرفی کرده اید [۲]
و در دعای ندبه، همگی ما آن رافت و مهربانی و دعای خیر را از شما طلب میکنیم. [۳]
من نمی دانستم که شما پدری مهربان، همدم و مونسی دلسوز و رفیقی خیرخواه هستید [۴]
و چقدر دیر فهمیدم که شما یار بی کسان، طبیب دردمندان،
راهنمای گمشدگان و انیس غریبانی.
و من چقدر دیر دانستم که شما نمایانگر صفات خدایی؛ و مهربانی تنها یکی از صفات اوست، که در شما نور افشانی میکند.
من تازه شنیدهام که شما با غم ما غمناک و با شادی ما، شاد میشوی [۵] و نسبت به ما از خودمان، مهربان تر و دلسوزتری و صلاح مرا بهتر از خودم میدانی و به سعادت و #کمالم مشتاق تر از خودم هستی. کاش این مهربانی را از نوجوانی درک میکردم تا حال، دیگر قلبم انیس و مونسِ این غربت و تنهایی میشد.
--------------------------------------
[۱]: کمال الدین، ج۲، ص۱۲۲.
[۲]: «السلام علیک ایها العلم المنصوب... و الرحمة الواسعة». (مفاتیح الجنان، زیارت آل یاسین)
[۳]: «…وهب لنا رافته و رحمته و دعائه و خیره…». (مفاتیح الجنان، دعای ندبه)
[۴]: اصول کافی، ج۱، ح۱، ص۲۲۵.
[۵]: بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۴۰؛ منتهی الامال، ج۲، ۲۸۶۹.
📒نویسنده:حسن محمودی
💜🍇💜🍇💜
💜🍇💜🍇
💜🍇💜
💜🍇
💜
🤎🍂🤎🍂🤎
🤎🍂🤎🍂
🤎🍂🤎
🤎🍂
🤎
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت هفتم
📌هیچ کس به من نگفت:
که رابطۀ شما با ما، رابطه پدر و فرزندی است. شما چون پدری مهربان و دلسوز در فکر آسایش و راحتی ما و پناهگاه همۀ مردم در لحظات خطر هستید، [۱] اگر محبت پدرانه شما نبود هیچکس به عنوان پناه به سراغ شما نمی آمد. اما از این صمیمیت برای ما در آن دورانی که دنبال پناه بودیم، چیزی نگفتند.
اکنون دریافتهام که تا حال، فرزند خوبی برای این پدر بزرگوار نبودهام و اینک دنبال راه چاره و جبران گذشته ام.
چقدر دیر فهمیدم که پدر معنویم از دست گناهان فرزندش، غمناک میشده و برای او استغفار میکرده، ای کاش میتوانستم غمی از غمهایش بکاهم و لبخند:-) رضایت را برلبان مبارکش بنشانم. ای کاش میدانستم که از همان لحظۀ به تکلیف رسیدنم، منتظر من هستی تا با تو آشنا شوم و با شما آشتی کنم تادستم را بگیری و به آسمانها ببری تامرابه خدابرسانی وازشیطان نجاتم دهی و از این آشنایی، به سعادت خود نزدیک تر شوم.
-------------------------------------
[۱]: اصول کافی، ج۱، ح۱، ص۲۲۵.
🍂
🍂🤎
🍂🤎🍂
🍂🤎🍂🤎
🍂🤎🍂🤎🍂
❤
❤🌹
❤🌹❤
❤🌹❤🌹
❤🌹❤🌹❤
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت هشتم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که شما همیشه و در همه حالات به یاد ما هستی و اگر ما را رها کنی یا فراموش، دشمن درون و برون دمار از روزگار ما در میآورد. چقدر شاد میشوم وقتی یاد آن صحبت زیبای شما میافتم که فرمودی:
« هرگز شما را از یاد نبرده ایم»:-) [۱]
مگر میشود که ارباب کریم نوکرانش را فراموش کند و به آنها توجه نداشته باشد.
اما شرم و خجالت آنگاه همنشین دائمی ما میشود که به یاد بیاوریم هرگز به یادت نبوده ایم و تمام خوشیها را بی حضور شما تجربه کرده ایم. کسی به من نگفت که میشود با شما حرف زد، دردِ دل کرد و غصهها را قصه وار گفت.
نمی دانستم که نوجوانان هم میتوانند راه باریکه ای از نجوا با مولایشان، باز کنند و گاه گاهی، نوای خوش «یا بن الحسن» بر لب جاری سازند.
ای کاش از همان دوران نوجوانی میفهمیدم که به یادم هستی تا هرگز فراموشت نکنم.
اما حالا هم که به خود آمدهام و میخواهم همیشه به یادت باشم آنقدر خیالهای بی خود در دلم خانه کرده اند که... ؛
اما نه، هرگز نا امید نمی شوم:-) چون یار_و_یاوری مثل شما دارم؛ امیدوارم نسیم یاری شما غبار خیالات و فراموشی را از قبلم پاک کند تا حضور شما صفای زندگیم شود❤❤❤
-------------------------------------
[۱]: انا غیر مهملین لمراعاتکم و لاناسین لذکرکم. (احتجاج، ج۲، ص۵۸۹، به نقل از نگین آفرینش، ص۸۴)
📒نویسنده:حسن محمودی
❤🌹❤🌹❤
❤🌹❤🌹
❤🌹❤
❤🌹
❤
🧡
🧡🏵
🧡🏵🧡
🧡🏵🧡🏵
🧡🏵🧡🏵🧡
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمتنهم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که یاد شما در قلبم باران نور و برکتی میبارد که دانه وجودم را تا خورشید وجودت میپرورد و بالا میبرد و این، یعنی بهره مندی از تربیت خصوصی بهترین مربی عالم از جانب پروردگار.
تازه دانستم که حتی وقتی تو را فراموش کردهام به یادم هستی:-( [۱]
اما چقدر دیر فهمیدم اگر یاد تو باشم تو مرا با نگاه ویژه ای یاد میکنی و این نگاه ویژه چهها که نمی کند.❤
هر چند دیر، اما خوب شد دانستم که اگر به یاد شما باشم شما مرا با دعای خالصانه و عنایت ویژه، مورد توجه قرار میدهی و اینگونه من، آن گونه میشوم که خدا میخواهد
❤ یعنی آماده یاری ❤
اگر از نوجوانی زودتر میفهمیدم که میشود شب، هنگام خواب، با یاد شما خوابید و صبح با یاد شما بیدار شد، تا حالا سالها بود که این مشق را تمرین کرده بودم.
نمی دانستم که میشود درس خواندن را با یاد شما شروع کرد و نوشتن را پس از نام خدا به یاد تو مزین نمود.
💔خدایا! کاش هیچ گاه یاد فلان بازیگر و فلان خواننده مرا از یاد نجات بخش عالم، غافل و بی خبر نمی کرد.💔
🌸چو شب گیرم خیالت را در آغوش
🌸سحر از بسترم بوی گل آید
--------------------------------------
[۱]: (احتجاج، ج۲، ص۵۸۹، به نقل از نگین آفرینش، ص۸۴)
📒نویسنده:حسن محمودی
🧡🏵🧡🏵🧡
🧡🏵🧡🏵
🧡🏵🧡
🧡🏵
🧡
🌻💛🌻💛🌻
💛🌻💛🌻
🌻💛🌻
💛🌻
🌻
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت دهم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که طولانی شدن غیبت شما، به خاطر نداشتن یار است [۱]
و من چقدر دیر دانستم که من هم میتوانم یار شما باشم. اصلا در فکر من نمی گنجید که یاران تو از همین کرۀ خاکی و تعدادی از آنها از همین خاک پاک ایرانند.
اگر به من گفته بودند که یاران شما، منتظر شما هستند، گناه در زندگیشان راه ندارد و اخلاقشان ستودنی است، [۲] هرگز گناه نمی کردم و با مادرم بسیار خوش اخلاق بودم، اما دیر فهمیدم و ندانسته سمت گناه رفتم و در جوانی و غرور بلوغ، دچار بداخلاقیهایی شدم.
اما میدانم حالا هم دیر نشده اگر شروع کنم قبولم میکنی و مهر خادمی بر پیشانیم میزنی که خادم تو، ارباب عالم است.
من حتی تعداد یاران شما را که بیشتر از ۳۱۳ نفر هستند را نمی دانستم، اما وقتی شنیدم که به این تعداد محدود نمی شوند و دستههای بعدی هم در راه یاری شما، قیام میکنند خوشحال شدم و امیدوار:-)
💔سالها منتظر سیصدو اندی مرد است
💔آن قدر مرد نبودیم که یارش باشیم
--------------------------------------
[۱]: یکی از شیعیان امام صادق علیه السلام به نام سهل بن حسن خراسانی به آن حضرت میگوید: چه چیز شما را بازداشته است از این که حق مسلّم خود (حکومت) را به دست بگیرید در حالی که صدهزار شیعه پا در رکاب و شمشیر زن در اختیار شماست؟ امام دستور میدهند تا تنور را روشن کنند سپس به مرد خراسانی فرمودند: «ای خراسانی بلند شو و داخل تنور بنشین» سهل که گمان کرده است امام از دست او خشمگین شده، شروع به عذرخواهی و آوردن بهانه میکند... در این لحظه هارون مکی از شیعیان راستین حضرت وارد میشود و سلام میکند. امام صادق علیه السلام به او پاسخ میدهد و بدون مقدمه به او میفرماید: «در تنور بنشین». هارون مکی بدون هیچ پرسشی، داخل تنور میشود. امام صادق علیه السلام در همان حال با مرد خراسانی گفتگو میکند و از خراسان خبرهایی میدهد، اما نگرانی تمام وجود مرد خراسانی را فراگرفته است. امام به او میفرماید: «ای خراسانی بلند شو و داخل تنور را نگاه کن». او برخاسته و با تعجب میبیند که هارون چهارزانو میان آتش نشسته است و آتش هیچ آسیبی به او وارد نکرده. آنگاه امام صادق علیه السلام از مرد خراسانی پرسید: «در خراسان چند نفر مثل هارون میشناسی؟! » خراسانی میگوید: به خدا قسم یک نفر هم اینگونه سراغ ندارم. حضرت میفرماید: «آگاه باش! ما در زمانی که پنج نفر یاور و پشتیبان پیدا نکنیم قیام نمی کنیم»؛ (کنایه از اینکه اگر یار داشتیم قیام میکردیم). (سفینة البحار، ج۸، ص۶۸۱)
[۲]: امام صادق علیه السلام فرمودند: «... کسی که دوست دارد از یاران قائم علیه السلام باشد پس منتظر باشد و در حال انتظار پرهیزگاری پیشه کند و به اخلاق نیکو آراسته گردد». (نگین آفرینش، ص۱۱۶)
📒نویسنده:حسن محمودی
🌻
🌻💛
🌻💛🌻
🌻💛🌻💛
🌻💛🌻💛🌻
🍃
🍃💚
🍃💚🍃
🍃💚🍃💚
🍃💚🍃💚🍃
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت یازدهم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که یکی دیگر از راههایی که مرا به یاری شما نزدیک میکند، بستن عهد با شماست.
عهدهایی که شاید در ظاهر کوچک باشند اما در گذشت زمان، اثرات پر باری را به نمایش خواهند گذاشت.
••مثلاً عهد ببندم که به دوستانم زودتر سلام کنم و دروغ را از صفحه زندگیم فقط به خاطر شما بیرون کنم و بر همین دو عهد، مداومت کنم تا بعد از محکم شدن این عهد و پیمان، سراغ سومین پیمانم با شما بیایم...
حتی دعای عهد را اگر صبحها موفق به خواندن نمی شوم در اولین وقت نشاطم در هر جا شد زمزمه کنم.
هر چند که دیرفهمیدم که دعای عهد چه مضامین زیبایی دارد و چه مناجات عاشقانه ای است که طلب دیدار دلدار را میکند و عاجزانه درخواست یاری آن امام غریب را در سرمی پروراند که حتی اگر مرگ آمد و قبل از ظهورت، مرا از دنیا برد، باز هم زنده شوم و برگردم و تو را یاری کنم. [۱]
••کسی به من نگفت که میتوانی صبح را با عهد با امام زمانت شروع کنی تا این عهد، مدد کند تو را در دروی از گناه و یک قدم نزدیک شدن به عزیز دلها.
💔عمریست بی قرار نگاهت نشسته ایم
💔از غصه نیامدنت دل شکسته ایم
💔ما پای عهد عاشقی سرخ انتظار
💔با هر کسی به غیر تو پیمان گسسته ایم
--------------------------------------
[۱]: مفاتیح الجنان، دعای عهد.
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚
🍃💚🍃
🍃💚
🍃
🦋
🦋💙
🦋💙🦋
🦋💙🦋💙
🦋💙🦋💙🦋
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت دوازدهم 🎞
📌به من میگفتند:
که شما اعمالم را میبینی و ناظر هستی، اما باورم نمی شد. [۱]
تازه فهمیدم که در روز قیامت در و دیوار به کارهایم شهادت میدهند و فرشتگان از مشاهدۀ کارهایم، تعریف میکنند و تو که مقامت از هر فرشته و انسانی بالاتر است، چگونه باخبر نباشی از کارهایم؟! حالا به یقین دانستم که میدیدی، اما چقدر بزرگوارانه مثل خدا که ستّار و پرده پوش است، همه را مخفی کردی که هیچکس ندانست که من چهها که نکرده ام😔
نمی دانم منظورت چه بوده است، شاید میخواستی با این کارها، مرا به سوی خودت بکشانی و عرق شرم مرا با دستمال توفیق توبه، پاک کنی.
حالا میخواهم بیایم، میخواهم برای شما باشم، به سوی شما حرکت کنم و محور کارهایم رضایت شما باشد
کمکم کن❤❤❤
--------------------------------------
[۱]قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
💙🦋💙🦋💙
💙🦋💙🦋
💙🦋💙
💙🦋
💙
💜
💜🍇
💜🍇💜
💜🍇💜🍇
💜🍇💜🍇💜
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت سیزدهم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که محور هستی شمایی و بدون محور، عالَم گردشی ندارد و زمین و اهلش بدون شما، لحظه ای پابرجا نیست. [۱] فیض خدا از طریق شما به همه میرسد، انسانها و حیوانات حتی شاخههای درختان، پایداریشان به شماست تا فیض خدا را به آنها برسانید.
من اصلاً نمی دانستم که به خاطر شما باران میبارد و آسمان بر زمین فرود نمی آید. خیلی برایم جالب بود وقتی شنیدم همه به واسطه شما روزی میخورند. [۲]
یعنی من هر نَفَسم را مدیون شما بودهام و اینچنین مرا از شما دور نگه داشته اند که هیچ از شما ندانم و نوجوانیم بی شما سپری شود. فصل مهم عمرم که پایه ریزی محبت شما باید در آن شکل میگرفت این چنین به تاراج و غارت رفت و اینک من ماندم و دستانی خالی که به طرف شما دراز است و می دانم که آنها را خالی بر نمی گردانی.
••ای فیض خدا که چونان خورشیدی نور افشانی میکنی و من بهره ای نبردهام از این نور برای شیدایی و زندگی با حلاوت در مسیر رضایت تو،
#مدد فرما و نور الهب در دلم بنشان 🤲🏻
-----------------------------------------
[۱]: لولا الحجه لسافت الارض… (کافی، ج۱، ص۲۰۱).
[۲]: بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء علی الارض… (مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره).
📒نویسنده:حسن محمودی
💜🍇💜🍇💜
💜🍇💜🍇
💜🍇💜
💜🍇
💜
🍂
🍂🤎
🍂🤎🍂
🍂🤎🍂🤎
🍂🤎🍂🤎🍂
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت چهاردهم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که باید منتظر شما بود و انتظار شما چه اجر فراوانی دارد مثل شمشیر زدن در سپاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم [۱]
و نگفتند که انتظار با نشستن و دست روی دست گذاشتن و آه کشیدن حاصل نمی شود که انتظار حرکت است و پویایی. آنکه در انتظار عزیزی است، سر از پا نمی شناسد. در تلاش و تکاپو است تا اطراف و اطرافیانش را برای آمدن مهمان و خوشایندش آماده سازد.
و نگفتند بدون انتظار، اعمال ما مورد پذیرش درگاه الهی قرار نمی گیرد [۲]
و بهترین اعمال، انتظار است و انتظار عمل است نه حالت. وکاش زودتر میدانستم که انتظار شما، شوق یاری و همراهی را در من ایجاد میکند و به من هویت و حیات میبخشد و مرا از پوچی و بی هدفی نجات میدهد. ای کاش در آن دوران، انتظارت را تجربه میکردم تا حالت انتظار، در تار و پودم تنیده میشد و دوام آنرا در این دوران میدیدم و میوه آن را میچیدم.
❣منتظر من مینشینم شه بیاید یا نیاید
❣بلکه رخسارش ببینم شه بیاید یا نیاید
❣رنج خار از چیدن گل گر ببینم یا نبینم
❣می کنم صبر و تحمل شه بیاید یا نیاید
-------------------------------------
[۱]: نگین آفرینش، ص۱۳۰.
[۲]: نگین آفرینش، ص۱۱۳.
📒نویسنده:حسن محمودی
🤎🍂🤎🍂🤎
🤎🍂🤎🍂
🤎🍂🤎
🤎🍂
🤎
❤
❤🌹
❤🌹❤
❤🌹❤🌹
❤🌹❤🌹❤
قسمت پانزدهم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که شناخت شما، عشق راستین ایجاد میکند و عشق، اطاعت میآورد و اطاعت، همان صراط مستقیمی است که دست مرا در دست انبیاء و شهدا و صالحین و صدیقین میگذارد و اینان همان اهل بیتی هستند که به من بال پریدن میدهند تا کرانه بی نهایت پرواز کنم. اما کدام شناخت؟ شناخت شما، غیر از دانستن اسم پدر و مادر و سال تولد است که آنها را در نوجوانی آموختیم، اما راهی به جایی نبردیم. در مدرسه هم امتحانش را بیست گرفتیم، ولی اثری در زندگیمان نداشت.
شناخت شما، شناخت علم و ولایت و احاطه شما بر جهان هستی است، که به وسیله شما بلا از ما دفع میشود [۱] و برکت و نزولش، به خاطر شماست که ادامه دارد، که خورشید با اینکه پشت ابر است گرما میبخشد و نورش همه جا را روشن کرده و باید میدانستم که شناخت امام غایب به این است که بدانی امان اهل زمین است [۲] و زمینیان همه وامدار او هستند و اهل آسمان صدقه سر او به حیات ادامه میدهند و زمین را مشاهده میکنند. چرا کسی مرا در نوجوانی به کلاس آمادگی شناخت تو رهنمون نشد؟ همه چیز را به ما یاد دادند جز این نکته که همه چیز به خاطر توست و تو، امام همه چیزی.
----------------------------------------
[۱]: کمال الدین، ج۲، ص۲۳۹
[۲]: کمال الدین، ج۲، ص۱۷۱.
📒نویسنده:حسن محمودی
❤🌹❤🌹❤
❤🌹❤🌹
❤🌹❤
❤🌹
❤
🧡🌼
🧡🌼🧡
🧡🌼🧡🌼
🧡🌼🧡🌼🧡
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت شانزدهم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که میشود به شما هدیه داد و شما را خوشحال کرد… اگر به من میگفتند که سه بار «قل هو الله احد» ثواب یک ختم قرآن را دارد، [۱] من از همان نوجوانی بعد از هر نمازم، یک ختم قرآن به شما اهدا میکردم تا هر روز عزیزتر از دیروز باشم و یک قدم نزدیکتر از روز قبل.
هدیه من ناقابل بود، ولی احسان شما درمقابل هدیه من این قابلیت را داشت که مرا به عزت بندگی وخدمت به شما برساند.
احسان از طرف کریمترین انسان روی زمین، زندگی مرا زیر و رو میکرد، اگر از نوجوانی اهل احسان و اهدای هدیه میبودم.
اما حالا هم دیر نشده، بپذیر از من که وجود ناقابلم، رکوع و سجده ای به جای آورد و آن را در قالب دسته گلی همراه چند صلوات به وجود نازنینت اهدا کند. کاش گلهای زیادی نثار آن وجود میکردم تا در نتیجه احسان، بوی گل نرگس را استشمام میکردم.
🌻سر چه باشد که به پای تو گذارم آن را
🌻جان چه قابل که تو از من بپذیری جان را
----------------------------------------
[۱]: بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۱۸.
📒نویسنده:حسن محمودی
🧡🌼🧡🌼🧡
🧡🌼🧡🌼
🧡🌼🧡
🧡🌼
🧡
🌻
🌻💛
🌻💛🌻
🌻💛🌻💛
🌻💛🌻💛🌻
قسمت هفدهم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که شما چقدر به نماز عشق میورزی و همیشه نماز زیبایت را که عطر حضورش در جهان بی نظیر است، اول وقت میخوانی.
اگر میدانستم؛ از همان نوجوانی، همان موقعی نماز میخواندم که شما مشغول نمازی؛ یعنی اول وقت و مطمئن میشدم که نمازم به آسمان سفر کرده، چرا که در دقایقی که میزبان نمازت بودند خوانده شده است و ملائکه به احترام نماز شما در آن لحظه، بقیه نمازها را هم که مهمان آسمان شده اند میپذیرند.
شنیدهام که در فرانسه، جوان ایرانی را به خاطر قولی که به شما داد تا نمازش را اول وقت بخواند کمک کردی و او را به امتحانش رساندی و او دیگر نمازش را حتی دقیقه ای به تأخیر
نیانداخت؛ حتی در بیابان از اتوبوس قدم روی خاک گذاشت و پیشانی بر مُهر تا قولش عملی شود و مطیع مولایش باشد. [۱]
حالا دیگر میدانم که نماز اول وقتم، لب های شما را به لبخند، زیباتر میسازد و دمار از روزگار شیطان در میآورد. ای کاش، وقتی پدرم مرا برای نماز صبح صدا میزد زود رختخواب گرم و نرم را ترک میکردم تا با یاد شما، به رکوع و سجده روم و در آن لحظات بهشتی قبل از طلوع آفتاب دعا گوی شما باشم.
-----------------------------------------
[۱]: میر مهر، ص۳۴۴. جوانی تا صدای اذان را شنید از راننده اتوبوس خواست تا همان وسط بیابان برای نماز اول وقت نگه دارد، راننده اول قبول نکرد، اما اصرار و خواهشهای جوان پاهای او را از پدال گاز به ترمز انتقال داد. بعد از خواندن نماز به او گفتم: آقا چه اصراری بود که حتماً اول وقت بخوانی. میرفتیم جلوتر، هم رستوران بود و هم نمازخانه. جوان تکانی خورد و گفت: نمی شد؛ من قول دادهام که نماز را همیشه اول وقت بخوانم. با تعجب گفتم: به چه کسی قول داده ای که این قدر مهم است؟ گفت: من در پاریس، پایتخت فرانسه درس میخواندم، اما منزلی که گرفته بودم یک ساعت دورتر از پاریس بود، صبحها با یک ماشین عمومی میآمدم و عصرها برمی گشتم خیلی هم اهل نماز نبودم. چهار سال درس خواندم، روز آخر که امتحان نهایی برای گرفتن مدرک بود فرا رسید و من عازم پاریس شدم، اما در راه ماشین خراب شد و راننده هر کار کرد ماشین روشن نشد. اضطراب سراسر وجودم را گرفته بود؛ اگر به این امتحان نمی رسیدم یک سال دیگر باید درس میخواندم، یک دفعه یاد امام زمان علیه السلام افتادم؛ در آن دیار غربت به ایشان گفتم: آقا جان اگر اینجا به داد من برسی و به امتحانم برسم، قول میدهم همیشه نمازم را اول وقت بخوانم. بعد از چند لحظه آقایی سمت راننده رفت و با زبان فرانسوی محلی از راننده خواست تا ماشین را او درست کند... تا دستی به موتور ماشین زد ماشین روشن شد و من و مسافران دیگر سریع سوار شدیم که به کارمان برسیم. بعد همان آقا به داخل ماشین نگاه کرد و به زبان فارسی به من فرمود: آقا قولت یادت نرود و به پشت ماشین رفت. من مات و مبهوت از ماشین پیاده شدم، ولی هیچکس را ندیدم.
📒نویسنده:حسن محمودی
🌻💛🌻💛🌻
💛🌻💛🌻
🌻💛🌻
💛🌻
🌻
🍃
🍃💚
🍃💚🍃
🍃💚🍃💚
🍃💚🍃💚🍃
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمتهجدهم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که شما بعد از نماز، عاشقانه مینشینی و تسبیحات مادرت زهرای اطهر علیها السلام را زمزمه میکنی و ایشان را به عنوان الگوی خویش، با افتخار انتخاب نموده ای.
من هم میگفتم اما نه مثل شما، من بی حضور قلب و با سرعت نور، بدون اینکه بفهمم الله اکبر چه معنایی یا الحمدلله چه اثراتی و سبحان الله چه برکاتی دارند، میگفتم تا گفته باشم. حالا از شنیدن صدایم هنگام گفتن سبحان الله، چقدر شرمسار و خجلم.
به ما نگفتند که شما بدون اینکه بعد از نماز حرکتی کنید بسیار آرام و شمرده ۳۴ بار الله اکبر میگوئید که در و دیوار، هم صدا میشوند با شما در این ذکر شریف و ۳۳ بار الحمدلله که تمام نعمتها که شما واسطه شان هستی از آنِ خداست وحمدش هم باید از آنِ او باشد
و ۳۳ بار سبحان الله که منزه و بی عیب بودن خدا را هیچ کس مثل شما باور ندارد.
ای کاش در نوجوانی میفهمیدم که چگونه ذکر میگویی و چه ذکری میگویی.
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚
🍃💚🍃
🍃💚
🍃
🦋
🦋💙
🦋💙🦋
🦋💙🦋💙
🦋💙🦋💙🦋
قسمت نوزدهم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که از کینه و حسد در دوران ظهورت خبری نیست، [۱] کینه میمیرد و حسد تبعید میشود به ناکجا آباد وجود، همه با هم متحد و صمیمی خواهیم بود، اصلاً بهانه ای برای کینه توزی نیست. آن عدل و عدالتی که شما حاکم کرده ای و همه را به حقشان رسانده ای دیگر جایی برای کینه نمی گذارد. عقلها رشد میکند. [۲] میدان، میدان رقابت در علم و معنویت میشود نه در شهوت و شکم بارگی و بی خدایی.
حتی شنیدهام حیوانات هم با هم به مسالمت زندگی میکنند. [۳] آنقدر مهر و الفت در فضا پخش میشود که میش و گرگ در کنار هم تعریف میکنند و میخندند که ما چه نادان بودیم که بر سر هم میپریدیم. بیماریها ریشه کن [۴] میشود و شفا درِ هر خانه ای را میزند تا آن خانه را از غم و اندوه بیماری نجات دهد. تازه وقتی شفا وارد میشود با کمال تعجب میبیند که عدالت قبل از او وارد شده است که نه در جهان که در تک تک خانه ها، عدالت مهمان نه، بلکه عضوهمیشگی آن خانه شده است[۵]
💕دنیای با حضور تو دنیای دیگریست
💕روز طلوع سبز تو فردای دیگری ست
💕بوی بهشت میوزد از کوچه باغ ها
💕خاک زمین بهاری گلهای دیگری ست
----------------------------------------
[۱]: خصال شیخ صدوق، ج۲، ص۴۱۸.
[۲]: بحار الانوار، ج۵۲، ص۳۳۶، به نقل از نگین آفرینش، ص۱۸۲.
[۳]: خصال، ج۲، ص۴۱۸.
[۴]: بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۷۲، به نقل از نگین آفرینش، ص۲۰۱.
[۵]: بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۶۲، به نقل از نگین آفرینش، ص۱۹۶.
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
💙🦋💙🦋💙
💙🦋💙🦋
💙🦋💙
💙🦋
💙
💜
💜🍇
💜🍇💜
💜🍇💜🍇
💜🍇💜🍇💜
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت بیستم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که دوران ظهور شما از چه زیبایی منحصر به فردی برخوردار است، همه جا گلستان میشود و از تکه زمینی که بوی ویرانی دهد خبری نیست. [۱] گلها همیشه خندان و چمنها خوشحال از اینکه زیر پای مردمان زمان ظهور قرار میگیرند.
از شرق تا غرب عالَم، همه جا سرسبزی است وخرمی. یک زن تنها، میتواند بدون هیچ خطری از کشوری به کشور دیگر برود. [۲] از تنها چیزی که خبر نیست، ظلم و تجاوز است.
غصۀ مردم ظهور، پیدا کردن فقیر و دادن صدقه است. آنقدر میبخشی که همه دارا میشوند [۳] و به خاطر شما، آسمان و زمین برکاتشان را بر مردم دریغ نمی کنند و آن تقسیم با دست عدالت تو، جایی برای فقیر و تهیدست در عالَم نمی گذارد.
حرفی از نظام طبقاتی کاخ نشین و کوخ نشین نیست و خداوند قناعت را به مردم عطا میکند. [۴] هیچ کس چشمی به اموال دیگران ندارد.
شخصی را میبینی که شمش طلا به دوش گرفته و دنبال صدقه دادن است، اما کسی از او قبول نمی کند. کاش از این زیباییها خبرداشتم تا زودتر در فکر فراهم کردن مقدماتش میافتادم. مگر نه این است که ما باید آماده شویم تا تو بیایی!
☘امیر بی قرینه کی میآیی
🍀شفای زخم سینه کی میآیی
☘عزیزم مادرت چشم
🍀سحر خیز مدینه کی میآیی
---------------------------------------
[۱]: کمال الدین، ج۱، ص۶۰۳.
[۲]: خصال، ج۲، ص۴۱۸.
[۳]: نگین آفرینش،ص۲۲۳
[۴]: بحارالانوار، ج۵۱، ص۸۴ به نقل از نگین آفرینش، ص۲۰۳.
📒نویسنده:حسن محمودی
💜🍇💜🍇💜
💜🍇💜🍇
💜🍇💜
💜🍇
💜
🍂
🍂🤎
🍂🤎🍂
🍂🤎🍂🤎
🍂🤎🍂🤎🍂
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت بیست ویکم 🎞
📌هیچکس به من نگفت:
در هنگام ظهورت، آسمان میبارد هر چه که بخواهی. آفت از زمینها فراری و زمین مهربان میشودوگنجهای زیر زمین با افتخار، خود رانمایان میسازند. [۱]
چرا به ما نگفتند که وقتی بیایی، خبر از کویر و خشکی، دیگر نیست. آبادی و آبادانی همه جا را فرا گرفته و هر روز بهتر از دیروز است و بهترین چیز، نگاهی است که در این جهان پر از خیر و برکت به تو میاندازیم و نمازی است که به شما اقتدا میکنیم. آن وقت دیگر برای فرج دعا نمی کنیم، بلکه برای سلامتی و طول عمر یار از سفر آمده، دستانمان بر سجاده نیاز، بلند است و دعا میکنیم. و عاشقانه در پی انجام اوامر شما به دور شما میچرخیم و نگاه مهربان شما را هر روز میبینیم و از نامهربانیهای خودمان به یکدیگر در زمان غیبت، چیزی جز شرمساری نصیبمان نمی شود و شما چه مهربانانه از همه ما میگذری.
----------------------------------------
[۱]: کمال الدین، ج۱، ص۶۰۳.
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🤎🍂🤎🍂🤎
🤎🍂🤎🍂
🤎🍂🤎
🤎🍂
🤎
❤
❤🌹
❤🌹❤
❤🌹❤🌹
❤🌹❤🌹❤
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت بیست ودوم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که اگر بیایی، ظلمی باقی نمی ماند. دختر بچه عراقی، پدرش را از دست نمی دهد و شیرخوارگان فلسطینی بی خانمان نمی شوند. سربازان امریکایی با بی رحمی وارد خانهها نمی شوندوحرمت زنها حفظ میشود. حاکم فقط تویی، تنها تو که جانشین خدا بر روی زمینی و دیگران همه مطیع امر تو خواهند بود و جهانیان، حکومتی الهی و حاکمی چون شما را خواهند دید.
به ما نگفتند که دوران ظهور، دیگر هیچ کس سر کسی کلاه نمی گذارد و دروغ و دغلبازی تشییع جنازه میشوند.
زندگیها با عیش حلال، خوش میشوند و مردم در کوچهها با لبخند به هم سلام میدهند و احوالپرسی میکنند.
من الآن هم به همین نیت به همه سلام میکنم و لبخندم را از انسانها دریغ نمی سازم.
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
❤🌹❤🌹❤
❤🌹❤🌹
❤🌹❤
❤🌹
❤
🧡
🧡🌼
🧡🌼🧡
🧡🌼🧡🌼
🧡🌼🧡🌼🧡
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت بیست وسوم 🎞
📌هیچکس به من نگفت:
که در دوران غیبت شما، وظایفی دارم از جنس عشق، که با عمل کردن به آن وظایف، راهی به سوی شما برایم گشوده خواهد شد.
مگر نه این است که مؤمن باید در فراق شما قلبش میزبان غم باشد و اندوه در دلش خانه سازد هر چند ظاهرش شاد و پر تبسم جلوه میکند.
مخفی بودن امام و نرسیدن دست کوتاه ما بر آن مهربان، گرفتن حق امام از ظالمانی که از خلافت و حکومت جهان، حضرت را محروم کرده اند و همچنین سختی پیمودن راه راست و سخت شدن راه رسیدن به خدا به خاطر غیبت آن یگانه دهر، همه و همه عواملی است که غم را در دل میهمان میکند.
اگر در نوجوانی، جرعه ای از شربت شیرین محبت به امام راچشیده بودم اکنون در فراق آن محبوب، اینگونه بی خیال ننشسته و در فکر دنیای خویش، گذران عمر نمی کردم.
📒نویسنده:حسن محمودی
🌻 أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🧡🌼🧡🌼🧡
🧡🌼🧡🌼
🧡🌼🧡
🧡🌼
🧡
🌻
🌻💛
🌻💛🌻
🌻💛🌻💛
🌻💛🌻💛🌻
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت بیست وچهارم 🎞
📌هیچکس به من نگفت:
که در زمان غیبت نباید ازشما دورشوم، جدا شوم وراه راگم کنم. من نمی دانستم که امام، امام است؛ چه ظاهر باشد، چه غایب. وتو امام منی وخدا وعده داده هرکس در قیامت با امامش محشور میشود. [۱] من نمی دانستم که عرض ارادت و بندگیم با دعا برای صحت و سلامتی شما، کامل میشود. حال دعای «اللهم کن لولیک…» را در تمام لحظات عمرم، از یاد نمی برم که این دعا، نه ضامن سلامتی شماست که خداوند ضمانت داده است که بمانی تا جهان را پر از عدل و داد کنی؛ اما این ضمانت الهی چیزی از وظیفه عاشق نسبت به معشوق، کم نمی کند که خود شما در سفارشی به آیت بصیرت، آیت خدا بهاءالدینی فرمودید که در قنوت نمازهایش، اللهم کن لولیک را زمزمهکند. چرا من از همان اول تکلیف نفهمیدم که نمازم را با یاد و دعا برای شما، زینت بخشم و معطر سازم. کسی به من نگفت که تمامی امامان، برای شما دست به دعا بلند کرده اند و از خدا سلامتی و فرج شما را عاجزانه خواسته اند. [۲]
خدایا نمی دانم؛ شاید کمی دیر شده باشد. با این حال، توفیق نصیب کن زین پس، دستانم برای آنکسی که دوستم دارد و دوستش دارم، به سمت آسمان افراشته شود و دعای سلامتیش را نه در قنوت که در تمام لحظاتم زمزمه گر باشم.
-------------------------------------------------
[۱]: ( (یوم ندعوا کل اناس بامامهم) ) (اسراء (): ۷۱).
[۲]: سخنان معصومین علیهم السلام در مورد امام زمان علیه السلام (کمال الدین و تمام النعمه).
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🌻💛🌻💛🌻
💛🌻💛🌻
🌻💛🌻
💛🌻
🌻
🍃
🍃💚
🍃💚🍃
🍃💚🍃💚
🍃💚🍃💚🍃
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت بیست و پنجم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که میشود برای سلامتی شما صدقه داد و صداقت را ثابت کرد که ما صادقانه و بی ریا، شما را دوست داریم؛ نه برای نانی و نامی که میخواهیم نباشد، آن نان و نامی که ما را از شما دور کرده و به جان یکدیگر انداخته است.
نمی دانستم که هر روز با صدقه ای که میدهم [۱] و سلامتی شما راباآن نیّت میکنم، چه یادی را از شما زنده کردهام و چه عرض ارادت ناچیزی رابه محضر اربابم پیشکش نموده ام. به ما نگفتند که سلامتی شما از سلامتی همه، حتی نزدیکترین کسانم هم مهمتر است و نشانۀ ایمان است که فرزندان پیامبر را بر هر چه داریم و نداریم مقدم سازیم [۲] و من این نشانه را نداشتم. اصلاً کسی نگفت که باید اینگونه باشم، آن هم در آن دوران ظرافت و لطافت نوجوانی که آمادگی هر ایثاری فراهم است. اما حالا میخواهم تمام وجودم که به صدقه سر شما حیات دارد، صدقه لحظه ای از عمر پربرکت شما باشد و تمام وجودم وقف شما گردد.
---------------------------------------------
[۱]: محمد تقی موسوی اصفهانی، مکیال المکارم، ص۲۹۴.
[۲]: سوره توبه (): ۱۲۴.
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚
🍃💚🍃
🍃💚
🍃
🦋
🦋💙
🦋💙🦋
🦋💙🦋💙
🦋💙🦋💙🦋
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت بیست و ششم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که چرا نشسته ای در هنگام شنیدن آن نام زیبا که قیام را خاطره آور است. چه بسیار نامهایت را شنیدم ولی غافل از اینکه وظیفه دارم برخیزم و به احترامت، شما را یاد کنم. به من نگفتند که امام صادق علیه السلام وقتی نام زیبایت را شنید که قرار است بیایی و چه زیبائیها به همراه بیاوری، به روی پا ایستاد و احترام را به نهایت رساند. [۱]
حتی شنیدهام عالِم پاک دل آیت الله صافی وقتی در مجلسی همه قیام کردند عذر آورد که من پیرم و پاهایم طاقت ایستادن ندارد مرا ببخشید، اما بعد از لحظه ای تا مجری، نام مبارک شما را آورد؛ ناگاه آن عالم بزرگ، با زحمت به روی پا ایستاد در حالی که همه مثل من، نشسته بودند و غافل از وظیفه شان.و آن عالم، به خود نگفت که بنشین، وقتی که همه نشسته اند. نه، اینجا جای نشستن نیست، من باید بگویم که آماده ام، هر وقت و هر جا که بخواهی با سر میآیم وکسی که حاضر نیست فقط ازجایش بلند شودوبنشیند چه طور میخواهد منتظر باشد؟! هر چند آنچه مهم جلوه میکند این است که احترام شما را در عمل به گفتههای نورانی شما، حفظ کنم.
---------------------------------------
[۱]: مکیال المکارم، ص۲۴۵.
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
💙🦋💙🦋💙
💙🦋💙🦋
💙🦋💙
💙🦋
💙
💜
💜🍇
💜🍇💜
💜🍇💜🍇
💜🍇💜🍇💜
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت بیست و هفتم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که خواستههای شما را بر خواستههای خودم، مقدم بدارم تا موردمحبت بیشتر شما قرار گیرم. چه حیف شد که از همان دوران نوجوانی دنبال هوای نفس رفتم و هوای شما را در سر نداشتم و خواستههای نفسانی خویش را بر خواستههای شما که همان خواست خداوند است مقدم داشتم و حالا خسارتش را که دوری از شماست مشاهده میکنم و چه بهای سنگینی میپردازم. من تازه شنیدهام که جدّ گرامیت، امام صادق علیه السلام به این خاطر سلمان فارسی را خیلی دوست میداشت که سلمان، مسلمان گونه، خواستههای امامش حضرت علی علیه السلام را بر خواستههای خودش مقدم میداشت و همین امر او را سلمان کرد که از اهل بیت شد و سلمان محمدی لقب گرفت. [۱]
و من اکنون در فکر خواستههای شما هستم تا خود را عادت دهم که هر کاری پیش آمد قبلش اندیشه کنم آیا مورد رضایت شما هست یا خیر؟ که اگر آن کار به رضایت شمابود، محکم و استوار انجام دهم که میدانم کاری که بامعیار رضایت شماسنجیده شودقدمی است به سمت خدا.
---------------------------------------
[۱]: مکیال المکارم، ص۴۵۰.
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
💜🍇💜🍇💜
💜🍇💜🍇
💜🍇💜
💜🍇
💜
🍂
🍂🤎
🍂🤎🍂
🍂🤎🍂🤎
🍂🤎🍂🤎🍂
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت بیست و هشتم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که احترام شما در رعایت ادب نسبت به منسوبین شماست. من از کجا باید میدانستم که سادات و علما منسوب به شما هستند و احترامشان، احترام شماست. [۱]
مرا ببخش اگر کوتاهی نمودم و همچنین در اماکنی که به نام شماست نیز، ادب را رعایت نکرده به غفلت و سرگرمی مشغول شدم. به جمکران آمدم، اما آن احترامی که شایسته مسجد شما بود نشان ندادم و چشمانم را آلوده به گناه کرده و دل نازنین شما را به درد آوردم.
هیچ حرفی ندارم جز اینکه بگویم، ای کریم! از ما بگذر و آنچه دیده ای نادیده بگیر.
--------------------------------------
[۱]: مکیال المکارم، ص۴۵۲.
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🤎🍂🤎🍂🤎
🤎🍂🤎🍂
🤎🍂🤎
🤎🍂
🤎
❤
❤🌹
❤🌹❤
❤🌹❤🌹
❤🌹❤🌹❤
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت بیست و نهم 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که در دوران غیبت کبری، باید از نائبان عام شما، تبعیت کرده و آنها را در امور دینی خویش، مقتدا قرار دهم که فرموده ای «در حوادث جدید که پیش میآید به روایت کنندگان احادیث ما رجوع کنید که حجت ما هستند» [۱] امّا چه فقها ئی؟ هر فقیهی که صلاحیت مرجعیت ندارد، بلکه باید مخالف هوای نفس عمل کند، از مولایش اطاعت محض داشته و در فکر جمع مال و شهرت و مقام نباشد. آری، او باید تبعیت شود که رضایت تو در آن است.
هیچکس به من نگفت و من از همان اوایل تکلیف، بدون تقلید ازمرجعی، اعمالم را انجام دادم و حالا باز هم در فکر جبران هستم که گذشته را ببخشی و برای آینده، راهی نورانی جلو پایم بگسترانی که چه بی نوراست راهی که بی حضورت طی شود.
---------------------------------------
[۱]: کمال الدین، ج۲، ص۲۳۶.
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
❤🌹❤🌹❤
❤🌹❤🌹
❤🌹❤
❤🌹
❤
🧡
🧡🌼
🧡🌼🧡
🧡🌼🧡🌼
🧡🌼🧡🌼🧡
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت سی ام 🎞
📌هیچ کس به من نگفت:
که تو آنقدر مقام و منزلت داری که در هنگام ظهور، عیسی علیه السلام، پیامبر بزرگ خدا، با افتخار در نماز به شما اقتدا میکند [۱] و تعارف پر از محبت شما را قبول نمی کند که امام همه، حتی پیامبران در آن روز شمایی.
و چقدر خوشحال است عیسی علیه السلام که در رکاب شما و یار شماست. به ما نگفتند که خضر نبی، دائماً در حضور شماست و شما را به یاری مدد میکند و دوستدار شماست به قلب و دست و زبان.
و چون خدمت به شما را بهترین کار میدانست از خداوند درخواست عمر طولانی کرد تا بماند و خدمتش را به شما کامل کند. دعا کن تا بتوانم قدمی در راه خدمت شما هر چند کوتاه بر دارم.
💕دیگران گر به تماشای جمال تو خوشند
💕ما شب و روز به یک وعده دیدار خوشیم
------------------------------------------------
[۱]: بحارالانوار، ج۵۱، ص۷۱؛ به نقل از نگین آفرینش، ص۱۶۸.
📒نویسنده:حسن محمودی
🌻 أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🧡🌼🧡🌼🧡
🧡🌼🧡🌼
🧡🌼🧡
🧡🌼
🧡
🌻
🌻💛
🌻💛🌻
🌻💛🌻💛
🌻💛🌻💛🌻
هیچکس به من نگفت 😔💔
قسمت سی و یکم (آخر) 🎞
📌هیچکس به من نگفت:
که چرا ساعتها وقت برای فیلم و فوتبال میگذاری، اما روزی ۵ دقیقه برای شناخت امام بهتر از جانت نمی گذاری. اگر زودتر میفهمیدم که با روزی ۵ دقیقه مطالعه پیرامون امام زمانم، هفته ای ۳۵ دقیقه و ماهی ۱۵۰ و سالی ۱۸۲۵ دقیقه میتوانم درباره وجود نازنینت مطالعه کنم و مطلب یاد بگیرم حتماً این کار را میکردم، از این پس به یاری شما این مطالعه را شروع خواهم کرد تا سال دیگر همین حسرت را نخورم. و شما را بیشتر بشناسم که شنیدهام نشناختن شما، بدترین مرگ را به دنبال دارد و #مرگ_جاهلیت، همان وقت نگذاشتن برای شماست که عمرت صرف شود به غیر از راه امام، در هر راهی به غیر از امام زمانت، و این همان چیزی است که دشمن میخواهد.
به خاطر همین، دائماً دنبال سرگرم کردن ما است تا آنقدر سرگرم شویم که متوجه غفلتمان از ولی خدا نشویم. اطرافمان پر از سرگرمی شده است، در تلویزیون، موبایل و همه جا بازی و ارزان ترین چیز سی دی بازی که مبادا از بازی دوری کنیم و در خلوت که دیگر فکرمان مشغول بازی نیست لحظه ای به یاد شما بیفتیم.
کاش توفیق رفیق من تنها میشد
عمر من صرف عبودیت و تقوا میشد
💔کاش از ذائقهام لذت عصیان میرفت
💔در همه زندگیام یار هویدا میشد
پایان
📒نویسنده:حسن محمودی
🍃أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🌻💛🌻💛🌻
💛🌻💛🌻
🌻💛🌻
💛🌻
🌻
💝💝💝💝💝 زیبایی های یعد از ظهور 💖💖💖
الْعَجَلْیاصٰاحِبالْزَمٰاݩ
🔹بعد از ظهور حضرت مهدی عج چه اتفاقاتی می افتد؟
☘1- علم به اوج خود می رسد و جهل و نادانی از بین می رود.
☘2- بسیاری از گمراهان هدایت می شوند.
☘3- ظلم و جور برطرف شود و عدالت و امنیت تمام جهان را فرا گیرد.
☘4- زمین گنج ها و برکات خود را آشکار می کند.(طلا و نقره روی زمین انباشته می شود)
☘5- تمام فقرا بی نیاز می شوند به طوری که کسی برای گرفتن خمس و زکات پیدا نشود.
☘6- تمام مریض ها خوب می شوند و کورها بینا می گردند و پیرها جوان می شوند.
☘7- باران به قدر کفایت ببارد و کل زمین مثل مخملی سبز و خرم شده و تمام درختها میوه دار شوند.
☘8- بدنها سالم و عمرها طولانی شود.
☘9- ویرانه ای روی زمین نمی ماند مگر اینکه حضرت مهدی (عج) آن را آباد می سازد.
☘10- اشرار نابود شوند و اخیار (خوبان) باقی بماند.
☘11- کینه از دل مردم برود و دلها با هم مهربان گردد.
☘12- رحمت خداوند متعال و گشایش الهی مردم را فرا گیرد.
☘13- امام زمان عجل الله در هر سال دو عطیه و در هر ماه دو شهریه به مردم پرداخت می نماید.(یارانه مهدوی)😊
☘14- به مردم مومن به اندازه چهل نفر نیرو داده خواهد شد و دلهایشان مانند پاره آهن(در راه دین سخت و محکم) می گردد.
☘15- شیعیان از راه دور امام زمان عجل الله را می بینند و با آن حضرت صحبت می کنند.
☘16- تمام مرزهای جغرافیایی برداشته شده و همه ی زمین تحت یک حکومت خواهد بود.
☘17- گروهی از مومنین زنده شده و برای یاری امام به دنیا بر می گردند.
☘18- هر مرد مومن از شیر دلیرتر و از نیزه کاری تر می شود.
☘19-فرشتگان خادمان مردم خواهند بود.
☘20-مردم با طیُّ السماء به دورترین نقاط عالم خواهند توانست مسافرت کرده و تفرج کنند و با طی الارض روی زمین در یک چشم بر هم زدنی طولانی ترین راهها را طی خواهند کرد.
☘21-شیطان گردن زده خواهد شد (به قولی)
🤲اللهمـ عجل لولیڪ الفرج🤲
📚منبع:
کتاب مکیال المکارم بر اساس احادیث اهلبیت(علیه السلام)
💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
سلام
سال نو مبارک باشه
مطالبتون عالیه👏
ان شاءالله ثابت قدم باشید خواهرم و خدا حفظتون کنه.🙏
اللهم عجل لولیک الفرج
در میان ازدحام زندگی
در امتداد عبور لحظه ها
در رفت و آمد قدم های بی تفاوت شهر...
انگار...
آوار میشود بر دلم
اضطراب نبودنت
کجایی یوسف زهرا
بیا......
اللهم عجل لولیک الفرج
سخنرانی استاد پناهیان با موضوع 《 تاریخ بعثت و عصر ظهور 》 برنامه وقت سحر شبکه افق ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰
جلسه اول
برای شناخت ظهور و مقدمات فرج، باید بستر ظهور پیامبر اسلام(ص) را بشناسیم
مجری: سلام عرض میکنم خدمتتان خیلی خوش آمدید. قرار است در چه مبحثی در این سی شب و سی سحر انشاءالله برای ما صحبت کنید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. خدمت شما و بینندگان عزیز، سلام عرض میکنم. عید رمضان بر همۀ مؤمنین مبارک باشد و انشاءالله مبارکتر خواهد بود وقتی که توفیق بهرهبرداری بیشتر به ما بدهند.
ما اگر بخواهیم در مورد ظهور و مقدمات فرج، اطلاعات دقیقی کسب کنیم باید برویم بستر ظهور پیامبر گرامی اسلام(ص) را شناسایی کنیم. باید تولد دین را دقیق مطالعه کنیم که چگونه شد؟ کسی بخواهد دین را بشناسد باید پیدایش دین را بشناسد. کسی بخواهد تاریخ اسلام را بشناسد باید از آغاز شروع کند. کسی بخواهد کربلا را بشناسد که چه شد یک دفعهای بعد از پنجاه سال، کار به اینجا رسید که فرزند پیامبر را قطعه قطعه میکنند، باید برود از اول شروع کند و ببیند از اول دعوا سرِ چه بود؟
چرا ذهنیتها دربارۀ اصل دین، اکثراً سطحی و غیردقیق است؟ علتش اساسیاش این است که آغاز شکلگیری اسلام، درست شناخته نشده
کسی بخواهد تاریخ حیات امیرالمؤمنین علی(ع) را بشناسد، کسی بخواهد ماجرای عدالت و ظلم را بشناسد باید از اول شروع کند. یک فضای منفیای در جامعۀ ما وجود دارد، و آن هم اینکه معمولاً همه از وسط آغاز میکنند. همه وقتی از اخلاق صحبت میکنند انگار از وسط شروع کردهاند. از هر قطعهای از تاریخ شروع کنند انگار از وسطِ راه شروع کردهاند و این خوب نیست. آنوقت ذهنیتها ذهنیتهای دقیقی نمیشود. نه از ظهور که فرجام بلند تاریخ اسلام است که انشاءالله پیش خواهد آمد؛ بلکه در همۀ مقاطع تاریخ. اصلاً ماجرای غائب شدن امامزمان ارواحنالهالفدا سرِ چه چیزی هست؟
بنده به عنوان یک بررسیکنندۀ کوچک میبینم که ذهنیتها دربارۀ اصل دین، دربارۀ مقاطع مختلف تاریخی که حتی مشهور هستند و دربارۀ ظهور و مقدمات فرج، اکثراً ذهنیتهای سطحی و ناصواب و غیردقیقی است. علت اساسیاش هم این است که آغاز شکلگیری اسلام درست شناختهشده نیست.
تا دوران جاهلیت را نشناسیم، فلسفۀ بسیاری از اقدامات پیامبر(ص) را نمیفهمیم
مجری: یعنی ما میخواهیم به ظهور برسیم باید از آغاز شروع کنیم؟
دقیقاً. شما باید بروید حتی قبل از ظهور اسلام بستر پیدایش آن را در جامعه، در فرهنگ مردم، در معنویت مردم، در بدیهای مردم در دوران جاهلیت بررسی کنید. دو واحد دوران جاهلیت باید پاس کنیم تا برسیم به اینکه دو واحد بعثت پاس کنیم. بعد دو واحد تاریخ حیات پیامبر اکرم(ص) را پاس کنیم ببینیم که در این فرآیند چه اتفاقی افتاد؟ ما تا دوران جاهلیت را نشناسیم متوجه نمیشویم که آخرین پیامبر این کارهایی که انجام میداد، فلسفهاش چه بود؟ چرا با او دشمنی شد؟
فقط بدیهای دوران جاهلیت را نبینیم/ بیان خوبیهای مردم دورۀ جاهلیت، شاید ده جلسه طول بکشد!
خیلی از مردم تصورشان در مورد تاریخ پیامبر(ص) این است که آنها آدمهای بدی بودند و با پیامبر مبارزه کردند. درحالیکه شاید ده جلسهای طول بکشد که من فقط از خوبیهای مردم دوران جاهلیت بگویم.
مجری: خوبیهای مردم جاهلیت؟!
بله! خوبیهایی که داشتند، علیرغم آن خوبیها با پیامبر اکرم(ص) مخالفت و بلکه دشمنی کردند. آنوقت تازه ما میفهمیم ماجرا چه بوده است. آنوقت میشود کمکم به خودمان شک کنیم و شاید متوجه بشویم که چرا امامزمان(ع) نمیآید. با اینکه ما اینهمه آدمهای خوبی هستیم پس چرا آقا امامزمان(ع) نمیآید؟
من نمیخواهم جواب سؤال را به این سادگی مطرح بکنم. ولی مردم دوران جاهلیت که بعداً با پیامبر(ص) آنطور مخالفت و دشمنی کردند، آنها هم خیلی خوب بودند، حتی در بعضی از زمینهها از ما هم خیلی خوبتر بودند. عرض بنده این است که فقط بدیهای دوران جاهلیت را نبینیم.
مجری: یعنی آنها خوبی هم داشتند؟
نهتنها خوبی داشتند، بلکه خوبیهای فراوانتر از خوبیهایی که امروزه ما در محیط پیرامونی خودمان میبینیم داشتند. بررسیِ این خوبیها به ما نشان میدهد اگر رسول خدا(ص) آمدهاند برای یک مقطع دکترا، آنها کارشناسی ارشد داشتهاند. نه اینکه رسول خدا(ص) که آمده کاملترین دین را بیاورد، این را بُرده باشد در میان کسانی عرضه بکند که صفر هستند! اصلاً معنا ندارد! طبیعتاً وقتی که رسول خدا(ص) میخواهد کاملترین دین را بیاورد، باید میان کسانی این کاملترین دین را بیاورد که یک چیزی از قبل داشته باشند.
چرا آنهایی که منتظر ظهور پیامبر(ص) بودند، وقتی آمد با او دشمنی کردند؟
تعجب ما وقتی بیشتر میشود که ببینیم آنها چرا با پیغمبر(ص) دشمنی کردند؟! آنها که منتظر بودند، آنها که لحظهشماری میکردند، آنهایی که پیامبر(ص) را از قبل میشناختند و قبولش داشتند، آنها چرا میخواستند پیغمبر را بکشند؟ ما تا این معمّا را حل نکنیم برای خودمان، ظهور را حل نخواهیم کرد و صرفاً دربارۀ ظهور، خیالپردازی خواهیم کرد.
آنها نهتنها منتظر ظهور آخرین پیامبر بودند، بلکه به همدیگر هم شاخ و شانه میکشیدند؛ وقتی باهم حرف میزند و اختلاف پیدا میکردند، میگفتند «بگذار آن آخرین پیامبر بیاید، میدانیم با شما چهکار کنیم، میرویم پای رکاب او میجنگیم علیه شما و بدیهای شما...» نهتنها منتظر بودند، بلکه بهخاطر این انتظار، یک توافق و اتفاق نظری بین ادیان مختلف در مکۀ مکرمه فراهم شده بود. مکه جای سادهای نبود.
الآن از هر جوانی بپرسید «مکه قبل از پیامبر(ص) چگونه بود؟» میگویند بتخانه شده بود. چرا فقط آن بتهایش را دیدید؟ آنهمه خوبیها و قداستهایی که در پیرامون مکه شکل گرفته بود را ندیدید؟ معجزاتی از جانب خدا برای مکه رخ داده بود که بعد از اسلام هم رخ نداد.
داستان عامالفیل و سپاه ابرهه را میدانید. فرض کنید من و شما در دوران جاهلیت در شهر مکه زندگی میکنیم. یک کسی آمده خانۀ کعبه را ویران کند. چرا؟ چون قداست خانۀ کعبه به حدی است که از پادشاهان ایران میآیند برای تبرّک آب زمزم میبرند. پادشاه روم به یک اسیر مسلمانی میگوید: «تو که از مکه آمدهای، آیا آب زمزم را میشناسی که با برکت است؟» طبق اسناد تاریخی یک موقعیت جهانی دارد.
حالا سپاه ابرهه آمده این خانۀ کعبه را خراب بکند. بعد مردم جلوی چشمهای خودشان میبینند که ابابیل میآیند و اینها را نابود میکنند. وقتی من و شما این معجزه را ببینیم، آیا ایمانمان به خدا بیشتر نمیشود؟ ایمانمان به خانۀ کعبه بیشتر نمیشود؟ آنوقت ما مؤمنین برویم و پیغمبر را بکشیم؟! این چه ماجرایی است و چه دلیلی باید داشته باشد؟
بیایید عیب «سطحینگری» را در میان خودمان برطرف کنیم
مجری: حاج آقا اینطوری شما دارید کارمان را سخت میکنید و ماجرا یکمقدار ترسناک میشود.
ترسناک نمیشود، ولی یک مقدار پیچیدگیهایش روشن میشود و ما دیگر مجبور میشویم دقیقتر و عمیقتر نگاه بکنیم. ما چرا سینه میزنیم و امامزمان نمیآید؟ قبلاً هم خیلی سینه میزدند. من نمیخواهم به سینهزن بیاحترامی کنم؛ ولی فعلاً که با سینهزدن ما امامزمان ارواحنالهالفدا نیامدهاند. ما باید خودمان را صادقانه و بدون شعار، بررسی کنیم. بهجای اینکه بخواهیم همهاش از خوبیها تعریف کنیم، بیایید یک عیبی را در میان خودمان برطرف کنیم و آن عیب «سطحینگری» است.
دشمنان پیامبر(ص) را به هر بدیای محکوم نکنیم؛ آنها خیلی از خوبیها را داشتند/ مدعیان معنویت و دینداری میخواستند پیامبر(ص) را بکُشند نه ملحدینِ خدانشناس
ما نباید دشمنان پیامبر اکرم را به هر بدیای محکوم بکنیم. بعضی از بدیها را اینها نداشتند. و خیلی از خوبیها را داشتند. بنده حدود سی چهل تا از رفتارهای خوب مردم مکه را آوردهام و میخواهم به مرور اینها را برای دوستان بیننده برشمارم تا فضا دستشان بیاید که پیامبر(ص) در شهری با چه معنویتی و با چه دیانت و ایمانی ظهور کردند؟ و بعد هم مردم این شهر با این پیامبر(ص) چگونه برخورد کردند؟
نه اینکه آتئیستها و ملحدین به این معنا که اصلاً خدایی را نمیشناسند آمده باشند و بخواهند پیغمبر(ص) را بکشند؛ ابداً اینطور نبود. مدّعیان معنویت و دینداری میخواستند این کار را بکنند و اقدام هم کردند. من یک چشمهاش را بخواهم بگویم.
ما باید خیلی بهتر از مردم دوران جاهلی باشیم تا امامزمان(ع) بیاید
ما باید خیلی بهتر از مردم دوران جاهلی باشیم تا امامزمان ارواحنالهالفدا بیاید. چرا؟ چون پیامبری که مبعوث شد، آماده بود برای غربت فرزندانش بعد از خودش. رسولخدا(ص) فرمود: «إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِیباً وَ سَیَعُودُ غَرِیباً کَمَا بَدَأَ» (جعفریات/192) ولی امامزمان بیاید، دیگر نمیخواهد بعدش این غربت باشد. مردم زمان پیامبر این خوبیها را داشتند و بعد این جنایتها را کردند و این یک معادلۀ خیلی دقیق است. ولی ما عادت کردهایم نسبت به مردم دوران پیامبر میگوییم «آنها بد بودند، نفهم بودند و...» یک کلمۀ جاهلیت هم شنیدیم. یا مثلاً میگوییم «بتپرست بودند، زنده به گور میکردند و همۀ رذائل را داشتند.» اما واقعاً اینطور نبود. من یک نمونهاش را عرض کنم.
یکی از بدترین رفتارهای مردم مکه محاصرۀ اقتصادی و اجتماعی پیامبر اکرم(ص) سه سال در شعب ابیطالب بود که منجر به رحلت حضرت خدیجه(س) و حضرت ابوطالب(س) شد و این غربت خیلی غربت سنگینی بود. آنها خیلی آدمهای بدی بودند و واقعاً نمیخواستند بگذارند غذا به مسلمانها برسد.
خب، حالا خوبیشان را بگوییم. موسم حج که میشد پیامبر(ص) آزاد بود و به احترام خانۀ کعبه، دیگر کسی کار نداشت و رسول خدا میآمد تبلیغ میکرد و احدی به او سنگ نمیزد. یعنی در همین سه سال شعب ابیطالب. در این سه سال، پیامبر اکرم مردم مدینه را مسلمان کرد. با پیغام و پسغامها و ملاقاتهایی که بود. الآن آلسعود اینقدر جوهر دارند که بگویند موسم حج ما دیگر با کسی دعوا نداریم؟ آیا اینجوری هست که در این ایام، نظر مخالف خودشان را بپذیرند و تحمّل کنند؟ کشتار مکه را ما یادمان رفته است؟ آیا از این منظر، الآن وضع بدتر از آن زمان نیست؟ آیا سیاسیون ما گاهی از اوقات الآن اینقدر انصاف دارند؟ یک جایی برای خودشان یک حدی قائل هستند که بگویند به خاطر قداست فلان موضوع ما مثلاً اینطور برخورد میکنیم؟
قریش این همه برای خانۀ کعبه و عبادت و موسم حج، احترام قائل بود؛ آنهم نه اینکه در یک ماه دیگری باشد، در همین ذیالحجه هم بود. بسیاری از رفتارهایشان هم شبیه همین حجی بود که الآن ما داریم. تازه آنها جنگها کردند که پیغمبر(ص) را بکشند، ما چه خواهیم کرد اگر امامزمان بیاید؟! اصلاً من میخواهم مخاطبین ارجمند را به شک بیندازم که اصلاً چرا اینها با پیغمبر مخالفت کردند؟ اتفاقاً این سرزمین، بهترین جاست برای اینکه پیغمبر ظهور کند، آنها منتظر هستند، این همه هم آداب مسلمانی را از قبل رعایت میکنند.
دین که آمد، بعضیها بدتر میشوند!
واقعاً ممکن است بینندگان محترم تعجب کنند از اینکه من دارم این همه تعریف میکنم. من هنوز تعریفهایم را از دوران جاهلیت شروع نکردهام. باید بگویم چه تعریفهایی وجود دارد. باید بگویم آن شبی که میخواستند پیامبر(ص) را در «لیلة المبیت» بکشند گفتند نصفشب است، زن و بچه زابراه میشوند، بگذاریم سحر حمله کنیم. بعد چه شد که اینها به خیمهگاه امام حسین(ع) رحم نکردند؟ میخواهم بگویم همینهایی که بعداً به خیمهگاه امام حسین(ع) رحم نکردند، اینها ادامۀ آن آدم بدهایی هستند که وقتی میخواستند به خانۀ پیامبر(ص) حمله بکنند گفتند زن و بچه زابراه میشود... (فَلَمَّا أَمْسَى رَسُولُ اللَّهِ ص جَاءَتْ قُرَیْشٌ لِیَدْخُلُوا عَلَیْهِ فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ لَا أَدَعُکُمْ أَنْ تَدْخُلُوا عَلَیْهِ بِاللَّیْلِ فَإِنَّ فِی الدَّارِ صِبْیَاناً وَ نِسَاءً وَ لَا نَأْمَنُ أَنْ تَقَعَ بِهِمْ یَدٌ خَاطِئَةٌ فَنَحْرُسُهُ اللَّیْلَةَ، فَإِذَا أَصْبَحْنَا دَخَلْنَا عَلَیْهِ، فَنَامُوا حَوْلَ حُجْرَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص؛ تفسیر قمی/1/275)
چه شد که بعد از اسلام، اینها بدتر شدند؟ خورشید بتابد مردار متعفن میشود، بله؟ «لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً» (اسراء/82) دین بعضیها را بدتر میکند. اصلاً دین آمد طلوع کرد، بدها بدتر شدند. لذا ما باید مراقب باشیم. یک کمی میخواهم از بینندگان محترم تقاضا بکنم که بیاییم عمیق نگاه کنیم، همانطور که واقعاً بوده نگاه بکنیم.
انشاءالله که ما جزو منتظران و مقدمهسازان حقیقی ظهور باشیم، امامزمان ارواحنالهالفدا بتوانند روی ما حساب کنند. و الّا آنهایی که خیلی منتظر رسول خدا(ص) بودند که نشد رویشان حساب کرد و رسول خدا(ص) آمدند و اتفاقی که نباید بیفتد افتاد. من موضوع بحث را «تاریخ بعثت و عصر ظهور» میدانم و فکر میکنم موضوع مهمی باشد.
مجری: من که اصلاً خودم دچار دوگانگی شدم، چون ما معتقدیم که اینها بدترین و شقیترین آدمها بودند چون بزرگترین جنایتهای تاریخ را مرتکب شدند، حقّ امیرالمؤمنین را غصب کردند، اصلاً از این بدتر مگر داریم؟
چرا این کار را کردند؟ همینجوری نگوییم آنها آدمهای بدی بودند و بگذاریمشان کنار و در موردشان فکر نکنیم. فکر بکنیم به اینکه آنها چه بدیای داشتند؟ اصلاً نکند از آن بدیها الآن توی ما هم باشد!
مجری: انشاءالله سحرهای آینده این مبحث را ادامه میدهیم. فکر میکنم خیلی به درد من بخورد و امیدوارم که ما جزو منتظران حقیقی حضرت باشیم
به رضا alone...
سلام، ممنونم، سال نو همه خانواده برتری ها مبارک باشه همچنین شما 🎉🎊🎈
ان شاءالله همه ما منتظر و یار واقعی حضرت باشیم، قلب شون از ما راضی باشه.
خوبه که وقتی واسه فرج دعا میکنیم برای فرج خودمونم دعا کنیم، از خدا بخواهیم فرج ما هم با آقا امام زمان عج باشه
🌸 اللهم عجل لولیک الفرج فرجنا به بحق مولاتنا زینب سلام الله علیها 🌸
📌 جلسه دوم
اینکه خیلیها دینشان سیاسی نیست، یک دلیلش عدم آشنایی با تاریخ اسلام است
مجری: سحر دیشب دربارۀ دورۀ جاهلیت و آدمهایی که در عصر پیامبر بودند، گفتید که آنها خیلی خوبیها را هم داشتند، حتی از ما هم بعضی خوبیهایشان پررنگتر بوده. از خودمان ترسیدم که ادّعای منتظربودن را میکنیم، چون آنها که منتظر پیامبر بودند کارشان کشید به کشتن پیامبر و تکهتکه کردن اباعبدالله، نوۀ همان پیامبر. الآن ما ماندهایم که آنها چرا به سمت تباهی رفتند؟
من یک مقدمهای را عرض بکنم. یکی از دلایل اینکه بعضیها دینشان سیاسی نیست این است که تاریخ اسلام را خوب نخواندهاند. یکی از دلایل برداشت سکولار از دین، و صرفاً برداشت اخلاقی از دین داشتن، مال این است که تاریخ اسلام، خوب آموزش داده نشده است. اگر تاریخ اسلام خوب آموزش داده میشد، بچههای ما همه میفهمیدند که پیامبر ما قبل از اینکه مبعوث بشود به عنوان یک جوان اخلاقی در شهر مکّه محبوب همه بودند و مشهور و مورد علاقه بودند، پس مردم مکّه با اخلاق جوانی به نام محمد(ص) مشکلی نداشتند.
این جوانِ اخلاقی که با اخلاقش مشکل نداشتند، چه شد که بعد از بعثت شروع کردند با او جنگیدند؟ اینکه بعضیها دین را در اخلاق خلاصه میکنند و یک دفعهای تا از مبعث سخن میگویید یاد حدیثی میافتند که در موردش حرف و حدیث هست «انّما بعثت لاتمّم مکارم الأخلاق» یعنی طوری در ذهن خودشان القاء کردهاند که انگار دین برای اخلاق آمده است. اینها به تاریخ اسلام دقت نمیکنند. اگر در تاریخ اسلام دقت کنند میبینند کسی با اخلاق پیامبر مشکل نداشت. پس چه شد که با ایشان مشکل پیدا کردند؟
نکتۀ دیگر این است که مردم بهخاطر عبادت و نماز خواندن و حج رفتن هم با پیامبر(ص) مشکل پیدا نکردند، چون قبل از بعثت هم دائماً حج برگزار میشد. امام صادق(ع) میفرماید هیچوقت طواف خانۀ کعبه در دوران جاهلیت قطع نشد. (هَکَذَا کَانَ یَطُوفُونَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ ؛ کافی/ج8/ص288) قربانی هم میکردند. البته در دینشان خرافات هم داشتند، مثلاً خون این قربانی را به خانۀ کعبه میمالیدند تا مثلاً حس کنند قبول شده است. خرافاتی وجود داشت، ولی اصل حرمت خانۀ کعبه در آن زمان هم بوده است.
آنها عبادت هم داشتند، مثلاً وقتی میخواستند سجده کنند، میخوابیدند و سجده میکردند، رسول خدا آمدند و گفتند که مثلاً اینطوری رکوع کنید، یا سجده کنید. آیا اینها با پیغمبر جنگیدند بهخاطر اینکه طرز سجده را تغییر دادند؟ نه، پس چرا جنگیدند؟ شاید ما یکوقت ببینیم یک کسی در میان اطرافیان ما برای نماز، تنبلی میکند و بعد فکر کنیم آنها هم چون برای نماز خواندن تنبلی میکردند و پیامبر فرموده بود که نماز بخوانید، لذا اینها با پیامبر درافتادند! اینطور نیست. پس دعوا سرِ چه بوده؟
بعد از چهل سال هنوز نمیشود راحت گفت «علت اصلی مخالفت با پیامبر، علت سیاسی بود»
اینکه من اصرار دارم ما برگردیم خوبیهای مردم قریش و مردم مکّه را بشناسیم و ببینیم اینها با این خوبیها چرا با پیغمبر دشمن شدند، برای این است که میخواهیم حقیقت دین، خودش را نشان بدهد. من هنوز در صداوسیمای جمهوری اسلامی بعد از چهل سال، نمیتوانم بگویم که علت اصلی مخالفتکردن با پیامبر، علت سیاسی بوده است؛ یعنی راحت نمیشود این را گفت. چرا؟ برای اینکه میگویند «تو دین پیغمبر را خلاصه کردی توی سیاست! یا مهمترین بُعدش شده سیاست»
آقای ابوجهل، وقتی که میخواست در جنگ بدر شرکت کند به پردۀ خانۀ کعبه آویزان شد و مثلاً تمسّک کرد، گفت «خدایا این محمد دین جدید آورده و ما دینمان قدیمی است. خدایا ما را بر او پیروز کن اگر ما بر حقّیم.» پس مناجات هم میکردند. کلمۀ «الله» برای آنها کلمۀ جدیدی نبوده است. احکام اسلامی قابل توجّهی بوده که اینها قبل از آمدن پیامبر در همان دوران جاهلیت هم رعایت میکردند؛ چون باقیمانده از ادیان گذشته بوده و ادیان گذشته هم همین حرفها را میزدند. پس اینها آدمهای پُربیراه بدی نبودند.
مهمترین چالش ظهور، بُعد سیاسیِ آن است همانطور که مهمترین چالش بعثت پیامبر هم بُعد سیاسی آن بود
ما یکوقت مغرور نشویم به خودمان و بگوییم «ما خوب هستیم!» منتها سؤال اینجاست که یک پیامبر وقتی در میان آنها مبعوث شد چرا بههم ریختند؟ چرا تبدیل شدند به آدمهایی که خیلی خراب شدند؟ چرا الآن امامزمان(ع) نمیآید؟ چقدر روی ما میشود حساب کرد؟ بعثت پیامبر اگر بُعد سیاسیاش مهمترین چالشی بود که در شهر مکّه ایجاد کرد، خب امامزمان(ع) هم وقتی بیاید، آن بُعد سیاسیِ آمدنش مهمترین چالش را ایجاد میکند.
پس ما باید خودمان را برای بُعد سیاسیِ ظهور آماده بکنیم! آنوقت اگر بخواهیم خودمان را برای بُعد سیاسی ظهور آماده بکنیم، معنایش این نیست که برویم نماز بخوانیم، با نماز خواندن همهچیز که درست نمیشود، باید برویم توی عرصۀ سیاست ورزیده بشویم. البته معنایش این نیست که نماز نخوانیم! (دوباره ممکن است بعضیها همین تکه را بردارند و بگویند که فلانی گفت نباید نماز بخوانیم!)
ما باید اسلام را بشناسیم چون امامزمان ارواحنالهالفدا میخواهند اسلام را حاکم کنند. برای اینکه ببینیم اسلام چیست، باید برویم از اول دربیاوریم که اسلام چه بوده است؟ اصلاً در روایتها بعثت امامزمان و ظهور حضرت تشبیه شده است به بعثت نبوی. (الْقَائِمِ إِذَا قَامَ بِأَیِّ سِیرَةٍ یَسِیرُ فِی النَّاسِ فَقَالَ بِسِیرَةِ مَا سَارَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَتَّى یُظْهِرَ اَلْإِسْلاَمَ قُلْتُ وَ مَا کَانَتْ سِیرَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ أَبْطَلَ مَا کَانَتْ فِی اَلْجَاهِلِیَّةِ وَ اسْتَقْبَلَ النَّاسَ بِالْعَدْلِ وَ کَذَلِکَ الْقَائِمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِذَا قَامَ یُبْطِلُ مَا کَانَ فِی الْهُدْنَةِ مِمَّا کَانَ فِی أَیْدِی النَّاسِ وَ یَسْتَقْبِلُ بِهِمُ الْعَدْلَ؛ تهذیب/ج6/ ص154) خب ما برویم ببینیم آنجا چه اتفاقی افتاد؟ آمادۀ مواجهه با مسائلی باشیم که در زمان رسولخدا(ص) هم رخ داد.
چرا مردم مکه قبل از بعثت، پیامبر را دوست داشتند ولی بعد از بعثت با او دشمن شدند؟
هنوز ما به این نپرداختهایم که آدمهایی با اینهمه خوبیهایی که جسته گریخته عرض کردیم، چرا این آدمها بعد از بعثت رسولخدا(ص) با او درافتادند و قبل از بعثتاش با او کاری نداشتند بلکه دوستش داشتند.
حتی غار حرا که رسولخدا(ص) میرفتند آنجا عبادت میکردند، گفته شده است که بین آنها رسم بوده که برای عبادت به غار اطراف خانۀ کعبه میرفتند. یعنی این کار اختصاصی مال پیامبر(ص) نبوده که مردم بگویند «ایشان عجب کاری میکند» ببینید اینها نکاتی هستند که ما را متوجه میکنند به اینکه تاریخ اسلام دارد به ما میگوید «دعوا در آغاز دین سرِ چی بود؟» سرِ قصۀ ظهور هم دعوا سرِ همان خواهد بود. و اینطور نباشد که با یک کلمۀ «جاهلیت» فکر کنیم آنها مطلق آدمهای بدی بودند؛ نه آنها «بد شدند»
یک نکتهای را اضافه کنم. اصلاً به خوبی و بدیشان هم اینجا کاری ندارم؛ ولی اکثر دشمنان درجهیک پیامبر گرامی اسلام در واقع فامیلهای پیامبر بودند. مثلاً ابوجهل و ابوسفیان، از فامیلهای ایشان بودند و ابولهب هم که دیگر عموی پیامبر بود. چند نسل قبلترِ اینها، به اجداد رسول خدا میرسد. آن حرفهایی که در مورد عربِ خیلی بد گفته میشود غالباً مربوط میشود به عربِ بیاباننشین و عربهایی که در اطراف مکّه بودهاند، و الّا عرب عدنانی شهری مکّه، آدمهای فرهنگیای بودند. اما همین آدمهای بافرهنگ، بعد از بعثت پیامبر میخواستند رسول خدا را قطعهقطعه کنند، نه آن عرب بیاباننشین و بادیهنشین.
تصور اکثر مردم این است که «دوران جاهلیت یعنی سیاهی مطلق» درحالیکه اینطور نیست
ما باید تاریخ اسلام را دوباره بخوانیم. ذهنیت اکثر مردم همین چیزی است که شما دیروز اشاره فرمودید که مردم تصور میکنند جاهلیت در مقابل پیامبر بوده و جاهلیت یعنی سیاهی مطلق. درحالیکه بههیچوجه اینطور نبوده است.
حتی من نمونهای از اشعار آن زمان را آوردهام که نشان از توحید آن مردم دارد. مثلاً یکی از اشعار جاهلی هست که میگوید: «الحمدلله لا شریکَ لَهُ مَن لم یقل ها فنَفسَهُ ظَلَما»؛ یعنی حمد برای خداست که هیچ شریکی ندارد و هر کسی به این توحید قائل نشود به خودش ظلم کرده است. این یکی از اشعاری است که مال عرب جاهلیت است. یا مثلاً در موارد دیگری هست که خزائن را نزد «ربّ العالمین» میداند.
این اشعار به همان زبان عربیای است که قرآن به همان زبان نازل شده است. چون مردم وقتی قرآن برایشان نازل میشود باید معنای این کلمات را بفهمند و مثلاً معنای «الحمدلله ربّ العالمین» را بدانند و نگویند این «الله» اصلاً کیست؟ و بعد رسول خدا بفرماید: بیاید من اول خدا را برایتان ثابت کنم، بعد خالق را به شما ثابت کنم و...
پیامبر(ص) در یک محیط مذهبی و اخلاقی مبعوث شد
رسول خدا در یک محیط مذهبی و اخلاقی مبعوث شد؛ با همۀ بدیهایی که برای آن مردم ذکر میشود. یعنی در یک شهری که در جهان به عنوان یک شهر مذهبی معرفی شده بود، ظهور کردند. مذهبیها حواستان باشد برای ظهور؛ این اولین تلنگر است! یعنی ما باید این تلنگر را به خودمان بزنیم. البته حرفهای دیگری هم در اینباره هست، بعداً عرض خواهم کرد به چه نکات مهمی منجر خواهد شد.
بگذارید من از تفسیر المیزان ذیل آیۀ 96 و 97 سورۀ آلعمران یک متنی را خلاصه و قطعهقطعه بخوانم. در آیه 96 میفرماید: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا...»؛ این آیه دربارۀ مکّه و سرزمین وحی است. در آیۀ بعد میفرماید: «فِیهِ ءَایَاتُ بَیِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَ مَن دَخَلَهُ کاَنَ ءَامِنًا» ذیل این آیات، تفسیر المیزان در یک جمعبندی مختصر میفرماید: کعبه نزد امّتهای مختلف، مقدس و معظّم بوده است. هندوها هم آن را احترام میکردند... (دلایلش را توضیح میدهد) سابعین فارسی و کلدانیها آن را یکی از خانههای هفتگانۀ مقدس میدانستند. سایر فارسها هم برای آن حرمت قائل بودند...( اینکه سلمان فارسی بلند میشود به آنجا میرود، این سابقه دارد، و چهبسا برخی از فارسها هم برای زیارت به سوی آن سفر میکردند. مردم مکّه هم طبیعتاً این را میدانند و نمیگویند که «اینها چرا میآیند اینجا؟»)
تفسیر المیزان در ادامۀ مطلب فوق میفرماید: یهودیان هم بدان احترام میگذاشتند و خدا را بر اساس دین ابراهیم در آنجا پرستش میکردند. و در کعبه تصویرها و مجسمههایی بود که از جملۀ آنها مجسمۀ ابراهیم و اسماعیل بوده است. همچنین تصویر مسیح و مادرش قرار داشته است که همین دلیل بر این است که نصاری هم بدان احترام میگذاشتند. عربها نیز احترام فوقالعاده برای آن قائل بودند و به عنوان اینکه خانهای است که حضرت ابراهیم آن را بنا کرده است به سوی آن بار سفر میبستند...
امامصادق(ع): عرب همواره به بخشی از دین حق پیایبند بوده است
امامصادق(ع) در حدیثی که در کافی شریف آمده و سند صحیح دارد، میفرماید: بهراستی که عرب همواره به بخشی از دین حق پایبند بوده است. آنها در دوران جاهلیت. صلۀ رحم میکردند، مهماننوازی میکردند، حجّ خانۀ کعبه را انجام میدادند. میگفتند از خوردن مال یتیم بپرهیزید؛ چرا که مال یتیم سبب سختشدن کارها و بستهشدن درهای روزی است. آنها از کارهای حرام به خاطر ترس از کیفر آن خودداری میکردند. و اینطور بود که اگر حرامها پردهدری میشده و مرتکب میشدند به آنها مهلت داده نمیشد. در میان آنها رسم بوده، پوست درختی را-از محوطۀ اطراف خانۀ کعبه- برمیداشتند به گردن یک شتری میآویختند دیگر کسی حق نداشته به این شتر تعدی بکند چون میگفتند این اختصاص پیدا کرده به خانۀ کعبه. البته کسی هم حق نداشت بیخودی پوست درختی را آویزان کند به گردن شتر. (إِنَّ الْعَرَبَ لَمْ یَزَالُوا عَلَى شَیْءٍ مِنَ الْحَنِیفِیَّةِ یَصِلُونَ الرَّحِمَ وَ یَقْرُونَ الضَّیْفَ وَ یَحُجُّونَ الْبَیْتَ وَ یَقُولُونَ اتَّقُوا مَالَ الْیَتِیمِ فَإِنَّ مَالَ الْیَتِیمِ عِقَالٌ وَ یَکُفُّونَ عَنْ أَشْیَاءَ مِنَ الْمَحَارِمِ مَخَافَةَ الْعُقُوبَةِ وَ کَانُوا لَا یُمْلَى لَهُمْ إِذَا انْتَهَکُوا الْمَحَارِم ؛ کافی/ج4/ص212)
در حدیث دیگری از امام باقر(ع) آمده است: «لَمْ یَزَلْ بَنُو إِسْمَاعِیلَ وُلَاةَ الْبَیْتِ یُقِیمُونَ لِلنَّاسِ حَجَّهُمْ وَ أَمْرَ دِینِهِمْ یَتَوَارَثُونَهُ کَابِرٌ عَنْ کَابِرٍ حَتَّى کَانَ زَمَنُ عَدْنَانَ بْنِ أُدَدَ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ أَفْسَدُوا وَ أَحْدَثُوا فِی دِینِهِمْ...» (کافی/ج4/ص210) فرزندان اسماعیل، حج و امر دین را برپا میداشتند تا اینکه به زمان «عدنان» رسیدند، از آنجا به بعد یک عدهای قساوت پیدا کردند و یک عدهای مهاجرت کردند.
اینها را چرا دارم عرض میکنم؟ برای اینکه بگویم رسول خدا در یک محیط مذهبی و در یک محیط آماده مبعوث شدند. ما وقتی که بگوییم رسول خدا در یک محیط بسیار بد و در میان مردم بد، مبعوث شدند در واقع داریم میگوییم که رسول خدا هنری نکردند. این کمکردن شأن پیامبر(ص) است.
پیامبر در یکی از مذهبیترین و اخلاقیترین محیطها ظهور کرد
مجری: خُب اگر آنها خوب بودند، پس پیغمبر اصلاً برای چه آمده بود؟
این سؤال خیلی ارزش دارد. اگر اینها مال یتیم را رعایت میکردند، و خیلی از امور دینی و عبادات را انجام میدادند-که حالا نمونههایش زیاد است و به مرور اینها را روزهای بعد باز هم خواهم گفت-پس دعوا سرِ چی بوده؟! وقتی که بدانیم دعوا سرِ چیست تازه اصل اسلام و حقیقتاش را میفهمیم.
در میان ما اسلام را یکجوری جا انداختند که این سؤال برای شما پیش میآید که اگر اینطور بوده، پس چرا رسول خدا آمدند انقلاب کردند و منجر به جنگ شد؟ الان هم ما چه نیازی داریم که امامزمان(ع) بیاید؟ او میخواهد بیاید چهکار بکند؟! یک ماجرایی این وسط هست. بگذارید این سؤال در ذهن بینندگان عزیز باقی بماند تا ریشۀ دین سکولار، دین صرفاً اخلاقی و دین صرفاً اعتقادی در نظر مردم بسوزد.
مجری: یا دین صرفاً سیاسی؟
ببینید، ما دین صرفاً سیاسی در کسی ندیدهایم، اما وقتی که همۀ این اعتقادات و اخلاق بخواهد نتیجۀ خودش را در سیاست نشان بدهد، تازه آن دین حقیقی میشود. یعنی نتیجۀ نهایی، یا فینال اخلاق، فینال اعتقادات، فینال این مسائل همه باید در عرصۀ سیاست خودش را نشان بدهد. ولی ما الآن این را نمیبینیم، الآن شما وقتی به مردم میگویید «سیاست» تلقیِ آنها «سیاستزدگی» است.
اصلاً یک آخوند یا یک طلبهای مثل من بیاید سیاسی صحبت بکند، راحت طردش میکنند. پس اگر شما بخواهید سیاست را حذف کنید، اصلاً پیغمبر برای چه با آنها دعوایش شد؟ درحالیکه پیامبر(ص) قبل از بعثت هم بسیار بااخلاق بود و کسی هم با ایشان مخالف نبود.
این مسائل را باید در آن زمان دقیق بررسی کرد و به این نتیجه رسید که پیامبر در یکی از مذهبیترین محیطها و اخلاقیترین محیطها ظهور کردند. ایشان در آنجا ظهور کردند که چهکار کنند؟ اصلاً سرِ چه چیزی دعوا شد؟ اینها را باید بیاییم از قرآن مرور کنیم. من یک نکتۀ قرآنی دیگر اینجا عرض بکنم. مثلاً در قرآن کریم آیاتی هست که در آنها کلمۀ جاهلیت صریحاً استفاده شده است؛ چهار مرتبه از این کلمه استفاده میشود.
«ظن جاهلیت» یعنی گمان کنیم اگر دین ما برحق است قطعاً خدا باید ما را کمک کند؛ بدون اینکه ما خدا را یاری کنیم!
در یک موقعیتی قرآن کریم میفرماید که اینها «ظنّ جاهلیت» به خدا دارند. (یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ ؛ آلعمران/154) حالا ظنّ جاهلیت چیست که خداوند آن را مذمّت میکند؟ ظنّ جاهلیت این است که گمان کنیم اگر ما بر حقّیم، اگر دین ما بر حق است قطعاً باید پیروز بشویم؛ بدون شرط. بدون اینکه بخواهیم خدا را کمک کنیم، خدا باید ما را کمک بکند.
پس منظور از ظن جاهلیت، بیخدایی نبوده است بلکه تصور غلط دربارۀ خدا بوده است. بعد خداوند متعال میفرماید این چه حرفهایی است که میزنید؟ اینها مال دوران جاهلیت است. الآن باید خدا را یاری کنید تا شما را یاری کند «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ» (محمد/7) من البته دو آیۀ قرآن را کنار همدیگر میخواهم قرار بدهم که بحث را خلاصه کنم. «سوءظنّ به خدا داشتن» یعنی اینکه گمان کنیم خدا کمک نمیکند، یا اگر کمک نکرد معلوم میشود که مسیر ما غلط است. اینها مال جاهلیت بوده، نه بیخدایی! آنوقت شما این را الآن در بعضی از سیاسیون ما دارید میبینید.
فرق بین جاهلیت و اسلام در اعتقاد به خدا نیست؛ در ولایت و سیاست است
کسی که شرایط نصرت الهی را فراهم نکرده، خدا را یاری نکرده، دین خدا را یاری نکرده و بعد در جنگ با دشمن شکست خورده است، اگر بخواهد دیناش را زیر سؤال ببرد، این غلط است. من مسلکی را که انتخاب کردم، اگر به آن عمل کردم به نتیجه میرسم ولی اگر به آن عمل نکردم، طبیعتاً به نتیجه نمیرسم. اگر فداکاری کردم به نتیجه میرسم، اگر دین خدا را یاری کردم خدا من را یاری خواهد کرد. من این را بهعنوان نمونه عرض کردم برای اینکه بگویم جاهلیتِ آنها، بدون خدا نبوده بلکه آنها خدا داشتند؛ مثلاً یکچیزی در مایههای همین خداپرستیهای ما.
من یک جمله از امام باقر(ع) بگویم، برای دوستانی که میخواهند بروند مطالعه کنند. امام باقر(ع) در ایام حج که شلوغ بود، داشتند به مردم در حال طواف نگاه میکردند، فرمودند که مردم زمان جاهلیت هم همینجور طواف میکردند... شاید بگویند: آقا خیلی فرق کرده است، الان احکام اسلامی تبیین شده است و... اما حضرت فرمودند حجّ جاهلیت هم که همین بود، چه فرقی کرد؟ گفتند پس باید چی باشد که حج فرق بکند؟ فرمود فرق حجّ جاهلی با حجّ اسلامی ناب-به قول حضرت امام- این است که مردم بیایند حج که بعدش بیایند به ما اعلام نصرت کنند و بگویند «ما آمدیم شما را کمک کنیم.» (نَظَرَ إِلَى النَّاسِ یَطُوفُونَ حَوْلَ الْکَعْبَةِ فَقَالَ هَکَذَا کَانُوا یَطُوفُونَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ یَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ یَنْفِرُوا إِلَیْنَا فَیُعْلِمُونَا وَلَایَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نُصْرَتَهُمْ ؛ کافی/ج1/ص392) میبینید فرق بین جاهلیت و اسلام چیست؟ من الان هیچ توضیحی هم ندهم، همه میفهمند که فرق بین جاهلیت و اسلام یعنی ولایت و سیاست. البته این شیوههایی دارد که ما باید ببینیم برای آن آماده هستیم یا نه.
سخنرانی استاد پناهیان با موضوع 《 تاریخ بعثت و عصر ظهور 》 برنامه وقت سحر شبکه افق ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰
جلسه سوم
چرا پیروزی دین و «یُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه» در همان زمان پیامبر(ص) اتفاق نیفتاد؟
مجری: در شبهای گذشته گفتید که اگر قرار است به امامعصر نزدیک بشویم و جزو منتظران باشیم باید برگردیم پیدایش اسلام و ظهور پیامبر(ص) را ببینیم و نکاتی دربارۀ زمینههای بعثت بیان کردید، دربارۀ حدیث «انما بعثت» هم سؤالاتی مطرح شده است، لطفا در اینباره هم توضیح بدهید.
بنده یکمقدار جهت بحث یا هدف این گفتگو را مشخص بکنم، بعد بپردازیم به ادامۀ بحث و مطلبی که فرمودید. وقتی ما میگوییم ظهور رخ میدهد و اسلام برقرار میشود و دین بر همۀ ادیان چیره میشود «لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه» و تفکّر دینی بر همۀ تفکّرات دیگر برتری پیدا میکند و مستقر میشود، باید معنای آن را دقیق بفهمیم. اگر بخواهیم معنای استقرار دین در زمان امامزمان(ع) را دقیق بفهمیم، باید برگردیم به اصل خودِ دین و ببینیم در اصلِ خودِ دین چه حقیقتی را بیشتر باید مورد توجه قرار بدهیم و اساساً گوهر مرکزی دین چیست؟
وقتی میگوییم ظهور امامزمان(ع) منظور ظهورِ یک فرد نیست؛ در واقع ظهور دین هست بر همۀ ادیان و این فرد که ولیّ خدا و «ولیّ الله الاعظم» است، سکاندار این حرکت خواهد بود. این اتفاق چرا همان اول نیفتاد؟ بعثت که آغاز شد چرا آن زمان «لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه» پدید نیامد؟ خودِ پیامبر(ص) و خودِ امیرالمؤمنین(ع) بودند، چرا آنزمان این اتفاق نیفتاد؟
باید بدانیم پیامبر(ص) دنبال برقراری چه چیزی بود و دشمنان او دقیقاً با چه چیزی دشمنی کردند؟
مجری: مگر این سِیر قرار نبوده اتفاق بیفتد که به امام زمان برسد؟
نه. ما نباید بگوییم که بنا بوده با پیامبر و امیرالمؤمنین دشمنی بشود و موفق نشوند و خدا یکجوری از زیر زمین یک دشمنهایی درآورده و گذاشته سر راهشان که کارشان را خراب بکند! اینجوری نبوده که یک دستی خلاف طبیعتِ حرکت جامعه، کار پیغمبر و امیرالمؤمنین را خراب بکند. بلکه دشمنیها با پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در بین آن مردم، طبیعی بوده است، یعنی آنها تحمّل نکردند و بعد نتیجهاش این شد، چون ما جبریمسلک که نیستیم! این اتفاقها واقعی بوده و این دشمنیها با ائمۀ هدی(ع) واقعی بوده و موجب شده است که این پیروزی رخ ندهد.
هم باید بدانیم که رسول خدا و امیرالمؤمنین علی(ع) دنبال برقراری چه چیزی بودند که موفق نشدند؟ هم باید بدانیم آنهایی که دشمنی کردند با چه چیزی دقیقاً دشمنی کردند؟ به همین دلیل ما باید برگردیم و تاریخ و قرآن را دوباره مطالعه کنیم، یعنی آن واقعیتی که قرآن در آن نازل شده و خودِ آیات قرآن را مرور کنیم و ببینیم که دشمنان پیامبر(ص) دقیقاً با چه چیزی مخالفت میکردند که این مخالفت موجب غربت دین شد؟ چون ما بناست برویم مقدمهسازی کنیم که غربت دین برطرف بشود.
خیلیها تصور میکنند حقیقت دین چیزی جز اخلاق و معنویات و اعتقادات نیست
خیلیها تصوّرشان این است که حقیقت دین چیزی جز اخلاق و معنویات یا به تعبیری «اعتقادات» نیست. دین را چیزی جز برنامۀ رساندن تکتک افراد به خدا نمیدانند. بیشتر جنبۀ فردی دین را مدّنظر دارند و آن را اصل قرار میدهند. بیشتر بُعد معنوی دین را توجه میکنند. آموزشها و تبلیغ دین، در طول این هزار سال دوران غربت و غیبت تا قبل از انقلاب اسلامی، بیشتر اینگونه بوده که دین را صرفاً یک مقولۀ اخلاقی و یک مقولۀ فردی معرفی کند. بنده بر اساس برداشت خودم از محیط و جامعه، معتقدم بعد از انقلاب هم ما کماکان همین تبلیغ را ادامه دادهایم. البته یککمی گفتیم که سیاست هم خوب است و این هم لازم است، ولی هنوز حقیقت دین شفاف نشده است که اگر شفاف شد، سیاست خیلی پررنگتر از این چیزی که الآن هست، خواهد شد.
مثلاً اینکه یک آدم مذهبی قربة الی الله برود و رأی بدهد، این هم کفایت نمیکند. یا اینکه شما در چند تا تظاهرات شرکت کنی و چند تا نماز جمعه شرکت کنی و چند تا انتخابات شرکت کنی، فوقش هم چند تا روزنامه بخوانی و بگویی «من دیگر آدم سیاسیای هستم»، این هم کفایت نمیکند. آن سیاستی که ما باید باورش کنیم و در آن فعال بشویم در همین حداقلّ مسائل سیاسی که عرض کردم نیست. برای اینکه دقیقاً روشن بشود معنای این سیاست چیست، باید برگردیم تاریخ اسلام را مرور کنیم.
سیاست معنایش این نیست که بگوییم «رسولخدا(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) حاکم شدند و حالا هرچه بگویند، ما اطاعت میکنیم» من بر اساس آیات قرآن و روایات تاریخی و آنچه در متون دینی ما هست این را توضیح خواهم داد، کار به جایی رسید که مردم گفتند «یا علی ما که حاضریم تو را اطاعت بکنیم، اما شما سیاستمدار نیستی، شما مدیریت بلد نیستی!» کار به جایی رسید که شبیه این حرف را به پیغمبر هم زدند. گفتند ایشان سادهدل است، دهانبین است. آیۀ قرآن نازل شد «وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» (توبه/61) این چهجور سیاست دینیای است که رهبر سیاسی دینی سادهلوح جلوه میکند؟ این چهجور سیاست دینیای است که میشود در حکومتش توطئه درست کرد یا حکومتش را سریع برچید یا بعد از او، همۀ بساطش را بههم زد؟
مردم دین را آنچنان که باید سیاسی نمیدانند و سیاست دینی را آنچنان که باید نمیشناسند
بنده تصوّرم این است که دو اشکال بزرگ وجود دارد؛ یکی اینکه مردم دین را آنچنان که باید و شاید سیاسی نمیدانند، دوم اینکه سیاست دینی را آنچنان که باید و شاید نمیشناسند. چون ما خودمان الآن این سیاست دینی را اجرا نمیکنیم.
هم باید جایگاه سیاست را در دین بشناسیم هم حقیقت سیاست دینی را بشناسیم؛ نهتنها جایگاه سیاست را در دین بشناسیم، بلکه شیوۀ سیاستورزی را بدانیم یعنی بدانیم که اگر بخواهیم یک اسلام سیاسی داشته باشیم و یک انسان سیاسی اسلامی باشیم باید چهکار کنیم؟ این را باید دقیق بشناسیم. برای اینکه این کار را بکنیم، باید به سراغ تاریخ اسلام برویم.
برداشت اشتباه از حدیث «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»
مجری: برای ما پیامهایی فرستادند که این حدیث مشهور «انّما بعثت...» را که شما گفتید سندش خیلی قوی نیست، جاهای دیگری هم در دین ما روایات و احادیث مختلفی از همین جنس به ما رسیده که سند این را محکم میکند و در سال 85 مقام معظم رهبری همین را تفسیر کردند که رسالت پیامبر و نبوت حضرت رسول این بوده که مکارم اخلاق را و معنویت را در جامعه نشر و بسط بدهند.
اشکال من به یک حدیث «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» نیست. حالا این حدیث معتبر است یا نه؟ بنابر یک تحقیقی، این حدیث آنچنان معتبر نیست. در مقالهای تحقیقی و پژوهشی که از طرف پژوهشگاه دفتر تبلیغات حوزۀ علمیۀ قم چاپ شده و منتشر شده است، سند این حدیث را سند معتبری نمیدانند. اما چون مضمون این روایت در روایتهای دیگری هم هست و در جامعۀ اسلامی به شهرتی رسیده است (نه به تواتر، بلکه به شهرتی رسیده) علمای اسلامی از یک زمانی به بعد این حدیث را ترجمه کردند. بحث سرِ این حدیث یا سندش یا به اصطلاح میزان اعتبار آن نیست؛ بحث سرِ این است که چرا در بین خیلی از احادیث فقط باید این حدیث مشهور بشود؟
این حدیث مخالف برداشت سیاسی از اسلام نیست ولی خیلیها از این حدیث سوءاستفاده کردهاند
این حدیث مخالف برداشت سیاسی از اسلام نیست. منتها هزار سال است که اسلام غریب است ولی همه این حدیث را حفظ هستند. چرا دشمنان اسلام و طواغیت، با انتشار این حدیث مخالفت نکردند؟ چون این حدیث با برداشت فردی از دین، هماهنگ است.
نکتۀ بعدی این است که خیلیها از این حدیث سوءاستفاده کردند. چگونه سوءاستفاده کردند؟ اینطور القاء کردند که هدف پیامبر(ص) صرفاً مکارم اخلاق بوده است. اینکه ما بگوییم فقط مکارم اخلاق بوده و با ادارۀ جامعه هم کاری نداشته و گفته «من دیگر نمیدانم آن را میخواهید چهکار کنید، مهم برای من این است که اخلاقی باشید!» این یک اشکال است.
در طول تاریخ از این حدیث در جهت القاء «نفی بُعد سیاسی دین» زیاد سوءاستفاده شده است و اشکال اینجاست. برای اینکه این حدیث با این سوءاستفادهها برجسته نشود، آدم یکدفعهای میگوید که اصلاً این حدیث اعتبارش چندان نیست. و الّا به چنین احادیثی میشود گاهی از اوقات تکیه کرد و حتی آنها را شرح داد برای بیان یک حقایقی که آن حقایق اصلش درست هستند. حالا ممکن است این حدیث سندش زیاد دقیق نباشد.
بُعد سیاسی دین جدای از بُعد اخلاقی و اعتقادی نیست
حالا یک نکتهای را هم اضافه کنیم و آن اینکه بُعد سیاسی دین جدای از بُعد اخلاقی و اعتقادی نیست. یکبار بنده را دعوت کردند به یک جایی که میخواستند برای تربیت انقلابی و سیاسی جوانها برنامهریزی کنند. میگفتند روحیۀ انقلابی و بُعد سیاسی را میخواهیم تقویت کنیم. شما بیایید مشورت بدهید یا برنامهریزی کنید... من گفتم ببخشید آن بُعد اخلاقی را چه کسی کار کرده است؟ آن بُعد معنوی را چه کسی کار کرده است؟ گفتند برای آن هم جداگانه همایش داشتیم و افراد دیگری آمدند صحبت کردند، شما این قسمت را بگویید. گفتم آنها چه اخلاق و معنویتی گفتند که از درونش سیاست درنیامده است؟ سیاست که چیزی جدای از آن نیست.
اخلاق یعنی اینکه مثلاً شما مهربان باش و اگر فرد ضعیفی را دیدی، به او کمک کن یا صدقه بده... سیاست یعنی چه؟ یعنی یک ملّتی اگر ضعیف بودند به آنها کمک کن. اینکه خیلی اخلاقیتر است! یک جامعه را شما حاضر نیستی کمک کنی، و فقط حاضر هستی یک نفر را کمک کنی؟ حالا اگر یک نفر را کمک کنی میشود اخلاقی اما وقتی یک جامعه را بخواهی کمک کنی میشود سیاسی؟ این چه حماقتی است؟
تفکیک بُعد سیاسیِ دین از بُعد اخلاقی، نشان میدهد که اخلاق، درست شناخته نشده/ کسی که بیش از همه باید اخلاق رعایت کند «مدیر جامعه» است
اصلاً گاهی از اوقات تفکیک بُعد سیاسی دین از بُعد اخلاقی، غلط است و نشان میدهد که همان اخلاق هم خوب شناخته نشده است. آن «مکارم اخلاق» هم باید درست ترجمه بشود. هر موقع در ترجمۀ مکارم اخلاق یک کاری کردند که ما فهمیدیم آن کسی که بیش از همه باید اخلاق رعایت بکند «مدیر جامعه» است، آنوقت این «مکارم اخلاق» درست ترجمه شده است. هر موقع در ترجمۀ مکارم اخلاق، اینجوری فهمیدیم که غصهخوردن برای یک ملّت، ارزش اخلاقیاش بیشتر است از اینکه بخواهی فقط برای یک نفر غصه بخوری-که البته این هم ارزشمند است- آنوقت درست ترجمه شده است.
این میشود اخلاقی که دایرهاش را در حد و اندازههای یک جامعه، در حد و اندازههای یک جهان گسترش داده و ارزشها را آنجا دارد تعریف میکند. بُعد سیاسی دین جدای از بُعد اخلاقی نیست و این ما هستیم که داریم غلط رفتار میکنیم.
مجری: ولی ما در جامعه، این تعریف و ترجمه از اخلاق را نمیبینیم
بله؛ این به دلیل اشتباهاتی است که در طول تاریخ در برداشت از دین رخ داده است و برداشت غلط از چنین احادیثی هم به این اشتباهات، کمک میکند.
آیا توکل به خدا فقط مال زندگی فردی است و یک مسئول مملکت نباید توکل داشته باشد؟
دربارۀ مسئلۀ اعتقادات هم همینطور است. مثلاً اینکه «من باید به خدا اعتقاد داشته باشم و راضی باشم به روزیِ الهی و به خدا توکل بکنم و با کمترین امکانات بروم کار و کسب راه بیندازم بلکه خدا کمکم بکند» این اعتقادات در بین مردم هست. ولی آیا مسئول مملکت هم باید به خدا توکل کند و با دشمنان مردم و مملکت مبارزه بکند یا نه؟ آیا توکل فقط مال من است آنهم در زندگی فردی؟ مال آن مسئولی که میخواهد با دشمن مبارزه کند نیست؟ یعنی او نباید روی نصرت الهی حساب بکند؟ آنجا که حساسیتش بیشتر است. آنجا که ارزش اعتقادات بیشتر است و تاثیرگذاریاش هم بیشتر است.
من اگر اعتقادات درستی نداشته باشم در زندگیام پرخطا خواهم بود. ولی من-که مسئول یا مدیر یک جامعه نیستم- اگر خطا بکنم به اندازۀ خودم و خانوادهام، ضربه میزنم. ولی یک مسئول اگر اعتقادات درست نداشته باشد، یک مملکت را نابود میکند. پس بُعد سیاسی دین از بُعد اعتقادی جدا نیست، منتها در شیوۀ بیان، بهگونهای است که وقتی مباحث اخلاقی، یا مباحث اعتقادی را مطرح میکنند، نه یک مثال سیاسی میزنند، نه میگویند اوجش در سیاست است، نه میگویند مهمترین رذیلههای اخلاقی آن رذیلههای اخلاقی است که به سرنوشت جامعه برمیگردد و میخواهد سرنوشت جامعه را تعیین کند.
دروغگفتن به یک فرد بدتر است یا دروغگفتن به یک جامعه؟
مثلاً دروغگفتن بد است دیگر. از نظر احکام شرعی، اگر یک نفر به یک نفر دروغ بگوید بد است یا خوب است؟ معلوم است که بد است. حالا یک نفر به یک جامعه دروغ بگوید، این چقدر زشتتر است؟ از نظر رفتار، چقدر زشتتر است؟ خیلی زشتتر است. پس هر کسی در مورد دروغ صحبت میکند، این را هم بگوید که دروغگفتن سیاسیون بسیار شنیعتر و قبیحتر از دروغگفتن مردم عادی در زندگی فردی است. روزنامۀ یک حزب، وقتی برای اغوای مردم دروغ میگوید، این کارش خیلی زشتتر از جنایتهای فردیای است که افراد عادی در جامعه انجام میدهند.
اگر ما اینجوری صحبت کنیم وقتی به سمت اخلاق و اعتقادات رفتیم، چه اتفاقی میافتد؟ جامعه با همان اخلاق و اعتقادات، درست میشود و اصلاً نیازی نیست شما بگویید که ما بُعد سیاست را هم توجه کردیم. اصلاً جدایش نمیکنیم؛ جامعۀ دینی یعنی این.
حالا با این نگاه، اگر شما بروید به قرآن و آیات قرآن نگاه کنید، آنوقت حرف امام خمینی را متوجه میشوید. حرف امام خمینی چه بود؟ میفرمود: «و اللَّه اسلام تمامش سیاست است؛ اسلام را بد معرّفى کردهاند» (صحیفه امام/ج1/ص270) همین حرف را که والله اسلام همهاش سیاست است، به بعضیها بگویید، میگویند «نه! همهاش که سیاست نیست، بعضیهایش هم عبادت است» خُب همۀ آن عبادتها اوجش و فینالش در سیاست است. همۀ آن عبادتها اصلش و مهمترین نقطههایش در عرصۀ سیاسی است و باید باشد.
شما همین نماز را که حداقل کاری است که یک مؤمن باید انجام بدهد. نگاه کنید. فرمودهاند در سه وعده نماز را به جماعت بخوانید، بروی در میان جمع و فردی نباید با خدا مناجات کنید، در میان جمعیت باشید. پس میبینید که بُعد سیاسیاش کاملاً روشن است. وقتی میگویند «امام جماعت» در واقع یعنی رئیس گروه. البته ما ترجمۀ غلط کردهایم و گفتهایم «پیشنماز». یعنی کسی که جلوی نمازگزارها میایستد، و او هم نماز میخواند. ولی امام جماعت معنایش پیشنماز نیست. امام جماعت معنایش رئیس گروه است. ما پشت سر رئیس گروه میایستیم. پس ما یک گروه هستیم و رئیس داریم.
در متن اخلاق و اعتقادات اسلام هم سیاست وجود دارد
اسلام در متن همان اعتقاداتش، در متن همان اخلاقش ه سیاست وجود دارد. در متن احکام مربوط به معاملاتش هم سیاست وجود دارد. ولی آن بُعد سیاسیِ این اعتقادات و اخلاق دیده نمیشود. آنوقت ما هدفمان از این بحث چیست؟ میخواهیم بگوییم که اگر شما بُعد سیاسیِ اعتقادات و اخلاق و احکام اسلام را نبینید، دینتان زیاد با دوران جاهلیت فرق نمیکند. داستان این است. همان روایت امام محمدباقر(ع) میشود که فرمود: «قبل از بعثت و دوران جاهلیت هم مردم این طواف را انجام میدادند!» (هَکَذَا کَانُوا یَطُوفُونَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ؛ کافی/ج1/ص392)
امام باقر(ع) میدانند که طواف زمان ایشان خیلی بهتر از زمان جاهلیت شده بود. پس چرا فرمودند اینکه همان است؟! برای اینکه تفاوت اصلی طواف در از بین بردن خرافات طواف نیست. تفاوت اصلیاش در آن است که شما در دوران جاهلیت هم طواف بدون امام داشتی، حالا باید طواف با امام داشته باشی. فرقش در توجّه به امام است. و توجّه به امام معنایش یعنی چی؟ توجّه به امام یعنی به امام قدرت بدهیم و خودمان قدرت پیدا کنیم تا جهان آزاد بشود (که حالا جزئیاتش را بعداً باید صحبت کنیم)
اعتقاد غیرسیاسی به امام، یعنی فضائل امام را قبول کنی ولی به ریاست او کاری نداشته باشی
«کیست مولا آنکه آزادت کند» یعنی به شما آزادی بدهد. در اینباره بعداً صحبت خواهیم کرد که بعضیها «توجّه به امامت» را هم غیرسیاسی میکنند. مثلاً میگویند «ایشان امام است؛ یعنی شما معتقد باش که ایشان خیلی دارای فضیلت هستند» خب خیلی از فضائل امیرالمؤمنین علی(ع) را خلیفۀ دوم هم میدانست، خلیفۀ سوم هم میدانست، خلیفۀ اول هم میدانست. اصلاً اقرار میکردند و سخنان زیادی نقل شده است. معاویه هم گاهی اوقات فضائل امیرالمؤمنین را میگفت. در نامههایش خطاب به امیرالمؤمنین، گاهی از اوقات فضائل امیرالمؤمنین را میگفت!
اعتقادات غیرسیاسی یعنی اینکه شما فضائل امام را قبول داشته باشی. حتی قبول داشته باشی که ایشان علم امامت دارد و عصمت دارد؛ اما ریاست هم دارد؟ میگوید «نه دیگر حالا به آن کاری ندارم!» این میشود اعتقادات ولایی غیرسیاسی.
حتی میتوانند برای امام حسین(ع)، غیرسیاسی گریه کنند و بگویند «امام حسین را مظلومانه به شهادت رساندند...» خُب برای چه ایشان را به شهادت رساندند؟ اصلاً چرا ایشان از خانهاش حرکت کرد؟ میگویند «نه، ما به این چیزهایش کاری نداریم!» خب این بد است که ما حقایق تاریخی را ندیده بگیریم.
برای امامرضا(ع) روضۀ سیاسی هم بخوانیم / چه شد مأمون، امامرضا(ع) را به شهادت رساند؟
یکی از سیاسیترین و شاید سیاسیترین امام ما، امام رضا(ع) است. خب مردم الآن میروند به حرم امام رضا(ع) مثلاً برای خودشان روضۀ میخوانند، چقدر روضۀشان سیاسی است؟ چقدر توجه به سیاست در روضۀ امام رضا(ع) دارند؟ این روضۀ امام رضا(ع) را بنده هر موقع در حرم میخوانم یک عدهای از مخاطبین میگویند که برای ما جدید بود.
میگویم چه شد مأمون، امام رضا(ع) را به شهادت رساند؟ مأمون آمد به امامرضا(ع) گفت که طرفداران پدرم در بغداد، مدام علیه من شورش میکنند... در زمان مأمون، طرفداران هارون (پدر مأمون) در بغداد بودند و خودِ مأمون و امام رضا(ع) هم در «مَرو» بودند (میدانید که مرو الآن جزو ایران نیست) امام رضا(ع) فرمود چارهاش این است که شما به بغداد بروی که مرکز حکومت است. شما آمدهای در یک گوشهای مستقر شدهای و لذا حکومت تو سست شده است. حضور خودت در مرکز حکومت، اختلافات را از بین میبرد.
در واقع امامرضا(ع) پیشنهاد سیاسی راهبردی مهمی به مأمون داد. مأمون هم دید که امام رضا(ع) درست میگوید. گفت پس من حرف شما را قبول میکنم. لذا به سمت بغداد حرکت کردند. در بین راه، داشتند از سناباد یا همین جایی که الان به آن «مشهد» میگوییم، عبور میکردند. وقتی به اینجا رسیدند، مأمون فکر کرد و گفت «من الآن اگر به بغداد بروم، یکی از مخالفتهایی که آنجا علیه من هست این است که چرا امام رضا ولیعهد تو است؟ پس من امام رضا را میکشم...»
یعنی سرِ یک خیانت سیاسی و خباثت سیاسی امام رضا(ع) را به شهادت رساند. علت شهادت امام رضا چه بود؟ مشورت سیاسی امام رضا به مأمون و خیانت سیاسی مأمون به امام رضا(ع). ببینید این روضه چقدر سیاسی است؟ ما خیلی از اوقات، این علّت را کنار میگذاریم و فقط میگوییم که انگور آلوده به زهر را دادند و حضرت مسموم شد... شهادت هزینهای است که اولیاء خدا دادند برای بیان آن علّتش. آنوقت ما آن علّتش را نمیگوییم.
دربارۀ شهادت امامحسین(ع) هم گاهی روضههای غیرسیاسی خوانده میشود
در مورد شهادت امام حسین(ع) هم روضههای غیرسیاسیای خوانده میشود. در واقع روضۀ غیرسیاسی این است که یک قطعهای از مصیبت، گفته میشود اما یک قطعۀ دیگری از مصیبت گفته نمیشود درحالیکه اصلاً اولیاء خدا مصیبت تحمّل کردند و هزینه کردند برای اینکه همین قطعه مشخص بشود.
اگر ما اسلام را بشناسیم میفهمیم که همان اعتقادات و اخلاقش، در واقع سیاسی است. برای اینکه اسلام را دقیق بشناسیم، برای اینکه ظهور اسلام را دقیق بشناسیم، باید به اصل ماجرای بعثت برگردیم و ببینیم که این بعثت، ماجرایش دقیقاً چه بوده است؟
بنده بعداً انتقاد خواهم کرد از شورای عالی انقلاب فرهنگی که روز بعثت را به عنوان روز اخلاق اعلام کردند. البته افراد محترمی هستند و هیچ قصد و غرض بدی هم نداشتند اما بهتر نبود مثلاً میفرمودند اخلاق و سیاست؟ ما دیروز اینجا بحث کردیم و گفتیم پیامبر گرامی اسلام(ص) که قبل از بعثت هم اخلاق داشتند، کسی به خاطر اخلاق با ایشان در نیفتاد!
میتوانیم بگوییم مثلاً روز «اخلاق و سیاست» چون وقتی میگوییم «اخلاق» مردم ذهنشان محدود میشود در اخلاق فردی، باید این عبارت را طوری انتخاب کنیم که مدام لازم نباشد شرح بدهیم که وقتی میگوییم «اخلاق» در رأس این اخلاق، سیاست است! آنوقت اگر ما این توجه را پیدا کنیم، اتفاقی که خواهد افتاد این است که در عبادات ما هم تغییر حاصل میشود
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
سخنرانی استاد پناهیان با موضوع 《 تاریخ بعثت و عصر ظهور 》 برنامه وقت سحر شبکه افق ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰
🔴 جلسه چهارم
خوبیهای دوران جاهلیت را میگوییم تا متوجه بشویم الآن هم دچار یک «جاهلیت مدرن» شدهایم
مجری: کلّیت بحث به اینجا رسید که تفسیر سیاسی اجتماعی پیامبر(ص) از اسلام باعث مخالفتهای با ایشان شد. اگر امروز ما این تفسیر را در جامعه نداشته باشیم، دوباره درگیر همان موضوع میشویم. سؤال این است که ما امروز در چه مواضعی شبیه به عصر جاهلیت هستیم؟
اجازه بدهید فعلاً سؤال شما را پاسخ ندهم و اواخر بحث به این سؤال برسیم؛ چون فکر میکنم هنوز مقدماتی لازم است و نمونههایی لازم است که من برای خوبیهای دوران جاهلیت بگویم، تا اگر گفتیم که الآن دچار یک جاهلیت مدرن شدهایم، به بعضیها بر نخورد.
البته ما هنوز جاهلیت را با زمان خودمان تطبیق ندادهایم. فعلاً گفتیم در جاهلیت اینجوری هم نیست که همهچیز سیاه باشد. اولاً ما اگر عصر بعثت را اینطور تلقّی کنیم که رسول خدا با یک عدهای مطلقاً سیاه مواجه بوده و دیگر نمونۀ آنها پیدا نمیشود، شما نیمی از تاریخ حیات پیغمبر را باید حذف کنید و از حیّز انتفاع ساقط کنید و بگویید اینها به درد کتابهای درسی نمیخورد. چرا؟ چون رسول خدا(ص) با یک قوم یأجوج مأجوجی برخورد داشتند که اصلاً نمونۀشان نیست، پس چه فایدهای دارد ما الآن بنشینیم قصههای آن زمان را بگوییم؟ چون آنجور آدمها که الآن دیگر نیستند!
کسانی که در مقابل پیامبر ایستادند، نمونههایشان در زمان ما هم هستند/ دشمنان پیامبر، خالقیت خدا را قبول داشتند
بنده میخواهم در این شبها مقدماتی را بچینم تا بگویم که اتفاقاً آنهایی که مقابل پیغمبر ایستادند نمونههایشان زمان ما زیاد بودند. و شما الآن میخواهید ببینید که چه تشابههایی وجود دارد. منتها اجازه بدهید که من آن حرف قبلی را حسابی با آیات قرآن بیشتر جا بیندازم و بعد به این هم میرسیم.
امروز میخواهم بیشتر از آیات قرآن استفاده کنم که خداوند در این آیات، علیه جاهلیت مطرح میکند، اما در همین آیات، حرفهایی هم به نفع جاهلیت زده میشود. مثلاً میفرماید «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّه» (عنکبوت/61) اگر از این مشرکین بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفرید و شمس و قمر، در تحت قدرت اوست؟ حتماً آنها میگویند الله تبارک و تعالی، «لَیَقُولُنَّ اللَّهُ»، یعنی با چند تا تأکید پشت سر هم، این را میفرماید.
حدود شش آیه در قرآن کریم با این مضمون وجود دارد. مثلاً در آیۀ دیگری میفرماید: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّه» (عنکبوت/63) اگر از مشرکین بپرسی چه کسی از آسمان باران را نازل میکند روی زمین؟ قطعاً میگویند خدا.
طبق آیۀ قرآن، مشرکین زمان پیامبر، خدا را قبول داشتند و بتها را «واسطه و شفیع» میدانستند
پس مشرکین یا کافران معتقد به خدا هستند (در جلسات بعد، در اینباره مفصّلتر صحبت خواهم کرد که ترجمۀ مشرک و کافر در قرآن چیست) اینجوری نبوده که ایمان به خدا نداشته باشند. در جلسات قبل عرض کردم که آنها از الفاظی مثل «الله» و... استفاده میکردند، آنها عبادت میکردند، هرچند تحریفشده بود، هرچند دین غلطی داشتند، اما دین داشتند.
مجری: مگر بتپرست نبودند؟
بتپرستی در این معنایی که ما تلقّی میکنیم نبوده است. اجازه بدهید در پاسخ این سؤال شما یک آیۀ قرآن دربارۀ بتپرستها بخوانم. «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ»؛ اینها یک بتهایی را میپرستند که هیچ نفع و ضرری ندارند، ولی پرستش بت یعنی چه؟ به این معنا که «اینها شفیع ما هستند پیش الله تبارک و تعالی» یعنی آنها در واقع خدا را میپرستیدند و این بتها را واسطه و شفیع میدانستند. اینطور نبوده که این بت را بهعنوان اینکه «تو خالق من هستی، تو خدای من هستی» بپرستند.
مجری: خب ما تا حالا اینجوری فکر میکردیم.
بله؛ اکثراً یک تصوّر عجیب و غریبی از دوران جاهلیت دارند. حتی خیلی راحت، آنها بتهایشان را میشکستند. مثلاً میآمد میگفت «ای بت، شفیع من بشو این مشکل من را حل کن» و اگر مشکلش حل نمیشد، میزد و آن بت را میشکست. نمونههایی در تاریخ ذکر شده است، مثلاً یک فرد بتپرستی داریم که آن زمان مسیحی شد و بعداً که رسول خدا(ص) آمد مسلمان شد. یک بتپرستی داریم که یک بت مهمی هم داشت، بعد ایشان آمد شترهایش را آورد به سمتِ آن بت، که تبرّک بکند، این بت خون قربانی رویش ریخته بودند و یک قیافۀ وحشتناکی پیدا کرد شترهایش رم کردند. او هم زد و بت را شکست، گفت آمدم پیش تو برکت بجویم اما تو شترهایم را ترساندی.
با خواندن سورههای مکی، میفهمیم که دشمنان پیامبر در مکه، «خدا آشنا» بودند
میخواهم بگویم اینجوری نبود که حتی دوران جاهلیت بتشکنی اتفاق نیفتد. بتپرستی هم آنطور نبوده که خیلیها تصور میکنند. مکرّر در آیات قرآن آمده است «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ»، اگر از آنها سؤال کنی چه کسی شما را خلق کرده؟ «لَیَقُولُنَّ اللَّهُ»؛ اینها قطعاً میگویند خدا.
یک قضیهای را در اینجا بابش را باز کنم. از بینندگان محترم تقاضا میکنم آیات اوّل و سورههای اوّلیهای که در مکه نازل شده است را بخوانند، سورههایی که طبیعتاً مشرکین مکه بنا بوده اینها را بشنوند و بخوانند. اگر کسانی حال ختم قرآن را ندارند، به قول پیامبر اکرم(ص) «جزء پیامبر» را بخوانند، ایشان فرمود «جزء مرا بخوانید» گفتند جزء شما کدام قسمت قرآن است؟ فرمود از سورۀ محمد تا پایان قرآن. این جزء پیامبر خاصیتش این است که اکثراً آیات و سورههایی هستند که اوائل بعثت نازل شدهاند. یعنی سورههای مکی هستند.
هر کسی سورههای مکی را بخواند میفهمد آن کسانی که دارند این آیات را میشوند «خدا آشنا» هستند، بلکه معاد آشنا هستند بلکه اخلاقآشنا هستند و این آیات هم بیشتر جنبۀ موعظه دارد، یعنی دارد آنها را موعظه میکند. بعدها ما میخواهیم بررسی کنیم و ببینیم چرا این خدا آشنایان که یک ایمانی هم داشتند (لااقل ایمان به خالقیّت خدا، در آنها قطعی است) با پیامبر مخالفت کردند؟ بعداً این را با هم مرور میکنیم.
طبق آیه قرآن، با اینکه قریش منتظر ظهور پیامبر بودند، اما وقتی آمد با او مخالفت کردند
یک نمونۀ دیگری که روزهای اول صحبت کردیم و بعضیها یکمقدار ایراد گرفتند، در واقع مضمون آیۀ قرآن است و اصلاً تحلیل بنده هم نیست. میفرماید: «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ» (فاطر/42) یعنی اینها قسم میخوردند به الله تبارک و تعالی (با تأکید هم قسم میخوردند) و میگفتند اگر یک پیامبری از جانب خدا بیاید ما بهترین قومی هستیم که پای او خواهیم ایستاد.
به این ترتیب آیا اینها منتظر محسوب میشوند یا نه؟ بله. در تفسیر هم میفرماید اینها چه کسانی بودند یا چه قومی بودند؟ اینها قریش بودند که در واقع فامیلهای پیغمبر محسوب میشدند (ترجمه تفسیر المیزان/ ج17/ ص81) خُب بعد از اینکه برایشان نذیر آمد چهکار کردند؟ میفرماید: «فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذیرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً»؛ یعنی در اینها اثری نداشت جز اینکه نفرتشان افزایش پیدا کرد. یعنی همینهایی که منتظر بودند.
من با همۀ احترامی که به منتظران قائل هستم، میخواهم عرض کنم که منتظران باید خائف باشند از اینکه یک چنین وضعی برایشان پیش بیاید. و در آیۀ بعد میفرماید که چرا اینها اینجوری شدند؟ ما باید رفتارها و روحیات مشرکین مکّه و کافران به رسولخدا(ص) را بشناسیم و از آنها عبرت بگیریم و از آنها فاصله بگیریم. اینها کسانی هستند که نمونههایشان در زمان ما پیدا میشود.
بگذارید یک نمونه از مخالفتهای کافران با رسولخدا(ص) را در قرآن بگویم تا ببینیم که آنها با چه چیزی مشکل داشتند و چرا با پیامبر(ص) در میافتادند؟
مشکل مخالفان پیامبر، اعتقاد به خدا نبود/ اسلام حتی برخی از احکام سختگیرانۀ آنها را آسان کرد
مجری: آنها چون منتظر بودند، طبیعتاً عبادت هم میکردند، یعنی به اندازۀ خودشان لااقل عبادت میکردند. خدا را هم قبول داشتند. اما این را تا حالا نشنیده بودم و هیچکسی این را به ما نگفته بود. ما تصور میکردیم که آنها آدمهای بتپرستی بودند و فکر میکردند این بت به دنیایشان آورده و میکُشدشان و حوائجشان را میدهد اما شما میگویید که بت را واسطه و شفیع میدانستند.
بله، وقتی که مدرسههای ما در آموزش دین، اول میآیند خدا را اثبات میکنند، خود به خود در ذهن این بچه میرود به این سمت که مشکل پیامبران، اثبات وجود خدا بوده و مخالفان پیامبران هم اصلاً خدا را قبول نداشتند. درحالیکه اینطور نبوده است! رسولخدا(ص) در میان یک قومی بوده که خدا را قبول داشتند اما خرابی هم در احکام داشتند، مثلاً میگفتند: کسی از شوهرش طلاق بگیرد، دوازده ماه باید عِده نگه دارد. اما خداوند متعال میفرماید: چرا دوازده ماه؟! سه ماه! شما که دین را خیلی سختتر کردهاید! یا مثلاً میگفتند که فلان شتر(یک نوع از شترها) حرام است خورده بشود. خداوند متعال فرمود اینها هیچکدام حرام نیست، چرا الکی به خودتان حرام میکنید؟ ببینید اینها حتی در دینداری هم به خودشان سختتر میگرفتند!
مجری: یعنی وقتی پیامبر(ص) آمد راحتتر شد؟
بله در خیلی از موارد راحتتر شد. بعضیها به بنده ایراد گرفتند که «شما چه میگویید؟! درست است که قبل از اسلام هم طواف میکردند اما گاهی لخت میشدند و طواف میکردند!» انگار همۀ زشتیهای عالم در این لختشدن آنها بوده است! به ایشان عرض کردم که آنها میدانستند با لباس معمولی نباید طواف کنند، لذا میرفتند لباس کرایه میکردند. یک زنی رفت لباس کرایه کند اما به او کرایه ندادند، گفتند اینقدر پول بده. گفت من اینقدر پول ندارم بدهم، لذا بیلباس طواف کرد. ولی اینطور نبوده که همه بخواهند این کار را انجام بدهند یا بخواهند توهین کنند. بلکه میخواستند یک مقرراتی را رعایت بکنند، منتها زیاد و کم کرده بودند و خرابش کرده بودند. از این مسائل، بعد از رسول خدا هم اتفاق افتاد و ده سال نگذشته بود که برخی مقررات را خراب کردند.
مجری: پس اینها مشکلشان با پیامبر(ص) چه بود؟
بزرگترین جهاد پیامبر علیه کفار (جهاد کبیر) سرِ یک موضوع سیاسی بود
خداوند به پیامبر(ص) میفرماید: «فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً» (فرقان/52) این آیۀ قرآن یک آیۀ استثنایی است؛ چون بزرگترین دستور جهاد به پیامبر اکرم(ص) در این آیه است؛ جهادی بدون شمشیر، بهنام جهاد کبیر. ما معمولاً جهاد اکبر شنیدهایم. جهاد اکبر یعنی خودسازی و در مقابل جهاد اصغر است، جهاد اکبر یعنی جهادی که بزرگتر از جهاد اصغر باشد. اما جهاد کبیر یعنی جهادی که مطلقاً بزرگ است. حالا جهاد کبیر که در این آیه آمده است و بدون شمشیر هم هست، علیه چه چیزی است؟ کفّار چه چیزی گفتند که رسولخدا(ص) باید علیه آنها جهاد کبیر بکند؟
وقتی بنده عرض میکنم که مسئله سیاسی است، بعضیها از این کلمه، استیحاش میکنند. جهاد کبیر نه موضوعش بت بوده، نه موضوعش این عبادتهای تحریفشده بوده، نه موضوعش آن احکام مندرآوری و بعضاً سختتر شده بوده است، موضوعش اینها نیست، بلکه موضوعش یک موضوع سیاسی است.
میفرماید «فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً»؛ از کافران اطاعت مکن و با آنان جهاد کن، جهادی سنگین! این جهاد هم با شمشیر نیست، چون پیامبر(ص) هنوز در مکّه هستند. پس جهاد سنگینی است که بدون شمشیر است؛ یعنی درگیری خیلی سخت!
میفرماید: «فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ» از کافران اطاعت نکن. مگر آنها چه گفته بودند که پیغمبر نباید از آنها اطاعت بکند؟ بنده اگر این آیه را بخوانم اصلاً احتمال نمیدهم کافران گفته باشند که «پیامبر بیا مثل ما مِیگساری کن یا بتپرستی کن، بیا مثل ما دختر زندهبهگور کن و...» اصلاً بعید است یکچنین حرفی زده باشند چون رسولخدا(ص) قبل از بعثت هم آن کارها را نمیکرد. معلوم است که رسول خدا این کارها را انجام نخواهد داد. آنها هم اینقدر احمق نیستند که یکچنین حرفی بزنند. پس چه پیشنهادی دادند که خداوند متعال میفرماید «از آنها اطاعت نکن و با آنها جهاد کبیر بکن»
ببینیم در آیۀ قبل چه میفرماید: «وَ لَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فىِ کُلِّ قَرْیَةٍ نَّذِیرًا» (فرقان/51) آنها میگفتند یا رسول الله، شما برای شهر مکّه پیغمبر هستید؛ این قبول، اما به خدا بگو برای مدینه هم یک پیغمبر بفرستد، برای طائف هم یک پیغمبر بفرستد. هر قومی یک پیغمبر داشته باشد تا اختلاف نشود. آیا این حرف بدی است؟ آیا این مصلحتاندیشی جالبی نیست؟ یعنی تو پیغمبر ما باش، آنها هم برای خودشان یک پیغمبر داشته باشند. مثلاً برخی از طائف آمده بودند و گفته بودند که شما پیغمبر قریش هستی (یعنی پیغمبری ایشان را انکار نمیکردند) شما پیغمبر هستی قبول، اما به خدا بگو یک پیغمبری هم مثلاً برای طائف بفرستد.
در واقع آنها از نظر «مدیریت قومی» نمیخواستند آن قوم بیاید زیر سرپرستی یک نفر از این قوم قرار بگیرد. این مسئلۀ سیاسی هست یا نیست؟ این مسئله اعتقادی نبود، چون آنها با نبوّت مشکل نداشتند، بلکه با این شخص مشکل داشتند. خداوند در این آیه به پیامبر میفرماید که «از آنها اطاعت نکن» اینها به ظاهر دارند یک حرف مصلحتاندیشانه میگویند. بهظاهر هم حرف بدی نیست. یعنی آن پیامبر برای قوم خودش باشد، بالاخره هر قومی برای خودش یک فرهنگی دارد، لذا یک پیغمبری هم برای خودش داشته باشد تا اختلاف نشود. پس آن کافرها آدمهای زیاد پَرتی هم نبودند.
مؤثرترین حرف دشمنان علیه پیامبر(ص)، یک حرف اخلاقی بود؛ گفتند «او میخواهد اختلاف بیندازد!»
بنده نمیخواهم از جاهلیت دفاع کنم، ولی در آن جلسهای که با هم شورا کردند که «علیه رسولخدا چه بگوییم که بتوانیم فرمان قتلش را صادر کنیم؟ چه بگوییم که بتوانیم مردم را از کنارش پراکنده کنیم؟» بعد از مشورت، به یک حرف اخلاقی رسیدند!
آنها بعد از مدتها مبارزه با پیامبر(ص)، یک شورا گرفتند، یکیشان گفت که بگوییم ایشان دیوانه است. پیرمرد جلسه گفت: نه، ایشان دیوانه نیست هر کسی از نزدیک ببیند، این را میفهمد. یکی گفت: بگوییم که ایشان ساحر است، جنزده است، یا شاعر است... این پیشنهادها را یکی یکی رد کردند. بعد گفتند: پس چه حرفی علیه او بزنیم که به او بچسبد؟ گفتند بگوییم که او بین خانوادهها اختلاف میاندازد. بین پدر و پسر اختلاف میاندازد. ما میخواهیم کسی که اختلاف میاندازد را از بین ببریم.
من یک چنین جامعهای را اسمش را میگذارم «جامعۀ اخلاقی»؛ هرچند ناقص، هرچند پُر ایراد، ولی جامعهای که به این نتیجه میرسد، طبیعتاً باید یک جامعۀ اخلاقی باشد و الا این حرف در آن جامعه، نمیگیرد. گفتند باید علیه پیامبر، بگوییم که «شما چرا اختلاف میاندازی؟» ببینید حرفشان چقدر اخلاقی بود! مؤثرترین حرفی که علیه پیغمبر، مطرح کردند یک حرف اخلاقی بود.
نگفتند او مِیگساری نمیکند، او بتپرستی نمیکند و... شما این فضا را در تاریخ اسلام ببینید که دارند از اخلاق سوءاستفاده میکنند علیه مدیریت و رهبری پیامبر. حالا در مورد علّتهای مخالفت با پیامبر بیشتر باید صحبت کنیم. اینجا من یک نمونه آیۀ قرآن را آوردم. باز به آیات دیگر قرآن در روزهای بعد خواهیم رسید تا ببینیم که آنها دردشان چه بود؟
نمیشود پذیرفت که دشمنی با پیامبر، به دلیل تغییر برخی احکام حج و عبادات باشد
واقعاً نمیشود قبول کرد که یک قومی با سختی برای طواف خانۀ خدا بیایند و رسول خدا مثلاً به آنها بفرماید که طواف نباید اینگونه انجام شود، باید آنگونه باشد... اینها هم بگویند «نه، چرا گفتی اینگونه باشد؟! ما شما را میکُشیم!» این حرف که کشتن ندارد! یا مثلاً آنها برای سجده، روی زمین میخوابیدند. پیامبر(ص) هم بفرماید که نخوابید و مثلاً چمباتمه بزنید و اینگونه سجده و رکوع انجام بدهی... آنها هم بگویند که «نه، ما شما را میکشیم!» اصلاً آدم نمیتواند این نوع دشمنی را قبول کند! معقول نیست که به این دلیل، با پیامبر دشمن بشوند و بخواهند ایشان را بکشند!
اگر دلیل دشمنی آنها با پیامبر(ص) این مسائل نبوده، پس دردشان چه بوده؟ دردشان «درد سیاسی» بوده. کمکم که بحث را جلو ببریم، میبینیم که این درد سیاسی دقیقاً چیست و چگونه تولید میشود؟ در آیات قرآن هم هست که این مشکل، در چه آدمهایی تولید میشود؟ و آن چه سیاستی بود که بعد از پذیرش رسولخدا(ص) به عنوان پیغمبر و رهبر خودشان، باز هم پای آن نایستادند؟ یعنی حتی آنهایی که به پیامبر ایمان آوردند هم پای سیاست پیغمبر نایستادند.
باید نمونههای مختلفی را در تاریخ بررسی کنیم و ببینیم که آیا مشکل آنها با پیغمبر واقعاً نمازخواندن بود، مشکل اعتقادی بود، مشکل اخلاقی بود یا چیز دیگری بود؟ وقتی شما مشکلات را نگاه میکنید، میبینید آنهایی که ایمان نیاوردند که انگیزههایشان در حقیقت (چنانکه قرآن کریم میفرماید) مناسبات سیاسی و موضوع قدرت بود؛ حتی ثروت هم نبود. گفتند «یا رسول الله ما ثروت خانۀ کعبه و مال فراوان در اختیار تو میگذاریم...» اما پیامبر(ص) فرمود اگر خورشید را در دست راست من قرار بدهید و ماه را در دست دیگرم بگذارید، نخواهم پذیرفت. پس برای آنها موضوع ثروت، مطرح نبود، حتی یک نوعی از مدیریت رسولخدا(ص) را قبول داشتند و گفتند تو بیا رئیس ما بشو، ولی نگو من پیغمبر هستم. (جَمَعْنَا لَهُ مَالًا حَتَّى یَکُونَ أَغْنَى رَجُلٍ فِی قُرَیْشٍ وَ نَمْلِکُهُ عَلَیْنَا، فَأَخْبَرَ أَبُوطَالِبٍ رَسُولَاللَّهِ ص بِذَلِکَ، فَقَالَ: لَوْ وَضَعُوا الشَّمْسَ فِی یَمِینِی وََ الْقَمَرَ فِی یَسَارِی مَا أَرَدْتُه...؛ تفسیر قمی/ج2/ص228)
باید دید که ریاست شخص پیغمبر بهعنوان «رسولخدا» با ریاست معمولی چه فرقی دارد که با آن مخالفت میکردند؟ خُب این مخالفتها مربوط است به ابتدای بعثت. حالا تصور کنید که ده سال گذشته است و یک عدهای اسلام آوردهاند. الآن مهمترین انتظاری که داریم طبیعتاً باید این باشد که آیا آن سیاستی که دشمنان پیامبر(ص) با آن مخالفت میکردند جا میافتد یا نه؟ ده سال دیگر هم صبر کردیم تا غدیر خم شد و دیدیم آخرش هم جا نیفتاد!
بعد از پیامبر(ص) هم بیست و پنج سال دیگر صبر کردیم تا امیرالمؤمنین(ع) آمد. آن چه سیاستی است که امیرالمؤمنین علی(ع) میخواهد جا بیندازد، اما باز هم جا نیفتاد؟ و ما الآن منتظر تحقق آن نحوه از سیاست هستیم. ما اگر میخواهیم برای مقدمهسازی آماده بشویم، باید بدانیم که آن نحوه از سیاست چگونه است.
پس آن بدیهایی که از عرب جاهلی در قرآن و روایات آمده چه میشود؟
ما اگر تاریخ اسلام را ورق بزنیم و دقیق مطالعه کنیم میبینیم که در بین قریش و مردم مکه (در دوران جاهلیت) در کنار همۀ ایرادهایی که داشتند-که برخی از آن ایرادها طبیعی بوده، چون مدتها بوده پیغمبری نیامده بود- یک مسائلی وجود دارد که این مسائل نشان میدهد یک ارزشهایی هم در اخلاقیات و در معنویات برای آنها وجود داشت. مثلاً اینکه حج را رها نکرده بودند، هرچند برخی احکام را به غلط انجام میدادند، کمااینکه الآن هم بعضیها هستند که برخی از احکام حج را اشتباه انجام میدهند. لذا میتوان گفت که اینطور اشتباهها و خطاهای مردم مکه در دوران جاهلیت، قابل تحمّل است.
بعضیها از بنده میپرسند: پس آن بدیهایی که از قریشِ دوران جاهلیت در زبان امیرالمؤمنین علی(ع) و در زبان قرآن آمده، چه میشود؟ چرا شما میگویید که آنها خوب بودند؟!
اولاً بنده نمیگویم که آنها بهطور مطلق، خوب بودند، میگویم «یک خوبیهایی داشتند و اینطور نبوده که از وادی، پرت باشند» مثلاً اینکه «خدا آشنا» بودند. کمااینکه قرآن صریحاً میفرماید که آنها به خالقیّت خدا مؤمن بودند (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ؛ زخرف/87) باید در یک جلسهای اینها را توضیح بدهیم که آن بدیهایی که از قریش گفته میشود، با این خوبیها قابل جمع است. ولی بنده از این خوبیها انتظار دارم که آنها با پیامبر(ص) بهتر برخورد کنند.
اگر دلیل دشمنی با پیامبر «قومگرایی» بوده، چرا قومِ خود پیامبر بیشتر از بقیه با او دشمنی کردند؟
مثلاً یکی از بدیهای مردم قریش و مردم آن زمان را اینطور میگویند که آنها قومگرا بودند و این یکی از بدیهای آنها بود. بنده میگویم «مگر آنها قومگرا نبودند؟ پس چرا قوم پیغمبر(ص)-که همان قریش بودند- بیشتر از بقیه، میخواستند پیغمبر را بکشند؟»
بعضیها میگویند که مردم آن زمان، بهدلیل قومگرایی، در مقابل پیامبر(ص) و دین اسلام ایستادند، اما این تحلیل درست نیست، چون در این صورت، قومِ خود پیامبر(ص) به خاطر قومگرایی، باید پای ایشان و دین او میایستادند و قبول میکردند. درحالیکه این اتفاق نیفتاد. تنها دشمن پیامبر که صریحاً اسمش در قرآن برده شده، «ابولهب» است که در واقع فامیل پیامبر(ص) بود. «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ» (مسد/1) اینجا خداوند دارد به ما نشان میدهد که ببینید درگیری سر مسائل قومی نیست و الّا این ابولهب از قومِ پیامبر است. پس درگیری سر چیز دیگری است. خداوند دارد به ما آدرس میدهد که برویم آن قصۀ اصلی را پیدا کنیم.
مردم زمان جاهلیت، خالقیت خدا را قبول داشتند ولی میگفتند «خدا زیاد در زندگی ما دخالت نکند!»
من در مورد این آیات قرآن یک توضیح کوچک بدهم. اینهایی که خالق را قبول داشتند، پس چه چیزی را قبول نداشتند؟ ربوبیّت خدا را قبول نداشتند؛ خالقیّت خدا را قبول داشتند. در واقع میگفتند «خدا زیاد در زندگی ما دخالت نکند!» آنها دخالت خدا را تا یک حدی قبول داشتند، از یک حدی به بعد قبول نداشتند. یعنی اینکه آنها میگفتند: ما احکام خدا را هم اجرا میکنیم، ولی بگذار انتخاب کنیم. ما احکام خدا را اجرا میکنیم، ولی یک پیشنهادهایی هم داریم...
الان شما کسانی را نمیبینید که خدا را قبول دارند اما حاضر نیستند احکام خدا را اجرا کنند و در احکام خدا نظر میدهند؟
مجری: مثلاً چه کسانی؟
مثلاً سکولارها. اینها کسانی هستند که دین را تا یک جایی قبول دارند، خدا را تا یک جایی قبول دارند. حتی ممکن است جلسۀ دعا هم بروند و البته میروند و نماز هم ممکن است بخوانند. اما از یک جایی به بعد، راحت میگویند «اگر قرآن هم گفته باشد، ما این را کنار میگذاریم» بعضیها خیلی راحت این را میگویند و اصلاً به یک قسمتهایی از دین، دیگر نگاه نمیکنند. خب این با جاهلیت چه فرقی میکند؟
بیشترین نهیای که خداوند متعال در قرآن به پیامبرش فرموده این است که «وَلا تَتَّبِع أَهواءَهُم» (شوری/15) یعنی حرف مردم را گوش نکن! پس آن زمان رایج بوده که پیغمبری میآمده و دیگران نظر میدادند و نظر خود را تحمیل میکردند؟ لذا در مقابل رسولخدا(ص) هم میترسیدند از قدرتگرفتن پیامبری که دیگر نظر آنها را قبول نکند؟
البته از این حرف، میشود برداشت اشتباه داشت و آن اینکه پیامبر اکرم(ص) اصلاً از مردم نظر نمیگرفت. اتفاقاً ایشان خیلی هم نظر میگرفت و اتفاقاً خیلی از نظرات مردم را هم گوش میکرد، اما حد داشت، از یک حدی به بعد، حرف آنها را گوش نمیکرد و حرف خدا را میزد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سخنرانی استاد پناهیان با موضوع 《 تاریخ بعثت و عصر ظهور 》 برنامه وقت سحر شبکه افق ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰
جلسه پنجم
مشکل اصلی قریش و مشرکین مکه با پیامبر(ص)، سرِ قدرت و سیاست بود
مجری: شبهای قبل دربارۀ این صحبت کردیم که مردم مکه در زمان جاهلیت هم خدا را میپرستیدند و خیلی از اعمالشان درست بود، خودِ پیامبر را هم دوستش داشتند. پس کدام حرف پیغمبر را قبول نمیکردند؟ مگر پیغمبر چه میگفت؟
آن مقدماتی که بنده عرض کردم از برخی خوبیهایی که بین قریش بود و بعضی از خوبیهایی که بین مردم مکّه وجود داشت، برای ایجاد و تقویت همین سؤال بود. چون خیلیها که امروز با دین آشنا هستند میگویند در دین، سیاست هم هست. ولی توجه ندارند به اینکه اصل ماجرا این بوده و به نوعی میشود گفت تمام دعواها سرِ این قصه و غصۀ سیاست و قدرت بوده است.
در اینباره باید با تأمل بسیار دقیقی و با موشکافی جزئیات تاریخ و برخی روانکاویها و برخی مباحثی که مربوط به روانشناسی اجتماعی میشود، به نکات عمیقی رسید. همین که بنده عرض کنم «دعوا سرِ سیاست و قدرت بوده» باز هم قصه را روشن نمیکند. باید با یک دقتی، دربارۀ چرایی و چگونگی این موضوع تأمل کرد، یعنی اولاً «چرا دعوا سرِ سیاست بوده» و ثانیاً «چگونه این دعوا شکل گرفت»
نمیشود قبول کرد که دعوای آنها با پیامبر، سرِ اخلاق و اعتقادات باشدحالا در جهت فرمایش شما که گفتید رسولخدا(ص) از نظر اخلاقی بین مردم مقبول بود، و آنها برخی از احکام را هم اجرا میکردند، نکتهای را عرض کنم. وقتی که مردم دارند احکام را اجرا میکنند اگر یک کسی بیاید شکل دقیقِ احکام را به آنها بگوید، آیا او را میکُشند؟ وقتی مردم یک اخلاقیاتی را دارند رعایت میکنند، اگر یک نفر بیاید و این اخلاقیات را تکامل بدهد، او را میکشند؟ وقتی یک عدهای خدا را میپرستند، اگر یک کسی بیاید و اعتقادات آنها را اصلاح بکند، باید او را بکشند؟
بنده از نوجوانی هم نمیتوانستم قبول کنم که دعوا سرِ اعتقادات بوده، دعوا سرِ بت بوده، که مثلاً «بت ما را نشکن! ما اینقدر این بت را دوست داریم که اگر تو دست به آن بزنی، تو را میکشیم!» اصلاً نمیتوانم این را بفهمم که در آن فضا بهخاطر چنین مسائلی جنگ راه بیفتد. بعدها که یکمقدار بیشتر مطالعه کردیم، دیدیم دعوا سرِ مسائل دیگری بوده که آن را با یکمقدار مقدمه و توضیح میخواهم عرض کنم.
چرا بعثت پیامبر، چالش سیاسی ایجاد میکند؟*دلیل اول: پیامبر برای هدایت مردم، نیاز به «فضای آزاد» داردوقتی رسولخدا(ص) به رسالت، مبعوث میشوند و میخواهند مردم را هدایت کنند؛ مأمور هستند که مردم را به سوی خدا ببرند، اما این هدایت که اجباری نیست، «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» (بقره/256) هر کسی دوست دارد بیاید. باید این هدایت در یک فضای آزاد باشد. پیغمبر که مردم را فریب نمیدهد که بهسوی خدا ببرد. پیغمبر که مردم را با زور یا با زر نمیخواهد به مسلمانی وادار کند. در یک فضای آزاد باید مردم را به سوی خدا ببرد. وقتی پیغمبر میخواهد در یک فضای آزاد مردم را به سوی خدا ببرد پس لازم است که این فضای آزاد برای هدایت مردم، فراهم بشود.
هر پیامبری که میآید و میخواهد کاری در جهت هدایت مردم انجام بدهد، نیاز به فضای آزاد دارد. اگر فضای آزاد نباشد پیغمبر نمیتواند کارش را انجام بدهد. حالا پیامبر گرامی اسلام آمده است و در یک فضایی مثل فضای مکّه شروع کرده به تبلیغ دین. اما یک عدهای بودند که نمیخواستند اجازه بدهند این فضا برای پیغمبر، آزاد باشد. دلیلش را بعداً عرض خواهم کرد.
پیامبر مجبور است با زورگویان بجنگد تا برای مردم فضای آزاد ایجاد کندپیامبر گرامی اسلام غیر از اینکه پیام را باید به مردم برساند تا هرکسی دلش خواست بیاید، باید این مردم هم اولاً مردمِ آزادی باشند یعنی تحت ستم قدرتها نباشند. باید به ستمگرها بگوید که «این را رها کنید، شاید او بخواهد دین را انتخاب کند.»
قرآن میفرماید «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» طبیعتاً پیامبر خدا نمیخواهد کسی را با زور و اکراه به دین وادارد کند، اما دیگران دارند به مردم زور میگویند. لذا پیامبر مجبور است با زورگویان بجنگد تا برای مردم، فضای آزاد را ایجاد کند.
مولوی در اینباره یک شعری دارد که میگوید اصلاً آزادی از انبیاء و ولیّ خداست: «کیست مولا آنکه آزادت کند...» چرا مولا میخواهد ما را آزاد کند؟ برای اینکه میخواهد در یک فضای آزاد با ما حرف بزند. وقتی که ما اسیر هستیم، وقتی که ما برده هستیم، وقتی که ما ضعیف و تحت ستم هستیم، پیغمبر با ما چه حرفی بزند؟
پس رسول خدا کارش این است که بیاید در جامعهای که میخواهد هدایتش کند، قدرت را از زورگویان بگیرد تا مردم آزاد باشند و آنوقت اگر خواستند دین را انتخاب کنند و اگر نخواستند انتخاب نکنند. در اینباره دو تا نکتۀ دیگر هست که شاید دهههای بعدی به آن بپردازیم که «این آزادی را چگونه فراهم میکند و مردم در ایجاد و حفظ این آزادی چه نقشی دارند و چه مسئولیتی دارند؟» چون خودِ پیامبر به تنهایی و با ملائکۀ الهی نمیآید این کار را بکند، که البته این بحث دیگری است و بعداً باید به آن بپردازیم.
پیامبر اول باید جامعه را از بردگیِ زورگوها آزاد کند تا فضا برای هدایت مردم فراهم شودپس پیامبر اول باید جامعه را از بردگی آزاد کند، از دست قدرتهای زورگو آزاد کند بعد با مردم حرف بزند. ممکن است پیامبر در یک جامعهای که زورگویان حاکم هستند، بتواند چهار نفر را جذب کند، ولی چهل نفر را نمیتواند جذب کند. ممکن است چهل نفر را جذب کند، ولی چهارصد نفر را نمیتواند جذب کند. یکچنین نسبتی برقرار است. آنوقت آن کسانی که در شرایط سخت و تحت ستم قرار دارند و میآیند به او میگروند (مثل عماریاسر و پدر و مادرش که میآیند و البته پدر و مادر او تکهتکه میشوند و عماریاسر این وسط میماند) پیامبر(ص) اول این عماریاسرها را جمع میکند و میرود به کمک آنها یک لشکر و سپاه درست میکند که با زورگوها بجنگد.
پس ذات ایجاد فضای مناسب برای هدایت، جنگ لازم دارد، منازعۀ قدرت، لازم دارد، واردشدن به عرصۀ سیاست لازم دارد. چون اگر شما وارد معادلۀ قدرت نشوید و در عرصۀ سیاست، قدرتهای زورگو را کنار نزنید، اصلاً نمیتوانید هدایت کنید. پیغمبر خدا و انبیاء الهی مسئولیتشان چیست؟ فرمود «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» (نساء/64) ما هیچ پیغمبری نفرستادیم مگر اینکه فرمانده باشد. چرا فرمانده باشد؟ بگو فقط پیغامبر باشد، به فرماندهی چه نیازی دارد؟ بگو پیغامش را به ما بدهد و برود دنبال کار خودش؛ حالا ما میپذیریم یا نمیپذیریم! خداوند میفرماید که در جوامع بشری، مناسبات قدرت برقرار است و من ایشان را مأمور کردهام که حتماً پیام را برساند، او مبلّغ است، خبرگزاری نیست که فقط بخواهد خبر بدهد.
یک نفر آمد گفت «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نَبِیءَ اللَّهِ» رسولخدا(ص) فرمود من «نَبِیءَ اللَّهِ» بهمعنای خبردهنده نیستم؛ من «نَبِیُّ اللَّهِ» به معنای «برگزیدۀ خدا» هستم. (قَالَ أَعْرَابِیٌّ لِرَسُولِ اللَّهِ ص السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نَبِیءَ اللَّهِ قَالَ لَسْتُ نَبِیءَ اللَّهِ وَ لَکِنِّی نَبِیُّ اللَّهِ ؛ معانیالاخبار/ص114) اگر این روایت درستی باشد(که البته روایت قویای نیست) آنوقت این ترجمۀ فارسیای که ما میگوییم «پیامبر» اشتباه است. پیامبر یعنی کسی که پیغام خدا را میآورد و دیگر به بقیهاش کاری ندارد. اما برگزیدۀ خدا و رسولخدا درست است. نبیّ الله یک معنایش این است که من از جانب خدا برگزیده شدهام برای هدایت جامعه.
پیامبر نیاز به قدرت دارد؛ نه برای اینکه مردم را بهزور ببرد بهشت! برای اینکه مردم را آزاد کندتا میگویید «هدایت» در داخل آن عنصر قدرت هم هست؛ نه برای اینکه پیامبر، به زور مردم را ببرد بهشت، نه برای اینکه به زور مردم را مسلمان کند، بلکه برای اینکه مردم را آزاد کند تا بتوانند ایمان بیاورند و دین را بپذیرند. البته ما طعم این حرف را و اصلش را بعد از ظهور خواهیم چشید. وقتی که ببینیم امامزمان ارواحنالهالفدا مردم را از فشارها خلاص میکند، بعد میفرماید «حالا اگر خواستید، دین داشته باشید» حتی بعضیها در زمان حکومت امام زمان هم مسلمان نمیشوند اما کسی آنها را نمیکشد و با آنها کاری ندارد.
بعد از ظهور حضرت ولیعصر ارواحنالهالفداه، دیندار شدن اصلاً زورکی نیست؛ اما حضرت، زورگوها را کنار میزند. مولوی میگوید: «کیست مولا آنکه آزادت کند؛ بند رقیت ز پایت بر کند» بعد میگوید «چون به آزادی نبوت هادیاست؛ مؤمنان را ز انبیا آزادیاست» اصلاً آزادی از انبیاء است. الآن بعضیها مثل روشنفکرهای غربزده فکر میکنند که آزادی از غرب آمده و یک مفهوم غربی است!
آزادی لازمۀ دین است/ پیامبر نمیخواهد کسی را بهزور، هدایت کند ولی مأموریت دارد فشار زورگوها را از سر مردم برداردآزادی لازمۀ دین است؛ اگر آزادی نباشد دین نمیتواند در جامعه، کِشت بشود و بذرش کاشته بشود و نهالش رشد بکند. لذا هر پیغمبری میآید اول با فرعونِ آن جامعه درگیر میشود، برای اینکه که ملت خودش را آزاد کند، بعد که ملّتش را آزاد کرد به مردم میگوید «این راه هدایت است...» مثل حضرت موسی که فرعون را زد، بعد به بنیاسرائیل فرمود بفرمایید دینداری کنید. آن مردم هم یک کمی دینداری کردند اما بعدش دینداری نکردند. این بزرگترین قصۀ قرآن است، بیشترین قصۀ انبیاء در قرآن، دربارۀ حضرت موسی و قوم اوست که داستان نمادین فوقالعادهای است.
حالا پیامبر گرامی اسلام که در مکه مبعوث شدند، درگیریشان با کیست؟ درگیریشان با کسانی نیست که یک اعتقاداتی دارند، یعنی درگیری ایشان با ایمان مردم و ادیان موجود در مکه نیست، در واقع همۀ آن ادیان را دارد تکامل میدهد و میگوید: «اگر تو به این ادیان علاقهمند هستی و اگر صفای باطن داری، چه بهتر! خب بیا این دین کاملتر را بگیر!» رسولخدا(ص) نمیخواهد به کسی زور بگوید، ولی مأموریت دارد فشار زورگوها را از روی مردم بردارد. این یک مقدمه.
*دلیل دوم: پیامبر یک نظام ارزشی جدید میآورد، لذا ساختار قدرت جامعه بههم میریزدمقدمۀ دوم اینکه وقتی رسولخدا(ص) آمد و یک نظام ارزشیای را بنا نهاد، این نظام ارزشی، طبیعتاً ساختار قدرت جامعه را بههم میریزد. لذا اگر شما در آن جامعه، آدم حسابی بودی و جایگاهی داشتی، دیگر معلوم نیست بعد از آمدن این نظام ارزشی شما را قبول کنند. این به کسانی که از قبل در جامعه، قدرت پیدا کرده بودند، برمیخورَد؛ مثل ابوجهل، او میگوید با آمدن پیامبر، اولاً خودش که رئیس میشود، ثانیاً به ما دیگر چیزی نمیرسد، چون ما آدمِ این ارزشهایی که ایشان میگوید، نیستیم. لذا این افراد، در جنگ بدر لشکر درست میکنند تا پیغمبر را بکشند. این افراد سعی میکنند یاران پیامبر را بکشند. این هم یک مقدمه.
پس وقتی دین آمد یک نظام ارزشیای را برقرار میکند که در آن نظام ارزشی، بعضیها نمیتوانند تنفس بکنند. مثل امام خمینی(ره) که آمد یک نظام ارزشیای را ایجاد کرد و کسانی که اشرافیمسلک بودند نمیتوانستند دیگر در این فضا تنفس بکنند. اینها سهمشان از بین میرود و دیگر در این جامعه ارزش ندارند. البته نه ثروتمندها! یک ثروتمندِ خوب ممکن است باشد و کسی به او کاری ندارد؛ از ثروتمندهای خوب در کنار امام هم بودند که به شهادت رسیدند «گروه فرقان» آنها را ترور کرد، چون میگفت: شما ثروتمندهایی هستید که در خدمت امام هستید، پس باید شما را کشت!
چه کسانی با این نظام ارزشیِ دین، مشکل دارند؟دین یک نظام ارزشی برقرار میکند، چه کسانی با این نظام ارزشی مشکل دارند؟ آیا گناهکارها با آن مشکل دارند؟! آمدند به رسولخدا(ص) خبر دادند که در فلانجا یک عدهای مشغول گناه هستند و اوضاع خراب است. یک نفر بلند شد و گفت: من میروم پدرشان را درمیآورم! رسولخدا(ص) فرمود شما بنشین. بعد فرمود علی جانم تو برو. علی(ع) با چشم بسته وارد آنجا شد و دست به دیوار کشید و بیرون آمد و فرمود: من کسی را ندیدم. (تحفةالاخوان فی خصائصالفتیان، کاشانی/ ص246) و (روایت مشابه: مستدرکالوسایل/ج12/ص426)
پس کسی با این گنهکارها، کاری ندارد. اما وقتی این ارزشها قدرت بعضی از افراد را میگیرد، طبیعتاً قدرتطلبها با آن کنار نمیآیند. حالا من نمونههای تاریخیاش را برای شما میخوانم؛ هم برخی از آیات قرآن را و هم برخی از شخصیتهایی که مقابل پیغمبر ایستادند.
پیامبر نظام و ساختار قدرت را در جامعه بههم میزند و به کسانی که اهلقدرت هستند برمیخورَدپس(بعد از دلیل اول که ضرورت مبارزه با زورگوها برای ایجاد فضای آزاد بود) دلیل دوم برای اینکه «چرا بعثت پیامبر تبدیل به یک چالش سیاسی بزرگ میشود؟» این است که ایشان نظام و ساختار قدرت را در جامعه بههم میزند. حتی یک عدهای (قوم بنیربیعه) آمدند به رسول خدا گفتند یا رسول الله ما حاضریم به شما کمک کنیم اما بعد از شما، ما میتوانیم در انتخاب نایب شما مشارکت کنیم؟ فرمود: نه نمیشود. گفتند: پس کمک نمیکنیم!
در واقع حرفشان این است: «شما که الان داری به ما مسلط میشوی، بعد هم نمیخواهی به ما هیچ قدرتی بدهی؟! اگر نمیخواهی به ما میدان بدهی، خب ما با شما همکاری نمیکنیم» لذا کسانی که اهل قدرت بودند امید نداشتند به اینکه در آن جامعه قدرت پیدا کنند.
*دلیل سوم: باتقواترین فرد باید رئیس بشود لذا ریاست فقط در شأن انبیاء و متقین استوقتی رسولخدا میآید، غیر از اینکه مردم را آزاد میکند و غیر از اینکه مناسبات قدرت را بههم میریزد (که این دو تا علّت است برای درگیری با پیامبر) یک اتفاق دیگر هم رقم میزند-که در روزهای بعد، باز به این اتفاق برخواهیم گشت- آن هم این است که خودش میخواهد رئیس بشود.
غیر از رسولخدا(ص) کسی نمیتواند هم رئیس بشود هم آزادی را رعایت کند؛ کار کسِ دیگر نیست، کار متّقین است. کار اولیاء خداست یا کسانی که آدمهای فوقالعاده باتقوایی باشند. هم امّقمری که نمیتواند برود در عرصۀ سیاست! یقیناً یا خطا میکند یا خیانت؛ شک نکنیم. چطور این آموزشهای دینیمان، این مطلب را برای مردم جا نینداخته است؟ آخر چقدر ما دین را غلط آموزش میدهیم!
عرصۀ سیاست خیلی پاکی میخواهد چون خطای در سیاست بهسادگی قابل کنترل نیستجز افراد فوقالعاده با تقوا نمیتوانند مدیر جامعه باشند و الا یا خطا میکنند یا خیانت. یا از قبالِ آنها، خطا و خیانتهای زیادی اتفاق خواهد افتاد و اصلاً نمیتوانند راهبردهای درست طراحی کنند!
شما به این وضع مملکت خودمان نگاه کنید که قوۀ قضائیه با سازمان بازرسی کلّ کشور و وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه و... همه مراقبند که مسئولین خطا نکنند. این چه وضعی است؟! قویترین قوۀ قضائیه را هم اگر شما در کشوری داشته باشید که مسئولین اهل خطا باشند، نمیشود از خطایشان جلوگیری کرد. شاید دو درصد از خطاها یا دو درصد از رانتخواریهایشان را بشود برد دادگاه. شاید دو درصد از خوب عمل نکردنها را بشود برد دادگاه! اینها نمیگذارند جامعه پیشرفت کند. عرصۀ سیاست خیلی پاکی میخواهد!
سیاست، پاکی میخواهد چون خطای در سیاست به این سادگی قابل کنترل نیست! یک دانه تفکیک قوای مونتسکیویی راه انداختند و یک شیوۀ توهمی ارائه دادند و گفتند که «ما اینطوری قدرت را کنترل میکنیم....» چهجوری کنترل میکنید؟ در بهترین شرایطی که اندیشمندان آمدند و این بحث تفکیک قوا را برای کنترل فساد درست کردند، این اتفاق در دنیا نیفتاده است. الآن شما بزرگترین قدرتها را در جهان میبینید که بزرگترین جنایتها را میکنند. خب با این نظام مونتسکیویی بیایید این جنایتها را کنترل کنید! چقدر آدم میکشید؟! چقدر رئیسجمهورهایتان رذل هستند! چقدر در احزاب شما آدمهای وقیحی هستند! چرا شما همه بردۀ صهیونیستها هستید؟ چرا این علوم انسانی در عرصۀ سیاست در جهان، جواب نداده است؟ دیگر این حرفها که بحث نمیخواهد؛ کافی است یک کمی اخبار جهان را مرور کنید.
مشکلاتی که در جامعه هست در اثر همینجور انتخابهاستپس مشکل سیاسی سوم (عامل سومِ مخالفت با انبیاء) این است که یک سیستمی باید برای ادارۀ جامعه باشد که عدالت برقرار بشود، آزادی تحقق پیدا کند و آدمها راحت بتوانند انتخاب کنند، هیچکسی به هیچکسی زور نگوید و... برقراری این نظام عادلانه، پاکیای در حدّ انبیاء و اوصیاء میخواهد و کسانی که مورد تأیید آنها باشند، اصلاً سیاست یعنی این! الآن در زمان ما هر کسی بلند میشود میرود کاندیدا میشود.
شورای نگهبان چهکار میکند؟ مثلاً بررسی میکند که او دزدی نکرده باشد یا دو سه تا عیب درشت را نداشته باشد. با اینها نمیشود! همین مشکلاتی که در جامعه هست در اثر همینجور انتخابهاست. شاید الآن بهتر از این نمیشود کاری کرد. ولی اگر فهم مردم در مورد بعثت انبیاء بالا برود و بدانند که چرا خدا فرمود «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» (نساء/64) آنوقت میفهمیم که دین اصلاً میخواهد برای ما معرفت و معنویت و اخلاق و احکام بیاورد، یا میخواهد برای ما رئیس بیاورد؟
مهمترین قسم قرآن، دربارۀ ولایت مطلقۀ پیامبر استآیا در قرآن آیهای سراغ دارید که خدا فرموده باشد «اگر کسی نماز نخواند، یا اگر قتل و فساد و فلان گناه را انجام بدهد، والله او ایمان ندارد»؟ اصلاً آیهای در قرآن هست که بگوید «اگر کسی این گناهها را انجام بدهد، والله ایمان ندارد؟» خُب سراغ نداریم. اما در ارتباط با امر سیاست، یک آیۀ قرآن داریم که خدا میفرماید «به خدای تو سوگند، چنین کسی ایمان ندارد...» آیهاش این است: «فَلَا وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یجَِدُواْ فىِ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا» (نساء/65) ای پیغمبر، به خدای تو سوگند، اگر در اختلافات اجتماعی پیش تو آمدند و تو یک دستوری دادی و اینها در دل خودشان یکذره در اطاعت تو احساس سختی کردند، به خدای تو سوگند که ایمان ندارند! یعنی کسی که یک ذرّه توی دلش احساس سختی کرده باشد در اطاعت از پیامبر.
یک جایی من این آیه را خواندم، یک دانشجوی محترمی بلند شد تا توانست به من بد و بیراه گفت! گفتم خدایا من که از ولایتفقیه حرف نزدم، از ائمۀ معصومین هم حرف نزدم، این آیه دربارۀ پیغمبر است و من فقط ترجمه کردم! به او گفتم: من کجای سخنم اشتباه است؟ گفت من 21 سالم هست و آدم مطلّع مذهبی هستم، چرا نباید تا حالا موضوع مهمترین قسم قرآن را فهمیده باشم که ولایت مطلقۀ رسول خداست؟ چرا من تا الان نباید فهمیده باشم که این موضوع در قرآن، برای خداوند مهمتر از همۀ موضوعات دیگر است. چرا دوران دانشآموزیام این را نفهمیدم؟
چرا بعثت یک اتفاق سیاسی است؟چرا بنده میگویم باید برویم بعثت را بررسی کنیم! چرا میگویم اگر قرار است برای روز مبعث یک نامی انتخاب بشود و الان این نام را گذاشتند «اخلاق» این باید اصلاح بشود یا تکمیل بشود؟ چون بعثت، زمان درگیری سرِ مسائل سیاسی و قدرت است و رسولخدا(ص) ساختار سیاسی جامعه را بههم زده است. چون پیامبر، اوّل باید به مردم آزادی بدهد تا بتوانند انتخاب کنند. دوم اینکه ساختار سیاسی را بههم میریزد؛ چون وقتی شما نظام ارزشی جامعه را تغییر دادی، طبیعتاً آن کسانی که اینکاره نیستند، با شما درگیر میشوند و شما باید با آنها مقابله کنی. سوم اینکه خودت(یعنی خودِ پیامبر) باید رئیس بشوی. چرا؟ چون اصلاً ریاست و مدیریت، شأن انبیاء است. کسی غیر از ایشان به این سادگی نمیتواند این کار را انجام بدهد، مگر اینکه خیلی آدم باتقوایی باشد؛ در زمان غیبت و غربت. به این سه دلیل، وقتی یک پیغمبر مبعوث میشود یعنی یک اتفاق سیاسی در شهر افتاده است.
وقتی پیامبر اکرم در شهر مکه مبعوث شدند، آنها دینآشنا و خدا آشنا بودند. ای کاش میشد چند جلسه دربارۀ این صحبت کنیم که مردم قریش دینآشنا و خداآشنا بودند و برخی از مراتب ایمان را داشتند. مثلاً یکبار ابوجهل گفت: «محمد(ص) گفته است که اگر عرب به من ایمان بیاورد، من آنها را سرور عالم خواهم کرد، خدایا اگر حرف او حق است یک بلایی سر من نازل کن که من را نابود بکند!» بعد یک دفعهای گفت: «خدایا معذرت میخواهم اشتباه کردم، بلا سر من نیاوری!» یعنی استغفار کرد و استغفارش پذیرفته شد و بلا سرش نیامد. در روایات آمده است که آیۀ قرآن نازل شد «ای پیامبر چون تو در میان آنها هستی ما بلا سرش نیاوردیم و الّا بلا میآوردیم.» یعنی ابوجهل هم این چیزها را میدانست اما نمیتوانست بپذیرد. (فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا الَّذِی یَقُولُهُ مُحَمَّدٌ ص هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ- فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ حَسَداً لِرَسُولِ اللَّهِ ص... ثُمَّ قَالَ غُفْرَانَکَ اللَّهُمَّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِی ذَلِکَ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ؛ تفسیر قمی/ ج1/ص277)
قریش چون دینآشنا بود همان آغاز بعثت فهمید که قدرت میرود دست پیامبر؛ لذا بلافاصله درگیری شروع شدتا پیامبر آمد و گفت «من پیامبر هستم» آنها چون دینآشنا بودند فهمیدند که اگر بپذیرند، قدرت میرود در دست پیامبر قرار میگیرد و قدرت دیگر دست خودشان نمیآید. یعنی بلافاصله این را فهمیدند لذا بلافاصله جنگ را شروع کردند. خُب در دوران نوجوانی برای ما این سؤال مطرح بود که چرا رسول خدا، در آغاز بعثت، مخفیانه دعوت میکردند، یا اینکه با یک گروهی در یک جا جمع میشدند؟ خُب اگر میخواهید نماز بخوانید، بروید بیرون(در کنار خانۀ کعبه) نماز بخوانید. خُب آنجا چند مدل دارند نماز میخوانند، شما هم یک مدل نماز برای خودتان بخوانید، چه اشکالی دارد؟ آنها بتهای مختلف دارند و در کنار هم بهصورت مسالمتآمیز دارند زندگی میکنند، چرا شما باید مخفی بشوید و عبادت کنید؟!
یعنی در ذهن ما این را ایجاد کردند که هر کسی در شهر مکه بخواهد سراغ خدا برود، او را میکُشند! این برداشت در ذهن خیلیها هست! وقتی با جوانها صحبت میکنم میبینم که برداشت جوانهایی که سی سال یا بیست سال بعد از انقلاب هم به دنیا آمدهاند، اینگونه است. خُب آموزش و پرورش ما کجای قصه هست؟ آیا کسی که در مکه میخواست سراغ خدا برود، او را میکُشتند؟ آخر این چه برداشت غلطی است که به جوانها دادهایم؟! طلبههای مبلّغ، شما کجای کار هستید؟ چرا برداشت عمومی مردم نسبت به صدر اسلام باید اینگونه باشد؟! آیا کسی در مکه میخواست دیندار باشد، او را میکشتند؟!
اصلاً رسول خدا از جوانیاش، عبادت سالم انجام میدهد، چرا کسی با ایشان کاری نداشت؟ اصلاً خودشان هم بعضاً مثل پیامبر(ص) برای عبادت به غار و کوه اطراف مکه میرفتند.
کلامی از یک حکیم بزرگوار، دربارۀ علت اصلی دشمنی با پیامبربگذارید من یک کلامی از یک حکیم بزرگواری را بخوانم؛ از کتابی که به حدود پنجاه سال پیش مربوط میشود، اسم این کتاب و نام نویسندۀ محترم این کتاب را نمیبرم و فقط متنش را میخوانم:
از اولی که پیغمبر ما مبعوث شد، هم دوستان و طرفدارانش و آن کسانی که از او حمایت میکردند، و هم دشمنها (یعنی کسانی که بنا بود پیغمبر با آنها درگیر بشود) هر دو گروه فهمیدند که حرف پیغمبر چیست و در این دنیا چه میخواهد بگوید. حرفی که بنده و جنابعالی هنوز درست نفهمیدهایم... این مطلبی که ما باید اینجا دربارۀ آن بحث کنیم و حرف بزنیم تا ثابت کنیم، استدلال کنیم و روشن کنیم، مطلبی است که عرب بیابانی یا شهری آن روزگار بعثت پیامبر در اولین جمله، قضیه را میفهمید. یعنی میفهمید که این پیامبر، میخواهد قدرت بگیرد و قضیه، سیاسی است. امروز ما باید با شما صحبت کنیم و بگوییم که روح توحید، عبارت است از نفی هرگونه قدرتی جز قدرت پروردگار. ابولهب همین مطلب را همان اولِ اول فهمید. ولید بن مغیره، مخزومی، ابوجهل و دیگران، همه فهمیدند؛ همان اول هم فهمیدند و دعوای سیاسی راه انداختند! فهمیدند اینی که میگوید لاالهالّاالله، اینی که میگوید معبودی جز الله نیست، فقط به یک مسئلۀ اعتقادی دعوت نمیکند، بلکه به یک مسئلۀ اجتماعی نیز دعوت میکند؛ و آن نبودن فلانیهاست در قدرت.
سخنرانی استاد پناهیان با موضوع 《 تاریخ بعثت و عصر ظهور 》 برنامه وقت سحر شبکه افق ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰
جلسه ششم
مجری: بحث ما رسید به اینجا که اگر میخواهیم منتظر ظهور باشیم، باید برویم ببینیم ظهور اسلام از کجاست. گفتید که پیامبر اگر میخواست فقط پیغامش را برساند که مخالفت چندانی با او نمیشد. پس میخواست یک کار دیگر بکند. دست ابرقدرتها را کوتاه کند تا یک جامعۀ آزاد داشته باشد و هر کسی خواست بتواند به مسیر هدایت بیاید. حالا سؤال این است که آیا فقط به خاطر علت سیاسی با پیغمبر مخالفت کردند؟ یعنی نیّت اخلاقی نداشت؟ علّت جامعهشناسی نداشت؟ و علّتهای دیگر نداشت؟
برای مقدمهسازی ظهور، باید جاهلیت قبل از بعثت و علت درگیری آنها با پیامبر را بشناسیم
ما بعداً انشاءالله به بحث ظهور هم خواهیم رسید. ولی همانطور که فرمودید ما باید بعثت نبوی را دقیق بشناسیم. اینکه تصور که جامعۀ مکّه کاملاً سیاه بودند، اشتباه است و آنوقت ما که خودمان را کاملاً سیاه نمیبینیم، مثلاً خودمان را سفید، یا خاکستری میبینیم و میگوییم «ما منتظران امامزمان(ع) خیلی با مردم مکّه فرق میکنیم، آنها که در مقابل پیغمبر ایستادند، کاملاً سیاه بودند...» در حالیکه اینطور نیست و آنها هم خاکستری بودند، آنها هم بخشیشان حتی سفید بودند اما کارشان بهجایی رسید که در مقام کشتن پیغمبر برآمدند، پس ما بترسیم از خودمان.
وقتی که خوبها یا مدّعیان خوبی، میآیند با پیامبر مقابله میکنند، ما باید حساب دستمان بیاید و مراقب باشیم ما که مدّعی خوبی هستیم، با امام زمان مقابله نکنیم. درست است؟ این خیلی قابل تأمل است. مقدمهسازی فرج، مقدمهسازی ظهور، باید با مطالعۀ دقیق جریان بعثت و جاهلیت قبل از بعثت و درگیریِ آنها با پیغمبر اکرم(ص) باشد. شناختن ظهور امامزمان(ع) که چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چه مخالفتهایی احیاناً با ایشان میشود؟ و ما قبل از ظهور چهکار باید بکنیم، این منوط است به اینکه ما برگردیم ببینیم چه اتفاقی در بعثت افتاد؟
البته فعلاً نمیخواهیم دربارۀ ظهور امامزمان(ع) صحبت کنیم، لذا برمیگردیم به داستان بعثت. در ماجرای بعثت همانطور که شما فرمودید اینها زمینههای دینی داشتند. خدا را به عنوان خالق قبول داشتند. مثلاً اصطلاح «باسمکَ اللَّهُمَّ» عبارتی بود که آنها وقتی میخواستند شروع کنند از این عبارت استفاه میکردند. یعنی بهجای بسم الله الرحمن الرحیم میگفتند «باسمکَ اللَّهُمَّ» که البته خیلی قشنگ است. وقتی پیامبر آمد «الرحمن الرحیم» را هم به آن اضافه کرد.
مخالفت سران مکه با پیامبر، فقط سیاسی بود همانطور که مخالفت فرعون با موسی، فقط سیاسی بود
وقتی آنها تا حدی مذهبی هستند، تا حدی عبادت میکنند، تا حدی احکام زندگیشان درست است و اگر هم تحریف شده باز هم یک دینی است که تحریف شده و بیدینی محض نیست. اگر اینطوری هستند باید علیالقاعده از پیامبر(ص) استقبال کنند؛ ولی مخالفت میکنند. خب این مخالفت آیا مخالفت دو تا دین با همدیگر بوده یا مخالفت سیاسیون با دین پیامبر بوده است؟ من میخواهم به شما اطمینان بدهم که علت مخالفت آنها فقط سیاسی بوده است. و در آیات قرآن هم این دیده میشود.
مخالفت فرعون با موسی، مخالفت سیاسی بود یا مخالفت دینی بود؟ فرعون زور و قدرت داشت و میگفت «موسی میخواهد قدرت من را بگیرد» پس برویم موسی و یارانش را بزنیم. وقتی فرعون با موسی در میافتد، این درگیری بهخاطر دین نیست بلکه بهخاطر قدرت است. خداوند متعال به حضرت موسی فرمود: «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»؛ برو به سوی فرعون که او طغیان کرده است. حالا این را داشته باشید تا برویم سراغ بعثت پیامبر(ص).
«اجتناب از طاغوت» که رسالت انبیا است، یک بحث کاملاً سیاسی است
در آن شب اول که خدا آیه نازل کرد، به رسول مکرّم اسلام چه فرمود؟ در همان اوّلین آیات، میفرماید: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى»؛ انسان طغیان میکند تا خود را مستغنی میبیند. در واقع دارد به رسول خدا میفرماید «به مقابله با طغیان برو و طغیانکنندهها را مهار کن» و طغیان هم جنبۀ سیاسی دارد.
در آیۀ دیگری از قرآن، میفرماید هر پیغمبری را فرستادیم، این دوتا کلمه را در کنار همدیگر ذکر کرد: عبادت کنید خدا را و اجتناب کنید از طاغوت. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت» (نحل/36) دوباره میبینید بار سیاسی کاملاً آشکار میشود.
کلمۀ «اجتناب از طاغوت» کاملاً یک بحث سیاسی است، دربارۀ این کلمه ما باید بعداً صحبت کنیم، اینکه میفرماید «مردم از طاغوت، اجتناب کنند» یعنی چه؟ مگر مردم اجتناب ندارند از طاغوت؟ مگر مردم کوتاه میآیند در مقابل طاغوت؟ بگذارید بعداً دربارۀ این موضوع صحبت بکنیم.
همینجا چون بحث «طاغوت» و طغیان و فرعونها و مبارزۀ پیامبران با آنها مطرح شد که بُعد سیاسی دین میشود، این نکته را هم عرض کنم: آیةالکرسی را همۀ ما بلد هستیم، مادرهای ما این را برایمان میخواندند و به ما یاد دادند. شاید تنها آیاتی باشد که بیشترین سفارشها برای خواندنش شده است در آیۀ دوم آیتالکرسی میفرماید: «فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّغُوتِ» کسانی که به طاغوت کافر شدند، بعد میفرماید «وَ یُؤْمِن بِالله» و به خدا ایمان آوردند. یعنی کسی که اول به طاغوت، کافر بشود و بعد به خدا ایمان بیاورد، او به عروة الوثقی حق چنگ زده است. «فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انفِصَامَ لَهَا»
فقط آن ایمانی از بین نمیرود که قبلش «کفر به طاغوت» باشد
تنها جایی که ایمان ناگسستنی و ابدی است، ایمانی است که قبلش در قرآن فرموده است «فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّغُوتِ» یعنی این ایمان برای کسانی است که به طاغوت، کفر ورزیدند. حالا جالب است، وقتی رسول خدا(ص) آیةالکرسی(این سه آیه) را میخواندند، بعدش به این آیات قرآن جواب میدادند. در این آیات از حیّ و قیّوم بودن خدا سخن گفته شده، از آسمانها و زمین که ادارهاش به دست خداست و اینکه هیچکسی نمیتواند بدون اذن خدا قدرت شفاعت داشته باشد و از خیلی نکات دیگر هم صحبت شده است اما تنها پاسخی که رسول خدا(ص) به این مضامین بلند و متراکم آیةالکرسی میدادند این بود که وقتی آیةالکرسی را میخواندند صدا میزدند: «خدایا تو شاهد باش که من کافر به طاغوت هستم» (کَانَ یَقْرَأُ آیَةَ الْکُرْسِیِّ وَ یَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ کَفَرْتُ بِالطَّاغُوتِ؛ کافی/ج2/ص536)
در جاهای دیگر قرآن هیچوقت ایمان، عامل عاقبت بهخیری نیست و همیشگی نیست. مثلاً در یک آیهای میفرماید: آنهایی که ایمان آوردند و بعد کافر شدند. (إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ؛ نساء/137) در قرآن صریحاً در سورۀ منافقین و در وصف منافقین میفرماید: اینها ایمان آوردند و بعد کافر شدند. (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِم ؛ منافقون/3) در دیگر آیات قرآن هم این آمده است. یا میفرماید «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (آلعمران/102) یعنی مواظب باشید مسلمان بمیرید، چون معلوم نیست که مسلمان باقی بمانید. اما فقط در این آیه هست که میفرماید: این مؤمنین، ایمانشان از بین نمیرود «لاَ انْفِصامَ لَها» چرا؟ چون قبلش میفرماید «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» ولی حالا اگر کسی «یَکفُر بِالطّاغوتِ» نبود و فقط «یُؤمِن بِاللَّهِ» بود، این معلوم نیست عاقبت بهخیر بشود. چرا؟ چون طواغیت ممکن است او را بازی بدهند و او از طاغوت بترسد و به طاغوت، کفر نورزد. میخواهم بگویم که سیاسیبودن وجهِ این مضامین را ببینید.
رسالت انبیا، آزادسازی جامعه از «طاغوت» بوده است
مجری: این در بین همۀ پیامبران بوده و مشترک بوده؟
بله «أَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَاجتَنِبُوا الطّاغوتَ»؛ برای همۀ انبیاء بوده است و همۀ انبیاء این کار را میکردند. پس رسالت انبیاء، آزادسازی جامعه است تا مردم بتوانند آن دینی که میخواهند را آزادانه انتخاب کنند و این آزادانه انتخاب کردن تحقق پیدا کند.
امامزمان ارواحنالهالفدا هم همین کار را میکنند. چرا اول که میآیند نبرد میکنند؟ برای اینکه اول طواغیت را از بین میبرند، مردم آزاد میشوند بعد میفرمایند خب حالا این دین است...
اولین درگیریهایی که با پیامبر انجام شد از جانب طاغوت مکه بود
پس درگیریهای اولی که با پیامبر شد از جانب طاغوت بود. جالب است، ابوجهل که در رأس مخالفان و دشمنان سرسخت پیامبر بود، در روایات به او گفته شده است که او فرعون مکه بود. (قَالَ رَسُولُاللَّهِ ص اللَّهُمَّ لَا یُفْلِتَنَّ فِرْعَوْنُ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَبُوجَهْلِ بْنُ هِشَامٍ ؛ تفسیر قمی/ج1/ص267)
به ابوجهل میگفتند «ابوالحَکَم» از بس که زیرک بود و عاقلانه حرف میزند. بعد از اینکه در مخالفت و دشمنی با پیامبر(ص) شروع کرد به شکنجهکردن و جنایتهایی را انجام داد، پیامبر(ص) به او فرمود ابوجهل. از بین کسانی که غیر از بنیقُصی بودند-که تیرۀ اصلی مربوط به عبدالمطّلب و اجداد پیامبر هست- اگر کسی میخواست در آن شورای ادارۀ مکه عضو بشود، باید چهل سالش میشد. یعنی باید به یک بلوغی میرسید تا بتواند عضو دارالندوه بشود. ولی ابوجهل حدود سی سالش بود که عضو شد. چرا؟ از بس آدم باهوشی بود. (ازرقی، اخبار مکة، ج۲، ص۲۵۳؛ ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج۲، ص۲۳۰؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۱۵۵)
ابوجهل در آن مناسبات، بهقدری رشد کرده بود که دیگر نزدیک بود رسماً پادشاه مکه بشود. لذا وقتی پیامبر گرامی اسلام آمد و آن مناسبات قبلی داشت بههم میخورد، از همه بیشتر، این ابوجهل بود که صدمه میخورد. ابوجهل کسی است که جنگ بدر را راه انداخت و البته در همان جنگ هم نابود شد. ابوجهل کسی بود که در شکنجههای مسلمین نقش داشت. مادر عماریاسر را ابوجهل کشت. ابوجهل خیلی جنایت کرد. حتی بعضی از مشرکین مکه، گاهی میآمدند جلویش را بگیرند، مثل عتبه.
ابوجهل میگفت: محمد(ص) راست میگوید ولی من نمیتوانم بپذیرم همهچیز دست «بنیقصی» باشد
بگذارید یک نمونه از پلیدی ابوجهل را بگویم. مردم مکه میخواستند آمادۀ جنگ با رسول خدا بشوند (جنگ بدر) و ابوجهل داشت لشکر درست میکرد. عتبه آمد و برای مردم مکه صحبت کرد؛ یک سخنرانی مؤثر! گفت: مردم، با ایشان نجنگید. ایشان اگر واقعاً رسول خدا باشد که افتخارمان است، او بالاخره فامیل ما است، چرا باید با او بجنگیم؟ و اگر پیامبر هم نباشد خودش نابود میشود. یک سخنرانی کرد و مردم تحت تأثیر سخنرانیاش قرار گرفتند.
ابوجهل گفت الآن اگر برگردیم، این با سخنرانیاش، موقعیت اجتماعی بالاتری پیدا میکند و به موقعیت من لطمه میزند. به عتبه هم حسادت کرد. گفت من نباید بگذارم سخن این (عتبه) بگیرد. گفت: عتبه، تو ترسیدهای که داری این را میگویی! این حرف را بین مردم انداخت و عتبه مجبور شد از حرفش کوتاه بیاید. ببینید او فقط حسادتش با پیغمبر نبود. (ثم جلس عتبة على جمله فسار فی المشرکین من قریش یقول یا قوم أطیعونی و لا تقاتلوا هذا الرجل و أصحابه... فحسده أبوجهل حین سمع خطبته و قال إن یرجع الناس عن خطبة عتبة یکن سید الجماعة ؛ شرح نهجالبلاغة لابن أبیالحدید/ ج14/ص124)
این آقای ابوجهل کسی بود که وقتی یک نفر از او خصوصی پرسید که واقعاً این پیغمبر راست میگوید؟ گفت خب معلوم است که راست میگوید! او که دروغگو نیست، ولی من نمیتوانم بپذیرم! (فقال له أبوجهل: ویحک! و اللّه إنّ محمدا لصادق، و ما کذب محمد قط؛ و لکن إذا ذهب بنو قصىّ باللواء و الحجابة و السّقایة و النّدوة و النبوّة، ماذا یکون لسائر قریش ؛ أمالی المرتضى/ج2/ص 265 و الشفا القاضی عیاض/ج1/ ص270 )
چرا میگوییم مخالفت کفّار قریش با پیامبر(ص) سرِ قدرت و سیاست بود؟
حالا اجازه بدهید بخشهایی از آن کتاب را بخوانم(همان کتابی که معرفی نکردیم و بنا شد که اسم کتاب و نویسنده را بینندگان برنامه پیدا کنند و برای ما بفرستند)
تا اینجا گفتیم که علت سیاسی مؤثر بود، حالا بخشهایی از متن این کتاب را ببینید. بنده جرأت نمیکردم بگویم که علت، فقط سیاسی بود، ولی در این کتاب، اینطور نوشته است: «شما خیال میکنید که علت مخالفت کفّار قریش سردمداران کفر و ضلالت با پیغمبر، جز همین مطلب که مقام خود و موقعیت اجتماعی خود را در خطر میدیدند چیز دیگری بوده؟ آیا برای بتها دلشان میسوخت؟ اینقدر اینها مؤمن بودند؟! ما ندیدیم در طبقات بالای اجتماعی در هیچ زمانی، اینکه مردمی باشند مؤمن واقعی دلسوز فداکار برای دین که حالا مثلاً مشرکین مکّه اینجوری باشند، برای مقدسات. هر دینی و هر مقدساتی. هر کس هم در طول زمان گفته بیخود گفته، تجربه نشان داده که دروغ میگوید.» یعنی اگر میگفتند که ما دین آبا و اجدادیمان را داریم، دروغ میگفتند و در واقع میخواستند قدرت خود را از دست ندهند.
بعد میفرماید: «در آن طبقه(مثلاً در طبقۀ عاص بن فلان و امیّة بن فلان و ولید بن فلان) اصلاً معنا ندارد کسانی باشند که اینقدر وابسته و دلبسته باشند به دینشان که حالا چون پیغمبر به بتهایشان جسارت کرده اینها با پیغمبر مخالفت کنند. آنقدر ایمان قویای در آنها وجود ندارد. نمیتواند داشته باشد. البته اعتقادکی بوده، تعصّب بوده، ولی مسائل اجتماعی بالاتر از همه بود.»
ببینید، این سخنان یک انسان حکیمی است که برای دانشجویان و نخبگان سخنرانی میکرده و به کتاب تبدیل شده است. من خواهش میکنم مخاطبین ارجمند هم این کتاب را بخوانند.
دربارۀ همین موضوع، یک آیۀ قرآن هم بخوانم. میفرماید «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ» (زخرف/31) مخالفین پیامبر(ص) میگفتند: چرا این قرآن، به یکی از رجال بزرگ سیاسی ما نازل نشد که ما قبول کنیم؟ ببینید درد کجاست؟! یعنی تو آمدی و مناسبات قدرت را بههم زدی! ما اینجا آدمهای قدرتمندی داشتیم، خب قرآن به آنها نازل بشود که سیستم سیاسی ما بههم نریزد. پس ببینید، دعوا سیاسی است.
البته مخاطب ما ممکن است بگوید: «پس معنویت من چه میشود؟ حالا آنها دعوایشان سیاسی بوده است؛ معنویت تکتک ما چه ربطی به این سیاست دارد؟» این یکی از سؤالهایی است که بعداً جواب خواهیم داد.
سخنرانی استاد پناهیان با موضوع 《 تاریخ بعثت و عصر ظهور 》 برنامه وقت سحر شبکه افق ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰
جلسه هفتم
شیوۀ آموزش دین در مدارس و محیطهای عمومی اشکال دارد/ فرق بیدینی و دینداری در پذیرش اصل وجود خدا و نبوّت نیست
مجری: در برنامههای قبل، دربارۀ بعثت پیامبر و مسائلی که ایشان در ابتدای دعوت خودشان با آن درگیر شد، صحبت میکردیم برای اینکه ما هم دوباره مثل عرب جاهلیت، درگیر آن مسائل نشویم.
واقع بحث این است که شیوۀ آموزش دین در مدارسمان و در محیطهای عمومیمان اشکال دارد. وقتی که شما در آغاز آموزش دین میآیید خدا را اثبات میکنید و بعد هم نبوّت را اثبات میکنید، (حتی عدالت و معاد هم جای بحث دارد اما فعلاً همین دو واژۀ کلیدی را استفاده میکنم) این دانشآموز یا این جوان ما فکر میکند که فرق بیدینی و دینداری این است که طرف خدا را قبول ندارد یا نبوّت را قبول ندارد. در حالیکه قرآن کریم به تعبیر علامۀ طباطبایی(ره) اصلاً به این شیوه بحث نمیپردازد. ایشان میفرماید: «قرآن کریم اصل وجود خداى تعالى را بدیهى میداند یعنى عقل براى پذیرفتن وجود خداى تعالى احتیاجى به برهان نمىبیند»(ترجمۀ تفسیر المیزان/ ج1/ص596)
آنوقت ما که اینهمه خدا را اثبات میکنیم، این برای یکدرصد از آدمهای عالم است، حتی کمتر از یکدرصد! چون شبههای است که فقط بعضیها دارند نه همه. حتی عدل خدا را هم که مطرح میکنیم در پاسخ به شبههای است که برخی ایجاد کردهاند و الّا اگر شما همینجوری از کسی بپرسید «اگر خدایی در این عالم باشد، آیا عادل است؟» میگوید خب علیالقاعده اگر خدایی باشد، این خدا باید عادل باشد.
آموزش دینمان را از کجا آغاز کنیم؟
باید ببینیم که در زمان پیامبر اکرم(ص) ایشان با چه مشکلی مواجه شد؟ اگر آموزش دینمان را از رأس مشکل رسولخدا(ص) آغاز کنیم، خیلی از مسائل حل میشود. حالا اگر کسی هم سؤالی داشت، شبههاش را جواب میدهیم یا میگوییم «پاسخ شبهۀ شما در فلان کتاب هست، برو مطالعه کن» درستش این است که آموزش دین را از آنجایی شروع کنیم که رسول خدا با آن درگیر شدند. اگر از اینجا شروع کرده بودیم، دیگر لازم نبود بعد از چهل سال از انقلاب، هنوز سرِ اسلام سیاسی چک و چانه بزنیم. چون شما از آن بدوی که میخواهی آموزش دین را شروع کنی، در واقع سیاست به میدان آمده است.
در قرآن کریم وقتی میخواهد به پیامبر(ص) بفرماید که «تبلیغ خودت را علنی کن» اینطور میفرماید: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکین» (حجر/94) «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» معنایش این نیست که تبلیغ خودت را آشکار کن، یا شروع کن به تبلیغکردن. یعنی «درگیر شو». چون از همان اول معلوم بود که وقتی رسولخدا(ص) بفرماید «من پیامبر هستم» درگیریِ ایشان شروع میشود و دیروز صحبت کردیم که این درگیری سرِ مقام است.
مجری: یعنی مشکل ایشان با ابرقدرتها بود نه با دیگران؟
انبیاء الهی با «کافرین» به معنای «افراد بیخدا» مواجه نبودند
من حتی میخواهم از این بالاتر عرض کنم و بگویم که چرا در کلّ قرآن اینگونه است؟ چون انبیاء الهی با «کافر» به معنای «بیخدا» مواجه نبودند. حتی در روایت هست، همان فرعونی که میگفت «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»، وقتی که آب رود نیل، کم شده بود و یارانش گفته بودند اگر این ادامه پیدا کند همه هلاک میشویم.
فرعون گفت بگذارید من یک چارهای برایش دارم. شب که شد به سمت رود نیل رفت و دستهایش را بهسمت آسمان بلند کرد و اینطوری دعا کرد: خدایا من میدانم که هیچ کس جز تو نمىتواند آب نیل را برگرداند پس تو خودت نیل را پُر آب کن... و خداوند هم خواستۀ او را محقق کرد.(قَالَ الصَّادِقُ ع جَاءَ أَصْحَابُ فِرْعَوْنَ إِلَى فِرْعَوْنَ فَقَالُوا لَهُ غَارَ مَاءُ النِّیلِ وَ فِیهِ هَلَاکُنَا فَقَالَ انْصَرِفُوا الْیَوْمَ فَلَمَّا کَانَ مِنَ اللَّیْلِ تَوَسَّطَ النِّیلَ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّی أَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَقْدِرُ عَلَى أَنْ یَجِیءَ بِالْمَاءِ إِلَّا أَنْتَ فَجِئْنَا بِهِ فَأَصْبَحَ النِّیلُ یَتَدَفَّق؛ منلایحضرهالفقیه/ج1/ص526)
علامه عسکری: هیچوقت مشکل کافران با خالقیت خدا نبوده، با ربوبیت خدا بوده
علامۀ عسکری(ره) این آیۀ «فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» را خیلی قشنگ توضیح میدهند؛ در کتاب «نقش ائمه در احیاء دین» که بسیار کتاب خوبی است و حضرت آیتالله جاودان، این کتاب را تنظیم و تقریر نهایی فرمودند. هر کسی میخواهد دین را بشناسد (نه فقط تاریخ اسلام را) به او میگویم کتاب «نقش ائمه در احیاء دین» را مطالعه کند.
علامه عسکری(ره) در این کتاب توضیح میدهند که مشکل کافران هیچوقت با خالقیّت خدا و با اصل وجود خدا نبوده است، مشکل آنها با خیلی از صفات دیگر خدا هم نبوده است، بلکه مشکلشان با ربوبیّت خدا بوده است. و ایشان ربوبیّت را ترجمه میکنند به «مدیریت جامعه». وقتی که فرعون میگوید «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»، یعنی اینکه «من شما را اداره میکنم» حتی وقتی ساحران به حضرت موسی، ایمان آوردند، فرعون به آنها گفت: چرا بدون اجازۀ من، به موسی ایمان آوردید؟! (قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ ؛ اعراف/123) پس ببینید دعوا سر چیست؟ سرِ جایگاه این شخص (پیامبر) است.
طبق آیات قرآن، کافران نه با خدای پیامبران مشکل دارند، نه با پیام پیامبران!
اصلاً قرآن کریم در سورۀ مؤمنون میفرماید که مخالفان حضرت نوح، همین را میگفتند، یعنی میگفتند که حضرت نوح میخواهد بر شما برتری بجوید «هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُریدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ» (مؤمنون/24) در چند آیه بعد هم میفرماید که حرف کافران این است: «وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُون» (مؤمنون/34) اگر از یک آدمی مثل خودتان اطاعت کنید، یقیناً زیانکار خواهید بود.
درست است که انبیاء دارند مردم را به خدا دعوت میکنند، ولی مخالفان انبیاء اصلاً با خدا مشکلی ندارند. کافران در قرآن، نه با خدای پیامبران مشکل دارند، نه با پیام پیامبران!
مشکل اصلی کافران «نپذیرفتن مدیریت پیامبر خدا» است
امروز یک تصور دیگر هم هست. ما با یک پدیدۀ بیدینی مواجه میشویم که این پدیدۀ بیدینی هم در قرآن، اصل مشکل نیست. پدیدۀ بیدینی چیست؟ اینکه میگوید «خدا و پیغمبر را قبول دارم اما نمیخواهم دینداری کنم، رهایم کنید...» این هم مشکل اساسی نیست! چرا ما به بعضی از بیدینها یکجوری گیر میدهیم که انگار اصل ماجرای دین، این است که این را در عمل مقیّد به دینداری بکند؟ البته باید نصیحت کنیم، باید تربیت کنیم، ولی مسئلۀ اصلی قرآن این نیست، مسئلۀ اصلیاش «پذیرفتن مدیریت این آقا است» اینکه مدیریتاش را قبول داری یا نه؟
البته خیلی از کسانی که الآن میگویند ما پیامبر(ص) را قبول داریم، یا امیرالمؤمنین(ع) را قبول داریم نوع قبولداشتنشان هم ممکن است شبیه نوع قبولداشتن معاویه، ابوجهل، و اینقبیل افراد باشد. چرا؟ چون آنها هم قبول داشتند که اینها خیلی متفاوت هستند و خیلی فضیلت دارند. اصلاً بعضی از فضائل امیرالمؤمنین(ع) را شما از زبان دشمنان امیرالمؤمنین(ع) میشنوید. اما چه فایدهای دارد که آن دشمنان، فضیلت امیرالمؤمنین را قبول کرده باشند؟ اصلاً فضائل امیرالمؤمنین را نمیشد انکار کرد.
مهم این است که «مدیریت او را قبول کردی یا نه؟» انشاءالله که بحث ما جلوتر برود، و دربارۀ نحوۀ پذیرفتن مدیریت ولیّ خدا هم بحث کنیم. خیلی از کسانی که خودشان را شیعه میدانند باید دربارهشان صحبت کنیم که آیا این مدیریت را فهمیدند چیست که پذیرفتند یا نه؟ انشاءالله در آنجا هم احتمالاً صحبتهای ناگفته و جدیدی هست.
در قرآن کافر کسی نیست که «خدا را قبول ندارد»/ کافر یعنی کسی که پیامبرِ خدا را انکار میکند
اصلاً کافر در قرآن معنایش این نیست که خدا را قبول ندارد. معنایش این است که میخواهد دین خدا را انکار کند و نپذیرد. یعنی این برنامه را قبول نمیکند و در رأس برنامه، همین آقا (ولیّ خدا) قرار دارد.
مجری: پس کافر کسی است که مدیریت آنکه خدا فرستاده را نمیخواهد قبول کند.
نمیخواهد قبول کند. حتی ممکن است با پیامهایش مشکلی نداشته باشد. مثلاً بنیالعباس میگفتند که پیامبر یک پِیکی است که از جانب خدا پیام آورده و رفته است. ولی الان ما رئیس هستیم. اینکه من در این بحث خودمان برمیگردم و دربارۀ خوبیهای عصر جاهلیت و ایمانشان را (البته همان ایمان نصفه نیمه) یا مسائل دیگرشان صحبت میکنم، برای این است که ما بدانیم کافر یعنی چه؛ مشرک هم که دیگر معنایش معلوم است.
کافر یعنی پوشانندۀ نعمت
من از همان کتابی که هنوز اسمش را نبردهایم، یک متنی بخوانم که ایشان در بخشی از این کتاب میفرماید: «کافر آن کسی نیست که دین را قبول نکرده. کافر یعنی پوشانندۀ نعمت. ناسپاس نعمت.» یعنی کافر در لغت یعنی کسی که نعمت را انکار میکند، نعمت را میپوشاند. میداند که هست ولی آن را انکار میکند و رویش را میپوشاند. یا اینکه یک حقیقتی را رویش را میپوشاند.
کسی که بیدین است، یعنی مدیریت پیغمبر را نمیپذیرد. چرا به او میگویند کافر؟ چون مدیریت پیغمبر، یک نعمتی است و یک حقیقتی است که این فرد میخواهد آن را بپوشاند.
بعد میفرماید: «چرا به این میگویند کافر؟ خُب، این دین را قبول نکرده، کافر چرا؟ بهخاطر اینکه این دین ارمغان خدا بود، این هدیهای بود از سوی خدا برای سعادت او و همۀ انسانها؛ این را رد کرد، این ناسپاس نمک نشناس، این کافر نعمت؛ لذا به او میگویند کافر»
اکثر مردم تصور میکنند «کافر یعنی کسی که خدا را قبول ندارد» ولی این اشتباه است
الآن شما از نود درصد مردم بپرسید کافر یعنی چه؟ میگویند کافر یعنی کسی که میگوید خدا نیست. میگوید خدا را قبول ندارم. درحالیکه اصلاً در زمان صدر اسلام یکچنین چیزی نبوده است. بلکه در هیچ زمانی، اینطور نبوده است. مگر ابلیس، خدا را قبول نداشت؟ شش هزار سال عبادت کرد. مگر قابیل خدا را قبول نداشت؟ او برای خدا قربانی کرد.
من حتی میخواهم بگویم که ابلیس، قابیل، ابوجهل، فرعون و اینقبیل افراد، (ببخشید اینطوری میگویم) خیلی آدمهای خوبی بودند، خیلی هم خدا را دوست داشتند، ناراحتیشان این بود که «خدایا چرا او را انتخاب کردی و من را انتخاب نکردی؟» زبیر هم آدم خوبی بود. میگفت یا رسول الله چرا علی(ع) را ترجیح میدهی و من را ترجیح نمیدهی؟
امام صادق(ع) میفرماید: فتنههای آخرالزمان برای خارجکردن منافقین شیعه است
پس ببینید، آنهایی که در مقابل انبیاء و اولیاء میایستند، بهظاهر آدمهای خوبی هستند ماشاءالله! ما در آخرالزمان مشکلمان چیست؟ همین آدمهای خوب! لذا امام صادق(ع) میفرماید فتنههای آخرالزمان برای خارجکردن منافقین شیعه است. برای من خیلی سخت است که این تعبیر را بهکار ببرم، اما بگذارید عین روایت را بخوانم: «فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ غَیْبَتُهُ لِیَصْرَحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ یَصْفُوَ الْإِیمَانُ مِنَ الْکَدَرِ»؛ غیبت طولانی میشود تا حقّ محض آشکار بشودو ایمان از ناخالصیهایش پاک بشود. حالا این چگونه انجام میشود؟ میفرماید: «بِارْتِدَادِ کُلِّ مَنْ کَانَتْ طِینَتُهُ خَبِیثَةً مِنَ الشِّیعَةِ الَّذِینَ یُخْشَى عَلَیْهِمُ النِّفَاق» (کمالالدین و تمامالنعمة/ ج2/ص 356)
چرا خداوند اصرار دارد که قبل از ظهور، نفاق را خارج کند؟ چون در جریان بعثت پیامبر(ص) و بعد از ظهور دین، ایشان تلاش کردند نفاق را از بین ببرند اما موفقیت حاصل نشد و نفاق از بین نرفت. لذا این دفعه باید قبل از ظهور، همۀ این اتفاقها بیفتد.
در صدر اسلام، چند مرحله برای از بین بردن نفاق مدّعیان ایمان وجود داشت
ما در صدر اسلام چند مرحله برای از بین بردن نفاق مدّعیان ایمان داشتیم. مرحلۀ اول، آنجایی که اصل رسالت پیامبر و برتری ایشان را قبول نکردند. مرحلۀ دوم، آنجایی که اصل برتری جانشین او را قبول نکردند. در زمان ظهور، باید این مسائل حل شده باشد. برای این، ما باید برگردیم و تاریخ بعثت را دوباره نگاه کنیم.
در زمان رسول خدا آن کسانی که به خانۀ کعبه ایمان داشتند، طبیعتاً خدای کعبه را هم قبول داشتند. مگر میشود کسی معجزۀ خانۀ کعبه را ببیند و سپاه ابرهه که آمده و نابود شده را ببیند و اصل نان و روزیِ او هم در واقع بهواسطۀ همین خانۀ کعبه باشد، آنوقت صاحب خانۀ کعبه را قبول نداشته باشد؟! روزهای قبل در اینباره صحبت کردیم. پس مشکل آنها این بود که مدیریت خداوند متعال را از طریق این شخص (پیامبر) نمیپذیرفتند.
پس اینکه ما اول توحید را به معنای صرف مسئلۀ اعتقادی، آموزش میدهیم، از نظر روش آموزش و اثری که در ذهن مخاطب میگذارد، اشتباه است و الّا اصلش که طبیعتاً حرف درستی است. مسئلۀ ما سرِ روش آموزش است و میگوییم که چرا از اینجا شروع میکنی؟
آموزش دین را از تبیین شخصیت پیامبر(ص) شروع کنیم
مجری: پس آموزش دین را از کجا باید شروع کنیم؟
از همان واقعیتی که بوده و اتفاق افتاده است. یعنی اینکه دربارۀ پیامبر(ص) بگوییم: یک فردی بود با این شخصیت... شاید مخاطب هم وقتی داستان پیغمبر را شنید، همان جا قبول کرد که ایشان پیغمبر است. چرا مقام معظم رهبری وقتی که میخواهند سفارش بدهند برای یک فیلمسازی اسلامی به آن کارگردان عزیز میفرمایند که «برو کودکی پیغمبر را بساز» این یعنی آغاز ماجرا. اول اینجاست.
ولی ما چهکار میکنیم؟ ما اول توحید را درس میدهیم و بعدش، اصل نبوت را درس میدهیم. درحالیکه اصل نبوت را کسی انکار نکرده است. مشکلشان این بود که میگفتند «آیا این آقا، واقعاً پیامبر خدا هست یا نه؟» الآن هم بعضیها امامت را قبول دارند، اما وقتی امامزمان(ع) بیاید میگویند «آیا این شخص، واقعاً امامزمان است؟» بعد هم شاید بگویند «نه نیست!» حالا ما چگونه برایشان ثابت کنیم که هست؟!
آنهایی که روحیۀشان اینگونه است که ولایت انبیاء را نمیپذیرند، احتمالاً ولایتفقیه را هم نمیپذیرند
یک لطیفهای را عرض کنم که من در جریانش بودم. بنده یک جایی داشتم ولایت انبیاء را بحث میکردم. یکی از دانشجوها بعد از کلاس گفت که چرا شما از ولایتفقیه صحبت نمیکنید؟ گفتم نیازی نمیبینم. ولایت انبیاء یک مشکلی دارد که بعضی از روحیهها آن را نمیتوانند بپذیرند و من دارم این خطّ را در قرآن دنبال میکنم. کسی که این روحیه را دارد که ولایت انبیاء را قبول نمیکند ببینید چه مشخصاتی دارد، چنین کسی احتمالاً ولایتفقیه را هم قبول نمیکند. البته نمیخواهم بگویم هر کسی ولایتفقیه را قبول نکرد، ولایت انبیاء را هم قبول نکرده؛ شاید برایش سوءتفاهم پیش آمده است، ولی از آنطرف، نگاه کنید، آنهایی که روحیۀشان اینگونه است که ولایت انبیاء را نمیپذیرند، ولایتفقیه را هم نمیپذیرند. لااقل نصفش را گفتیم.
گفت نه، آخر بعضیها همۀ اینها را قبول دارند اما میخواهند ببینند که ولیّفقیه مورد تأیید امامزمان(ع) هست یا نه؟ گفتم خب برای آن چهکار باید بکنم؟ بروم یک کاغذی از امامزمان(ع) بیاورم؟ خب او لبخند میزد. گفتم اگر کاغذ بیاورم حل میشود؟ گفت خب حل میشود. گفتم خُب اگر گفت که من از کجا بفهمم این امضا واقعاً مال امامزمان است چه؟ طبیعتاً باید برویم به خدمت خودِ امامزمان(ع) برسیم و ایشان تأیید کند. بعد از اینکه از خیمۀ حضرت آمدیم بیرون میگوید: «ایشان واقعاً خود امامزمان(ع) بودند؟» روی پیشانیشان که ننوشته است! بعد باید برویم خدمت رسول خدا و بگوییم که شما ایشان را تأیید بفرمایید. اگر پیش رسول خدا هم برویم، بعدش میگوید: خب آیا ایشان همان رسولخدا هستند؟ گفتم این سؤال منطقی هست یا نه؟ گفت بله. گفتم مشرکین مکه هم همین مشکل را داشتند. گفت پس چهجوری باید پیغمبر را تشخیص داد؟ گفتم حتماً صفای باطن میخواهد و یک کمی عقل و یک چیزهای دیگری میخواهد...
جالب این است که قبل از پیامبر هم، آنهایی که در نبوّت اشکال میکردند، میگفتند که ما اصل نبوّت را اشکال نداریم، اما یک «مَلَک» بیاید نه یک انسان! نه یک بشری مثل خودمان! (وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُواْ إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلَّا أَن قَالُواْ أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَّسُولًا * قُل لَّوْ کاَنَ فىِ الْأَرْضِ مَلَئکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئنِّینَ لَنزَّلْنَا عَلَیْهِم مِّنَ السَّمَاءِ مَلَکًا رَّسُولا؛ اسراء/94 و95)
در واقع آنها صادقانهتر حرف میزدند، یعنی آن کفّار قبلی صداقتشان بیشتر بود؛ میگفتند ما زورمان میآید برویم تحت فرمان این پیامبر قرار بگیریم. طبق آیه قرآن، حرفشان این بود: «وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ» (مؤمنون/34) ما نمیتوانیم از یک بشری مثل خودمان، اطاعت کنیم. شاید فرعون از این جهت، از آنها بهتر بود چون فرعون میگفت: این پیامبر (موسی) از یک قومی است که بردههای ما هستند، این زور دارد! یعنی وضع فرعون، از کفار قبلی بهتر بود که این حرف را میزد (فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُون؛ مؤمنون/47)
کفّار زمان پیامبر(ص) از همۀ اینها وضعشان بهتر بود. آنها میگفتند، خُب یک آدم باشد، چه اشکال دارد؟ ما الآن مقام حضرت ابراهیم را داریم احترام میگذاریم. پس ما پیامبرشناس هستیم؛ ولی ایشان آن مصداق، هست یا نه؟ از اینجا شروع میکردند.
کافر در واقع یک«مرتجع» است؛ چون میخواهد به همان روش گذشته برگردد
حالا یک عبارت دیگری از همان کتاب را برای شما بخوانم: «به گفتۀ یکی از محققین، کفّار در قرآن همهجا یک اسم و یک تعبیر دیگری است از مرتجعان قرنها و عصرها. همهجا پیغمبر روشنفکر زمان است، حرف نو دارد، بهسوی نو دعوت میکند. اما کافران و مخالفان، متعصّبان و مرتجعانی هستند که راه نوی او را نمیپسندند و نمیپذیرند و میگویند ما میخواهیم همان راه پدرانمان را برویم.»
آیۀ قرآنش هم این است: «قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا» (مائده/104) که اتفاقاً خداوند متعال به همین مسلمانها، میفرماید که شما بعد از اینکه پیامبر اکرم از دنیا برود میخواهید برگردید به همان سبک قبلی که خودتان بر خودتان رئیس انتخاب میکردید؟ یعنی انقلاب بر اعقاب بکنید و مرتجع بشوید! (وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ؛ آلعمران/144)
ایشان میفرماید اصلاً کافر در قرآن، در واقع همان مرتجع است چون میخواهد به همان روش گذشته باشد. کافر در واقع معنایش این نیست که خدا را قبول ندارد؛ خدا را قبول دارد اما یک حقایقی را نمیخواهد بپذیرد. حالا به درجۀ آن حقایقی که نمیپذیرد و میپوشاند، به درجۀ آن نعمتهایی که انکار میکند، به همان درجه کافر است. و الّا کافر به معنای «دَهری» نیست. در قرآن شاید یک آیه داشته باشیم که در مورد کسانی باشد که مبدأ را قبول ندارند. آن هم علامۀ طباطبایی میفرماید که اینها معاد را قبول ندارند و الّا از سیاق آیه معلوم است که مبدأ را قبول دارند. (وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ ؛ جاثیه/24)
انشاءالله ما بتوانیم با شفافکردن این موضوع که در بعثت پیامبر(ص)، دقیقاً مخالفان چه میکردند و اتفاقی که افتاد چه بود، اولاً دین خودمان را دقیقاً بشناسیم، اگر به ظهور هم کاری نداریم، لااقل دینمان را بشناسیم و بدانیم که اصلاً ما به چه چیزی دعوت شدهایم؟ ثانیاً خودمان را برای ظهور آماده کنیم، چون همان امتحانهای زمان پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) باید قبل از ظهور اتفاق بیفتد
سخنرانی استاد پناهیان با موضوع 《 تاریخ بعثت و عصر ظهور 》 برنامه وقت سحر شبکه افق ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰
جلسه هشتم
امامعلی(ع): نمیتوانید حق را بشناسید مگر اینکه مخالفین حق را بشناسید
مجری: کلّیت بحث این شد که گفتید پیامبر را آنهایی که صاحب قدرت و زر و زور بودند نمیتوانستند بپذیرند، چون جایگاهشان به خطر میافتاد. برایم سؤال است پس چرا مردم که دیگر صاحب قدرت و جاه نبودند از رسولخدا حمایت نکردند؟
بله، سؤال خوبی است و کمتر هم در مورد این موضوع بحث میشود. بعضی از اوقات هم در اینباره خوب بحث نمیشود. یک کمی هم جرأت میخواهد که آدم در مورد این موضوع راحت بخواهد بحث کند. ولی اجازه بدهید یک مقدمهای بگویم بعد وارد این مسئله بشویم.
در روایتی از امیرالمؤمنین علی(ع) آمده است که شما نمیتوانید حق را بشناسید مگر اینکه مخالفین حق را بشناسید. نمیتوانید قرآن را بشناسید مگر اینکه مخالفین قرآن را بشناسید. «وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکَهُ» (کافی/ ج8/ص390) شما نمیتوانید رشد و مسیر درست را بشناسید مگر اینکه بشناسید چه کسانی آن را ترک کردند، یعنی آنها را باید بشناسید. خیلی نکتۀ مهمی است بعد میفرماید: «وَ لَمْ تَأْخُذُوا بِمِیثَاقِ الْکِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ»؛ شما نمیتوانید پای عهد کتاب خدا بایستید مگر اینکه بشناسید چه کسانی آن را نقض کردند.
اتفاقی که در این گفتگو دارد میافتد این است که ما داریم سراغ کسانی میرویم که در جریان بعثت، با پیامبر مخالفت داشتند. بررسی اینها خیلی کار را آسان میکند. برای اینکه در هیچیک از مذاهب اسلامی کسی موافق آنها نیست و شما وقتی حقیقت آنها را بشناسید که با پیغمبر مخالفت کردند، تا همین الآن هر کسی در جبهۀ باطل باشد را میتوانید بشناسید. اصلاً نیازی نیست خیلی کار را پیچیده کنیم.
قرآن کریم هم به مسلمانها فرمود: «آیا شما بعد از رسول خدا میخواهید برگردید به عقب و مرتجع بشوید؟» (أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ؛ آلعمران/144) یعنی میخواهید همان روشها و همان عملکردهای گذشته را داشته باشید؟ و بعد هم به مرور زمان، همینگونه شد. مثلاً ما الان چند امامی داریم، ما اینگونه و آنگونه داریم، ما شیعیانی داریم که همان روشها را دارند، اما چرا بحث و درگیری را از اینجا شروع کنیم؟! فعلاً بهتر است از همان اولِ بعثت، شروع کنیم به توضیحدادن.
الآن ما شیعیانی داریم که میگویند «روایت که قبول نیست! باید خدا در قرآن گفته باشد» خب زمان پیغمبر و بعد از ایشان هم بعضیها همین حرف را میزدند. آن زمان که رسول خدا بودند، برخی میگفتند «این حرف شماست یا حرف قرآن؟ اگر حرف شماست ما حرف داریم؛ اما اگر حرف خدا باشد قبول است!» خُب اگر ما آنها را بشناسیم، این کسانی هم که امروز پای این حرفها نمیایستند، میتوانیم بشناسیم.
کار امامزمان(ع) از چه جهت، سختتر از کار پیامبر است؟
آن کسانی که خدا را قبول داشتند و عبادت را هم قبول داشتند، اما رسول خدا را بهطور خاص قبول نداشتند، وقتی روحیات آنها را دقیق بشناسیم و بدانیم چه موجوداتی هستند و چهجور شخصیتی دارند، تمام مخالفین بعدی را هم میشناسیم و برای زمان خودِ ما هم مفید است. مخصوصاً که بنده تصوّر میکنم تمام امتحاناتی که در صدر اسلام گرفته شد، در پایان دورۀ غربت اسلام هم گرفته خواهد شد، البته ایندفعه با یک فضای متفاوت.
مثلاً در روایتی آمده است: کار امامزمان ارواحنالهالفدا سختتر از کار پیامبر است، از این جهت که وقتی میخواستند با پیامبر مخالفت کنند، بتهایشان را وسط میکشیدند و آن دین خرافی و مقدساتی که داشتند به میان میکشیدند، اخلاقی که آن زمان رایج بود به میان میکشیدند (مثل همان موضوعی که شبهای قبل بحث شد و گفتیم آخرین حرفشان علیه پیامبر این بود که او در خانوادهها اختلاف میاندازد. یک حرف عمروعاصی و فریبنده) ولی امامزمان کارش سختتر است چون مخالفانش با قرآن علیهاش حرف میزنند. (إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ اسْتَقْبَلَ مِنْ جَهْلِ النَّاسِ أَشَدَّ مِمَّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ جُهَّالِ الْجَاهِلِیَّةِ.. وَ إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَتَى النَّاسَ وَ کُلُّهُمْ یَتَأَوَّلُ عَلَیْهِ کِتَابَ اللَّهِ یَحْتَجُّ عَلَیْهِ بِهِ؛ غیبت نعمانی/ ص297)
این روایت، بهنوعی بعثت و ظهور را بههمدیگر ربط میدهد. چون میفرماید بعضیها در زمان ظهور، با استفاده از آیات قرآن و احتجاج به آن، جلوی امامزمان خواهند ایستاد، همانطور که مشرکین مکه در مقابل پیغمبر ایستادند. آنها وقتی که میخواستند با پیغمبر مخالفت کنند، از یک مضامین اخلاقی و معنوی استفاده میکردند، یا از مضامین ناسیونالیستی و مردمی و مصلحتاندیشیهای سیاسی خاص استفاده میکردند و به این روش، با پیامبر مخالفت میکردند. ولی ما الان این صحنه را مثل معمّای حلشدهای میبینیم و میگوییم «چرا در مقابل پیغمبر و در مقابل قرآن میایستادند؟»
باید همان مخالفتها در مواجهه با پیامبر را امروز با عقل خودمان حل کنیم؟
الآن ما باید این دعوا را بدون حضور پیامبر(ص) و بدون حضور امامزمان(ع) و بدون حضور قرآنی که لحظه به لحظه نازل میشد، طی کنیم، یعنی همان دعواهای زمان پیامبر را باید الآن مطرح کنیم و حلّش کنیم، البته بدون حضور وحی، و فقط با عقلمان! این از یک جهتی سختتر است چون نمیشود به پیامبر تمسّک کرد و از یک جهتی آسانتر است چون ما یک تجربۀ 1400 سالۀ تاریخی را در اختیار داریم و شأن نزول آیات را هم میدانیم.
ما اگر زمان رسولخدا(ص) بودیم و مؤمن میشدیم، میگفتیم که خطّ قرمز ما اعتقادات ما و رسولخدا(ص) و فرمان اوست. الآن ما چگونه تشخیص بدهیم؟ خطّ قرمز ما عقلمان میشود. باید همۀ اینها را از روی عقلمان بفهمیم. البته یکی از کارهایی که عقل میکند این است که تجربههای تاریخی را مرور میکند و عبرت میگیرد و درس میگیرد. ما الان خیلی موقعیت حساسی داریم؛ به همین دلیل باید برگردیم و مطالعه کنیم و ببینیم در زمان پیامبر(ص) چه اتفاقهایی افتاده است و آن اتفاقها را مرور کنیم. قرآن هم دربارۀ آن اتفاقها سخن گفته است.
رهبر انقلاب: زندگى پیغمبر(ص) را میلىمترى باید مطالعه کرد
همانطور که میدانید قرآن دربارۀ تاریخ ائمۀ هدی(ع) صحبت نکرده است ولی دربارۀ تاریخ پیامبر اکرم(ص) و پیامبران گذشته صحبت کرده است. تشخیص خداوند این بوده که «همین بس است؛ بروید سرگذشت آنها را ببینید و همانها را تطبیق بدهید.» البته ما امروز یک کمک هم داریم، کمک ما تاریخ ائمۀ هدی(ع) است. ولی برای شفافکردن و واضحکردن، اصل ماجرا همان جریان بعثت است.
یکبار مقام معظم رهبری دربارۀ تاریخ پیامبر(ص) حرف فوقالعاده خاصّ و مهمی زدند، ایشان فرمودند: «زندگى پیغمبر را میلىمترى باید مطالعه کرد. هر لحظۀ این زندگى یک حادثه است، یک درس است، یک جلوۀ عظیم انسانى است، تمام این بیست و سه سال همینجور است.» (بیانات بهمناسبت عید مبعث؛ 09/05/87) واقعاً همین است و کتابهای تاریخی خوبی در زمینۀ بعثت پیامبر هست که دوستان میتوانند مطالعه کنند.
عدهای چون قدرت و نفوذشان بهخطر افتاده بود با پیامبر(ع) مخالفت کردند
در جلسات قبل، متوجه شدیم که یک عدهای بهخاطر اینکه مناسبات قدرت تغییر کرد و قدرتشان داشت افول میکرد و نفوذشان داشت از بین میرفت، چون استکبار در روحیۀشان بود، تکبّر ورزیدند و از آنطرف، حسادت پیدا کردند و این باعث شد که در مقابل پیامبر بایستند.
یک کسی بود به نام امیّه، البته نه آن امیّهای که جد ابوسفیان بود، بلکه یک شخص دیگری در آن قبیله، به نام «امیهبنابیصلت» بود ایشان میدانست که پیامبر آخر، از قریش است، و میدانست که این پیامبر، در جوانیاش نه شراب میخورد نه بت میپرستد و بالاخره یک رفتارهای خاصی دارد. لذا خودش این رفتارهای خوب را اجرا میکرد و انتظار داشت که او پیغمبر بشود. بعد وقتی دید یک شخص دیگری پیغمبر شده است، به او بُرخورد و مسلمان نشد. (کان أمیة بن أبی الصلت... حرّم الخمر و شکّ فی الأوثان و کان محقِّقاً و التمس الدین و طمع فی النبوة؛ لأنه قرأ فی الکتب ان نبیاً یبعث من العرب، فکان یرجو أن یکونه. قال فلما بعث النبیُّ(ص) قیل له: هذا الذی کنت تستریثُ و تقول فیه، فحسده عدوُّ الله و قال إنما کنت أرجو أن أکونه ؛ الاغانی (ابو الفرج الإصفهانی)/ ج4/ ص344)
ببینید فضای جامعه در زمان بعثت پیامبر(ص) چه فضایی بوده است! همین فضا در زمان غیبت امامزمان(ع) هم پیش آمد. مثلاً یکی از علماء شیعه، کسی هست به نام «شلمغانی». وقتی که امامزمان ارواحنالهالفدا یک شخص دیگری را در دوران غیبت صغری نایب قرار داد و ایشان را نایب قرار نداد، به او بَرخورد و انکار کرد.
در دوران غیبت صغری کتابهای شلمغانی در خانۀ شیعیان بود و غالباً شیعیان از کتابهای او استفاده میکردند. آنوقت در ماجرای نیابت خاص حضرت ولیعصر(ع)، چون حضرت او را بهعنوان نائب خودش انتخاب نکرد، به او بَرخورد، گفت چرا من انتخاب نشدم؟ لذا منحرف شد و حضرت او را لعنت کرد (غیبت شیخ طوسی، ص 408؛ معجمرجالالحدیث ج17، ص48؛ رجال نجاشی، ص 378)
پس ببینید، فضا همین است! امیهبنابیصلت هم همینطور بود. میروی بالاتر میبینی که قابیل هم همینطور بوده (یعنی نسبت به هابیل حسادت کرد) و همین قصه برایش اتفاق افتاده است.
چرا مردمی که صاحب قدرت نبودند، با پیامبر مخالفت کردند؟
حالا برسیم به سؤال شما که گفتید: مردم کجای این قصه بودند؟ خُب بعضیها مثل ابوجهل، استکبار ورزیدند و حسادت کردند اما چرا مردم که صاحب قدرتی نبودند، با پیامبر مخالفت کردند؟
از مردم، کمتر حرف زده میشود ولی به تعبیر قرآن، مردم هم همانقدر مقصّر بودند که ابوجهل و ابولهب و ابوسفیان. در چهار جا از قرآن کریم (سورۀ سبأ، آیات 31 تا33 و سورۀ اعراف آیۀ 38 و سورۀ احزاب و سورۀ ابراهیم) این بحث آمده که روز قیامت این مردم در جهنم صدا میزنند که خدایا اینها را دوبرابر عذاب کن، اینها ما را گمراه کردند. یعنی مردم صدا میزنند که این سردمدارها که ما را گمراه کردند، اینها را دوبرابر عذاب کن! و بعد خداوند متعال میفرماید ناراحت نباشید من جفتتان را دوبرابر عذاب میکنم. (رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْف ؛ اعراف/38) این مطلب بهصورتهای مختلف در آیات فوق، بیان شده است البته هر چهار تا، مضامینشان شبیه همدیگر است.
هر کسی ممکن است بد باشد؛ مردم و جامعه هم ممکن است بد بشوند
چرا این مردم، مانند سلاطین جور دوبرابر عذاب میشوند؟ برای اینکه گفته میشود: تو چرا حرف او را پذیرفتی؟ تو چرا به او میدان دادی؟ تو خباثتَت کمتر از آن جنایتکاری که ظلم کرد و فریب داد و کشتار کرد نیست. تو چرا به او میدان دادی؟ این حرف خیلی بزرگی است. ما باید در مدرسههایمان این را آموزش بدهیم. از دوستان مطّلع تقاضا میکنم بررسی کنند که در این دوازده سال آموزش و پرورش در چه سالی این موضوع گفته میشود؟ ما در قرآن «مردم بد» داریم. مردم کلمۀ مقدسی نیست. همینجور که آخوند کلمۀ مقدسی نیست. آخوند بد داریم، یعنی عالِم بد داریم. آیهای که میفرماید «کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً» (جمعه/5) مربوط است به یک عالم دینی. هر کسی ممکن است بد باشد؛ جامعه هم ممکن است بد بشود.
چرا پیامبر اکرم(ص) آنجا تنها ماند؟ من میخواهم مردم مکه را محاکمه کنم و بگویم: مردم، شما مگر به کعبه احترام نمیگذارید؟ مگر نان شما بهواسطۀ همین خانۀ کعبه تأمین نمیشد؟ فرزند کدامیک از شما در خانۀ کعبه به دنیا آمده، جز فرزند ابوطالب؟ چرا دورش نگشتید؟ چرا خانۀ کعبه برای خانمهای شما باز نشد و پسربچههای شما در خانۀ کعبه به دنیا نیامدند؟ چرا دیگر حرفش را نمیزنید؟ اگر پیامبر به رسالت مبعوث شد، خوب است برای خودش یک شاهد بیاورد و این شاهد، همان «علیبن ابیطالب» باشد؟ همین علیای که در خانۀ کعبه به دنیا آمده است بهعنوان شاهد برای پیامبر، بس است. همینکه او تأیید کند، کافی است. ببینید خدا برای مردم مکه چهکار کرد! برای آنها نعمت را تمام کرد.
چند روز دیگر در هفده رمضان، سالگرد جنگ بدر است و انشاءالله به جنگ بدر هم خواهیم پرداخت. من میخواهم ببینم ما میتوانیم در این برنامه کاری کنیم که وقتی شنیدیم پیامبر اکرم سران کفر را در جنگ بدر به قتل رساند، مردم ما همراه بشوند و بفرمایند که « آن نامردها واقعاً حقّشان بود» آیا ما این بغض را از آنها به دل میگیریم یا نه؟ یعنی درک عمیق تاریخی پیدا میکنیم یا نه؟ حبّ علیبن ابیطالب کفایت نمیکند، آنهایی که پیامبر(ص) را تنها گذاشتند پس چه میشوند؟ چرا هیچکدامشان حرف نزدند؟ چرا پیامبر ماند و علیّ نازنین و معصومش؟
چرا مردم مکه نسبت به معجزۀ ولادت علی(ع) در کعبه بیتفاوت بودند؟ / چرا حضرت خدیجه را تنها گذاشتند؟
اصلاً تاریخ اسلام را وقتی میخوانید، میبینید که انگار در آن جامعه، اتفاقی نیفتاده است! انگار که حضرت علی(ع) در یک خانۀ معمولی بهدنیا آمده است. درحالیکه این اتفاق مهمی است و یک معجزه است. سپاه ابرهه نتوانست یک شکاف در خانۀ کعبه ایجاد بکند و یک سنگ را در آن جابجا بکند. این علی کیست؟ او را بشناسید و دوستش داشته باشید، ببرید در خانوادههایتان و از او تقدیر کنید. خب این یک مسئله است. پس مردم مکّه هم بد بودند.
وقتی حضرت خدیجه(س) با پیامبر(ص) ازدواج میکند، مردم مکه و خانمهایشان، حضرت خدیجه را تنها میگذارند این یعنی چه؟ پیامبر اکرم(ص) آدم معروف و مشهور و اخلاقی و خوبی از یک قبیلۀ محترم و خوب بوده است. حضرت خدیجه(س) هم مال و اموال فراوان داشته و تقریباً حضرت خدیجه(س) پا پیش میگذارد و اظهار عشقش را در همان مراسم، پنهان نمیکند. یک ازدواج فوقالعاده ایدهآلی صورت میگیرد. یعنی ازدواج دو نفر که همه میدانستند اینها خیلی بههم میآیند. ایشان با آن کمالات و پیامبر(ص) هم با آن کمالات. خُب مردم مکه، خوشحال بشوید و یک عروسی خوب بگیرید و این خانواده بین شما محبوب بشوند...
رحلت حضرت خدیجه(س) هم نزدیک هست و ماه رمضان چقدر مناسب است برای اینکه ما از این شخصیت بزرگوار بیشتر یاد کنیم! ولی مردم مکه، حضرت خدیجه(س) را تنها گذاشتند. چه مردم حسودی هستند اینها! آن اخلاق هست، ولی هر لحظهای اراده بکنند این اخلاق را کنار میگذارند و بدترین قیافهها را پیدا میکنند. چه خبر است؟
چرا مردم که نفعی نداشتند، با ابوجهل و ابوسفیان، همراهی کردند؟ / دلیل اول: کسی که طبعش فاسد باشد میلش به ابوجهل میکشد نه به پیامبر
پس قرآن کریم هیچوقت مردم را معاف نمیکند. مردم چرا میروند با امثال ابوجهل و ابوسفیان، همراهی میکنند؟ ابوجهل میخواسته پادشاه مکه بشود و رسول خدا(ص) آمده و طرح او را بههم زده و کار ابوسفیان را هم از سکه انداخته است. امیّه را هم ناراحت کرده است؛ چون امیّه خودش را آماده کرده بود برای پیغمبر شدن، و خودش را در کنار زمین، گرم کرده بود. حالا پیامبر(ص) آمده و این فرصت از او گرفته شده است. اما شما مردم، این وسط چهکاره هستید؟ به شما چه میرسد که با پیامبر(ص) مخالفت میکنید؟
دلیل اول این است که اگر کسی طبعش فاسد باشد و طبع خرابی داشته باشد، حتی اگر به او هیچ چیزی هم نرسد، وقتی که رویارویی ابوجهل و محمد(ص) را ببیند دوست دارد ابوجهل پیروز بشود؛ چون طبعش این است. اصلاً ممکن است بَرده باشد، اصلاً ممکن است هیچکارهای هم نباشد، ولی میلش به آنطرف میکشد و خدا از کنار این میل، رد نمیشود. به تعداد این آدمها، خداوند به افراد فاسدی مثل ابوجهل، قدرت میدهد «کَما تَکُونُونَ یُولِّى علَیکُم» (شهابالاخبار/260) شما هرجوری باشید، همانجوری رئیس پیدا میکنید.
ابوجهلچهها بودند که به ابوجهل قدرت دادند در مقابل پیامبر بایستد
اگر ابوجهل قدرت پیدا میکند در مقابل پیامبر اکرم بایستد، بهخاطر این است که ابوجهلچههای زیادی هستند که به او قدرت میدهند. همین که اینها باشند، حتی اگر نرفتند کمکش بکنند، این نتیجه حاصل میشود.
پس یک دلیلش این است که برخی طبایع فاسد است. بعد اینها میآیند یک تجمیعی پیدا میکنند، انرژی میشوند، نیرو میشوند برای آن قدرت ظلم. پس باید عموم مردم درست باشند.
دلیل دوم: قدرتهای فاسد، مردم را تطمیع یا تهدید میکنند اما پیامبر اینکار را نمیکند
دلیل دوم این است که قدرتهای فاسد، مردم را تطمیع میکنند یا تهدید میکنند اما رسولخدا(ص) این کارها را نمیکند، نه کسی را تطمیع میکند، نه کسی را تهدید میکند، بلکه خیلی مهربان برخورد میکند، لذا ایشان دستش خالی میماند. این قصه برای امیرالمؤمنین(ع) هم اتفاق افتاد، برای امام حسن(ع) هم اتفاق افتاد، برای امام حسین(ع) هم اتفاق افتاد، برای امامزمان(ع) هم اتفاق میافتد، چون امامزمان(ع) هم بنا ندارد کسی را تطمیع بکند یا تهدید بکند. خب اگر مردم نیامدند چه؟ مسئله همین است!
بعد از جنگ جمل، برخی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) گفتند: یا امیرالمؤمنین، شما که در جنگ جمل پیروز شدی، هیچ پولی به مردم ندادی و اموال کسانی که شکست خوردند را هم غارت نکردیم. حضرت فرمود: خُب چه کسانی را غارت کنیم؟ اینها مسلمان هستند، همسرانشان را بگیریم و بدهیم به اینها؟! شما میدانید که در جمل، همسر پیغمبر هم آنطرف بود. معنای کلام حضرت این است که «این چه حرفی است که میگویید؟!» (فقال له بعض اصحابه: یا امیرالمؤمنین، کیف حل لنا قتالهم و لم یحل لنا سبیهم و أموالهم فقال على(ع): لیس على الموحدین سبى، و لا یغنم من أموالهم الا ما قاتلوا به و علیه فدعوا ما لا تعرفون و الزموا ما تؤمرون؛ الاخبارالطوال، ابوحنیفه دینوری/ص151) (فقالوا: یا أمیرالمؤمنین من أین أحللت لنا دماءهم و أموالهم و حرمت علینا نساءهم؟... فقال لهم هذه السیرة فی أهل القبلة، فأنکرتموها، فانظروا أیکم یأخذ عائشة فی سهمه؟ فرضوا بما قال و اعترفوا بصوابه و سلموا لأمره. (شرح الاخبار، قاضی نعمان/ ج1/ص395)
یکبار مالک اشتر به امیرالمؤمنین(ع) گفت: وقتی شما سرِ کیسۀ بیت المال را یکمقدار شل نمیکنی و به اشراف، سهم بیشتری نمیدهی، طبیعتاً آنها هم برای کمک تو نمیآیند. اگر یکمقدار بذل مال کنی، مردم در برابر تو سر فرود میآورند(وَ لَیْسَ لِلشَّرِیفِ عِنْدَکَ فَضْلُ مَنْزِلَةٍ عَلَى الْوَضِیعِ... وَ قَلَّ مِنَ النَّاسِ مَنْ لَیْسَ لِلدُّنْیَا بِصَاحِبٍ وَ أَکْثَرُهُمْ مَنْ یَجْتَوِی الْحَقَّ وَ یَسْتَمْرِئُ الْبَاطِلَ وَ یُؤْثِرُ الدُّنْیَا فَإِنْ تَبْذُلِ الْمَالَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ تَمِلْ إِلَیْکَ أَعْنَاقُ النَّاس؛ الغارات/ج1/ص47)
چرا مردم اولیاء خدا را تنها میگذارند؟ یک دلیلش، شیوۀ مدیریت اولیاء خداست
پس دومین دلیل برای اینکه مردم اولیاء خدا را تنها میگذارند، روش و شیوۀ مدیریت اولیاء خدا است. به حدی که به ابوجهل میگفتند چقدر آدم باهوش و زیرکی است و چقدر برای سروری مناسب است، اما به پیامبر میگفتند که آدم ساده و زودباوری است! (وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ؛ توبه/61)
به امیرالمؤمنین(ع) هم میگفتند تو مدیریت بلد نیستی! معاویه زیرک است و مدیریت بلد است (قال علی(ع): لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ: إِنَّ عَلِیّاً رَجُلٌ شُجَاعٌ لَکِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحُرُوبِ؛ ارشاد مفید/1/280) و (یَقُولُونَ إِنَّ عَلِیّاً کَانَ لَهُ جَمْعٌ عَظِیمٌ فَفَرَّقَهُ وَ حِصْنٌ حَصِینٌ فَهَدَمَهُ... إِذَنْ کَانَ ذَلِکَ هُوَ الْحَزْمَ؛ وقعه صفین/ص529) و (وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَی مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاسِ؛ نهجالبلاغه/خطبه 200) حالا باید این قصه را در زمان ظهور امامزمان(ع) هم بررسی کنیم. انشاءالله دهۀ سوم میخواهیم بگوییم که «وقتی امامزمان و مولای ما آمد، ایشان چگونه میخواهد عمل کند و ما باید چگونه عمل کنیم؟»
عدهای از مردم، طبع فاسدی ندارند اما ضعیفند و کاری از دستشان برنمیآید/ قرآن به اینها میفرماید «هجرت کنید»
یک عدهای از مردم هم واقعاً دلشان با ابوجهل نیست، طبع فاسدی ندارند، دنبال تطمیع و این حرفها هم نیستند ولی اینها مجبورند. واقعاً ضعیف هستند، ندار هستند و کاری از دستشان بر نمیآید. خدا اینها را به شدت در قرآن توبیخ میکند و میفرماید: شما چرا هجرت نکردید؟ بلند شوید بروید! چرا همانجا ماندهاید؟! اگر نمیتوانید کاری بکنید، خُب بلند شوید و از آنجا بروید! (إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها ؛ نساء/97)
هجرت یک مقولۀ فوقالعاده عجیبی است. یک مقدار که بحث ما جلوتر برود، انشاءالله دربارۀ مقولۀ هجرت هم صحبت خواهیم کرد که این امتحان هجرت و این آوارهسازی، اصلاً چه بود؟ بعد از هجرت پیامبر(ص) وقتی کسی مسلمان میشد، باید به مدینه میرفت و حق نداشت به مدینه نرود. طرف میگفت: من در شهر خودم (مثلاً در مکه) مغازه دارم، کشاورزی دارم، زندگی دارم، فامیل و زن و بچه دارم... اما اینها دلیل نمیشود؛ اگر به مدینه نروی، اصلاً مسلمانیات قبول نیست، اگر خدا را میخواهی باید به مدینه بروی. وقتی هم به مدینه میآمد، حق نداشت بدون اجازه از مدینه بیرون برود، این قانون تا سال دهم هجرت، برقرار بود. مثل این است که شما الآن بخواهی یک منطق خاصی را قبول کنی، اما به تو بگویند «اگر این منطق را قبول کردی، زندگیات را باید رها کنی و بروی فلان شهر!»
خُب در مدینه، آیا زیرساختها آماده است که به آنجا بیاییم؟ نه؛ اگر امکانات هم نبود، چارهای نیست، توی خیابان بخوابید! بعضیها دم مسجد میخوابیدند. هم زندگی مهاجرین بههم ریخت هم آنهایی که در مدینه بودند زندگیشان بههم ریخت. مثلاً طرف از خانه آمده بیرون میبیند که یک عدهای با زن و بچه، دم در نشستهاند. خُب چهکار باید کند؟ میگوید بفرمایید داخل خانه... مثلاً خانۀشان را نصف میکردند. در واقع پیامبر(ص) با این کار، زندگی عادی آنها را بههم ریخت. دربارۀ این مقولۀ هجرت، خیلی باید بحث کرد.
پس اگر مردم ضعیف بودند و هیچ کاری از آنها برنیامد، باید هجرت کنند و الّا خداوند با آنها، سنگین برخورد خواهد کرد. نباید دین را یکطوری به مردم معرفی کنیم (مثلاً از طریق تلویزیون و...) که آن کسی که در خانه نشسته و فکر میکند نه سر پیاز است و نه ته پیاز، بگوید: «من که مخاطب این حرفها نیستم! من چهکار کنم؟ من که کاری از دستم برنمیآید...»
طبق قرآن، هر ظلمی به اولیاء خدا شده، مردم همانقدر مقصرند که سران فاسد جامعه
انشاءالله بعداً در اینباره بیشتر صحبت خواهیم کرد که «پس مردم کجا بودند؟ مردم آنجایی بودند که نباید میبودند!» به اندازۀ کافی هم ما دلیل داریم برای اینکه آن مردم، مردمِ خوبی نبودند که پیامبر(ص) از بینشان هجرت کرد. هر ظلمی به اولیاء خدا شده است، چه در مکّه، در مدینه، در کوفه، و در هر جای دیگر، هر ظلمی شده است، طبق آیات قرآن، مردم را همانقدر مقصّر میدانیم که سران فاسدشان را.
در آخرالزمان چه؟ در آخرالزمان هم نقش مردم همانقدر پررنگ است که نقش سیصد و سیزده نفر. یادمان باشد که این سیصد و سیزده نفر قلۀ پردامنۀ یک کوهستان هستند. سیصد و سیزده نفر اگر در رأس هستند باید دامنه داشته باشند. یعنی مثلاً سه هزار نفر در رتبۀ دومشان هستند، سیصدهزار نفر رتبۀ سومشان هستند. مثلاً ممکن است من سطحم پایینتر باشد اما او را رها نمیکنم که تنها بماند و تیر بخورد!
اگر سیصد و سیزده نفر قلۀ با دامنه بودند، آنوقت امامزمان(ع) میآید و الّا با توجه به موضوع رجعت، سیصد و سیزده نفر همیشه هست؛ مهم این است که اینها دامنه داشته باشند. اگر بنا باشد این سیصد و سیزده نفر بیایند و تنها بمانند و هیچکسی نباشد به اینها کمک کند، باز هم میشوند مثل هفتاد و دو نفر شهدای کربلا. مسلم بن عوسج، حبیب بن مظاهر، افرادی بودند که باید قبیلۀ آنها میآمدند و خودشان را برای آنها میکشتند اما اینطور نشد و تنهایشان گذاشتند. یعنی این آدمهای خوب در زمان امامحسین(ع) هم بودند، اما در قبیلۀ خودشان تنها بودند و مردم پای کار نیامدند.
سخنرانی استاد پناهیان با موضوع 《 تاریخ بعثت و عصر ظهور 》 برنامه وقت سحر شبکه افق ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰
جلسه نهم
در همان دوران جاهلیت، آدمهای باصفایی بودند که با دیدن رسولخدا، بهسرعت ایمان آوردند
مجری: دربارۀ این صحبت کردیم که خیلیها به خاطر جاه و مقامی که داشتند با پیامبر مخالفت کردند، فرمودید که مردم هم مقصر بودند به خاطر اینکه سیاهیلشکر این آدم بدها شدند. قرار شد یک شب هم دربارۀ هجرت صحبت کنید. چه کسانی با پیامبر موافقت کردند و آغوش باز کردند؟
اتفاقاً خیلی خوب است که در اینباره هم بیشتر تأمل بشود. ما لازم داریم کتابهایی دربارۀ کسانی که به پیامبر ایمان آوردند، نوشته بشود. چون اتفاقهای بسیار زیبای تاریخ اسلام که دلنشین هست آنجا خودش را نشان میدهد. کسانی که آدمهای باصفایی بودند حتی قبل از پیامبر، کسانی که از قبل هم خوب بودند، اینها ایمان آوردند و خوبتر شدند.
یک نکتۀ بسیار اساسی را در اینجا عرض کنم. فضای بعثت و ظهور آخرین پیامبر فضای مذهبی است. بعضیها به من شدیداً اعتراض میکنند که چرا میگویی جاهلیت دوران خوبی بوده است؟ من جاهلیت را از نظر انسانهای مؤمنی که منتظر آخرین پیامبر بودند و به او به سرعت ایمان آوردند و برای او به بهترین نحو، جان دادند، فضای قشنگی میدانم. شاید صدها نفر از این آدمهای خوب، با دیدن رسول خدا راحت ایمان آوردند و راحت در راه او جان دادند.
ماجرای شهادت یکی از مبلغین پیامبر، بهدست قریش و محبت شدید او به پیامبربعد از جنگ بدر، یکی از مبلّغین پیامبر بهنام «خُبیب بن عدی» را دستگیر کرده بودند و میخواستند او را اعدام کنند، گفت بگذارید دو رکعت نماز بخوانم. وقتی دو رکعت نماز خواند، گفت: اگر نگران این نبودم که شما تصور کنید من نمازم را طول میدهم تا مرگم به تأخیر بیفتد، نمازم را طولانیتر میخواندم. اینقدر نماز برایم دلچسب است. ولی نمازم را کوتاه کردم که حالا هر کاری میخواهید انجام بدهید. همان کسانی که از قریش بودند، او را بستند که تیربارانش کنند. اما قبل از اینکه او را بکُشند، به او گفتند: دوست داشتی پیامبر جای تو بود؟ گفت من دوست دارم جان بدهم بهخاطر اینکه یک خار در پای پیغمبر نرود، چه میگویید شما؟! (المغازی/ ج1/ صص354-355)
ببینید این زیباییها چگونه متولد شد؟ آیا پیامبر اکرم آمدند برای اینها معجزه آوردند؟ پیامبر اکرم آمدند رود نیل را برای اینها شکافتند؟ مرده زنده کردند؟ از آسمان غذا برای اینها آوردند؟ مائدۀ آسمانی برای اینها آمد؟ پس چگونه باور کردند که او پیغمبر است؟ اگر ما بودیم چطوری ایمان میآوردیم؟ چه علامتی میخواستیم؟ حضرت خدیجۀ کبری(س) چه نشانهای از پیامبر خواست که به او ایمان آورد؟ رسولخدا(ص) بعد از نزول وحی، از غار حرا به خانه آمد و فرمود: من به پیامبری مبعوث شدم. حضرت خدیجه هم فرمود: من به تو ایمان آوردم. تمام! ببینید حضرت خدیجه، چقدر شخصیت باعظمتی است!
لعنت خدا بر آنهایی که نگذاشتند تاریخ اسلام بهطور کامل بهدست ما برسدخدا لعنت کند آنهایی که نگذاشتند تاریخ اسلام بهطور کامل بهدست ما برسد. حتی امیرالمؤمنین علی(ع) زیر تکتک آیهها نوشته بودند که این آیه دربارۀ کیست، این آیه در مورد کیست.... قصههایش را برای ما نوشته بودند. این کتاب الآن دست امامزمان ارواحنالهالفدا هست. آیا با ظهور، این کتاب به دستمان خواهد رسید؟ آنوقت قرآنخواندن مزه دارد!
مثلاً تصور کنید که این سخن حضرت امام که فرمود «امروز کوتاهیکردن در جنگ، خیانت به رسول الله است» اگر ندانید که این این جمله را کِی گفتند؟ چه شده بود و چه اتفاقی افتاده بود که این را گفتند؟ اگر امروز همینطوری این جمله را ببینید، چه برداشتی از آن پیدا میکنید؟ یا برداشت غلط یا برداشت غیر مهم و سطحی. دربارۀ آیات قرآن هم همین است. ما باید بدانیم که وقتی یک آیهای نازل شده، داستانش چه بوده و چه شده بود؟! ما اکثر شأن نزولها را نمیدانیم. یعنی آدم باید زار بزند وقتی که قرآن میخواند. اینها با ما چهکار کردند!
نه تنها با قرآن این کار را کردند، بلکه سالها، هر کسی «قال رسول الله» میگفت مجازاتش میکردند. اصلاً در جامعۀ اسلامی «قال رسول الله» گفتن ممنوع بود. ابهّت ممنوعیت «قال رسول الله» گفتن به حدّی سنگین بود که در آن پنج سال خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) هم این فضا باز نشد. ما چطوری باید این قصهها را پیدا کنیم؟
اگر فضای جاهلیت فضای کاملاً سیاهی بود؛ چطور بعضیها خیلی راحت به پیامبر ایمان میآوردند؟بنده بر اساس آیات قرآن و برخی از شواهد میخواهم به شما عرض بکنم که فضای جاهلیت فضای کاملاً سیاهی نبود، بلکه فضای خوبی بود؛ به حدّی که خیلی راحت، افراد به رسولخدا ایمان میآوردند. فضای خوبی بود که میشد در آن فضا آیات قرآن نازل بشود و آنها بفهمند. اگر آیات قرآن را نمیفهمیدند، معنا نداشت که اینهمه آیات قرآن برایشان نازل بشود.
خیلی از مردم دربارۀ دوران جاهلیت، تصور میکنند، چه آنهایی که مسلمان شدند چه آنهایی که مسلمان نشدند، با بُهت و حیرت به پیغمبر نگاه میکردند! درحالیکه ابدا اینطور نبود. الآن شما اگر به گوشۀ آفریقا بروید، شاید برخی باشند که اصلاً نمیدانند دین چیست! در برخی از روستاهای آنجا اینطوری است. یا در قطب شمال هم بعضیها هستند که نمیدانند دین یعنی چه؟ حتی مسیحی هم نیستند، همچنین آتئیستهای روسیه، یا برخی نقاط دیگر اینطوری هستند که وقتی میگویید «شما کدام دین را داری» میگوید: منظورت چیست؟ دین یعنی چه؟
خیلیها واقعاً فکر میکنند که دوران جاهلیت دوران آتئیستها است یا مثل برخی از این مذاهبی است که در هندوستان وجود دارد. خیلیها فکر میکنند یک چنین فضایی بوده که رسول خدا آمده است و میخواسته به آنها بفرماید مثلاً گاو را نپرستید، این بت را نپرستید... و آنها هم بگویند: ایشان چه میگوید؟ الله چیست؟! قیامت چیست؟! چه میگویی... اصلاً فضای آن دوران، اینجوری نبوده است.
کسی از سر جهل با پیغمبر نجنگیدیک کسی گفت: من یک شبی در کنار خانۀ کعبه از ابوجهل پرسیدم که بالاخره نظرت دربارۀ پیامبر(ص) چیست؟ فرمود من میدانم که او راست میگوید. او چهل سال بین ما زندگی میکرد و ما او را امین و صادق میدانستیم، حالا که پخته شده یک دفعهای دروغ بگوید؟ مگر میشود؟ (فقال له أبوجهل: ویحک! و اللّه إنّ محمدا لصادق، و ما کذب محمد قط ؛ أمالیالمرتضى/ ج2/ص 265 ) بقیه هم همینطور بودند و کسی از سر جهل با پیغمبر نجنگید.
حتی آنهایی که ایمان آوردند هم زیاد هنر نکردند. طبیعی بود. بعضی از دوستان هنوز در فضای بحث نیامدهاند مثلاً میگویند: تو چرا میگویی که جاهلیت دوران خوبی است؟ نه اینکه من بگویم، اصلاً همینطور بوده است. اما بنده به دو هدف، این را میگویم: یکی به این هدف که شما بتوانی لعنت و نفرین کنی کسانی که با پیغمبر درافتادند. باید به آنها گفت: «نامردها شما چرا؟! شما که منتظر بودید، شما که یقین داشتید. شما خیلی از این راه را جلو آمده بودید. شما چرا؟!» اگر مردم به این واقعیت دربارۀ دوران جاهلیت نرسند، پیامبر را متّهم میکنند به خونریزی، پیامبر را متّهم میکنند به آوردن یک دین پر از اختلاف و جنگ. همانطوری که مستشرقین این کار را میکنند.
مستشرقین و غربیها وقتی میخواهند اسلام را تحلیل کنند، دو تا کار میکنند: یکی اینکه میگویند «مردم زمان پیامبر، خیلی بد بودند و پیامبر آمد آنها را نجات داد» خُب در اینصورت، هر کسی دیگر هم میآمد، میتوانست این کار را انجام دهد. یعنی نتیجۀ تحلیلشان این است. دوم اینکه میگویند: «چرا ایشان مخالفان را کشت؟» بهظاهر راست میگویند، چون اگر آنها اینقدر بد بودند و اینقدر پَرت بودند، چرا باید کشته میشدند؟ آنها که نمیفهمیدند، خَب صبر کنید، چرا با آنها جنگ میکنید؟ چرا قرآن فرمود «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ...» (توبه/28) یعنی چه؟ حالا بگذارید این مشرکین، چهار تا معجزه ببینند شاید ایمان بیاورند! چرا جنگ و قتال؟!
چرا بعضیها قبل از بعثت، مؤمن بودند اما وقتی پیامبر آمد کافر شدند!/ حوادث ابتدای بعثت پیامبر، اتفاقهایی است که در یک جامعۀ مذهبی میافتدنگویید «یا رسول الله، چرا اینها را میکشی؟ خب اینها نمیدانند قصه چیست...» اصلاً اینطور نبوده است! اینها کسانی بودند که خیلی چیزها را میدانستند، آگاهیهایشان زیاد بوده. بعضی از اینها قبل از پیامبر مؤمن بودند اما وقتی پیامبر آمد و بعد از اینکه پیامبر را دیدند کافر شدند. قبلش مؤمن بودند؛ یعنی به دین گذشتۀ خودشان مؤمن بودند و منتظر آخرین پیامبر بودند. به کافران میگفتند که وقتی پیامبر ما آمد، ما به او ایمان میآوریم و بر شما غلبه میکنیم. اما بعد از اینکه پیامبر را دیدند، تازه کافر شدند. این را چطور تحلیل میکنید؟
ما باید بدانیم آن اتفاقهایی که در بعثت پیامبر افتاد اتفاقهایی است که در یک جامعۀ مذهبی میافتد. مسجدیها، مسلمانها و افرادی که خدا و پیغمبر را قبول دارید، افرادی که یک دفعهای بعضی از بدیهیات دین را انکار میکنید... من برای مسجدیها و هیئتیها احترام قائلم، و این را از باب تذکر و موعظه عرض میکنم. اعتقادم این است که در مساجدمان و هیئتهایمان اینقدر مشکل نداریم که من اینطوری بخواهم بر زبان جاری بکنم. اما گاهی در یک مسجد، امامجماعت را بیرون میفرستند و میگویند «اینجا بحث سیاسی نکن، اینجا ما میخواهیم عبادت کنیم!» این را باید تحلیل کرد، این نگاه یعنی چه؟
اینکه گفتیم بعضیها ایمان داشتند اما بعد از آمدن پیامبر، کافر شدند آیهاش این است: «وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ» (بقره/89) کتابی از جانب خدا آمد که این کتاب تصدیق میکرد آن چیزهایی که پیش اینهاست. «وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذینَ کَفَرُوا»؛ اینها از قبل، برای کافرها قیافه میگرفتند و میگفتند ما بر شما غلبه پیدا میکنیم «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِه»؛ وقتی کتاب آمد و شناختند که این همان است، تازه کافر شدند! «فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرینَ»؛ لعنت خدا بر کافرین. داستان این است!
یا مثلاً آن حرفی که اول صحبت زدیم، در این روایت ببینید. امامصادق(ع) میفرماید: «النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ فَمَنْ کَانَ لَهُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ أَصْلٌ فَلَهُ فِی الْإِسْلَامِ أَصْلٌ» (کافی/ج8/ص177) کسی که زمان جاهلیت یک اصالتی داشت در اسلام هم یک اصالتی پیدا کرد.
کافر یعنی آن مؤمنی که میزند زیر میز!ببینید یک تحلیلی بر اساس آیات قرآن هست؛ مثلاً میفرماید «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُون» (نحل/83) نعمت خدا را شناختند و بعد انکار کردند. کافر این است. کافر آن مؤمنی است که میزند زیر میز!
یک داستانی در تاریخ آمده است؛ یک کسی میگوید بعد از اینکه رسول خدا هجرت کرد و به منطقۀ قبا آمد و آنجا مستقر شد، پدر و عموی من رفتند به دیدن ایشان و برگشتند. خسته بودند و داشتند با همدیگر صحبت میکردند. گفتند: این همان شخص بود؟ یکی از این دو، به دیگری گفت، بله خودش بود؛ کینهای از او به دلم آمده که هیچوقت از دلم بیرون نخواهد رفت. (فلما قدم رسولاللّه المدینة و نزل قباء فی بنی عمرو بن عوف، غدا علیه أبی حییّ بن أخطب و عمّی أبو یاسر مغلّسین... و سمعت عمّی أبا یاسر و هو یقول لأبی حییّ بن أخطب: أ هو هو؟ قال: نعم و اللّه، قال: أتعرفه و تثبته؟ قال: نعم. قال: فما فی نفسک منه؟ قال: عداوته ما بقیت و اللّه ؛ سیرة ابن هشام /ج 2/ص 165- 166)
فتنههای قبل از ظهور، شبیه امتحانهای بعد از بعثت پیامبر استچرا اینجوری میشود؟ ما باید این را بشناسیم. اگر این را نشناسیم علت درگیریهای بین مؤمنین و شیعیان در آخرالزمان را نخواهیم دانست که چیست. در روایت میفرماید: شیعیان همدیگر را تکفیر میکنند. (لا یَکُونُ الْأَمْرُ الَّذِی تَنْتَظِرُونَهُ حَتَّى یَبْرَأَ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ یَتْفُلُ بَعْضُکُمْ فِی وُجُوهِ بَعْضٍ وَ یَشْهَدَ بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ بِالْکُفْرِ وَ یَلْعَنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً... یَقُومُ قَائِمُنَا وَ یَدْفَعُ ذَلِکَ کُلَّه ؛ غیبت نعمانی/ص206) آن اتفاقهایی که زمان پیغمبر افتاد همه باید قبل از امامزمان(ع) بیفتد و تمام بشود؛ یک ذرهاش هم میماند برای بعد از ظهور. این یک نظریه است که فتنههای قبل از ظهور، شبیه همان امتحانهای بعد از ظهور پیامبر است. این را بعداً دربارهاش صحبت خواهیم کرد.
خیلی از آیات قرآن، این را برای ما بیان میفرمایند که آنها بعد از اینکه یقین کردند، انکار کردند. وقتی شما میخواهی یقین کنی باید بشناسی، باید اینکاره باشی، باید دستت توی کار باشد، باید این معارف را دانسته باشی که چیست.
قریش وقتی در جنگ بدر داشتند با پیامبر(ص) میجنگیدند خیلیها گفتند که «این دعوای داخلی است!» یعنی قوم پیامبر(ص) علیه ایشان جنگ راه انداخته است. وقتی رسول خدا به طائف هجرت کردند (هجرت اول) حتی یک نفر هم در آن شهر مسلمان نشد! چرا یک نفر مسلمان نشد؟! چطور ممکن است؟ برای اینکه آنها به پیامبر(ص) گفتند: «فامیلهای شما و قوم خودتان، شما را قبول ندارند حالا آمدهای سراغ ما!» (و کان رسول اللّه یعرض نفسه على قبائل العرب فی کل موسم و یکلم شریف کل قوم، و یقول: لا اکره أحدا منکم، إنما ارید أن تمنعونی مما یراد بی من القتل حتّى ابلّغ رسالات ربّی! فلم یقبله أحد منهم. و کانوا یقولون: قوم الرجل أعلم به ؛ الیعقوبی/ج2/ص36)
ماجرای نماز پیامبر برای نجاشی، بعد از درگذشت اوحالا برگردیم به آن سؤال شما و قسمتهای قشنگ بحث را دنبال کنیم؛ به یاد حضرت خدیجه(س) که امشب، شب رحلت ایشان است. نجاشی، پادشاه حبشه بود. از طرف پیامبر رفتند پیش او و آیات قرآن را برایش خواندند. قرآن حال او را اینگونه نقل میکند. «وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ» (مائده/83) وقتی آیات قرآن را برایش خواندند میبینی که دارد گریه میکند و اشک میریزد. «مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَق» حق را همانجا شناخت. «یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدینَ»؛ میگویند خدایا ما ایمان آوردیم.
همانجا نجاشی میخواست بگوید که شما درست میگویید. ولی آن مسلمانی که نزد او رفته بود (شاید بیسلیقگی کرد) گفت: ما مثل شما عیسی را پسر خدا نمیدانیم. آقای نجاشی گفت درست است، اما کشیشها و برخی اطرافیان نجاشی که آنجا ایستاده بودند با ناراحتی بههم نگاه کردند. نجاشى بهصورت پنهان از اهل حبشه، اسلام را قبول کرد. بعدها از دنیا رفت و نرسید نزد رسول خدا بیاید. جبرئیل به ایشان خبر داد. رسول خدا مردم را جمع کرد و فرمود: نجاشی از دنیا رفته است، میخواهم از دور برایش نماز بخوانم، بیایید نماز بخوانید. منافقین در مدینه، پیغمبر را مسخره کردند و گفتند: دارد بر مرد کافری که هرگز او را ندیده است نماز میخواند و طلب مغفرت میکند. پیامبر(ص) ایستاد و برایش نماز خواند. (مجمع البیان/ج2/ ص916 – 917) (تفسیر قمى/ج1/ص176- 179)
محبت پیامبر(ص) و ائمۀ هدی(ع) نسبت به حضرت خدیجه(س)وقتی پیامبر نسبت به نجاشی این برخورد قشنگ را داشت، ببینید حضرت خدیجه(س) که در کنار رسول خدا بود چقدر از پیغمبر(ص) دل برده است. خدیجهای که وقتی داشت از دنیا میرفت گفت یا رسول الله، ببخشید من نتوانستم به تو خدمت کنم. خدیجهای که وقتی کاروان تجاریاش را بهسمت شام راه میانداخت کاروانش از کلّ کاروان قریش بزرگتر بود، اما موقع جان دادن، برای خودش کفن هم نداشت.
وقتی پیامبر نسبت به نجاشی این برخورد قشنگ را داشت، ببینید حضرت خدیجه(س) که در کنار رسول خدا بود چقدر از پیغمبر(ص) دل برده است. خدیجهای که وقتی داشت از دنیا میرفت گفت یا رسول الله، ببخشید من نتوانستم به تو خدمت کنم. خدیجهای که وقتی کاروان تجاریاش را بهسمت شام راه میانداخت کاروانش از کلّ کاروان قریش بزرگتر بود، اما موقع جان دادن، برای خودش کفن هم نداشت.
ببینید حضرت خدیجه(س) چگونه به پیامبر(ص) ایمان آورد. پیامبر(ص) به خانه آمد و همان دم در ایستاد. وقتی پیامبر(ص) ماجرای بعثتش را به ایشان فرمود، ایشان بلافاصله ایمان آورد.
غیر از حضرت خدیجه(س) برخی از مؤمنین هم بودند که بیحرف ایمان آوردند. مثلاً ابوذر شنیده بود یک پیامبری آمده است. برادرش را فرستاد و برادرش برگشت و گفت: بله، کسی آمده است، اما فضا سنگین است لذا بروز نمیدهند، به دلیل همان مسائل سیاسی. ابوذر آمد کنار خانۀ کعبه. امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: میخواهی منزل ما بیایی؟ او را به منزل بردند، و ظاهراً سه روز مهمان امیرالمؤمنین علی(ع) شد. دید که این جوان(یعنی علیبن ابیطالب) خیلی آقاست. به او گفت: آن پیامبری که آمده است، میشناسی؟ فرمود بله میخواهی تو را پیش او ببرم؟ علی(ع) او را نزد پیامبر برد. آداب این گروه قلیل مسلمانان را شنیده بود، لذا به شیوۀ مسلمانان به پیامبر سلام داد. بعد از یکی دو کلمه، گفت: من شهادت میدهم که تو پیغمبر هستی. (...حَتَّى دَخَلَ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَ دَخَلَ مَعَهُ، فَسَمِعَ مِنْ قَوْلِهِ وَ أَسْلَمَ مَکَانَهُ؛ البدایه و النهایه/3/34)
بعضیها پیامبر را دیدند و مسلمان نشدند؛ اما بعضیها با دیدن فرستادۀ پیامبر، مسلمان شدندبیشترین عامل ایمان آوردن افراد، خود قرآن بود. در تاریخ آوردهاند که پیامبر اکرم(ص) مدینه را با قرآن فتح کرد. آنهم بهواسطۀ یک جوان؛ جوانی که اتفاقاً از خانوادۀ ثروتمندی بود و خانوادهاش او را طرد کرده بودند چون او به پیامبر(ص) ایمان آورده بود. گفت یا رسولالله(ص) من چهکار کنم؟ مشورت کرد و به مدینه رفت. دانه دانه این جوان را میدیدند و مسلمان میشدند. بعضیها پیامبر را دیدند و مسلمان نشدند؛ اما یک عدهای از اهالی مدینه، این جوان را دیدند و مسلمان شدند. مگر او چهکار میکرد، مگر معجزه داشت؟ فقط چند تا آیۀ قرآن از آن سورههایی که نازل شده بود را برای آنها میخواند و آنها مسلمان میشدند. این صحنههای زیبا را در تاریخ اسلام باید ببینیم. (کان مصعب ابن عمیر فتى مکة شبابا و جمالا و تیها، و کان أبواه یحبّانه، و کانت أمه تکسوه أحسن ما یکون من الثیاب...الاستیعاب/4/1473) (الکامل فى التاریخ، ابناثیر/2/66) و (تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، على دوانى/290)
شما ببینید یاران اباعبدالله الحسین(ع) در کربلا مثل یک خورشیدی میدرخشند و ما آن ستارهها را دیگر نمیبینیم. آن ستارهها زیبا بودند. حنظلۀ غسیل الملائکه و خیلیهای دیگر که پای رکاب پیامبر(ص) شهید شدند. یادمان نرود آن حرف امیرالمؤمنین(ع) را وقتی که با مردم کوفه سخن میگفت و گله میکرد، ایشان کلامی دارد که ارزش آن از کلّ کتابهای تاریخی بالاتر است. فرمود: خوبهایتان شهید شدند و بدهایتان باقی ماندند (قَدْ قُتِلَ أَمَاثِلُکُمْ وَ بَقِیَ أَرَاذِلُکُمْ؛ وقعه الصفین/ص491)
یکوقت مردم کوفه را با مسلمانهای صدر اسلام و کسانی که پای رکاب پیامبر(ص) شهید شدند، مقایسه نکنیم. یکوقت مردم مدینهای که صدای فاطمۀ زهرا(س) را شنیدند و جواب ندادند، با یاران پای رکاب پیغمبر(ص) مقایسه نکنیم! آنها برای پیامبر(ص) میمُردند و خودشان را فدا میکردند.
پیامبر واقعاً دل میبُرد / ماجرای شخصی که از شدت علاقه به پیامبر، هر روز به دیدن ایشان میرفتباز یک نمونۀ دیگر از اصحاب پیامبر(ص) بگویم. یک کسی صبحها میآمد به مسجد و رسول خدا را میدید و میرفت. دوباره فردایش میآمد، حضرت فرمود شما با من کاری داری؟ گفت نه آقا، اگر یک روز شما را نبینم نمیتوانم بروم سرِ کار. میخواهم هر روز ببینمت و بروم. آقا فرمود باشد. این تکهاش خیلی جالب است، بعضی روزها اصحاب دورش جمع بودند و حلقه بسته بودند و آن مرد هم دم در میخواست حضرت را ببیند و برود. مثلاً سر میکشید که ببیند، میگویند پیامبر سرِ خود را کمی بلند میکرد یا یکمقدار بلند میشد تا او بتواند ایشان را ببیند. اصلاً رابطۀ عاشقانه بود (کانَ رَجُلٌ یَبِیعُ الزَّیْتَ وَ کَانَ یُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ ص حُبّاً شَدِیداً کَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَذْهَبَ فِی حَاجَتِهِ لَمْ یَمْضِ حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص...؛ کافی/ج8/ص77)
پیامبر واقعاً دل میبُرد. ایشان صریحاً با هر کسی میخواست پیمان ببندد، به او میفرمود: از من دفاع میکنی؟ برای من جان میدهی؟ با مردم مدینه هم اینطوری پیمان بست و هجرت را قبول کرد. یک نفر آنجا گفت: اگر پای رسولخدا(ص) محکم نمیایستید، پیمان نبندید، اینجا لااقل خودِ بنیهاشم در شعب ابیطالب هم که شده از پیامبر(ص) محافظت میکنند. نامردی نکنید. آنها گفتند قبول میکنیم که از پیامبر(ص) دفاع کنیم. آنها هفتاد و دو نفر بودند که پیمان عقبۀ دوم را بستند. بندهای پیمان عقبۀ دوم را بخوانید. آنجا پیامبر از مردم مدینه پیمان میگیرد که از من دفاع میکنید؟ از جان خودتان در راه من میگذرید؟ بعد از من، از بچههای من دفاع میکنید؟ بعد از من از جانشین من دفاع میکنید؟ (فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! عَلَى مَا نُبَایِعُکَ؟ فَقَالَ: بَایَعُونِی عَلَى السَّمْعِ وَ الطَّاعَةَ فِی النَّشَاطِ وَ الْکَسَلَ، وَ عَلَى النَّفَقَةِ فِی الْعُسْرِ وَ الْیُسْرِ، وَ عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ عَلَى أَنَّ تَقُولُوا فِی اللَّهِ لَا تَأْخُذْکُمْ فِیهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ، وَ عَلَى أَنَّ تَنْصُرُونِی إذَا قَدِمْتَ عَلَیْکُمْ یَثْرِبَ تَمْنَعُونِی مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَکُمْ وَ أَزْوََاجُکُمْ وَ أَبْنََاءَکُمْ وَ لَکُمْ الْجَنَّةَ؛ دلائل النبوه/2/443)
لذا وقتی حضرت زهرا(س) به مسجد رفت(بعد از رحلت پیامبر) به این پیمان اشاره کرد. از مهاجرین ناامید شد و فریاد زد: انصار! شما که با پیامبر(ص) پیمان بستید. شما قبل از اسلام روی قراردادتان-به شیوۀ عربی- محکم بودید، آیا خوبیهایتان را از دست دادید؟! (أَ مَا کَانَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِه ؛ کتاب سیلمبن قیس/ ج2/ص868) (انْصُرُوا اللَّهَ فَإِنِّی ابْنَةُ نَبِیِّکُمْ وَ قَدْ بَایَعْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ ص یَوْمَ بَایَعْتُمُوهُ أَنْ تَمْنَعُوهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَکُمْ وَ ذَرَارِیَّکُمْ فَفُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ص بِبَیْعَتِکُمْ ؛ اختصاص/184)
بدیهای جاهلیت مثل همین بدیهایی است که در جامعۀ شیعی امروز موجب میشود برخی مقابل تشیّع اصیل بایستندما چرا دشمنان پیغمبر را لعنت میکنیم؟ چرا آنها را مستحقّ مرگ میدانیم؟ چون آنها در یک فضای خوبی بودند، خدا خیلی خوبیها به آنها عنایت کرده بود، اما با وجود همۀ اینها، با پیامبر دشمن شدند.
بعضیها به من میگویند چرا از خوبیهای جاهلیت میگویی؟ اینهمه بدیها علیه جاهلیت هست. میگویم خب شما ببینید بدیِ آنها چه بوده؟ بدیاش همانی بوده که در جامعۀ شیعی امروز هم در مقابل تشیّع اصیل میایستد، بدیاش همانی بوده که همین امروز قرآن را یک لایۀ سطحیاش را میگیرد و لایۀ عمیقش را نمیبیند. بدیاش از این جنس بدی است. بدیاش از جنس بدیِ افراد وحشی و بیابانی و هیچی نفهم نیست.
زیباییهای ماجرای بعثت را هم ببینیمزیباییهای ماجرای بعثت را هم ببینیم. مثلاً برخی کسانی که میخواستند پیغمبر را به قتل برسانند اما پیغمبر با یک نگاه، دلشان را بُرد و متحول شدند. این اتفاقها در زمان پیامبر(ص) افتاده است. مثلاً یکی گفت که من میخواهم به مدینه بروم و پیغمبر را بکشم ولی میدانم که اگر ایشان را بکشم، آنها من را میکشند. پس یک کسی بیاید تعهد بدهد خانوادۀ من را نگه دارد و قرض مرا ادا کند. یک کسی آمد گفت من تعهد میکنم. گفت برویم کنار حجرالأسود. قسم خورد و گفت پس خانوادۀ من بعد از مرگ من تحویل تو باشد. آمد و شمشیر بست و شناسایی کرد و یک روز که رسول خدا رو به قبله داشتند برای نماز آماده میشدند، آمد توی مسجد، رسول خدا فرمود کیست آمده؟ گفت منم، آمدم برای عبادت. فرمود پس چرا شمشیر حمایل کردهای؟! او گفت هیچی، همراهم بود. حالا دارد همینطوری جلو میآید و به پیامبر نزدیک میشود. فرمود پس آن قراری که کنار حجرالأسود گذاشتی چه بود؟ با شنیدن این کلام پیامبر، یکدفعهای ایستاد. پیامبر به سمتش آمد. میگوید یک دفعهای رسول خدا را دیدم و احساس کردم عزیزترین کس در عالم برای من است. (فقلت أنت: لو لا عیالی و دین علی لأرحتک من محمد! فقال صفوان: علیّ أن أقضی دینک و أن أجعل بناتک مع بناتی یصیبهنّ ما یصیبهنّ من خیر أو شر! فقلت أنت فاکتمها علی و جهّزنی حتى أذهب فأقتله! فجئت لتقتلنی! فقال: صدقت یا رسول اللّه، فأنا أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أنک رسول اللّه؛ الطبقات البکری/ ج4/ص152)
انتظار داشتیم پیغمبر، به همینراحتی دل همه را ببرد؛ از بس که ایشان مهربان و دوستداشتنی هستند. اما لعنت خدا بر آن کسانی که مقابل این پیغمبر مهربان با آنهمه حجت و آمادگی ایستادند.
سخنرانی استاد پناهیان با موضوع 《 تاریخ بعثت و عصر ظهور 》 برنامه وقت سحر شبکه افق ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰
جلسه دهم
اگر جاهلیت را کاملاً سیاه ببینیم، دشمنی آنها با پیامبر(ص) را طبیعی میدانیم، درحالیکه اینطور نبود
مجری: شبهای قبل گفتید، مردم جاهلیت با اینکه خصوصیتهای اخلاقی و معنوی داشتند و پیامبر هم آراسته بود به همۀ خصوصیتهای اخلاقی و معنوی، ولی باز هم با ایشان مخالفت کردند. درحالیکه آنها باید آمادهتر میبودند چون اصلاً منتظر هم بودند، ولی به دشمنی با پیامبر پرداختند. علّتاش چه بود؟
در همین تعارضهاست که خیلی از حرفها خودشان را نشان میدهند. یعنی اگر ما به یکباره جاهلیت را سیاه ببینیم آن دشمنیها را هم طبیعی میدانیم و از کنارش عبور میکنیم. اما وقتی انسان به این تعارضها-که شما در یک جمعبندی بیان فرمودید- توجه میکند، به این سؤالها میرسد. و اگر انسان به جواب این سؤالها-که مربوط به آن زمان است- برسد، جواب برخی از سؤالهای زمان خودش را هم پیدا میکند.
ما در این بحث، هنوز آنچنان به زمان خودمان نرسیدهایم، ولی این سؤال مطرح است که با اینهمه آدمهای خوب، چرا حضرت ظهور نمیکنند؟ ما کم آدمهای خوب نداریم، کم مسجدها و هیئتهای با رونق نداریم، آدمهای خوب خیلی داریم الحمدلله، خوبیها خیلی در جامعۀ ما نشر پیدا کرده است. خب چرا حضرت ظهور نمیکنند؟ جواب این سؤال، به همان مطلب ربط دارد. لذا ما عنوان گفتگوی خودمان را «تاریخ بعثت و عصر ظهور» قرار دادیم و به نوعی داریم این دو تا را با هم مقایسه میکنیم.
شما فرمودید که زمینههایی برای ایمانآوردن به پیغمبر، در آن جامعه وجود داشته است؛ زمینههایی مثل خودِ خانۀ کعبه، عبادتها و اخلاقیاتی که بین مردم رواج داشته است. این خوبیها وجود داشته و آنها هم برای آخرین پیامبر انتظار میکشیدند و این زمینهها باید علیالقاعده زمینۀ دشمنی با پیامبر را از بین میبرد. بعضی از اخلاقیات خوبِ آدمهای خاص و شعرهای آنها را برای شما میخوانم تا وقتی گفتیم که اینها در جنگ بدر بهدست امیرالمؤمنین و حمزۀ سیدالشهدا کشته میشوند، خیلی بحث ما داغتر خواهد شد.
ارزش مسلمانان صدر اسلام به ایمانآوردن آنها نبود؛ به امتحانات سخت بعد از ایمان بودهمینجا میخواهم این را عرض کنم که هر کسی به پیامبر ایمان آورد، خیلی هنر نکرد. چون وقتی طرف یک خوبیهایی دارد و میبیند این خوبیها دارد تکمیل میشود، و میبیند که این خوبیها دارد تأیید میشود، و میبیند که این خوبیهایی که در ذهنش هست دارد در یک فرد(رسولخدا) تجسّم پیدا میکند، طبیعتاً اگر به او ایمان بیاورد، خیلی هنر نکرده است.
شاید برخی بگویند: «وقتی شما میگویی، آنها هنر نکردند یعنی ارزش چندانی هم نداشتند؟» نه، ارزش آنها خیلی بالاتر از این حرفها بود اما نه به دلیل ایمانآوردن؛ به دلیل اینکه هر کسی در آن زمان به پیامبر ایمان آورد، خداوند متعال ابتلائاتی بر سرش آورد و مقاومتی باید میکرد که واقعاً هر کسی امروز به آن فکر کند، به سادگی نمیتواند آمادگی خودش را برای آن شرایط اعلام کند. مثلاً برای آن شرایط سخت، شاید یک تعبیرش این باشد که فامیلکُشی رواج پیدا کرده بود. هرچند ممکن است بعضیها از این کلمه «رواج» خوششان نیاید. همچنین مسائلی مثل هجرت و آوارگی و دستکشیدن از اموال و در راه خدا اموال فراواندادن، برای آنها پیش آمد. بنده معتقدم ارزش مسلمانان صدر اسلام به این نبود که ایمان بیاورند، به امتحانات بعد از ایمان بود که امتحانات بسیار سنگینی بود.
اگر ایمانآوردن اینقدر سهل بود، پس چرا اینقدر با پیامبر(ص) دشمنی کردند؟حالا این سؤال شما بیشتر جا پیدا میکند که اگر ایمان آوردن خیلی هنر نبود و اینقدر سهل بود، پس چرا اینقدر با پیامبر(ص) دشمنی کردند؟ اگر کسی ایمان آورد، چه اتفاقی برایش افتاد که ایمان آورد؟ او دید آنچه خودش از خوبیها داشته، دارد توسط رسولخدا اولاً تأیید میشود و ثانیاً زیباترش را دارد میشنود و این خوبیها دارد تکمیل میشود. این خیلی به آدم احساس خوبی میدهد؛ اینکه ببیند آن خوبیهایی که داشته (مثلاً آن عبادات و اخلاقیاتی که داشت) الان از جانب خداوند دارد تأیید میشود. احکامی که مردم در دوران جاهلیت رعایت میکردند و اسلام تأیید فرموده است، تعدادشان کم نیست؛ در عبادات و در معاملات.
ماجرای ایمانآوردن حمزه سیدالشهدا و دفاع او از رسولخدا در برابر ابوجهلمیخواهم یادی کنم از حمزۀ سیدالشهدا قهرمان بزرگ صدر اسلام. ایشان در آن زمانی که هنوز ایمان نیاورده بود، یک روز بعد از شکار به مکّه آمد، به او گفتند که ابوجهل با پیامبر(ص) برخورد خیلی زشتی داشته است. حمزه آمد و به سختی با ابوجهل برخورد کرد، کمان خودش را بر سر ابوجهل زد و دعوایی راه افتاد، ابوجهل دیگران را نگه داشت، چون میدانست کسی از پسِ حمزه برنمیآید. ابوجهل همانجا پرسید: مگر تو به برادرزادۀ خودت ایمان آوردی؟ فرمود بله که ایمان آوردم! و همانجا شهادتین را بر زبانش جاری کرد. آنجا از سر تعصّب این را گفت، و فردایش خدمت رسول خدا آمد و فرمود «این چیزی که شما میگویی چیست؟ به من بگو». رسول خدا برای او توضیح دادند و قرآن برای او خواندند. ایشان هم گفت که من ایمان میآورم. (کَانَ أَبُوجَهْلٍ تَعَرَّضَ لِرَسُولِاللَّهِ ص وَ آذَاهُ بِالْکَلَامِ وَ اجْتَمَعَتْ بَنُو هَاشِمٍ فَأَقْبَلَ حَمْزَةُ وَ کَانَ فِی الصَّیْدِ فَنَظَرَ إِلَى اجْتِمَاعِ النَّاسِ... فَغَدَا عَلَى رَسُولِاللَّهِ ص فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِ أَ حَقٌّ مَا تَقُولُ؟ فَقَرَأَ عَلَیْهِ رَسُولُاللَّهِ ص سُورَةً مِنَ الْقُرْآنِ فَاسْتَبْصَرَ حَمْزَةُ وَ ثَبَتَ عَلَى دِینِ الْإِسْلَامِ؛ اعلامالوری/ص 48)
عظمت ایمان حمزۀ سیدالشهدا را ببینید؛ میخواهم بگویم که این ایمان عمیق بود و در جان او نشسته بود. مثل حضرت خدیجه(س) که رسول خدا دربارۀ حضرت خدیجه(س) فرمود «هَذِهِ صَدِیقَةٌ أُمَّتِى» (البدایه والنهایه/ ج2/ص62) او صدّیقۀ امّت من است. یعنی از عمق جان و صادقانه به من ایمان آورده است. ایمان حضرت حمزۀ سیدالشهدا هم از سر فامیلی نبود، ابولهب هم فامیل بود و اصلاً آن قریشی که در بدر، اولین جنگ را علیه پیامبر راه انداختند اکثراً فامیلِ پیامبر بودند البته برخی دورتر و برخی نزدیکتر.
رسول خدا-سالها بعد و در یک جای دیگری- به حمزۀ سیدالشهدا میفرماید: برای اینکه ایمان تو کامل بشود، باید دوباره بیعت کنی. گفت من که بیعت کردم. فرمود با علی بن ابیطالب هم بیعت کن. حالا حمزۀ سیدالشهدا خودش یک قهرمان است و علی بن ابیطالب نسبت به ایشان سنّ کمتری داشت و جوان بود. اما وقتی این ایمان را عرضه کرد، حمزه فرمود: میپذیرم. و بعد داستانی دارد که چطور گریه کرد در این ماجرایی که رسول خدا ایمان را عرضه میکرد.
ماجرای این گفتگو هم این بود که رسول خدا(ص) شب قبل از شهادت حمزۀ سیدالشهدا به ایشان فرمود: تو به یک سفر طولانی میروی. بیا یکبار دیگر مرور کنیم؛ من را به پیغمبری قبول داری؟ بله یا رسول الله! علی بن ابیطالب را بعد از من به جانشینی قبول داری؟ بله (وَ لَمَّا کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی أُصِیبَ حَمْزَةُ فِی یَوْمِهَا دَعَاهُ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ یَا حَمْزَةُ یَا عَمَّ رَسُولِ اللَّهِ یُوشِکُ أَنْ تَغِیبَ غَیْبَةً بَعِیدَةً فَمَا تَقُولُ لَوْ وَرَدْتَ عَلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ سَأَلَکَ عَنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ شُرُوطِ الْإِیمَانِ... وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ قَالَ حَمْزَةُ شَهِدْتُ وَ أَقْرَرْتُ وَ آمَنْتُ وَ صَدَّقْتُ ؛ الطرف من الأنباءوالمناقب/ص 125) دقت کنید که پذیرش این مسئله در آن شرایط خیلی انعطاف میخواهد. حمزۀ سیدالشهدا حتماً از قبل، خوبیهای علیبن ابیطالب را دیده بوده و خوشاش آمده بود؛ بدون حسادت و بدون تکبّر.
آنهایی که ایمان آوردند در اصلِ ایمان آوردنشان به نظرم زیاد کار بزرگی نکردند؛ در امتحانهای پس از ایمان آوردن کار بزرگی کردند که واقعاً امتحانها سختی بود. انشاءالله بعضیهایش را خواهیم رسید.
افتخار «اوّلین شهید ترور از بین مسئولین» برای یک ارتشی است؛ سپهبد قرنیدر اینجا یک نکتهای را هم عرض بکنم. امروز روز شهادت اوّلین شهید ترور از مسئولان جمهوری اسلامی است. نمیدانم به چه دلایلی اوّلین مسئولی که ترور کردند نه امام جمعه بود، نه کسی مثل استاد شهید مطهری بود. ایشان «سپهبد قرنی» بود که یک میهنپرست صادق بود و حمزهای بود برای حضرت امام. ایشان خیلی بهخاطر اینکه ایران تجزیه نشود مقاومت کرد و در مقابل سیاستهای دولت موقت ایستاد. دولت موقت خلاف نظر امام، ایشان را عزل کرد. و ایشان چه صلابتی، چه صداقتی و چه نورانیتی داشت! با اینکه عزل شده بود، رفتند سراغش و او را ترور کردند.
یعنی وقتی ایشان ترور شد، قبلش او را کنار گذاشته بودند. حالا چه دیده بودند در آن مرد و او چه نورانیتی و چه تأثیر خوبی داشته که ایشان را ترور کردند؟ این خیلی جالب است! باید یک کسی واقعاً باطن داشته باشد که به اینجا برسد. یک ارتشی، افتخار اوّلین شهادت را به عنوان شهید ترور، با خودش دارد و این فوقالعاده است. البته ممکن است افراد دیگری هم قبل از ایشان ترور شده باشند ولی ایشان از مسئولین ردهبالای کشور بودند. یاد ایشان را زنده کنیم. آن غیرت و حمیّت ایشان که البته بدون معنویت نبوده است، ایشان از قبل هم بچه مسلمان ارتش بودند. شهید قرنی، پیش من خیلی بزرگ است، مرد بسیار ارزشمندی است. یادم افتاد که امروز روز شهادت ایشان هست و گفتم حتماً از ایشان یاد کنم.
چرا بعضیها با وجود خوبیهایی که داشتند، ایمان نیاوردند؟1. خوبیها را دکان خود قرار داده بودندحالا برویم سراغ آنهایی که ایمان نیاوردند. برای آنهایی که ایمان نیاوردند چند تا دلیل میشود ذکر کرد. ما بعداً هم با این دلایل کار داریم. آنهایی که با پیغمبر دشمن شدند اینطور نیست که هیچکدام از آن خوبیها را نداشته باشند و یکسره آدمهای بدی باشند؛ نه به هیچوجه اینطور نبودند.
آنها به یک تعبیر، «مسجدی» بودند؛ البته منظورمان از مسجد، همان «مسجدالحرام» است. آنها اهل طواف و اهل اینجور مسائل بودند. ولی ببینید کسی که این خوبیها را دکّان و مغازۀ خودش قرار بدهد، وقتی ببیند کاسبیاش دارد کساد میشود(مثلاً با آمدن پیامبر) خیلی راحت میتواند این خوبیها را کنار بگذارد و یک دفعهای چنان آدم بدی میشود که نگو!
پیامبر گرامی اسلام آمدند و آن کسانی که برای خودشان دکّان باز کرده بودند، دکّانهای آنها را بستند. مواظب باشیم یکوقت دین برای ما دکّان نشود. قبل از آمدن امامزمان(ع) و بعد از ظهور ایشان هم امتحانهایی پیش خواهد آمد که باعث میشود آنهایی که از دین بالاخره یک دکّانی برای خودشان باز کردهاند، به هر دلیل، یکدفعهای میزنند زیر میز!
2. بعضیها به یک حدّی از خوببودن، اکتفا میکنند و از یک جایی به بعد، میبُرنددلیل دوم، بعضیها هستند که واقعاً دکّان باز نکردهاند، بلکه صادقانه یک خوبیهایی را دارند. مثل بعضی از همان افرادی که در دوران جاهلیت بودند و برخی از خوبیها را واقعاً داشتند. منتها-به تعبیر ما-حرفشان این است: «من این مقدار خوبی را دارم، اگر بخواهی بیشترش کنی، دیگر حالم بههم میخورد! دیگر بس است، ما را خفه نکن!» لذا ضدّ میشود و مخالفت میکند.
نه اینکه طاقت ندارد و بگوید «من ضعیف هستم!» خب همۀ ما ضعیف هستیم و مثلاً میگوییم «خدایا ما نمیتوانیم مثل امام(ره) نماز شب بخوانیم، نمیتوانیم مثل خوبان، آمادۀ شهادت باشیم. ولی دوستشان داریم...» اما بعضیها اینطوری هستند که وقتی میخواهید هدایت را برایشان تکمیل کنید، یک دفعهای میزنند زیر میز. چهبسا آن خوبیهای اوّلشان هم صادقانه باشد، ولی از یک جایی به بعد، میبُرند. امتحانهای الهی اینجوری است. مثلاً میآید از شما امتحان میگیرد که «امام حسین را دوست داری یا نه؟» شما میگویی بله. بعد میفرماید «خب اگر امامحسین را دوست داری، همۀ دوستان حسین(ع) را هم دوست داشته باش!» میگوی «خب حالا اینها را هم دوست دارم.» بعد یک امتحان از تو میگیرد که مثلاً «برای دوستان حسین(ع) چه فداکاریای حاضری انجام بدهی؟» اینجاست که کار سخت میشود. مثلاً اگر از یکی از اینها، یک بدیای ببینی، یکدفعهای میزنی زیر میز و میگویی «من کلاً از هیئت رفتم بیرون! ما دیگر اینقدر که بنا نبود در خدمت شما باشیم!»
خداوند میفرماید: همان قرآنی که شفاء است برای ظالمین، زیانبار میشود. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً» (اسراء/82) یعنی همین قرآن، ظالمین را خراب میکند درحالیکه تا قبل از اینکه قرآن نازل بشود، آدمهای زیاد بدی نبودند.
در همین انقلاب خودمان، آدمهایی را سراغ داریم که بعد از انقلاب بد شدند، قبلاً آدمهای خوبی بودند. و در فتنههای آخرالزمان و قبل از ظهور و هنگام ظهور هم بعضی از آدمهای خوب هستند که بد میشوند. این سؤالی که شما در مورد خوبیهای زمان جاهلیت دارید، اینجا هم اتفاق میافتد، لذا باید قواعدش را شناخت.
3. خوببودنِ تکی، قرارگرفتن در جمع و دورِهمی خوبانبعضیها بودند که از قبل، آدمهای خوبی بودند، ولی این خوببودن، در آنجا یک جامعۀ منسجم درست نکرده بود. این نکتۀ خیلی مهمّی است که ما روزهای بعد به آن خواهیم پرداخت چون کمتر به آن پرداخته شده است. اگر شما آدم خوبی هستی یکی از علائم خوبیهایت باید این باشد که خوبان را دوست داشته باشی و دورهمی خوبان را علاقهمند بشوی. خوبی تکی و تکپریدن و تکخوری نداریم، و الا این دیگر خوبی نیست و اگر بخواهی در جمع قرار بگیری، یکدفعهای میزنی زیر میز!
آنها آدمهای خوبی بودند، اما به قول امیرالمؤمنین علی(ع) «پراکنده بودند و پیامبر آمد آنها را منسجم کرد» این انسجام لازمهاش این است که دیگر من و تویی وجود ندارد، دیگر بالا و پایینی وجود ندارد، مثل حالت احرام دور خانۀ کعبه، مثل حالت زائرین اربعین، همه یک قطرهای از این دریا میشوند. بعضیها از این محیط بدشان میآید، مناسبات اشرافیِ قبل را میخواهند. مناسباتی که پیغمبر برقرار کرد، یک دورهمیِ خوب بود. این دورهمی را نتوانستند تحمل کنند لذا با پیغمبر دشمن شدند.
اگر واقعاً آدم خوبی باشیم باید «دوست داشته باشیم با هم قاطی بشویم و یکی بشویم»ما الآن این دورهمی را قبول کردهایم یا نه؟ اگر ما آدمهای خوبی باشیم آدمهای مؤمنی باشیم، باید یک چیزی را هم دوست داشته باشیم و آن اینکه «دوست داشته باشیم با هم قاطی بشویم و یکی بشویم» الآن شما فکر میکنید، چند درصد ما این را پذیرفتهایم؟ برخی پیش امام باقر(ع) میآمدند و میگفتند چرا قیام نمیکنید؟ میفرمود راحت دست توی جیب همدیگر میکنید؟ میگفتند نه آقا حساب حساب است کاکا برادر. میفرمود نه نمیشود. به تعبیر ما، یعنی هنوز آن دورهمی نشده است (قِیلَ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع: إِنَّ أَصْحَابَنَا بِالْکُوفَةِ لَجَمَاعَةٌ کَثِیرَةٌ فَلَوْ أَمَرْتَهُمْ لَأَطَاعُوکَ وَ اتَّبَعُوکَ قَالَ: یَجِیءُ أَحَدُکُمْ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ مِنْهُ حَاجَتَهُ؟ فَقَالَ: لَا. فَقَالَ: هُمْ بِدِمَائِهِمْ أَبْخَلُ. ثُمَّ قَالَ... إِذَا قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَةُ وَ أَتَى الرَّجُلُ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا یَمْنَعُهُ. اختصاص شیخ مفید/24)
پیامبر این دورهمی را ایجاد کرد! اما یک عدهای نمیتوانستند تحمل کنند. این دورهمی، یک جلوهاش در «اصحاب صفّه» است. یک جلوهاش در آن قاطیشدن مهاجرین و انصار است. اینکه انصار، خانههایشان را با مهاجرین تقسیم میکردند. میگفت آقا چرا اینجا نشستهای؟ بیا خانۀ من. اصلاً اوضاع جامعه بههم ریخت؛ یک بههمریختگیای که دیگر هیچوقت در طول تاریخ چنین امتحانی از کسی گرفته نشده است. لذا بنده میگویم شاید ایمان آوردن اوّلیه زیاد هنر نباشد و آسان باشد، ولی آن امتحانهای بعدی که خدا از آنها گرفت، واقعاً سخت بود.
بعضیها نمیتوانستند دورهمی یا «ولایت عرضی» یا «نظام اخوت» را تحمل کنندیکی از دلایلی که بعضیها میبُریدند، همین دورهمی بود. من کلمۀ دورهمی استفاده میکنم. مرحوم شاهآبادی از «ولایت عرضی» یا از تعبیر اخوّت و «نظام اخوّت» استفاده میکنند. ولایت طولی یعنی اینکه ما ولایت ولیّ خدا را بپذیریم اما «ولایت عرضی» نسبت به همدیگر است و به تعبیر ما همان دورهمی.
پس بعضیها چرا آدمهای بدی شدند و بعد هم دشمن شدند؟ حتی در مدینه، حتی از اصحاب پیغمبر. اصلاً ناراحت میشدند که پیغمبر اینقدر اصحاب صفّه را تحویل میگرفتند. خُب اصحاب صفّه فقیر بودند و هیچ چیزی نداشتند. رسول خدا با اینها گرم میگرفتند. یکی از آن پولدارها مثلاً میآمد و خودش را یکمقدار جمع میکرد و کنار میکشید، حضرت میفرمود: چیه؟ میترسی فقرش به تو بخورد؟ پیغمبر بیشتر اینها را تحویل میگرفتند.
یکی از دلایل مخالفت آنها با پیامبر، واقعاً همین بود و مشرکین هم تصریح میکردند. ما هم خیلی باید روی این مسئله دقت کنیم، این یکی از مواردی است که ما هنوز کار داریم. بله، ما مسلمان هستیم و الحمدلله همهچیز را قبول داریم و... خب اگر واقعاً همه چیز خوب است پس چرا حضرت تشریف نمیآورند؟ بالاخره این هم یک مسئله است.
4. عدم پذیرش اینکه پیامبر «صاحباختیار» ما بشودآخرین دلیل برای بد شدن آنها و دشمن شدن آنها با پیامبر، یک راز است؛ و آن هم این است که آنها میفهمیدند پیغمبر یعنی چه. آنها میفهمیدند «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» یعنی چه. یعنی ایشان آمده است و بناست صاحباختیار ما بشود، ایشان فقط معلم نیست، ایشان بناست بیاید و تو دیگر در مقابل او از خودت اختیاری نداری. صاحب شده است. بگذارید تفسیر المیزان را ذیل آیۀ «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» برای شما بخوانم.
علامه طباطبایی میفرماید: «اگر در هنگام خطر، جان رسولخدا(ص) در مخاطره قرار گیرد، یک فرد مسلمان موظف است که با جان خود سپر بلاى آن جناب شود و خود را فدایش کند. و همچنین در تمامى امور دنیا و دین، رسولخدا(ص) أولى و اختیاردارتر است، و اینکه گفتیم در تمامى امور دنیا و دین، به خاطر اطلاقى است که در جمله «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» هست» و بعد میفرماید که آیه مطلق است و همۀ شئون دنیایی و دینی را شامل میشود. (ترجمه تفسیر المیزان/ج16/ص 414)
شما ممکن است رسولخدا(ص) را به عنوان یک آدم خوب، تحسین کنید؛ ممکن است حتی با ایشان همراهی کنید و کمکش کنید؛ ممکن است بعضی از حرفهایش را معقول بدانید و بشنوید و بپذیرید. اما رسولخدا در یک جاهایی در یک بزنگاههایی یک فرامینی خواهد داد که آدم را بههم میریزد.
دستورات دین دو قسمتاند: ثابت و سیال / قسمت سخت دین، دستورات سیّالی است که در اختیار ولایت استدستورات دین، دو قسمت است، یک سری دستورات ثابت است، آدمها بالاخره خودشان را با دستورات ثابت وفق میدهند. ولی یک دستورات متغیری هم هست که ابلاغ این دستورات متغیر، بهعهدۀ ولیّ خدا گذاشته شده است. مثال سادهاش چراغ قرمز سر چهارراه است که یک مقرراتی دارد و مردم خودشان را با آن وفق میدهند. اما پلیسی که آنجا ایستاده، فرمانش مهمتر از چراغ است. ممکن است چراغ قرمز باشد و او بگوید که «برو» یا اینکه چراغ سبز باشد و بگوید که «بایست» حرف او مهمتر است.
تحمّل چراغ قرمز و سبز راحتتر است. اما یک دفعهای میبینید که چراغ سبز شده و پلیس میگوید «نه، بایست!» البته این پلیس برای فرمان خودش یک دلیلی دارد. اما آن کسی که نظمپذیر نیست این را نمیتواند دیگر تحمّل کند و میگوید «من چراغ قرمز را تحمّل کردم دیگر چرا اذیت میکنی؟» شبیه همین حرف را صریحاً به پیامبر میگفتند. رسولخدا(ص) قسمت سخت دین را بناست اجرا کند و مدیریت کند، و آن قسمت سخت دستورات سیّالی است که گاهی ایشان میآورد و اصلاً مسیر را عوض میکند.
مخالفان پیامبر در واقع با ولایتِ او مشکل داشتندولایت موضوع سادهای نیست و آنها (مخالفان پیامبر) هم میدانستند ولایت یعنی چه. آنها با ولایت پیغمبر مشکل داشتند. شاید ما الان تصور کنیم که آنها فقط با امامت و با ولایتِ امامان ما مشکل داشتند، اما دربارۀ ولایت پیامبر هم همینطور بود. نه فقط در زمان رسولالله الاعظم(ص) بلکه در زمان انبیاء گذشته هم اینطور بوده است. اینها با ولایت آن پیامبر مشکل داشتند لذا میگفتند: «وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُون» (مؤمنون/34) ما بیاییم از یک آدمی مثل خودمان اطاعت کنیم؟ اینکه نمیشود! حتی میگفتند که خداوند «مَلَک» بفرستد، چون سخت است ما یک آدمی مثل خودمان را تبعیّت کنیم!
دوباره میرسیم به آن آیۀ قرآنی که شاید مهمترین قسم قرآن است. فرمود: «فَلَا وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یجَِدُواْ فىِ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا» (نساء/65) به خدای تو سوگند که ایمان ندارند؛ مگر اینکه تو وقتی فرمانی دادی از ته دل بپذیرد.
این «از ته دل پذیرفتن» مهم است. شاید یک کسی بهخاطر مصالح اجتماعی فرمان پیامبر را میپذیرفت. اینقدر رسول خدا امتحانش میکرد تا آخر سر، آن امتحان بزرگ در غدیر خم، صورت گرفت، وقتی دست امیرالمؤمنین علی(ع) را بالا برد یک جمعیتی با خودشان قرار گذاشته بودند، آنها میدانستند که ماجرا چیست و بنابر نقلی «آبستراکسیون» کردند. یعنی مثلاً چند هزار نفر بلند شدند و آنجا را ترک کردند تا جلسه را خراب کنند. پیامبر(ص) فرمود: علی جانم برو جمعیت را بیاور جلو.
ولایت رسولخدا و اطاعت از ایشان برای خیلیها قابل تحمّل نبودببینید این تحمّلش سخت است. یکوقت مثلاً یک جامعهای هست که همه خوب هستند و مساوی هستند و فرقی ندارند، اینجا اگر به همدیگر نصیحتی هم بکنند، همۀ مناسبات برقرار است. اما وقتی که رسول خدا آمد، قصه فرق میکند. جایگاه امامت و ولایت و آن ولایتی که رسول خدا دارد، برای خیلیها قابل تحمّل نبود. آنوقت آن ولایت که مطرح شد، یک دفعهای چه اتفاقی میافتد؟ همان «ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً» اتفاق میافتد، یعنی نفرتش یکدفعهای زیاد میشود. (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذیرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً؛ فاطر/42)
یک ماه رمضانی بود که ما شبها میرفتیم کوه، اول شب میرفتیم و بچهها هم یک مقدار کوهنوردی میکردند و آنجا سحری میخوردند، مناجات هم میخواندند و محفل خیلی معنویای بود. گفتم دیگر اینجا خیلی محفل معنوی است و میشود حرفهایی زد که احیاناً جاهای دیگر نمیشود زد. آنجا گفتم کلمۀ اطاعت در قرآن بیشتر برای پیامبر است تا برای خدا. بعد یازده آیهای که در آن میفرماید «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ» را خواندم. یعنی انبیاء الهی به مردم میگویند «از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید»
یک آقایی مؤمنی که آنجا نشسته بود، وسط صحبت بنده گفت: «آقا شما مطمئن هستید که آیه را درست دارید میخوانید؟ پیغمبر میگوید از من اطاعت کن یا میگوید از خدا اطاعت کن؟» گفتم در این یازده آیه دارد میگوید که از من اطاعت کن. گفت من هفتاد سال است پای منبر نشستهام، هیچوقت پیغمبر نمیآید بگوید که از من اطاعت کن! گفتم خب آیۀ قرآن است. گفت: «آخر به آدم بر میخورد کسی بیاید بگوید از من اطاعت کن» گفتم اتفاقاً کفار هم همین مشکل را داشتند، به آنها هم بر میخورد! آیۀ قرآنش هم این است که میگفتند: «ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُریدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ» (مؤمنون/24) یعنی کافرین میگفتند که این پیامبر، میخواهد بر ما برتری پیدا کند. در چنین شرایطی پیامبر خدا چه باید بگوید؟ خُب میگوید: تقصیر من چیست؟ الآن من این حکم خدا را باید ابلاغ کنم؟ چهکار باید بکنم؟
ایشان بعد از جلسه آمد و گفت: پس چرا این مسائل را تا بهحال به ما اینقدر صریح نگفتهاند؟ گفتم: بالاخره هزار سال است که دیگران حاکم بودند، و کسی نمیتوانست ولایت را خیلی صریح توضیح بدهد و خوب جا بیندازد. لذا یک قسمتهایی از دین که خنثی است و به پادشاهان و سلاطین و... بر نمیخورد، بیشتر توضیح میدادند. و الا اگر کسی میخواست ولایت را اینطوری توضیح بدهد، آنها میآمدند به عنوان یک حرف سیاسی میگرفتند و از بین میبردند. تحمّل نمیکردند کسی بگوید که پیامبرها میفرمایند «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ». کلمۀ اطاعت هر موقع در قرآن برای خدا آمده است معمولاً پیامبر هم کنارش آمده است. و بعضیجاها هم اطاعت از پیامبر آمده و اطاعت از خدا نیامده است مثل همین آیۀ «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ». این اصلاً شعار مشترک انبیاء است.
اوج دینداری، اجرای قوانین ثابت دین نیست، اجرای فرامین سیال ولایت استاوج دینداری این نیست که آن قوانین ثابت اخلاقی و احکام را اجرا کنی. آن که بسترش است. گاهی در مسابقۀ دومیدانی، یکجاهایی هست که یک پرش بلند انجام میدهند، این پرش فرق میکند با آن قدمهایی که قبلش زده و آن استارتی که زده است. آن استارت مثل نمازخواندن است، مثل آن روزه گرفتن است؛ اینها همه برای آن پرشی است که میخواهد انجام بدهد. آن پرش مثل آن لحظهای است که در آن روایت امامصادق(ع) فرمود «بلند شو برو توی تنور» گفت چرا بروم داخل تنور؟! فرمود نمیخواهد بروی. بنشین سر جایت. خب این است که بعضیها یکدفعهای نفرت پیدا میکنند. (...ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا خُرَاسَانِیُّ وَ انْظُرْ مَا فِی التَّنُّورِ قَالَ فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَرَأَیْتُهُ مُتَرَبِّعاً فَخَرَجَ إِلَیْنَا وَ سَلَّمَ عَلَیْنَا فَقَالَ لَهُ الْإِمَامُ ع کَمْ تَجِدُ بِخُرَاسَانَ مِثْلَ هَذَا فَقُلْتُ وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً؛ مناقب آلابیطالب(ع)/ ج4/ص237)
حسادت بهتنهایی اثر اجتماعی ندارد اما وقتی با سیاست و قدرت جمع بشود، درگیری ایجاد میکندیک بحث دیگری هم هست که در اینجا فقط سرفصلش را مطرح میکنم و بماند برای فردا. خیلی مطرح میشود که میگویند «حسادت» هم بوده و برخی نسبت به پیامبر و اولیاء خدا حسادت داشتند. ببینید حسادت تا وقتی با سیاست قاطی نشود، چون هیچ اثر اجتماعی ندارد، این مشکل را نخواهد داشت. طرف برای خودش حسود است و ضررش به خودش میرسد. اما وقتی حسادت جمع شد با مقولۀ قدرت، یک اتفاقاتی مثل جنگ راه میاندازد.
پس حسادت بهتنهایی تأثیر نداشته، بلکه حسادت وقتی با سیاست و با قدرت تلفیق شد، اتفاقهای بدی در جامعه میافتد. ولایت هم همینطور است. تا وقتی که با قدرت کاری ندارد، کسی با او کاری ندارد و میگویند «شما سرور ما هستی، باشد اشکالی ندارد؛ سرور ما باش» اما وقتی مسئلۀ قدرت پیش میآید، دشمنیها آغاز میشود. دربارۀ این هم باید صحبت کنیم که توضیح بیشتری است برای سؤال شما که چرا این دشمنیها را نسبت به پیامبر(ص) شکل گرفت.
سلام خانم معصومه عزیز.😊🥰⚘
خوب هستید؟
سلامتید؟
چه دم و دستگاهی به هم زدین 😍
ببخشید. من مطالبتون رو نخوندم به اون صورت تا حالا ولی به نظر که خیییلی خوب میان.🥰 و حتما بعدا سر فرصت میخونمشون.
ببخشید دیگه فوضولی نذاشت.😁
گفتم یه سری هم به خونه شما بزنم.ببینم این جا چه خبره.😊😁
خیلی ممنون از مطالبی که میذارید و روزتون به خیر باشه 🥰🌹
آها راستی😊
تولد حضرت معصومه(س) و روز دختر رو بهتون تبریک میگم.🥰🤗🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام خیلی ممنون ، خوبیم خداروشکر 😇
شما خوب هستید؟
خوش اومدین، امیدوارم خوشتون بیاد🌷🌷
بابت تبریک روز دختر خیلی ممنون از محبتتون، این روز مبارک همه دخترای ایران باشه از یک ساله تا ۹۹ ساله، ۹۹ ساله ها هم دختر باباهاشون بودن دگیه😁
منم اسم اصلیم معصومه نیست، اما از بچگی دوست داشتم اسمم معصومه باشه، حالا ان شاءالله اگر خدا قسمت کرد اسم دخترمو در آینده معصومه میزارم .😍🌻
سخنرانی استاد پناهیان با موضوع 《 تاریخ بعثت و عصر ظهور 》 برنامه وقت سحر شبکه افق ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰
جلسه یازدهم
حسادت عامل مهمی در مخالفت با انبیا بوده استمجری: بحث به اینجا رسید که بعضی از افراد که پیامبر را دیده بودند، در کنارش زندگی میکردند و دوستش داشتند، وقتی ایشان به پیامبری رسید به او حسادت کردند. خب حسادت چه ربطی به سیاست دارد؟
دربارۀ عامل حسادت، در مخالفت با انبیاء هم در قرآن کریم نکاتی آمده است و امیرالمؤمنین(ع) هم این را صریحاً بیان میفرمایند که حسادت عامل مهمی برای مخالفت با انبیاء است. ایشان در نامهای به معاویه، مفصّل برای معاویه دربارۀ این حسادت توضیح میدهند، حسادت ابلیس به آدم، قابیل به هابیل و... برای دیگر انبیاء هم این را بر میشمارد تا زمان پیامبر اکرم. بعد میفرماید معاویه تو الآن خودت هم گرفتار همین حسادت هستی. (نَحْنُ آلُ إِبْرَاهِیمَ الْمَحْسُودُونَ وَ أَنْتَ الْحَاسِدُ لَنَا؛ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ بِیَدِهِ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ أَسْجَدَ لَهُ الْمَلَائِکَةَ وَ عَلَّمَهُ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا وَ اصْطَفَاهُ عَلَى الْعَالَمِینَ فَحَسَدَهُ الشَّیْطَان... و نُوحاً حَسَدَه قومُه إذْ قالُوا: «مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ» ذَلِک حَسَداً منْهم لِنُوح أنْ یُقِرّوا لَه بالفَضْلِ و هُو بَشَرٌ، و مِن بعْدِه حَسَدُوا هُوداً... وَ مِنْ قَبْلِ ذَلِکَ ابْنُ آدَمَ قَابِیلُ قَتَلَ هَابِیلَ حَسَداً فَکَانَ مِنَ الْخَاسِرِین»(الغارات/ج1/ص117)
حسادت به انبیا اکثراً توسط سیاسیون جامعه بوده که قدرت و پایگاه اجتماعی داشتندولی باید یک نکته را در نظر بگیریم. این حسادتی که نسبت به انبیاء الهی وجود داشته و مایۀ دشمنی و مخالفت با انبیاء شده، نوعاً و اکثراً و تقریباً قریب به اتفاقش (بر اساس قرآن کریم و تحلیل قرآن؛ نه تحلیل مورخین) این است که این حسادت توسط سیاسیون جامعه انجام گرفته است. سیاسی یعنی چه کسی؟ یعنی کسی که قدرت دارد، پایگاه اجتماعی دارد و میخواهد قدرت و پایگاه اجتماعی خودش را از دست ندهد.
حالا سیاسی که میگوییم معنایش این نیست که لزوماً یک دولت مستقری داشته باشند و دولت بهمعنای امروزین کلمه، منظور نیست. مثلاً کسی که جزو احبار و رهبان است؛ یک مقدسی است و برای خودش دکّانی باز کرده و افراد را دور خودش جمع کرده و موقعیت اجتماعی دارد و از مردم به نام دین، دارد پول میگیرد. خب اگر یک پیامبر، در زمان او ظهور کند، هر کسی باشد، این فرد طبیعتاً موقعیت اجتماعیاش به خطر میافتد. حبّ مقام این فرد جنبۀ سیاسی دارد، یعنی جنبۀ قدرت اجتماعی دارد، جنبۀ سیاسی دارد چون میخواهد قدرتاش از دست نرود، یا اینکه مال و اموال از اختیارش خارج نشود.
کسی که مخالفتش با پیامبر، جنبۀ سیاسی نداشت، پیامبر با او مشکلی نداشتقریش مکّه میخواستند موقعیت اجتماعی تاریخی خودشان را حفظ کنند یا نفوذی که در قبائل دارند را از دست ندهند. وقتی که شما از نفوذ اجتماعی صحبت میکنید بُعد سیاسی پیدا میکند.
حالا اگر کسی با پیامبر مخالفت میکرد ولی مخالفتش جنبۀ سیاسی نداشت، آنوقت پیامبر هم با او کاری نداشت. جنگی هم رخ نمیداد. مثال بارز و برجستهاش یهودیهای اطراف مدینه بودند. یهودیهای مدینه و چندتا قوم برجسته که اصلاً رسولخدا(ص) قرارداد خاص با آنها بستند. رسول مکرّم اسلام همان اول حکومتشان در مدینه اعلام کردند در یک بیانیۀ مفصّلی-که اگر وقت شد به آن میپردازیم- که یهودیان در قراردادهای خودشان با اقوام آزادند و اصلاً هیچ دستوری به آنها نداد جز اینکه با ما دشمنی نکنید و مسلمان نکشید. مسلمان نباید توسط شما ناامن بشود. همین! اصلاً این نبود که «مثلاً بیایید قبلۀتان را عوض کنید یا اینکه کتاب شما تحریفشده است، بیایید کتابتان را درست کنم، بیایید عبادتتان را تغییر بدهید!» اصلاً کاری به این مسائل نداشتند.
کسی که جنبۀ سیاسی درگیریهای بعثت را نفی میکند، دارد القاء میکند که پیغمبر بهخاطر عقیده جنگید!این خیلی حرف مهمی است. چون وقتی خیلیها با این جنبۀ سیاسی درگیریهای بعثت مخالفت میکنند، در واقع دارند القاء میکنند که پیغمبر به خاطر عقیده جنگید! میدانید این حرف یعنی چه؟ یعنی با این حرف، پیامبر را شبیه داعشیها دارند معرفی میکنند! بدیِ این حرف این است که دو گروه دشمن درست میکند؛ یک گروه سکولارها هستند که میگویند «چرا برای عقیده میجنگید؟ عقیده آزاد است! فکر آزاد است! ما این پیغمبر را قبول نداریم...» پس یکی اینکه «سکولار» درست میکند. دوم اینکه «داعشیمسلک» درست میکند؛ یعنی کسانی که میگویند «باید برویم برای عقیده بجنگیم.»
رسول خدا به توحید دعوت کرد، اما هیچوقت با کسی نجنگید تا وقتی که او از نظر سیاسی مسلمانان را ناامن نکرده بود. اگر در مسیر دعوتش هم نبردی داشت بهخاطر این بود که موانع را بردارد. همانطور که روز اول در اینجا عرض کردیم «لا إِکْراهَ فِی الدِّین» قصۀ دقیق و روشنی است! همۀ مفسّرین فرمودهاند که «لا إِکْراهَ فِی الدِّین» در اصلِ دین است. بعضیها میخواهند از این «لا إِکْراهَ فِی الدِّین» استفاده کنند و مثلاً آن را دربارۀ حجاب و برخی مسائل دیگر بهکار بگیرند. برایشان توضیح داده میشود که شما بعد از اینکه دین را پذیرفتید، آنوقت یکسری اقتضائات دین و دستورات دینی را هم باید بپذیرید.
پیامبر نجنگید برای اینکه کسی را به زور مسلمان کندپیامبر اکرم نجنگید برای اینکه کسی را به زور مسلمان کند. ببینید همان اوّلین جنگ پیامبر یعنی جنگ بدر برای چه بود؟ قریش آمده بودند تا ریشۀ این دین و پیامبر را از بین ببرند. حالا این لشکر قریش را چه کسی علیه پیامبر جمع کرده بود؟ آیا کار مقدّسین مکه بود؟ نه، کار ابوجهل بود که مشکلش با پیامبر، مشکل سیاسی بود. در ماجرای جنگ بدر، یک نفر از سران مشرکین مکه بلند شد در بین لشکر یک حرفی زد. گفت که مردم بیایید با پیغمبر نجنگیم. اگر ایشان واقعاً رسول خدا باشد که نباید با او بجنگیم، اگر هم پیغمبر نباشد، خودبهخود از بین میرود، ما چرا وارد جنگ با او بشویم...
حرفِ این فرد(عتبه) در قریش، داشت مؤثر واقع میشد. ابوجهل گفت که اگر الان حرف او بگیرد و به مکه برگردیم، او بانفوذتر از من میشود. لذا برگشت علیه او حرف زد و گفت: «مردم، او خودش از جنگ ترسیده است و...» اینقدر متّهمش کرد که بالاخره عتبه کوتاه آمد و جنگ انجام شد. (ثم جلس عتبة على جمله فسار فی المشرکین من قریش یقول یا قوم أطیعونی و لا تقاتلوا هذا الرجل و أصحابه... فحسده أبوجهل حین سمع خطبته و قال إن یرجع الناس عن خطبة عتبة یکن سید الجماعة ؛ شرح نهجالبلاغه، ابنأبیالحدید/ ج14/ص124)
این نشان میدهد که آنها بین خودشان هم حسادت به همدیگر داشتند؛ البته حسادت توأم با امر سیاست. مثل همین ابوجهل که نسبت به عتبه حسادت کرد. حسادت وقتی میآید در منازعات قدرت و در معادلات قدرت، آنوقت اثر اجتماعی دارد. ولی مگر هر کسی به پیغمبر حسادت کند، میرود با پیغمبر میجنگد؟! مگر هر کسی به پیغمبر حسادت کند، پیغمبر میرود با او میجنگد؟ اصلاً پیغمبر با او چهکار دارد؟ مگر الآن کسی به شما حسادت نمیکند؟ حتماً کسانی هستند که به شما حسادت میکنند. حالا ممکن است چهار جا غیبت شما را بکند، اما شما که علیه او جنگ راه نمیاندازید، جنگ توسط قدرتها راه میافتد. وقتی توسط قدرتها راه میافتد یعنی یک معادلۀ سیاسی است. یعنی موازنۀ قدرت میخواهد بههم بخورد و دارد موازنۀ قدرت جدید شکل میگیرد. نظام ارزشی جدید، موجب توزیع قدرت به صورت جدید میشود و این یعنی یک مسئلۀ سیاسی است و چیز بعیدی نیست. اما چرا بعضیها این حرف را نمیپذیرند و خیلی برایشان عجیب است؟
اگر بگوییم «جنگهای پیامبر صرفاً سر عقیده بود» و بُعد سیاسیاش را نگوییم، چه مشکلی پیش میآیدبعثت پیامبر گرامی اسلام وضع قدرت را در مکه بههم ریخت. چه کسانی به ایشان مخالفت کردند؟ مثلاً اگر یک بردهای هم باشد که مخالفت کند، اصلاً مخالفت او چه اهمیتی دارد؟ خُب مخالفت بکند و مسلمان نشود و همان بت خودش را در خانهاش نگه دارد. این که جنگ ندارد. این بیچاره، دیگر از یهود که بدتر نیست، از نصاری که بدتر نیست. خب برود کارش را بکند. اصلاً بگوید من دین نمیخواهم. باشد کسی به تو زور نمیگوید! جنگها برای این چیزها راه نیفتاد. وقتی اسلام را غیرسیاسی معرفی کنیم و بگوییم «جنگهای پیامبر صرفاً سر عقیده بوده!» و بُعد سیاسیاش را به جوانها نگوییم در واقع داریم یا داعشی درست میکنیم یا سکولار. طرف اگر از این حرف، خوشاش بیاید میشود داعشیمسلک و میگوید «پس سر عقیده میشود آدم کشت!» و اگر خوشاش نیاید میشود سکولار.
الآن همین دو تا لبۀ قیچی هستند که دارند اسلام ناب را میزنند. اتفاقاً همین الآن هم جفتشان مورد حمایت آمریکا هستند. همین الآن در منطقه و در جامعۀ ما نگاه کنید؛ آمریکا برای هر دوی اینها خرج میدهد و از آنها حمایت میکند، بیبیسی هم حمایت رسانهای میکند و پژواک پیامهایشان است. اتفاقاً من در پیامها و اعتراضها میبینم که این دو تا روحیه، نوعاً خیلی علیه اینجور بحثها (دربارۀ سیاسیبودن بعثت و دین) حرف میزنند. چقدر هم شبیه با همدیگر هستند. یعنی جفتشان اینجا با هم مشترکاند. جفتشان میگویند تو چرا اسلام را سیاسی میکنی؟ هم مقدّسینی که صرفاً میخواهند بُعد عقیدتی توحید را ببینند و بُعد اجتماعیاش را حذف کنند؛ هم سکولارهایی که میخواهند بُعد عقیدتی و عرفانی و اخلاقی دین را ببینند و بُعد سیاسیاش را حذف کنند. چون اگر بُعد سیاسیِ دین مطرح بشود، مغازۀ جفتشان تخته میشود. قرآن کریم دربارۀ امثال اینها میفرماید «کلُُّ حِزْبِ بِمَا لَدَیهِْمْ فَرِحُون» (روم/32)
اسلام غیرسیاسی را اگر شفاف بیان کنیم، یک طنز میشوددوست دارم یک روزی بحث خودمان را اختصاص بدهیم به یک موضوع طنز! یعنی بگوییم که اسلام غیرسیاسی چه طنزی میشود! اگر اسلام غیرسیاسی را شفاف بیان کنیم، واقعاً یک طنز خندهدار میشود.
ما فعلاً در این بحثمان داریم از اسلام سیاسی دفاع میکنیم. ولی فکر کنیم که اگر اسلام غیرسیاسی باشد چه شکلی خواهد بود؟ خواهید دید که یک طنز خواهد شد. این موضوع را بگذارید، برای شبهای بعد که اگر فرصت شد به آن بپردازیم.
دلایل حسادت برخی افراد نسبت به پیامبر، طبق آیه قرآن:حالا ببینیم در آیات قرآن، این حسادت نسبت به پیامبر، چقدر با قدرت و سیاست ربط دارد. یکی از آیات قرآن کریم که صریحاً این حسادت را بیان میفرماید در سورۀ نساء است، میفرماید «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیما» (نساء/54) این دیگر تفسیر هم نمیخواهد، ترجمهاش کاملاً واضح است. میفرماید آن کافرانی که به پیامبر ایمان نیاوردند، بلکه صاحبان ادیان (چون آیات قبل دربارۀ یهودیهاست) آیا حسادت میکنند، برای این چیزی که ما از فضل خودمان ما به برخی از انسانهای خوب میدهیم؟ ما به آنها کتاب دادیم، حکمت دادیم و پادشاهی دادیم یعنی قدرت دادیم! چون خداوند در واقع به پیامبران قدرت میدهد.
چرا نسبت به پیغمبر حسادت میکنند؛ یکی به دلیل کتاب و حکمت است، یکی هم بهدلیل قدرت اجتماعی و سیاسی است. شما ببینید «مُلک عظیم» معنایش چیست؟ بروید نظر مفسرین را نگاه کنید. در همین سوره خداوند میفرماید: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» (نساء/64) ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه باید اطاعت بشود.
مثلاً دربارۀ بندۀ طلبه، آیا کسی باید از من اطاعت بکند؟ نه. حداکثرش این است که من بلد باشم معلمی کنم و مبلّغی کنم (مبلّغی هم به معنای ترویجی کلمه) اما اطاعت در اینجا نداریم. چرا باید از من اطاعت بکنند؟ مثلاً اگر من به شما بگویم «این آب را بخور» شما میگویی به چه دلیلی این را میگویی؟ اگر قول خدا و پیغمبر باشد، گوش میدهید ولی اگر حرف من باشد، گوش نمیدهید. اما وقتی میفرماید «پیامبر، مطاع است» یعنی حرف خودش را هم باید گوش کنیم.
قرآن دربارۀ پیامبر(ص) میفرماید «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى» (نجم/3و4) او از هوای نفس سخن نمیگوید. در آیۀ دیگری میفرماید که مؤمنین بعد از اینکه خدا و پیغمبر، یک حرفی زدند، اختیار ندارند بروند یک کار دیگر بکنند. (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ؛ احزاب/36)
ما نمیخواستیم اصل سیاسیبودن دین و بعثت را در این جلسات بگوییم ولی از بس سؤال میآید که همینها هنوز شفاف نیست داریم توضیح میدهیم. ما میخواهیم انشاءالله به این بحث برسیم که این سیاستی که در بعثت دارد دنبال میشود چیست که هنوز محقق نشده و باید زمان ظهور محقق بشود؟ ابعاد و دامنه و گستره و چگونگیاش را میخواهیم بحث کنیم؛ چون خیلی از کسانی که اسلام سیاسی را قبول دارند هنوز متوجهاش نیستند.
چه کسانی با انبیاء مخالفت کردند؟ اکثراً اشراف و بزرگانِ قومعلاه بر آیۀ فوق (أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ...) یک سلسله از آیات دیگر قرآن هم هست (در حدود 24 آیه) که دربارۀ مخالفت با همۀ انبیاء است و یکی پس از دیگری ذکر شده است که اساساً چه کسانی با انبیاء مخالفت کردند؟ مثلاً در سورۀ اعراف میفرماید: نوح را فرستادیم به سوی قومش و به آنها گفت «یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیم» (اعراف/59) این دیگر حرف روشنی است. تا اینجایش همان بحث عقیدتی صرف است.
حالا در آیۀ بعد ببینید در مقابل سخنان نوح، چه کسانی از میان قوم او مخالفت میکنند؟ «قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنرََئکَ فىِ ضَلَالٍ مُّبِین» (اعراف/60) اشراف و بزرگان قوم گفتند که ما تو را گمراه میدانیم. در تفسیر المیزان ببینید «ملأ» به چه کسانی میگویند؟ میفرماید ملأ به معنای اشراف و بزرگان قوم است و این طبقه از افراد اجتماعی را از این نظر «ملأ» گفتهاند که هیبت آنان دلها را و زینت و جمالشان چشمها را پُر میکند.
یک توضیحی هم از آن کتابی که فعلاً نمیخواهیم در این برنامه اسم این کتاب و نویسندۀ عزیز آن را معرفی کنیم، برای شما بخوانم. میفرماید «این چهار طبقهای که ما با تحلیل ذهنی برای شما معین و مشخص کردیم اتفاقاً در قرآن اسمشان هست... این افراد در طبقۀ سران و رؤسا و خوانین و سردمداران قدرتها و نظامها هستند، کسانی که در این پستها هستند در قرآن به عنوان ملأ از آنها یاد شده است.»
البته غیر از کلمۀ «ملأ» دو سه تا اسم دیگر هم هست، ولی بنده امشب فقط میخواهم گزارش ملأ را خدمت شما بدهم و الّا با اسامی دیگری هم این قدرتمندان و زورگویان در قرآن نام برده شدهاند.
یک نکتۀ بسیار مهم این است که اگر ما بگوییم که پیامبر فقط بهخاطر عقیده جنگ میکرد، پس باید بگوییم «آنهایی که در مقابلشان بودند فقط بهخاطر عقیده جنگ میکردند. پس آنها خیلی آدمهای متدیّنی بودند؛ البته متدین به دین غلط خودشان.» خُب آیا میشود این را قبول کرد؟!
نمیشود قبول کرد که سران زورگو اینقدر متدیّن بودند که بهخاطر دینشان با پیامبر جنگیدند!در برنامۀ قبل، از همین کتاب یک قسمتی را خواندیم که میفرمود: «نمیشود آدم قبول بکند که سران زورگو اینقدر متدیّن باشند» یعنی بهخاطر دینشان بجنگند و بگویند که این پیامبر آمد و دین ما از دست رفت! بتهای ما چه میشود! و... اصلاً شما از کِی تا حالا اینقدر بتپرست شدهاید! به همین دلیل بنده شبهای قبل، یک مثال زدم که بعضی از این مشرکین، وقتی مثلاً عصبانی میشدند، بت خودشان را میشکستند. نمونهاش در تاریخ آمده است. اینجوری نبوده که تازه از آن به بعد، بتپرستتر شدند، یعنی قبلش هم خودشان زیاد این بتها را جدی نمیگرفتند. اما بعد دیدند که این دکّان و ناندانی خوبی است، لذا آوردند روی دست گرفتند.
در آیات قرآن هست که فرعون به مردمش میگوید «موسی میخواهد دین شما را بگیرد!» (وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونی أَقْتُلْ مُوسى وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ ؛ غافر/26) تو از کِی تا حالا اینقدر دیندار شدهای؟ از کِی تا حالا معنوی و اخلاقی شدهای. اصلاً این دین تو چیست؟ اینها نکاتی است که باید نگاه کرد.
نمیگوییم که پیامبر با عقیده کار نداشت و فقط دنبال کار سیاسی بود؛ میگوییم درگیریها صرفاً بهخاطر عقیده نبودبعضیها به من میگویند که تو عقیده را میخواهی نفی کنی؟ گفتم چه کسی میتواند اصلاً یکچنین کاری بکند که بگوید پیامبر با عقیده کار نداشت و فقط میخواست کار سیاسی بکند! اصلاً از کلّ کلام ما بعید میدانم هیچ کسی چنین برداشتی بکند. ولی میخواهم بگویم که بُعد عقیدتی را اگر میخواهید به بچهها یاد بدهید بُعد سیاسیاش را هم یاد بدهید. بگویید که این درگیریها صرفاً به خاطر عقیده نبوده است.
دربارۀ حضرت نوح، نمونۀ دیگری در قرآن کریم هست که میفرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلىَ قَوْمِهِ إِنىِّ لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ* أَن لَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا اللَّهَ إِنىِّ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ» (هود/25و26) حضرت نوح به قوم خودش میفرماید: من برای شما میخواهم نذیر باشم و آشکارا پیام خدا را به شما بدهم...
حسادت نسبت به انبیا، بیشتر از جانب اشراف و بزرگان قوم بوده نه عموم مردمدر آیۀ بعد میفرماید: «فَقالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا» (هود/27) در این آیه میبینید که آن حسادت هم دارد خودش را نشان میدهد. میفرماید: دوباره «ملأ» یعنی اشراف و بزرگان قوم بلند شدند و گفتند که «ما تو را یک کسی مثل خودمان میدانیم!» مردم عادی ممکن است این را نگویند؛ مردم عادی وقتی یک پیرمردی را ببینند که یکمقدار معنوی است، به او احترام میگذارند و مثلاً میگویند شما «سرور و آقای ما هستی...» و از کنارش رد میشوند. اما ببینید برخورد «ملأ» چگونه است! آنها خودشان را رقبای این پیامبر میدانند و حسادتشان برانگیخته میشود. البته ممکن است در میان مردم هم حسادت باشد و برخی بخواهند از سرِ قدرت، با یک پیغمبر مخالفت کنند، این بحث را جداگانه خواهیم داشت، ولی عموم مردم اینطور نیستند. در مورد اینکه عموم مردم آیا در مقابل پیامبر میایستند یا نه، باید یک جلسۀ دیگری بحث داشته باشیم تا تکلیف مردم در زمان امامزمان(ع) مشخص بشود. عموم مردم هیچوقت جلوی پیغمبرها نمیایستند. این را باید بحث کنیم و بحث مهمی است و کمتر هم از آن بحث شده است.
همین مخالفت «ملأ» با انبیا در زمان حضرت هود هم بود. میفرماید: «وَ إِلىَ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا» (اعراف/65) برای قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم. «قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکمُ مِّنْ إِلَاهٍ غَیرُْهُ أَ فَلَا تَتَّقُون» (اعراف/65) این یعنی حضرت هود، قوم خودش را به خدا دعوت کرد. حالا ببینیم قومش چه گفتند؟ «قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنرََئکَ فىِ سَفَاهَةٍ» باز هم «ملأ» جلو آمدند و به او گفتند که ما تو را آدم نادانی میدانیم «وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکَاذِبِین»، ما تو را از دروغگویان میدانیم.
بعد دربارۀ حضرت صالح میفرماید: «وَ إِلىَ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَاهٍ غَیرُْهُ» ایشان هم قوم خودش را به خدا دعوت کرد. آنوقت ملأ قوم او چهکار کردند؟ «قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبرَُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ ءَامَنَ مِنهُْمْ» (اعراف/75) ملأ قوم به مستضعفین گفتند که شما به چه کسی ایمان دارید؟ «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّه» شما واقعاً میدانید که صالح از سوى خدا فرستاده شده است؟ یعنی میخواستند مردم را به شک بیندازند.
اکثر شبهات دینی را سیاسیون و قدرتطلبها در ذهن مردم میاندازنددر واقع این شبهۀ سیاسیون است که دارند در ذهن مردم میاندازند؛ شبهۀ کلامی نیست. این زورگوها دارند به مردم میگویند «آیا شما مطمئن هستید؟!» بسیاری از شبهات دینی را سیاسیون و قدرتطلبها میاندازند و الّا ذهن آدم سالم هیچوقت طرف آن شبهه نمیرود. الآن نمونهاش را در همین آیه میبینید: «قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبرَُواْ مِن قَوْمِهِ...» این شبهه را قدرتطلبها انداختند نه همۀ قوم و مردم عادی.
حالا به سراغ حضرت شعیب، برویم. میفرماید: «قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبرَُواْ مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یَاشُعَیْبُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا» (اعراف/88) دوباره چه کسانی جلو آمدند و در مقابل پیغمبر خدا ایستادند؟ «ملأ» یا همان اشراف و بزرگان قوم آمدند. باز در دو آیۀ بعد میفرماید: «وَ قَالَ المَْلَأُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَئنِِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنَّکمُْ إِذًا لَّخَاسِرُون» (اعراف/90) ملأ به مردم قوم گفتند که اگر از شعیب تبعیت کنید، زیانکار خواهید شد. دوباره میبینید که ملأ در اینجا همهکارهاند.
حلا ببینیم در زمان حضرت موسی چه اتفاقی افتاد. در داستان حضرت موسی(ع) که موضوع کاملاً معلوم است؛ فرعون در رأس قرار دارد و تازه غیر از فرعون، یک ملأ هم این وسط هستند که ذینفع هستند، آنها ظاهراً از مشاورین فرعوناند، البته قصهاش خیلی مفصّل است. فرعون هم یک نفر نبود؛ باز در کنار او «ملأ» بودند. «قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَاذَا لَسَاحِرٌ عَلِیم» (اعراف/109) یعنی این ملأ، دارند برای فرعون، کارسازی و تصمیمسازی میکنند. «وَ قَالَ المَْلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسىَ وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُواْ فىِ الْأَرْضِ» (اعراف/127) آنها آمدند به فرعون گفتند که آیا موسی و قومش را رها میکنی تا در زمین فساد کنند؟ در سورۀ مؤمنون هم میفرماید: «إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً عالینَ» (مؤمنون/46) موسی و هارون را بهسوی فرعون و سران و اشراف قومش فرستادیم...
وقتی پیامبر یک قوم را به عبادت خدا دعوت میکند، چرا به «ملأ» و اشراف قوم برمیخوردخُب سؤال این است که وقتی پیامبر خدا به آنها میگوید خدا را عبادت کنید «اََن اعبُدُوا الله» چرا به ملأ برمیخورد؟ الآن همین بحث ما، چرا به جریانهای سیاسی بر میخورد؟ اصلاً ما به جریان سیاسی کاری نداریم! خیلی جالب است؛ ضمیر مرجع خودش را پیدا میکند.
دربارۀ پیامبر خودمان هم دوباره یک آیه دیگر از آیات قرآن را بخوانم «وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّاب» (ص/4) در شأن نزول این آیه هست که این دربارۀ قریش است، همان قریشی که قبلاً میگفتند اگر پیامبرمان بیاید، چهکار میکنیم و... تعجب کردند از اینکه یک پیامبری از میان خودشان آمده است. شما که باید بهتر از دیگران، این پیامبر را میپذیرفتید!
در آیۀ بعد میفرماید: «أَ جَعَلَ الاَْلهَِةَ إِلَاهًا وَاحِدًا إِنَّ هَاذَا لَشىَْءٌ عجَُاب» (ص/5) میگفتند: همۀ این خداها را میخواهی تبدیل کنی به یک خدا؟ در اینباره هم باید خیلی صحبت کرد این حرف چقدر عقیدتی است و چقدر سیاسی است؟ یا چقدر فرهنگی است و چقدر قدرتطلبانه است؟ همین یک کلمه. یعنی فکر نکنیم یکعدهای بودند که میگفتند ما به خدایان خودمان معتقدیم؛ خدایان ما را از ما نگیر...» و مثلاً مدام دارند برای خدایان خود اشک میریزند بعدش هم میخواهند برایش مثلاً شهید بشوند!
نمیشود باور کرد که جنگ اشراف قوم با انبیا، صرفاً سرِ عقیده بوده باشددر همین سورۀ «ص» در ادامۀ آیه فوق میفرماید: «وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُراد» (ص/6) ملأ به مردم گفتند که رها کنید حرف پیغمبر را و خدایان خودتان را نگه دارید! باز هم دعوا سرِ قدرتطلبی است؛ نه اینکه مثلاً ما یک خدا را میپرستیم و آنها چند تا خدا را میپرستند، پس بجنگ تا بجنگیم!
نمیشود باور کرد که جنگ صرفاً سرِ عقیده بوده باشد. مثلاً «من این عقیده را دارم و تو آن عقیده را داری، پس بجنگ تا بجنگیم!» اینطور معرفیکردن دین، اصلاً خوب نیست. مثلاً اینکه روز بعثت را بهعنوان «روز اخلاق» اعلام کردند، خُب بگویید «اخلاق و سیاست» یا اگر میگویید روز عقیده است، باشد؛ بگویید «عقیده و سیاست» اگر سیاست را در کنارش نگویید، محور کلیدی درگیریهای پیغمبر را نگفتهاید.
عنوان بحث ما «تاریخ بعثت» است، خُب تاریخ یعنی چه؟ یعنی اتفاقی که در بستر جامعه میافتد. اتفاقی که در بستر جامعه میافتد درگیری اصلشاش سیاسی است. و الّا اگر پیامبر میآمد و همۀ آن جامعه یک جشن مفصّلی میگرفتند و میگفتند «چقدر خوب شد، عبادت ما بهتر شد! خیلی از سختیها کم شد! بتها را هم برداشتیم! چه دین تر و تمیزی...» اینطوری که درگیری و جنگی پیش نمیآمد! یعنی اگر آن قدرتطلبها نبودند، اتفاق خوبی میافتاد. فوقش بعضیها میگفتند «ما قانع نشدیم!» پیامبر میفرمود: خب شروع میکنیم به قانعکردن. و ایشان شروع میکرد به آموزش.
اصلاً من نمیدانم چرا پیامبر ما بهجای اینکه کلاس و آموزش بگذارد همهاش درگیر بود! یک مدت که یارانش شکنجه میشدند و بعدش هم که جنگ و درگیری با مشرکین بود... واقعاً چرا اینجوری بود؟
شهید صدر: آیا اسلام به چیزی به اندازۀ سیاست توجه کرده است؟!من میخواهم یک متنی را از شهید بزرگوار «سید محمدباقر صدر» بخوانم. ایشان بعد از اینکه میفرماید یک کاری کردند که مسلمانها از سیاست بدشان بیاید، بعدش میفرماید: «چرا که اگر مفهوم کامل سیاست، سرپرستی شئون امّت و حفظ منافع آنها باشد پس این مفهوم برگرفته از متن اسلام است.»
شهید صدر درک عمیقی از اسلام داشت؛ حتی بنده نمیگویم درک سیاسی داشت چون اسلام اگر عمیقاً درک بشود، سیاست هم در آن هست. اسلامی که سیاست در آن نیست، در واقع اسلام نیست. ایشان میفرماید: «آیا اسلام به چیزی به اندازۀ سرپرستی شئون امّت و ساماندهی روابط آن و پیاده ساختن نظامهای اقتصادی و اجتماعی عادلانه بر آن توجه کرده است؟» خُب این یعنی تعریف سیاست. آنوقت شهید صدر میفرماید که آیا اسلام به چیزی به اندازۀ سیاست توجه کرده است؟
سلام خانم معصومه عزیز.😊🌹
خیلی ممنون بله خوبم سپاسگزارم.🌹سلامت باشید.
بله حتما خوشم میاد.
بله همه دختر باباشونن.😁
ان شاءالله که همون طور که دوست دارید، اسم دخترتون رو معصومه میذارید.خیلی هم خوب😊
بازم ممنون از زحماتتون.
عاقبت به خیر بشید.🌷
الهی آمین😇
شبتون بخیر باشه.
خدانگهدارتون.😊🌹
سخنرانی استاد پناهیان با موضوع 《 تاریخ بعثت و عصر ظهور 》 برنامه وقت سحر شبکه افق ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰
جلسه دوازدهم
رابطۀ بین معنویت و سیاست رابطۀ بسیار محکمی استمجری: از شب اول یک سؤال برایم مطرح است، اینکه ما سالهاست میگوییم که شبهای ماه مبارک رمضان شبهای مناجات است، شبهای معنویت است. اما شما همهاش گفتید که اسلام سیاسی است و با پیامبر به خاطر سیاست جنگیدند اصلاً سیاست باعث شد که پیامبر را قبول نکنند؛ ربطش به این شبهای ماه رمضان که شبهای معنویت است چیست؟
این سؤال سؤال مهمی است، ممکن است این سؤال، بعضیها را درگیر بکند. اما واقعش این است که رابطۀ بین معنویت و سیاست رابطۀ بسیار محکم و وثیقی است. من اول یک ترسیمی از رابطۀ بین معنویت و سیاست عرض کنم و ارتباط آن را با بحث خودمان که بحث شناسایی زمان بعثت و فرآیند تحقق این تمدن عظیم اسلامی است هم عرض بکنم. البته تمدنی که هنوز بهطور کامل شکل نگرفته است؛ بنیانگذاری شده و دوران غربتش را دارد پشتسر میگذارد که انشاءالله به شکوفایی نهایی برسد.
ببینید ما باید توسط پروردگار عالم امتحان بشویم که رشد پیدا کنیم. امتحان بشویم تا ایمانمان معلوم بشود. برای خودمان ایمانمان تقویت و تثبیت بشود. خداوند متعال صریحاً در قرآن میفرماید که من اساساً شما را برای امتحان آفریدم (الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛ ملک/2) اینجا بهشت ما نیست. اینجا باید در حال تکامل و تکوین باشیم، تا آنگونه بشویم که میخواهیم و میتوانیم و اراده میکنیم.
حساسترین امتحانهای الهی در عرصۀ سیاست استاین امتحانها حساستریناش در عرصۀ سیاست است، نه سرِ سجادۀ نماز. اوجش در عرصۀ سیاست است، نه سرِ سجادۀ نماز و عبادت. و شما سرِ سجادۀ نماز و عبادت باید آن اوج را نشانهگیری بکنید. و الّا اگر نماز بخوانیم و توجّه به غایات نماز نداشته باشیم خدا فریب نمیخورد. مثلاً ما نشستیم رابطۀ خودمان را با خدا تنظیم کنیم در عبادت. این رابطۀ ما اگر بخواهد با خدا تنظیم بشود نهایتش به کجا میرسد؟
یک کسی داشت عبادت میکرد یک نبیّای از انبیاء الهی گفت خدایا چه بندۀ خوبی داری که اینقدر دارد عبادت میکند. فرمود نه عبادتش ارزش چندانی ندارد؛ چون عقل درست حسابی ندارد. بنشین با او معاشرت کن تا ببینی. نشست و با او معاشرت کرد و گفت چه خبر؟ چه درد دلی داری؟ معمولاً درد هر کسی نشاندهندۀ فهم و عقل اوست. گفت این علفزارها الآن سبز است، چند وقت دیگر پاییز میشود اینها خشک میشود، مدام میگویم خدایا گوسفندانت را بفرست اینها را بخورند که اینها اسراف نشود.... فرمود ببین عقلش اینقدر میرسد. (کَانَ یَرَى مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ع رَجُلًا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ یَطُولُ سُجُودُهُ وَ یَطُولُ سُکُوتُهُ فَلَا یَکَادُ یَذْهَبُ إِلَى مَوْضِعٍ إِلَّا وَ هُوَ مَعَهُ فَبَیْنَا هُوَ یَوْماً مِنَ الْأَیَّامِ فِی بَعْضِ حَوَائِجِهِ إِذْ مَرَّ عَلَى أَرْضٍ مُعْشِبَةٍ تَزْهُو وَ تَهْتَزُّ قَالَ فَتَأَوَّهَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ مُوسَى عَلَى مَا ذَا تَأَوَّهْتَ قَالَ تَمَنَّیْتُ أَنْ یَکُونَ لِرَبِّی حِمَارٌ أَرْعَاهُ هَاهُنَا قَالَ فَأَکَبَّ مُوسَى ع طَوِیلًا بِبَصَرِهِ عَلَى الْأَرْضِ اغْتِمَاماً بِمَا سَمِعَ مِنْهُ قَالَ فَانْحَطَّ عَلَیْهِ الْوَحْیُ فَقَالَ لَهُ مَا الَّذِی أَکْبَرْتَ مِنْ مَقَالَةِ عَبْدِی أَنَا أُؤَاخِذُ عِبَادِی عَلَى قَدْرِ مَا أَعْطَیْتُهُمْ مِنَ الْعَقْلِ ؛ المحاسن/ج1/ص193)
مهمترین دعای ماه مبارک رمضان کدام است؟حالا ما سرِ سجادۀ عبادت چه میخواهیم بگوییم؟ چه میخواهیم برای خودمان؟ چه میخواهیم برای فرزندانمان؟ چی میخواهیم برای جهان بشریت؟ از کجا میخواهیم مقرّب بشویم به پروردگار عالم؟ از چه طریقی؟ این خیلی مهم است. اینکه دعای افتتاح دعای ویژۀ ماه مبارک رمضان است، دلیلش چیست؟ در مضامین این دعا دقت کنید.
یکی از کارهایی که ما باید انجام بدهیم الأهمّ فالأهم کردن بین ادعیه است. خیلی جاها برنامۀ دعا خواندن دارند، برنامۀ قرائت دعا دارند. واقعاً بین ادعیه کدام دعا مهمترین دعای ماه مبارک رمضان هست؟ من از اهل فضل سؤال میکنم، من از اهل معنا سؤال میکنم، آیا در ماه رمضان دعایی به عظمت دعای افتتاح میرسد که فرمودند هر شب بخوانید؟ شما در آن دعا بسیار شفافتر از خیلی از دعاهای دیگر تقاضای فرج حضرت ولیعصر ارواحنالهالفدا را میکنید و در آن دعا حتی چگونگی وضع زمان حکومت حضرت را هم توضیح میدهید. کار به مقدمهسازی برای ظهور حضرت هم میکشد.
ارتباط ماه رمضان با امام زمان(ع) چیست؟در دعای افتتاح، استغفار هم هست. ابتدائش استغفارهایی هست با مضامینی بسیار شبیه مضامین دعای ابوحمزۀ ثمالی. ولی دعای ابوحمزۀ ثمالی را امام سجاد(ع) در زمانی فرمودند که زمان ایشان مقارن بوده با امثال حجاج بن یوسف ثقفیها. در آن شرایط سخت طبیعتاً نمیتوانند از مسائل امامت و مسائل سیاسی اجتماعی بیان کنند. اما دعای افتتاح که سفارش شده هر شب خوانده بشود، الآن بین ما زیاد رسم نیست.
ماه رمضان ارتباطش با امام زمان(ع) چیست؟ این خودش برای مردم سؤال است. امام زمان(ع) ظهورشان کاملاً یک درگیری سیاسی در اندازههای جهانی ایجاد میکند، معادلات قدرت در جهان را بههم میریزد و کاملاً یک اتفاق سیاسی است، البته آثار و تبعات معنوی هم برای افراد خواهد داشت.
چرا در شبهای رمضان باید دربارۀ مهمترین واقعۀ سیاسی جهان بشریت دعا کنیم؟ما چرا ماه رمضان هر شب باید دربارۀ مهمترین واقعۀ سیاسی جهان بشریت دعا کنیم؟ به همان دلیل هم سحرها باید در مورد دین و سیاست صحبت کنیم. چرا ما سرِ سجادۀ عبادت باید به سیاست بپردازیم؟ برای اینکه افق دیدمان معلوم بشود، مقدار عقلمان معلوم بشود بر آن اساس عبادتمان پذیرفته میشود. در ماه رمضان باید بیشتر قرآن بخوانیم و قرآن هم مشحون است از درگیریهای سیاسی. حالا این خودش یک گزارش مفصّل دیگر میخواهد. مقام معظم رهبری در ابتدای امسال، در ارتباط با سیاست و قرآن مطالبی فرمودند.
در همان سورۀ حمد شما میبینید یک گروهبندی اجتماعی صورت میگیرد. میفرماید «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّین» (فاتحه/ 7) این در واقع یک نوع گروهبندی اجتماعی است. یعنی شما یک انسان اجتماعی هستید که دارید حمد میخوانید و آن را به مسائل اجتماعی میکشانید. اینطوری نیست که بگوییم: خدایا من به دیگران کاری ندارم من را به راه راست هدایت کن و تمام! موضع خودت را نسبت به کسانی که خدا به آنها نعمت داده است، باید مشخص کنی، نسبت به دیگران هم باید مشخص کنی.
جهاد، اوج سیاستورزی است / در جهاد، جانت را برای قدرت جامعۀ اسلامی میگذارییک نکتۀ دیگر اضافه کنم. اگر دعا بخوانیم ولی در بین دعاهای خودمان از خدا نخواهیم که خدایا به ما یک توفیقی بده یک روزی در جهاد در راه تو شرکت کنیم و در راه تو بجنگیم، چه میشود؟ میفرماید کسی که در راه خدا جهاد نکند و در دلش هم این جهاد را از خدا نخواهد و بمیرد، به شعبهای از نفاق خواهد مرد (مَن ماتَ و لَم یَغْزُ و لَم یُحدِّثْ بهِ نَفسَهُ، ماتَ على شُعْبَةٍ مِن نِفاقٍ ؛ میزانالحکمه /2829) جهاد، اوج سیاستورزی است. شما در جهاد، در واقع جانت را برای قدرت جامعۀ اسلامی، قدرت امّت و امام دارید میگذارید.
چرا تاریخ بعثت مشحون از جهاد است؟ چرا صرفاً با انواع عبادتها رنگی نشده است؟ آیا این از بدِ حادثه بوده یا اینکه توسط پروردگار، طراحی شده است؟ چرا تاریخ بعثت مشحون از هجرت است؟ کسی که مسلمان میشد، باید به مدینه هجرت میکرد، و بعد هم حق نداشتند از مدینه خارج بشوند.
فرمودند کسی از مسلمانها نباید بدون اجازۀ پیغمبر از مدینه خارج بشود. آمدند گفتند دقیقاً حومۀ شهر کجاست که ما نباید خارج بشویم؟ مثلاً آن کنارها بودیم و نمیدانیم که خارج شدیم یا نشدیم؟ رسول خدا مدینه را خطکشی کردند، یعنی حدودش را مشخص کردند! اینقدر مسئله جدّی بود. چرا هر کسی مسلمان شد باید به مدینه میآمد؟ چون باید قدرت اسلام تأمین بشود و الّا مسلمانی چه فایدهای دارد؟ مدینه در واقع چیزی شبیه پادگان شده بود.
رسیدگی به نیازمندان، بیشتر از طریق سیاست است یا صدقهدادن؟ / صدقهدادن مهمتر است یا ریشهکنکردن فقر؟این آغاز اسلام است. این اسلامی که ما الآن در فضای آن داریم تنفس میکنیم، نمازش را میخوانیم، اگر در نیّتمان افق ظهور، افق جهاد را در نظر نداشته باشیم، سطح عبادتمان پایین میآید. در اقداماتمان برای ماه مبارک رمضان، کدام اقدام بالاتر از اقدام سیاسی است؟ مگر در ماه رمضان رسیدگی به امور مؤمنین، مسلمانها و نیازمندان، اینقدر توسط رسول خدا(ص) سفارش نشده است؟! خُب رسیدگی به امور نیازمندان جامعه، بیشتر از طریق سیاست ممکن است یا صدقه دادن؟
البته صدقهدادن را نفی نمیکنم؛ صدقهدادن امری بسیار ارزشمند است اما ریشهکن کردن فقر ارزشمندتر است و این با روشنگریِ سیاسی ممکن است. ریشهکنکردن فقر در جامعۀ ما در درجۀ اول با کار سیاسی است؛ یا مهمترین اقدامش با کار سیاسی است. سیاسیون این فقر را تولید میکنند؛ خب چرا شرّ اینها را با روشنگری کم نمیکنیم؟ چرا در برنامههای مردمی، برنامههای اجتماعی، برنامههای دلجویانه، فقط نشان میدهیم که در مسجد دارند بستهها را جمع میکنند برای نیازمندان؟ خُب در کنار این کارِ مقدس جمعآوری بستهها برای نیازمندان، نشان بدهیم که یک جلسۀ سیاسی هم گرفتهایم و جوانها دارند با هم بحث میکنند که «ایندفعه چهجوری رأی بدهیم تا فقر در جامعه ایجاد نشود؟» این ارزش و ثوابش بالاتر از بسته جمعکردن برای نیازمندان است.
الان در یمن اینطور است که اگر کسی بعد از نماز، مرگ بر آمریکا مرگ بر اسرائیل نگوید میگویند که نمازت قبول نیست. الآن فرهنگ یمن اینجوری شده است. این مردم مبارز یمن به حقیقت نماز توجه پیدا کردند. حالا کجای قرآن این را نوشته است؟ «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت» (نحل/36) شعار هر پیامبر این است که خدا را عبادت کنید و از طاغوت اجتناب کنید. نماز میخوانند و عبادت خدا میکنند یک «مرگ بر آمریکا مرگ بر اسرائیل» هم بعدش میگویند که از طاغوت اجتناب کنند. الآن بعضی از مساجد برای اینجور مباحث سیاسی، کلاس میگذارند.
نباید تصوّر ما از دین تصوّر غلطی باشد. من در اینباره روایات زیادی آوردم، بخشی از سخنان حضرت امام را هم آوردم. البته تحلیلهای بزرگان را هم دربارۀ بعثت پیامبر میخواهم برای شما قرائت بکنم. اگر برسیم همۀ اینها را بخوانیم آنوقت میفهمیم دین رابطهاش با سیاست چگونه است.
جعفر مرتضی عاملی: جدایی دین از سیاست، بدون شک از القائات استعمار استیک کتاب را معرفی کنم؛ کتاب «الصحیح» که از نویسندۀ بسیار ارجمند معاصر آقای «جعفر مرتضی عاملی» است و مجلّدات فراوانی دارد. ایشان خیلی تحقیق شایستهای انجام داده و شاید بتوان گفت که آخرین جمعبندی و آخرین تحقیق در سیره پیامبر اکرم(ص) و تاریخ اسلام است، خیلی زیباست. یک قسمتی از این کتاب عالمانه را برای شما بخوانم:
آنجایی که بنیعامر آمدند با پیامبر سرِ این دعوت گفتگو کنند. در گفتگویشان گفتند که ما اگر از تو حمایت کنیم شما در جامعۀ عرب رئیس میشوید. سهم ما در جانشینی چقدر است؟ رسول خدا فرمود هیچ سهمی ندارید و آنها هم قبول نکردند که از پیامبر حمایت کنند. اینجا ایشان یک حرفی دارد. اینها تحلیل بنده نیست. چرا بعضیها تحقیقنکرده میگویند که این حرفها سلیقۀ فلانی است؟ نخیر، به بنده چه ربطی دارد؟ من میتوانم همۀ اینها را از کلام بزرگان نقل بکنم اما وقت گرفته میشود و بحث جلو نمیرود.
آقای جعفر مرتضی عاملی، در این کتاب شریف وقتی قصۀ بنیعامر را نقل میکند، بعدش اینطور مینویسد: «چقدر فاصله است بین فهم مردم صدر اسلام از اسلام، از دعوت قرآن، تا جایی که همین فهم باعث فراهم آوردن انصار برای اسلام شد و هجرت و بیعت عقبۀ اول و دوم و انتخاب نقبا و کفیلان برای کسانی که بیعت کرده بودند و بین آن فهمی که دین را جدا از سیاست میداند و سیاست را امری بیگانه نسبت به دین میداند. پس این تفکر بدون شک از القائات استعمار و از فکر مسیحی تحریفشده است، چنانکه مطلب واضح است.» (فما أبعد ما بین فهم هؤلاء للإسلام و لِدعوة القرآن حتّى إنّ هذا الفهم هو الّذی مهّد لإسلام الأنصار، ثمّ الهجرة... و أنّ السّیاسة أمر غریب من الدّین، فإنّ ذلک و لا شکّ من إلقاءات الإستعمار و من الفکر المسیحی الغریب المستورد، کما هو ظاهرٌ؛ الصحیح من سیرة النبیالأعظم ص (العاملی، السیدجعفر مرتضى)/ ج4/ ص94)
ذکر صلوات، یک شعار سیاسی است، چون به ولیّ جامعۀ اسلامی، قدرت میدهددر نظر بگیرید پیامبر(ص) چه موقعیتی داشته است که یک کسی میآمده و میگفته که شما دارید قدرت پیدا میکنید... انگار انتخابات بوده است. پیامبر اکرم رسماً در حال گرفتن قدرت در دست خودشان بودند. رسماً این عملیات داشت انجام میگرفت. اصلاً همین ذکر صلوات، مگر بالاترین ذکر ما نیست؟ آقای بهجت میفرماید پرثوابترین ذکر است. این ذکر، بُعد سیاسیاش بر هر موضوع دیگری غلبه دارد. به دلیل اینکه شما دارید شعار سیاسی میدهید، جهت خودتان را دارید مشخص میکنید، ولیّ خودتان را دارید تقدیر میکنید، سرپرست خودتان را دارید تقدیر میکنید. بگذارید امام زمان ارواحنالهالفدا حاکم بشود، آن موقع میبینید که سیاسیترین جمله در جهان، ذکر صلوات بر محمد و آل محمد و در ضمنش درود بر امام زمان ارواحنالهالفدا خواهد بود.
یعنی این یک شعار سیاسی است، آن زمان برای همه ملموس میشود که این شعار سیاسی است و الّا همین الآن هم شعار سیاسی است. فرض بفرمایید این شعار در زمان پیامبر چقدر شعار سیاسی بوده است؟ اصلاً تنلرزه ایجاد میکرده، همینکه شما در مدینه بتوانید بگویید «درود بر پیامبر و علی بن ابیطالب(ع)» اصلاً غُلغُله ایجاد میکرده و اوضاع را بههم میریخته و دعوا راه میانداخته! چرا شما کنار پیامبر از ما یاد نمیکنید؟ این سیاسیترین شعار بود، به حدی که رسولخدا فرمود: جفا میکنید اگر نام من را میشنوید درود بر من نفرستید. (أَجْفَى النَّاسِ فَرَجُلٌ ذُکِرْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَی ؛ مجموعه ورام/ج2/ص237)
چرا ذکر صلوات، علنی و با صدای بلند است؟ چرا مثل خیلی از اذکار، آهسته و زیر لب نمیگوییم؟ مثلاً ذکر «سبحان الله» یا «الله اکبر» یا «أستفرالله» را یواش میگوییم. اما این ذکر را باید بلند بگوییم و باید بقیه هم بشنوند. پس این ذکر، یک شعار سیاسی است. چون این ذکر به ولیّ جامعۀ اسلامی، قدرت میدهد.
فعالیت سیاسی بیش از اقدامات دیگر، میتواند انسان را به خدا مقرّب کندما اگر بخواهیم به ابعاد مسئلۀ سیاست در دین و معنویت بپردازیم واقعاً همه مشتاق خواهند شد که برای تقرّب به خدا بروند سراغ فعالیت سیاسی. فعالیتهای دیگر آنقدر انسان را به خدا مقرّب نمیکند. کسی که دارد دعا میخواند باید این توجه را داشته باشد و الّا چه چیزی را دارد از خدا میخواهد؟ مثلاً شما اگر سرِ سجاده بگویی «خدایا من به سیاست و سرنوشت مسلمانها کاری ندارم، فقط دست خودم را بگیر». خدا چندان دستگیرت نخواهد بود.
اصلاً بر اساس برخی از روایتها، اولیاء خدا یکچنین آدمی را مسلمان نمیدانند. میفرماید: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» (کافی/ج2/ص163) آیتالله بهجت، آن عارف واصل، در ارتباط با دعا کردن برای وضع مسلمانها جملات فوقالعاده عجیبی دارند و تقریباً تهدید میکنند و میفرمایند: دعا کنید برای مردم و مظلومان منطقه و الّا همان بلاها را خوب است خدا سر شما بیاورد؟! (آیا با این همه بلاها که بر سر مسلمانها میآید، نباید حال التجا برای ما پیش بیاید؟! ... باید در حال رخاء، حالت ابتهال و تضرّع و توسّل داشته و ملتجی و شاکر باشیم تا در حال شدّت و گرفتاری به فریاد ما برسند؛ وگرنه همان بلا و گرفتاری به سراغ ما میآید؛ در محضر بهجت/ ج2/ص38، نکته640)
این حرفهای یک عارف واصل است. آقازادۀ آیتالله بهجت، به بنده میفرمودند یک انفجار در بغداد رخ میداد تا یکی دو روز حال ایشان خراب بود. مدام راه میرفت میفرمود: همینجور دارند آدم میکشند. نگاه کن! همینجور دارند آدم میکشند... درحالیکه معلوم نیست در آن انفجار بغداد، شیعیان کشته شدند یا سنیها کشته شدهاند. ایشان اصلاً ناامنی در جهان اسلام را نمیتوانست تحمّل بکند! حتی وقتی که اسرائیل به غزّه حمله کرد، ایشان سر درس خارج، فرمودند هر کسی هر کمکی میتواند برای غزه انجام بدهد! جملات ایشان هست. خُب شاید بپرسید: آقای عارف، شما چهکار به فلسطین داری؟ شما مشغول همین درس و بحث خودتان باشید! یا مثلاً یک سفارشی برای ذکر و استغفار، برای ما بگویید.
ببینید اینها اهل عرفان و معنویت هستند. یک کتابی قرار است انشاءالله از نظرات سیاسی آقای بهجت منتشر بشود. بنده خودم وقتی نظرات سیاسی ایشان را میخوانم تعجب میکنم که «خدایا! عرفان ما این است!» ایشان گاهی با کمال احترام انتقاد میکنند از علمایی که برای تأیید مشروطیت، عجله کردند. البته بحثهای خیلی دقیق و وسیعی دارند.
رابطۀ معنویت و سیاست در روایات / پیامبر: رهبانیّت امت من در جهاد است / جهاد معنایی جز سیاست ندارداجازه بدهید قبل از اینکه سخنان حضرت امام را در ارتباط با رابطۀ سیاست و معنویت بخوانم، یک مقدار احادیث و روایات را بخوانم بعد برای جمعبندی از کلام امام(ره) استفاده کنیم و ببینیم برداشت امام(ره) چگونه است.
مثلاً امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «إِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ» (نهجالبلاغه/خطبه27) میفرماید جهاد دری است از درهای بهشت، خدا برای خاصّان اولیاء خودش باز کرده است؛ نه برای هر کسی. جهاد هم هیچ معنایی جز سیاست ندارد.
دوستانی که دارند عبادت میکنند من به آنها تبریک میگویم که توفیق عبادت پیدا کردهاند. به ایشان عرض میکنم که پیامبر اکرم(ص) فرمود: رهبانیّت به این معنا که گوشهنشین بشوی و صرفاً برای خودت عبادت بکنی و اینطوری بخواهی ارتباط با خدا برقرار کنی در اسلام نداریم (إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یَکْتُبْ عَلَیْنَا الرَّهْبَانِیَّة) بعد فرمود: در امّت من رهبانیّت در جهاد است «إِنَّمَا رَهْبَانِیَّةُ أُمَّتِی الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّه» (امالیصدوق/ص66)
علی(ع): نسبت جهاد با امر به معروف و نهی از منکر مثل نسبت قطره با دریاستامیرالمؤمنین(ع) میفرماید که نسبت جهاد با امر به معروف و نهی از منکر نسبت یک قطره آب با دریاست. امر به معروف و نهی از منکر اینقدر بالاتر از جهاد است (وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّی؛ نهجالبلاغه/حکمت 374) در دهۀ سوم انشاءالله صحبت خواهیم کرد که بُعد سیاسی امر به معروف و نهی از منکر یعنی چه؟ امر به معروف و نهی از منکر اگر درست اجرا بشود، دیگر اصلاً مسئول بد، در کشور نخواهیم داشت که بعد بخواهیم بر کار او نظارت بکنیم و بخواهیم با او مبارزه بکنیم. امر به معروف و نهی از منکر، سیاسیترین حکم است. البته اینها مدلها و ساختارهای اجتماعی به دنبالش دارد.
در روایت دیگری میفرماید: «سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ قَالَ أَنْفَعُ النَّاسِ لِلنَّاسِ» (کافی/ج2/ص164) محبوبترین مردم در نزد خدا کسی است که بیشترین نفع را برای مردم داشته باشد. همچنین در روایات فرمودهاند که نزدیکترین شخص به خدا و رسول خدا در بهشت، یک مسئول و مدیر خوب است (أَحَبُّ النَّاسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ أَقْرَبُهُمْ إِلَی اللَّهِ مَجْلِساً إِمَامٌ عَادِلٌ ؛ روضهالواعظین/ج2/ص466) یا در روایت میفرماید که اگر یک کسی مسئول بشود و آنطور که برای خودش و زن و بچهاش کار میکند برای مردم کار نکند خدا با صورت، او را به جهنم میاندازد. (أیُّما والٍ وَلِیَ شَیئاً مِن أمرِ أُمَّتی فَلَم یَنصَح لَهُم ویَجتَهِد لَهُم کَنَصیحَتِهِ وجَهدِهِ لِنَفسِهِ، کَبَّهَ اللَّهُ عَلى وَجهِهِ یَومَ القِیامَةِ فِی النّار؛ تاریخ بغداد/ ج8 /ص 472)
رسولخدا(ص) میفرماید: «إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَمْشَاهُمْ فِی أَرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ» (کافی/ج2/ص208) پیامبر(ص) در روایت دیگری میفرماید: «إِنَّ الدِّینَ النَّصِیحَةُ إِنَّ الدِّینَ النَّصِیحَةُ إِنَّ الدِّینَ النَّصِیحَةُ» (روضهالواعظین/ج2/ص424) نصیحت یعنی دلسوزی (نه به آن معنایی که در فارسی بهکار میرود که یعنی نصیحتکردن...) گفتند دلسوزی برای چه کسی؟ فرمود «لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِکِتَابِهِ وَ أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَامَّتِهِم»؛ دلسوزی برای رسولخدا، برای مسئول جامعه و مؤمنین و عموم مردم.
بعضیها از وارد شدن به عرصۀ سیاست، تنزّه میجویندالان بعضیها برای خودشان کلاس میگذارند که من خیلی هم نمیخواهم پای کار ولایت فقیه باشم و... اصلاً برای خودش کلاس است. تنزّه میجویند از وارد شدن به عرصۀ سیاست. دوستانی که دنبال عبادت هستند این روایت را دقت کنند که رسول خدا میفرماید: «یُرفَعُ لِلوالِی العادِلِ المُتَواضِعِ فی کُلِّ یَومٍ ولَیلَةٍ کَعَمَلِ سِتّینَ صِدِّیقاً، کُلُّهُم عامِلٌ مُجتَهِدٌ فی نَفسِهِ» (کنز العمّال/ج6/ص11/ح 14615) یک سرپرست و یک مسئول عادل، هر شب و روزی عمل شصت صدّیق را دارد؛ آنهم صدیقی که بسیار عبادت کند (صدّیق یک پله پایینتر از پیغمبر است) یعنی هر روز و شب یک مدیری که دارد به مردم خدمت میکند اینقدر ثواب دارد. ما کجا میخواهیم چنین ثوابی پیدا کنیم؟!
رسولخدا(ص) در کلام دیگری میفرماید: «سَاعَةٌ مِنْ إِمَامٍ عَدْلٍ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِینَ سَنَة» (کافی/ج7/ص175) یک ساعت از یک مدیری که دارد پشت میزش کار میکند ولی عدالت میورزد و ظلم نمیکند، این افضل از عبادت هفتاد ساله است. یعنی ارزشش از هفتاد سال عبادت بالاتر است.
امام(ره): مسجد، مرکز اجتماع سیاسى است / امام(ره): و اللَّه اسلام تمامش سیاست استحالا اجازه بدهید جملات امام(ره) را برای شما بخوانم. میفرماید که «دعوتهاى قرآن، هم در مکه مکرمه و هم در مدینه مشرفه دعوتهاى شخصى بین فرد و خداى تبارک و تعالى نبود. مىشود گفت که بىاستثنا دعوتهاى خدا حتى در آن چیزهایى که وظایف شخصى افراد است، روابط شخصى افراد است بین خود و خدا، از معناى اجتماعى و سیاسى برخوردار است.» (صحیفۀ امام/ج18/ص422) این تحلیل کلّی حضرت امام است.
یا مثلاً میفرماید «مسجدها در صدر اسلام به این صورتى که بعدش به توسط اشخاصى منحرف به این صورتهاى مبتذل درآمد، در صدر اسلام این طور نبوده. مسجدها محلى بوده است که از همان مسجد ارتش راه مىافتاد براى جنگ با کفار و با قلدرها...» (صحیفۀ امام/ج4/ص447) ایشان در جای دیگری میفرماید: «در عهد رسول اللَّه هم و بعد از آن هم تا مدتها، مسجد مرکز اجتماع سیاسى بود؛ مرکز تجییش جیوش بود. «محراب» یعنى مکان حرب؛ مکان جنگ: هم جنگ با شیطان، و هم جنگ با طاغوت.» (صحیفۀ امام/ج8/ص60)
امام میفرماید: «مسجد، مرکز اجتماع سیاسى است» (صحیفه امام/ج10/ص17) حضرت امام(ره) میفرماید: «و اللَّه اسلام تمامش سیاست است؛ اسلام را بد معرّفى کردهاند» (صحیفه امام/ج1/ص270)
سخنرانی استاد پناهیان با موضوع 《 تاریخ بعثت و عصر ظهور 》 برنامه وقت سحر شبکه افق ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰
جلسه سیزدهم
پدیدۀ ظهور پیامبر به ظهور آخرین امام، خیلی شباهت داردمجری: خب سحر گذشته یک مقدار رفتیم سمت معنویت ماه مبارک رمضان و ربطش به سیاست و فکر میکنم از اصل موضوع که بعثت پیامبر اکرم بودند یک مقدار دور شدیم. حالا یک توضیحی هم مختصراً بدهید که مردم در جریانش باشند.
یک خلاصهای از جلسات قبل بگویم. کاری که ما در این بحث انجام میدهیم این است که یکمقدار به فضای دوران بعثت میپردازیم؛ هم جاهلیت قبل از بعثت، هم این جاهلیتی که ادامه پیدا کرد و با پیامبر اکرم درگیری پیدا کرد، در واقع به شناسایی جبههای که در مقابل پیغمبر ایستادند، میپردازیم برای اینکه پدیدۀ ظهور پیامبر با پدیدۀ ظهور آخرین امام خیلی شباهتها دارد. برای اینکه ما نحوۀ ظهور و زمینههای ظهور را خوب بشناسیم، باید برویم سراغ یک الگوی بسیار مهم که همان بعثت است، باید تشابهها و تفاوتهای این دو را پیدا کنیم؛ این یکی از بهترین راههای شناسایی اتفاقهایی است که خواهد افتاد.
به همین دلیل بعضی از بحثهای چالشی مطرح شد. مثلاً اینکه دوران جاهلیت سراسر سیاه نبوده است بلکه آنها خدا آشنا بودند، مثلاً اگر «بسم الله الرحمن الرحیم» نمیگفتند اما از عبارت «بسمک اللَّهمَّ» استفاده میکردند، و احکامی را بین خودشان داشتند که بعضاً درست بوده و بعضاً غلط بوده است. حتی برخی از احکام را داشتند که سختگیرانهتر از احکام اسلام بوده است. یعنی تماماً پُر از عیب و ایراد نبودند.
بعضی از دوستان به ما انتقاد کردند که دوران جاهلیت اسمش رویش هست؛ یعنی آنها جاهل بودند. گفتم، جاهل مطلق که نبودند! کسی که جاهل مطلق باشد اگر این قرآن را جلویش بگذاری هیچ چیزی نمیفهمد. پس چطور این قرآن میخواهد او را هدایت کند؟ وقتی قرآن کریم با این زیبایی و با این عُمق، به زبانی نازل شده که مردم آن زمان میفهمند، پس مردم آن زمان یک فهمیدگیهایی دارند. اگر هیچ چیزی ندانند و مطلقاً جاهل باشند، پیامبر اکرم باید به شیوۀ آموزش عقیده در جامعۀ ما بیاید و از اول شروع کند ولی ایشان این کار را انجام نداد. لذا این شیوۀ رایج ما هم صحیح نیست. چرا ما از اول شروع میکنیم؟ خودِ رسولخدا(ص) هم از اول شروع نکرد. وقتی رسولخدا(ص) از اول شروع نکردند و غالباً موعظه و تنبّه دادن و تذکر دادن بوده، معلوم میشود که آنها یک چیزهایی میدانستند و یک زمینهای داشتند.
آنهایی که به پیامبر ایمان آوردند چرا ایمان آوردند؟این نکته را هم اضافه کنم که وقتی رسولخدا مطرح کردند که «من پیامبر هستم» خیلیها که ایمان آوردند برای چه ایمان آوردند؟ برای اینکه ایشان را فرد صادقی میدانستند، ایشان را فرد درستی میدانستند. شبهای قبل گفتیم که حتی ابوجهل میگفت «ایشان که دروغ نمیگوید» (و اللّه إنّ محمدا لصادق، و ما کذب محمد قط؛ أمالی المرتضى/ ج2/ص 265)
خیلیها اصلاً با دیدن خودِ پیامبر، ایمان آوردند. ایشان در آغاز علنیکردن دعوت، به مردم مکه فرمودند «شما به حرف من اطمینان دارید؟ اگر من بگویم پشت این تپه دشمنان شما آمدند میروید نگاه میکنید که من راست میگویم؟ یا میگویید اسلحه برمیدارید میآوردید؟» میگفتند: اگر شما بگویی قبول میکنیم و میرویم اسلحه برمیداریم... فرمود حالا من میگویم که رسولخدا هستم (قَالَ أَ رَأَیْتُکُمْ إِنْ أَخْبَرْتُکُمْ أَنَ الْعَدُوَّ مُصْبِحُکُمْ أَوْ مُمْسِیکُمْ مَا کُنْتُمْ تُصَدِّقُونَنِی قَالُوا بَلَى قَالَ فَإِنِّی نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ» (مناقب آلابیطالب/ج1/ص46)
این از فضائل پیامبر گفتن نیست، از فضائل آن مردم گفتن است. عجب مردمانی که خوبیِ پیغمبر را میفهمیدند! اگر مردمانی سراسر سیاه بودند، آنوقت نه قرآن را میفهمیدند، نه زیبایی قرآن را میفهمیدند، نه معانی لطیفش را درک میکردند، نه خوبیهای شخصیت پیامبر اکرم را درک میکردند که عاملی برای اتمام حجت برای آنها بشود. پس یک چیزهایی از خوبیها داشتند. حالا که اینها یک خوبیهایی داشتند چرا بعدش مقاومت کردند و شروع کردند به بد شدن؟ (از اینجا در واقع بحث امشب شروع میشود)
خاصیت پیامبران این است که وقتی بیایند موجب امتحان و غربال میشوندبرای اینکه خاصیت پیامبران این است که وقتی آمدند موجب امتحان و موجب غربال میشوند. وقتی آمدند جامعه را زیر و رو میکنند. خداوند متعال با آمدن پیامبران از مردم امتحان میگیرد. این وضعیت یک وضعیتی است که امیرالمؤمنین علی(ع) وقتی خلافت را بهدست گرفتند دربارهاش حرف زدند. فرمودند امروز غربال شروع شد؛ البته به تعبیری که در روایت هست (أَنَّ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ ع لَمَّا بُویِعَ بَعْدَ مَقْتَلِ عُثْمَانَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ خَطَبَ بِخُطْبَةٍ ذَکَرَهَا یَقُولُ فِیهَا أَلَا إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ ص وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ ؛ کافی/ج1/ص369)
وقتی امیرالمؤمنین علی(ع) با اصرار مردم به خلافت رسیدند، فرمودند حالا که به من گفتید بیا و اجبار کردید، دوباره وضعتان همانطور خواهد شد؛ یعنی مانند همان روز اوّلی که پیامبر مبعوث شد و شهر مکه بههم ریخت.... چه بزرگانی بودند که تبدیل به بدترین افراد شدند و میخواستند اصحاب پیغمبر و رسولخدا(ص) را به قتل برسانند لذا مستحقّ قتل بهدست اصحاب پیغمبر شدند درحالیکه قبل از آن، همه داشتند کنار هم زندگی میکردند. در واقع وقتی رسول خدا آمد «خافِضَةٌ رافِعَةٌ» (واقعه/3) اتفاق افتاد، اصلاً همهچیز زیر و رو شد و مناسبات بههم ریخت.
غربال زمان پیامبر، بعد از بعثت رخ داد اما غربال آخرالزمان، قبل از ظهور رخ میدهدپس ما به خوبیهای دوران جاهلیت اشاره کردیم و به امتحانی که صورت گرفت و به بد شدن آدمهایی که به ظاهر خیلی خوب بودند و این اتفاق دوباره در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) تکرار شد، حالا در زمان امامزمان(ع) چه اتفاقی میافتد؟ همۀ این امتحان و زیر و رو شدن قبل از ظهور هم رخ میدهد. نکته این است.
مجری: یعنی دیگر زمان ظهور رخ نمیدهد؟
بعد از ظهور، جهانی پر از صفا و صمیمیت خواهیم داشت، هرچند در آغاز، نبردهای خیلی کوتاه و درگیریهای کمی پدید میآید که طولانی نخواهد شد. از اول بعثت درگیری شروع شد، این درگیری چقدر کامل شد و چقدر ناقص ماند، و چقدر منافقین در بدنۀ جامعۀ اسلامی ماندند و چقدر خارج شدند... به اینها کاری نداریم. در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) هم دوباره درگیریها و این امتحان زیر و رو شدن انجام گرفت، اینکه به چه نتیجهای رسید، باز هم کاری نداریم. زمان ظهور امامزمان(ع) یک تشابهی دارد با زمان بعثت که باز غربال صورت خواهد گرفت و یک تفاوت هم دارد؛ اینکه این غربال، قبل از ظهور حضرت رخ میدهد نه بعد از ظهور.
پس ما برویم آدم خوبهای دوران جاهلی را که خیلی ادعای عقل و معنویت داشتند و خیلی حق بهجانب بودند، بشناسیم و امثال اینها را در زمان خودمان پیدا کنیم. همچنین آدمهایی که در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) آدمهای ظاهراً خوبی بودند ولی بعد از آن غربال حضور امیرالمؤمنین(ع) خراب شدند. حوادث آن زمان را بشناسیم و بعد در زمان خودمان این داستان را مرور کنیم.
طبق قرآن، باید غربال صورت بگیرد تا معلوم شود کی مؤمن است و کی منافقآیا این تحلیل بنده است یا در آیات قرآن و در روایات هم صریحاً آمده است؟ نمونههایی از این آیات و روایات را خدمت شما قرائت میکنم. در سورۀ آلعمران میفرماید «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّب» (آلعمران/179) خداوند متعال مؤمنین را رها نمیکند تا جدا کند خبیث را از طیّب. این به معنای همان غربال است. بعد میفرماید: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْب» خداوند متعال شما را از غیب خبردار نمیکند. در تفاسیر آوردهاند یعنی اینکه شما نمیتوانی از غیب خبردار بشوی و بدانی چه کسی منافق است و چه کسی مؤمن. باید این غربال صورت بگیرد تا معلوم بشود. الان همه درهم هستید تا من امتحانتان بکنم.
بعد میفرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظیم»؛ خدا پیامبرانش را انتخاب میکند و میفرستد... در واقع اینجا بعثت پیامبر را با این امتحان مرتبط میکند و اینکه شما اگر از پیامبران و فرستادگان الهی پیروی کردید، نجات پیدا میکنید.
«امتحان» فلسفۀ خلقت استالبته امتحان فلسفۀ خلقت است، در آیات کریمۀ قرآن میفرماید: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (ملک/2) امتحان برای ما کلمهای است که معمولاً یکمقدار نسبت به آن استرس داریم، از بچگی وقتی میگویند «امتحان داری» یکمقدار میترسیم. درحالیکه امتحان در واقع یعنی رشد دادن؛ هرچند با سختی، انسان را رشد بدهند، ولی امتحان همان دوران تعلیم و تربیت است.
الآن وقتی کلمۀ «امتحان» را میشنویم، ذهن ما میرود به سمت آن قسمت نهایی درسخواندنمان. ولی امتحان در ادبیات دینی، به کلّ دوران تعلیم و تربیت گفته میشود. مثل دورۀ تمرینی که یک سرباز یا یک عضو تیم ملی به عضویت قبول شده باشد و بگویند «حالا یک دوران سخت تمرینی داریم برای اینکه آماده بشوی» امتحان، کلّ این دوره را در بر میگیرد، لذا کلمۀ تلخی نیست.
امتحان الهی برای این است که ببینیم «کی بهتر است؟» نه اینکه ببینیم «کی بهشتی است کی جهنمی؟»آنوقت فلسفۀ امتحان هم در دین، خیلی زیبا بیان شده است، خداوند نمیفرماید «من امتحان میکنم که معلوم شود چه کسی بهشتی است و چه کسی جهنمی؟» این تلخ است و خودش استرسآور است. مثلاً اگر کسی بیاید و به ما بگوید «میخواهیم شما را امتحان کنیم که ببینیم چه کسی بهشتی است و چه کسی جهنمی!» طبیعتاً ما ناراحت میشویم.
خدا هم اینطوری نفرموده است که من امتحان میکنم تا ببینم چه کسی بهشتی است و چه کسی جهنمی است! در آیۀ کریمۀ قرآن، فلسفۀ کلی و اساسی امتحان را اینطور بیان میفرماید: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛ من میخواهم ببینم چه کسی بهتر است؟ حالا دلنشین شد.
منتها این فضای امتحان اینقدر باز است و اینقدر واقعی است که بعضیها نهتنها در خوبتر شدن، سبقت نمیگیرند، نه تنها عقب میمانند، بلکه اصلاً خیانت میکنند. خب این دیگر تقصیر خودشان است که در امتحان ریزش میکنند. پس اصل امتحان که فلسفۀ خلقت است برای این است که «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛ یعنی ما امتحان میکنیم شما را که معلوم شود چه کسی بهتر است؟ این خیلی زیبا و بدون استرس است.
معمولاً خدا قبل از اینکه امتحان بگیرد، امکانات میدهدامتحان واقعاً یک امر واقعی است. و بعضیها نهتنها در این امتحان از بقیه سبقت نمیگیرند و جلو نمیروند، بلکه شروع میکنند به خیانت کردن. لذا خدا به اینها میفرماید که ما به تو فرصت دادیم تا از بقیه جلو بزنی و بهتر بشوی، چرا اینطور برخورد میکنی؟ چرا سدّ راه بقیه میشوی؟... اینها در واقع از آزادی، سوءاستفاده میکنند و از افراد خوب جدا میشوند. لذا خداوند میفرماید که من مؤمنین و مدعیان خوب بودن را همینطوری رها نمیکنم (ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ...)
یک نکته هم اینجا اضافه کنم. معمولاً خداوند قبل از اینکه امتحان بگیرد، امکانات میدهد. یعنی لوازش را میدهد. در مورد لوازم امتحان الهی در بعثت و ظهور، انشاءالله فردا صحبت میکنیم که ببینیم چه امکاناتی را خدا برای امتحان بعثت به آنها داد، چه امکاناتی را خدا برای امتحان دوران امیرالمؤمنین(ع) به آنها داد و چه امکاناتی را خدا برای آخرالزمان میدهد. باید ببینیم خدا چه امکاناتی را قرار میدهد. چون نمیشود بدون امکانات و دستِ خالی، امتحان بدهیم.
کدام دعای پیغمبر بود که خدا مستجاب نکرد؟حالا به سراغ امتحان برویم. این امتحانها بالاخره وجود دارد. یکبار امیرالمؤمنین علی(ع) آمدند محضر رسول خدا(ص)، حضرت فرمودند که علی جانم من از دیشب تا الان نخوابیدم و بیدار بودم. خیلی چیزها از خدا برای امّتم و برای تو خواستم و همه را خدا مستجاب کرد اما یک دعا کردم خدا مستجاب نکرد. دعا کردم که خدایا میشود امّت من بعد از من اختلاف نکنند؟ فرمود: نه نمیشود، آنها باید امتحان بشوند و دچار اختلاف میشوند. یعنی صریحاً فرمودند که این دعای من را خدا مستجاب نکرد. (فَقَدْ سَأَلْتُ رَبِّی أَلْفَ حَاجَةٍ فَقَضَاهَا لِی وَ سَأَلْتُ لَکَ مِثْلَهَا فَقَضَاهَا لَکَ وَ سَأَلْتُ لَکَ رَبِّی أَنْ یَجْمَعَ لَکَ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی فَأَبَى عَلَیَّ رَبِّی فَقَالَ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون؛ عیاشی/ج1/ص197 و تأویل الایات/ص420)
میتوانیم جزو این سؤال و جوابهای کوچکی که گاهی بین مردم رواج پیدا میکند که میخواهند حرف جالبی از همدیگر بپرسند، این را قرار بدهیم که «کدام دعای پیغمبر بود که خدا مستجاب نکرد؟» جوابش این است «اینکه بعد از من، اختلاف نیفتد» خداوند میفرماید که این نمیشود و الا چطوری از آنها امتحان بگیرم؟!
در مورد ظهور حضرت ولیعصر(ع) روایاتی داریم که این روایتها دربارۀ موضوع «امتحان» بسیار محکم و متعدد هستند! یکی دو نمونه از اینها را برای شما قرائت کنم. مثلاً امام صادق(ع) میفرماید: «واللهِ لتُمَحَّصُنَّ» یعنی امتحان میشوید (مثل اینکه چیزی را درون آتش گداخته کنند تا ناخالصیهایش را جدا کنند) «والله لتمیّزنّ». در عربی، هم آن لامی که اوّل فعل میآید، هم آن نون آخر، برای تأکید است، والله هم که قسم به لفظ جلاله است، و هربار تکرار میشود: «والله لتُغَربَلُنَّ»، به خدا قسم غربال میشوید قطعاً و قطعاً این اتفاق میافتد. تا اینکه جز اندکی از شما باقی نمیماند. (وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُنَّ وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَر؛ تفسیر عیاشی/ج1/ص199)
در روایات دیگری امام باقر(ع) میفرماید: «وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُنَّ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ کَمَا یُغَرْبَلُ الزُّؤَانُ مِنَ الْقَمْحِ» (غیبت نعمانی/ص205) یک دانههای ریزی در بوتههای گندم و در کنار گندمها هست و اینقدر این غربال صورت میگیرد که آن دانههای ریز از گندم جدا بشود و این ناخالصیها برطرف بشود.
بهواسطۀ حضور پیامبر و امیرالمؤمنین در جامعه، مردم امتحان میشوندما باید توجه کنیم که بهواسطۀ حضور پیامبر، از مردم امتحان صورت میگیرد و بهواسطۀ حضور امیرالمؤمنین، امتحان صورت میگیرد. و قبل از ظهور امامزمان هم امتحان صورت میگیرد. آیا نباید به این تشابه و تفاوت، توجه کنیم؟
مجری: بدون حضور آقا امامزمان، ما چگونه امتحان میشویم؟! آخر ملاکش چیست و چطور باید تشخیص بدهیم؟
بله این یک نکتۀ بسیار مهمی است که بدانیم «ما امتحان خواهیم شد درحالیکه حجّت روشن الهی یعنی حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنالهالفدا بینمان نیست» اما یادمان باشد که همان امتحانها را باید پس بدهیم.
مجری: در اینصورت، این امتحان سختتر است از آن امتحانهای زمان پیامبر میشود...
به همین دلیل رسول خدا(ص) و ائمۀ هدی(ع) اینقدر از فتنهها و امتحانهای آخرالزمان سخن گفتهاند. به حدی که شیعیان در محافلشان که دور هم می نشستند، عین نقل و نبات از فتنههای آخرالزمان حرف میزدند و اینکه در آن زمان چه می شود و.... همانجوری که ماجرای بعثت، ماجرای باعظمت و امتحان بسیار خاصی بود، ماجرای امتحان آخرالزمان هم همینطور است. خب ما چطور باید بفهمیم و تشخیص بدهیم؟ از روی مطالعۀ امتحانهایی که قبلاً انجام شده است و آنها را با عقلمان و فهممان، باید تحلیل کنیم.
ما الان چطور باید بفهمیم و تشخیص بدهیم؟ مثلاً در زمان پیامبر اکرم، برخی میگفتند آن جبرئیلی که با شما صحبت میکند، یکبار با ما صحبت بکند ما بهشما ایمان میآوریم... الان هم بعضیها میگویند امام زمان خودشان بیایند به ما بگویند، ما ایمان میآوریم. آن زمان به آن افراد جواب داده میشد که «مگر عقلت نمیرسد که این آقا دروغگو نیست و درست حرف میزند؟ مگر عقلت نمیرسد که بفهمی حرفهایش درست است؟ این زمان هم به ما میگویند «مگر عقلت نمیرسد که به آن اسناد مراجعه کنی و به این آیات مراجعه کنی و فکرت را بهکار بیندازی؟»
غربالهای قبل از ظهور، با خوبانی مانند شهدا، سردار سلیمانی و امام(ره) رخ میدهدیک چیز دیگر هم من به شما عرض بکنم: آن زمان، رسولخدا به عنوان خوبِ خوبان جلو افتاد و امیرالمؤمنین علی(ع) آمد جلو و محلّ امتحان قرار گرفت و قدرت را بهدست گرفتند. این زمان هم یک خوبانی جلو میافتند و محلّ امتحان همۀ ما میشوند؛ مثل شهدا، سردار سلیمانی، امام خمینی(ره) و... این خوبها جلو میافتند و محلّ امتحان ما میشوند.
اگر کسی میخواهد عقلش را تعطیل کند، خُب تعطیل کند و مثلاً بگوید که اینها معصوم نیستند. ولی خوبها همیشه محلّ امتحان بدها هستند، محلّ امتحان همۀ مردم هستند، محلّ لو رفتن بدها هستند. باید به ساختار امتحان و ساختار غربال، توجه کنیم. خدا امتحان میگیرد؛ البته الان بدون حضور پیغمبر، بدون حضور امیرالمؤمنین، با حضور اسنادی که از ایشان باقیمانده است، و با حضور تجربۀ تاریخی و عقلِ خودمان که باید رشد کرده باشد.
کسانی که زمان رسول خدا امتحان شدند بالاخره رسول خدا در آن میانه بود و امیرالمؤمنین در آن میانه بود و الآن هم این امتحانها قبل از ظهور باید گرفته بشود و ما راهی نداریم جز اینکه برای فکر کردن، از آن منابع استفاده کنیم و عقلمان را بهکار بیندازیم. الآن هم آدمهایی هستند که جلو میافتند، اینهایی که جلو میافتند محلّ امتحانهای ما هستند. در یک روایتی داریم دربارۀ امتحان میفرماید: اگر یک جوانی در یک جایی مثلاً با خانمی تنها باشد و در این امتحان شکست بخورد، خدا روز قیامت حضرت یوسف را برایش میآورد. هر کسی در هر زمینهای زمین بخورد خدا یک نمونه آنجا برایش دارد. میفرماید من اینجا آدم خوب برایت گذاشته بودم که در این امتحان روسفید شده است. (وَ یُجَاءُ بِالرَّجُلِ الْحَسَنِ الَّذِی قَدِ افْتُتِنَ فِی حُسْنِهِ فَیَقُولُ یَا رَبِّ حَسَّنْتَ خَلْقِی حَتَّى لَقِیتُ مِنَ النِّسَاءِ مَا لَقِیتُ فَیُجَاءُ بِیُوسُفَ وَ یُقَالُ أَنْتَ أَحْسَنُ أَوْ هَذَا قَدْ حَسَّنَّاهُ فَلَمْ یُفْتَتَنْ...؛ کافی/ج8/ص228)
ما اینقدر که دربارۀ شهدا کار کردیم، هنوز خیلی جا دارد کار کنیم. مثلاً این شهید، چهجوری رسید به این یقین که باید جانش را برای فرمان امام خمینی بدهد؟ چهجوری رسید به اینجا؟ پدر و مادرهای اینها بعضاً هنوز هستند! رفقایشان هستند. این چهجوری به اینجا رسید؟ خدا او را میگذارد جلوی ما و میگوید تو چرا نرسیدی؟ همیشه خوبان محلّ امتحان هستند. حالا چه معصوم باشند چه معصوم نباشند.
بعضیها به نبودن معصوم بین ما ایراد میگیرند و میخواهند از زیر امتحانها در بروندچیزی که بعضیها ممکن است ایراد بگیرند، این است که مثلاً بعضیها الان به نبودن معصوم بین ما، ایراد میگیرند و میخواهند از زیر امتحانها در بروند. به اینکه الان معصوم در بین ما نیست، گیر نده، یک آدم خوبی که مثلاً در همسایگیات هست میشود محلّ امتحان تو. بالاخره آدم خوب که هست، عقلت را باید بهکار بیندازی.
خُب اگر عقلمان را بهکار بیندازیم و بعد، اختلاف نظر پیدا کنیم، چه میشود؟ اتفاقاً در روایت میفرماید: در فتنههای آخرالزمان اختلافات بین شیعیانمان اینقدر زیاد میشود که «لَا یَکُونُ هَذَا الْأَمْرُ الَّذِی تَنْتَظِرُونَ حَتَّى یَبْرَأَ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ یَلْعَنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ یَتْفُلَ بَعْضُکُمْ فِی وَجْهِ بَعْضٍ وَ حَتَّى یَشْهَدَ بَعْضُکُمْ بِالْکُفْرِ عَلَى بَعْضٍ» (غیبت طوسی/ص438) آنچه منتظرش هستید، رخ نمیدهد تا اینکه شما شیعیان از همدیگر برائت میجویید و همدیگر را لعنت میکنید و بدترین برخورد را با هم خواهید داشت و بعضیهایتان به دیگری میگویید «تو کافر شدی! تو خیانت کردی...»
پرسیدند: پس چه خیری در این امتحان و فتنه هست که شیعیان به جان همدیگر بیفتند؟ میفرماید تمام خیر در همین است، چون امام زمان میآید و این اختلافات را جمع میکند. «قُلْتُ مَا فِی ذَلِکَ خَیْرٌ قَالَ الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی ذَلِکَ عِنْدَ ذَلِکَ یَقُومُ قَائِمُنَا فَیَرْفَعُ ذَلِکَ کُلَّه» (غیبت طوسی/ص438)
پس وقتی میگوییم در امتحانهای قبل از ظهور با عقلمان باید داوری بشود، خُب طبیعتاً اختلاف هم میافتد؛ برخی میگویند که «به عقل من، این میرسد...» و برخی دیگر هم میگویند «به عقل من آن میرسد...» اهلبیت هم این اختلاف را پیشبینی کردند و فرمودهاند که شما با هم اختلاف پیدا میکنید. ولی ما باید مراقب باشیم که در این اختلافها چگونه عمل میکنیم.
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
سخنرانی استاد پناهیان با موضوع 《 تاریخ بعثت و عصر ظهور 》 برنامه وقت سحر شبکه افق ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰
جلسه چهاردهم
غربال زمان پیامبر(ص) بعد از بعثت شروع شد اما غربال آخرالزمان قبل از ظهور خواهد بودمجری: در جلسۀ قبل فرمودید که در زمان پیامبر با ظهور آن حضرت مردم امتحان شدند. ولی دربارۀ ظهور امامزمان اینطور نیست. ما منتظر حضرت حجت هستیم ولی قبل از ظهور باید امتحان بشویم. علّتش چیست؟ پرسیدم آیا این حرف شماست؟ گفتید نه؛ بیان آیات و روایات است.
مکرر در روایات بیان شده است که در آخرالزمان و قبل از ظهور، فتنههایی هست، یک یا دو نمونه از آنها را در جلسۀ قبل خواندم که ائمۀ هدی(ع) قسم خوردند قطعاً این اتفاق قبل از ظهور خواهد افتاد و تمحیص و غربال صورت میگیرد. این غربال در زمان رسول خدا(ص) از بعثت نبوی به بعد شروع شد. حتی یک مرحله از غربال در زمان خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) شروع شد. منتها این دفعه اکثر قریب به اتفاق غربال قبل از ظهور رخ خواهد داد و درصد اندکی برای بعد از ظهور میماند.
این تفاوت دلایل مختلفی دارد. خیلی خوب است به تفاوت غربال با حضور پیغمبر و غربال بدون حضور امامزمان ارواحنا له الفدا توجه کنیم که مدیریت این غربال با خود ما خواهد بود؛ یعنی اینطور نیست که در جریان این غربال امام معصوم صریحاً بیاید بین ما داوری بکند، باید ببینیم که این غربال را چگونه باید مدیریت کرد.
گریۀ شدید امام صادق(ع) برای آخرین امام و غیبت طولانی اویک روایت برای شما بخوانم که در یکی از معتبرترین کتابهای مربوط به غیبت امامزمان ارواحنا له الفدا و مسائل مهدوی یعنی کتاب «کمالالدین و تمام النعمه» (ج2/صص352 تا 357) آمده است. در بخشی از این روایت به فرج حضرت نوح(ع) با حضور خودش اشاره میشود که خدا به او و قومش وعدۀ فرج داده بود و این فرج به تأخیر افتاد. داستان این روایت اینطور است که چند نفر از اصحاب امام صادق(ع) خدمت حضرت آمدند و دیدند حضرت بهشدت گریه میکنند و عبارات عجیبی میفرمایند: «سَیِّدِی غَیْبَتُکَ نَفَتْ رُقَادِی» آقای من! غیبت تو خواب را از چشمان من ربوده و... اصحاب میگویند ما احساس کردیم فاجعهای رخ داده. اولاً آقا به چه کسی میفرمایند سیّدی و مولای؟ خودشان مولا و امامزمان هستند؛ و اصلاً علت این گریۀ شدید چیست؟ صبر کردیم مناجات حضرت تمام شد. گفتیم آقا شما برای چه گریه میکردید با چه کسی مناجات میکردید؟ فرمود وای بر شما من مطالعه میکردم در کتابی که اخبار آیندگان است و برایم از آخرین امام و غیبت طولانی او و رنجهایی که در غیبت او هموار میشود یادآور شد.
شباهت حضرت مهدی(عج) به حضرت نوح(ع) در طولانی شدن فرجبعد فرمودند مهدی(عج) ما از چند جهت به چند پیامبر شباهت دارد. از جهت ولادت به حضرت موسی(ع) شباهت دارد که همه دنبال حضرت موسی(ع) بودند و میلاد او پنهانی تحقق پیدا کرد؛ از جهت غیبت به حضرت عیسی(ع) شبیه هستند و در طولانی شدن فرج به حضرت نوح(ع). حضرت امام صادق(ع) وجه شباهت حضرت مهدی(عج) با حضرت نوح(ع) را این طور توضیح میدهند.
خداوند متعال بعد از اینکه شاید صدها نفر به حضرت نوح(ع) پیوستند آنها را امتحان کرد، یعنی برای فرج یک وعدهای داد. فرمود ای نوح(ع)! این هفت دانه خرما را بگیر بکار وقتی درختش ثمر داد فرج شما رخ خواهد داد. ایشان هم به یارانش خبر داد. بعد از چند سال نخل خرما ثمر داد و همه گفتند فرج چه شد؟ خدا فرمود دانههای خرمای این درختها را بکارید، وقتی ثمر داد فرج خواهد آمد. آقا شما قول داده بودید! ما به این مردم گفتیم. سیصد نفر مرتد شدند؛ گفتند اگر ادعای نوح(ع) حق بود در وعدۀ پروردگارش تخلف نمیشد. بگذریم از اینکه امام صادق(ع) و دیگر اولیاء خدا میفرمایند این موارد از مصادیق «بداء» است، خوب است شیعیان در مورد بداء زیاد صحبت کنند اما خیلی کم از آن صحبت میشود. بداء یعنی تغییر تصمیم قطعی پروردگار عالم. البته بداء حکمت دارد و تصمیم خدا بیجهت تغییر نمیکند.
تعدادی از اصحاب نوح(ع) که ماندند منتظر شدند. دوباره خرما نتیجه داد و گفتند وعده چه شد؟ خدایا! به این مردم قول دادیم، وعده چه شد؟ این دفعه خیلی بد میشود؛ دفعۀ قبل هم فرمایش شما تغییری پیدا کرد؛ خداوند متعال فرمود دوباره این هستهها را بکارید. آقا دوباره یک عده دیگر رفتند. البته در روایت دیگر دارد که یک عده مرتد شدند، یک عده منافق شدند، یک عده مؤمن یعنی یک عده هم ماندند. تا هفت مرتبه این قصه تکرار شد. در آخرین بار هفتاد و چند نفر ماندند، گفتند یا نوح! خدای تو وعدهاش را محقق بکند یا نه ما با تو هستیم. آنوقت خدا فرج را برای اینها مقرر کرد.
چرا غربال آخرالزمان باید قبل از ظهور رخ بدهد؟ /اگر منافقین بعد از ظهور هم باشند برای رسیدن به ریاست، جنگ داخلی راه میاندازندچرا امتحانها و غربال باید قبل از ظهور رخ بدهد؟ در این روایت خداوند متعال به حضرت نوح(ع) علت را بیان میفرمایند. من قسمتی از روایت را میخوانم. میفرماید: «فَلَوْ أَنَّهُمْ تَسَنَّمُوا مِنِّی الْمُلْکَ الَّذِی أُوتِی الْمُؤْمِنِینَ وَقْتَ الِاسْتِخْلَافِ إِذَا أَهْلَکْتُ أَعْدَاءَهُمْ لَنَشَقُوا رَوَائِحَ صِفَاتِهِ وَ لَاسْتَحْکَمَتْ سَرَائِرُ نِفَاقِهِمْ [وَ] تَأَبَّدَتْ حِبَالُ ضَلَالَةِ قُلُوبِهِمْ وَ لَکَاشَفُوا إِخْوَانَهُمْ بِالْعَدَاوَةِ وَ حَارَبُوهُمْ عَلَى طَلَبِ الرِّئَاسَةِ وَ التَّفَرُّدِ بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ وَ کَیْفَ یَکُونُ التَّمْکِینُ فِی الدِّینِ وَ انْتِشَارُ الْأَمْرِ فِی الْمُؤْمِنِینَ مَعَ إِثَارَةِ الْفِتَنِ وَ إِیقَاعِ الْحُرُوبِ کَلّا»؛ در دوران غربت، افراد مختلف دور تو جمع شدند ولی من وعده کردم که تو و یارانت صاحب زمین و ثروت و حکومت بشوید، اما وقتی فرج آمد، اگر هنوز منافقین و آدمهای ضعیفالایمان بین شما بودند و بوی حکومت به مشامشان میرسید، آنوقت نفاق در دل آنها محکم میشد و رو میآمد. من قبل از اینکه حکومت تو شروع بشود آنها را بیرون کردم که بعداً شما را اذیت نکنند.
به تعبیر دیگر، معنایش این است که اگر بعد از فرج، منافقان در جامعه باشند، جنگ داخلی بین مؤمنین راه میاندازند، لذا خداوند با این غربالها، آنها را بیرون میکند تا این جنگ رخ ندهد. مگر بعد از رسولخدا(ص) اینطور درگیریها بر سرِ حکومت بین مؤمنین رخ نداد؟ مگر بعد از خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) سه تا جنگ داخلی اتفاق نیفتاد؟ در اینجا خداوند متعال همین مسئله را توضیح میدهد و میفرماید، امتحان و آزمایشها را از قبل گرفتم، چون اگر غربال بخواهد بعد از برقراری حکومت پیش بیاید، جنگهای داخلی رخ میدهد. یعنی این منافقین برای بهدست آوردن ریاست، با هم جنگ میکنند.
برای اینکه یک حکومت پاک برقرار بشود و بهصورت کامل تحقق پیدا کند یعنی «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه» (توبه،33) محقق بشود، خداوند باید قبل از آن، از مردم امتحان گرفته باشد و غربال کرده باشد تا بعداً کسی از این بازیها درنیاورد. ببینید چقدر صریح نکته بیان میشود؟ هدف خدا این بود که یاران نوح(ع) خالص بشوند. خداوند به مومنین وعده داده بود که آنها را جانشینان زمین قرار دهد بههمین علت باید کسانی که ایمان خالص نداشتند تصفیه میشدند.
بعد از این امتحانها و غربالها، خداوند به نوح میفرماید: الآن یارانت خالص شدند. حالا کشتی بساز تا با مردمت نجات پیدا کنی، آنها را هم که نابودشان میکنم، تا چه اتفاقی بیفتد؟ شما بروید راحت زندگی بکنید و یک حکومت و جامعۀ خوب داشته باشید؛ آنوقت از بین این مؤمنینِ امتحان پسداده، هر کسی را میخواهی منصوب کن، اینها آدمهای خوبیاند، مشکلی پیدا نمیکنی. هیچ مشکلی هم برای حکومت حضرت نوح(ع) در تاریخ نقل نشده است.
منافقین باید قبل از ظهور، غربال بشوند و الا برای حکومت امامزمان مشکل ایجاد میکنندامامصادق(ع) در ادامه میفرماید: «وَ کَذَلِکَ الْقَائِمُ فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَیَّامُ غَیْبَتِهِ لِیُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ یَصْفُوَ الْإِیمَانُ مِنَ الْکَدَرِ بِارْتِدَادِ کُلِّ مَنْ کَانَتْ طِینَتُهُ خَبِیثَةً مِنَ الشِّیعَةِ الَّذِینَ یُخْشَى عَلَیْهِمُ النِّفَاقُ إِذَا أَحَسُّوا بِالاسْتِخْلَافِ وَ التَّمْکِینِ وَ الْأَمْنِ الْمُنْتَشِرِ فِی عَهْدِ الْقَائِمِ ع» در ارتباط با قائم ما هم مسئله همینطور است، غیبتش طولانی میشود تا حق از باطل جدا بشود و ایمان از کدورتها تصفیه شود، این کار با مرتد شدن کسانی که در میان شیعیان هستند و طینت خبیث دارند و از نفاق آنها احساس خطر میشود اتفاق میافتد، اینها باید در فتنههای قبل از ظهور بیرون بروند. در واقع خداوند هر کسی را که با استقرار حکومت جهانی امامزمان(ع) نفاقش مستحکم میشود بیرون میریزد، چون آن زمان دوران حکومت آدمخوبهاست. منافقان حکومت حضرت را اذیت میکنند. لذا باید قبل از حکومت ایشان از بین بروند. آنها چطور از بین میروند؟ با امتحانهایی که باید سرِ مؤمنین بیاید.
اینجا هم روایت صریحاً میفرماید وقتی بوی حکومت بیاید، کسانی که یک کمی شیشهخرده دارند بدتر میشوند و بعداً جنایتکاران بدی میشوند! حبّ مقام، چه مشکلاتی پدید میآورد! وقتی بوی حکومت به مشام طلحه و زبیر رسید جلوی امیرالمؤمنینی ایستادند که 25 سال از او حمایت کرده بودند! خودتان حساب بقیه را بکنید. لذا خداوند میخواهد قبل از ظهور، اینها غربال بشوند. انشاءالله ما جزو غربالشدگان نباشیم.
پس روشن شد که قبل از ظهور باید نفاق را اخراج کنید تا حکومت حق، سالم بماند و الّا منافقین جنگ داخلی راه میاندازند! در تاریخ بعثت هم دیدیم، در تاریخ امیرالمؤمنین هم دیدیم که جنگ داخلی راه میاندازند؛ حضرت زهرای اطهر(س) را غریب قرار میدهند! حالا به بقیه چهطور میخواهند رحم کنند؟ پس قبل از حکومت امامزمان(ع) باید غربال صورت بگیرد.
امتحانها و فتنههای قبل از ظهور باید در یک فضای حکومتی باشد مانند جمهوری اسلامیحالا سؤال من این است: ما میخواهیم کسانی را که در یک حکومت، نفاق و فسادشان آشکار میشود، الان غربال کنیم. چهطوری غربال کنیم؟ جز با یک حکومت؟ جز با امتحانهای جمهوری اسلامی؟ جز با پست و مقام و...؟ طور دیگر نمیشود. ما که نمیتوانیم برویم سرِ سجاده بگوییم «هرکسی برای نماز شب بلند شد، آدم خوبی است و هر کس بلند نشد آدم منافقی است!» ما میخواهیم منافقِ حکومتی را بشناسیم! وقتی خداوند متعال میخواهد حکومت امامزمان(عج) و حکومت خوبان و صالحان را برقرار کند، باید منافقان و کسانی را که طینتشان-در زمینۀ حکومت- خبیث است، از بین ببرد. پس امتحانها و فتنههای قبل از ظهور باید در یک فضای حکومتی باشد؛ یعنی پول، جاه، مدیریت، رأی مردم و... به او داده شود، که ببینیم چهکاره است.
بعضی از مردم میگویند «چرا وقتی ما به بعضیها رأی میدهیم، خراب میشوند؟» تا قبل از ظهور همینطوری است. بعضی از کسانی که رأی میآورند، خراب میشوند تا اولاً بفهمیم به چه کسی رأی بدهیم، ثانیاً آنهایی که رأی میگیرند حواسشان جمع باشد. خیلیها خراب شدند، دچار توهّم شدند، همینکه چند نفر دنبالشان افتادند، فکر کردند حقّ مطلق هستند.
برای اینکه بعداً نفاق حکومتی و مدیریتی و سیاسی، حکومت حضرت را خراب نکند، باید در دوران غربال، یک حکومتی باشد که آنها در آنجا امتحان بشوند. وقتی شما میخواهید سرباز را به جنگ دریایی ببرید، قبلش در خشکی او را تمرین میدهید یا در دریا؟ اگر میخواهی او را به جنگ کوهستان ببری، قبلش او را کجا تمرین میدهی؟ در کوهستان. پس جمهوری اسلامی هم الان محلّ امتحان این آقایان و من و شما است، چون ما هم دخالت داریم.
چرا امامزمان، منافقان را اعدام میکند اما پیامبر و امیرالمؤمنین این کار را نکردند؟یک حرف مهمّ دیگر هم هست که باید در جلسات بعد به آن بپردازیم که «چه اشکالی دارد این منافقین باشند و بعداً در زمان حکومت امامزمان(عج) از بین بروند؟ چرا باید نفاق قبل از حکومت حق، از بین برود؟» البته قسمت نهاییِ از بین رفتن نفاق در زمان حکومت خود حضرت اتفاق میافتد که آن هم یک داستانی دارد؛ بعضی از یاران حضرت، به قضاوت ایشان اعتراض میکنند و حضرت دستور اعدامشان را میدهد. (فَبَیْنَا صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ قَدْ حَکَمَ بِبَعْضِ الْأَحْکَامِ وَ تَکَلَّمَ بِبَعْضِ السُّنَنِ، إِذْ خَرَجَتْ خَارِجَةٌ مِنَ الْمَسْجِدِ یُرِیدُونَ الْخُرُوجَ عَلَیْهِ فَیَقُولُ لِأَصْحَابِهِ انْطَلِقُوا فَیَلْحَقُونَهُمْ فِی التَّمَّارِینِ فَیَأْتُونَهُ بِهِمْ أَسْرَى فَیَأْمُرُ بِهِمْ فَیُذْبَحُونَ؛ تفسیر عیاشی/ 2/56)
نکتۀ دیگر این است که چرا آن قاطعیتی را که امامزمان ارواحنالهالفدا با نفاق دارد، رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) نداشتند؟ چرا آقا امام زمان ارواحنا له الفدا منافقان را اعدام میکنند ولی پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) این رفتار را نداشتند؟
دوباره به دوران بعثت و دوران امیرالمؤمنین(ع) برمیگردیم، چرا برای ایشان سخت بود که با نفاق، محکم برخورد بکنند و آنها را از بین ببرند؟ آیا زورشان نمیرسید؟ آیا تدبیر نداشتند؟ ماجرا چه بود؟ زمانی سریال امام علی(ع) پخش میشد یک دانشجو میگفت این سریال نظر من را نسبت به امیرالمؤمنین علی(ع) خراب کرد. گفتم چطور؟ گفت من احساس میکنم امیرالمؤمنین(ع) یکمقدار شُل مدیریت میکند! بغض گلویم را گرفت. گفتم این احساسی که شما پای این فیلم داری، مردم زمان امیرالمؤمنین(ع) نسبت به خود حضرت داشتند؛ به ایشان میگفتند: تو مدیریت بلد نیستی! من نمیخواهم بگویم این فیلم صددرصد درست و بیعیب است، ولی این احساس شما هم بیراه نیست. چه انتظاری از حضرت داشتی؟ با نفاق چه برخوردی بکند؟ مهلت ندهد؟ فتنهها و غربال قبل از ظهور داستان دارد، چرا باید این ماجراها قبل از ظهور اتفاق بیفتد و به بعد از ظهور نرود؟
مقابله با فتنههای آخرالزمان وظیفۀ همۀ مردم است؛ نه یک گروه خاصدر جلسۀ قبل یک نکته را عرض کردم، امروز تکمیل کنم و روایتش را هم بخوانم. فتنهها در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) با حضور امیرالمؤمنین(ع) بالاخره یا حل شد یا حل نشد اما بههرحال، مدیریت میشد؛ عمار تکلیف خودش را میفهمید، مالک اشتر تکلیف خودش را میفهمید. فتنهها در زمان بعثت هم با حضور رسولخدا(ص) و با حضور آیات قرآن بود. الآن در دوران غیبت تکلیف ما را چه کسی باید روشن کند؟ بعضیها دوست ندارند وارد این بحثها بشوند. میخواهند همهچیز را به دوران حضرت و بهعهدۀ خود حضرت بیندازند؛ یعنی «آقا خودت بیا حل کن!» این حرف، بیهوده و اشتباه است، اینکه آقا خودت بیا حلّش کن یعنی چه؟ شما خودتان باید فتنهها را جمع کنید.
شما کسانی هستید که باید فتنهها را جمع کنی و همینطور رفقای شما و همۀ هملباسیهای من و همۀ دوستانی که در این جلسه حضور دارند. ما باید جمع کنیم! مثلاً من شغلم طلبگی است شما هنرمند هستید و دوستان دیگر هر کدام یک شغلی دارند... اینکار بهعهدۀ همۀ ماست.
کسی نمیتواند بگوید «ما که جزو علما نیستیم!» شما علما را تشخیص میدهید که عالم خوب کیست و عالم بد کیست، شما هستید که به علما میدان میدهید. اینطور نیست که کسی شانه خالی کند و بگوید خود آخوندها گفتند! نه؛ کدام آخوند گفت؟ باید تشخیص بدهی! دوران غیب است! شما باید عالم خوب از عالم بد را تشخیص بدهی! به چه کسی نباید پر و بال بدهی؟ از چه کسی تبعیّت کردی؟ حرف چه کسی را گوش کردی؟ شیعه در دوران غیبت به بلوغ و تشخیص میرسد. نمیتواند برای توجیه خودش بگوید که «یکی از علما اینطور گفت و من هم گوش کردم!» کدام یک از علما گفتند؟ آیا او مشخصات عالم خوب را دارد یا ندارد؟ عقل خودت کجا رفته؟ عقل من و شما و همۀ دوستانی که اینجا هستند و همۀ مردم باید فتنههای قبل از ظهور را جمع کند.
مردم در کنار اطاعت از امام، مسئولیتهای دیگری هم دارندیک نکته از آینده بگویم. یکی از چیزهایی که بد جا افتاده، این است که میگویند: «باید از امامزمان(ع) اطاعت کنیم؛ همین!» معنای اطاعت از امامزمان ارواحنا لهالفدا این نیست که همۀ بار را روی دوش فرمانهای حضرت بیندازی و بگویی «آقا من نمیدانم باید چهکار کنم شما بگو!»
مثل این است که مثلاً یکی از این فیلمبردارهای اینجا اصلاً کار با دوربین را بلد نباشد و به کارگردان بگوید «آقا تو بگو من کدام کلید را بزنم؟» خُب کارگردان میگوید: باید خودت کار با دوربین را بلد باشی! ممکن است کارگردان هم کمک کند اما بالاخره تو کار با دوربین را باید بلد باشی. وقتی مردم میخواهند از امامزمان(ع) اطاعت بکنند در کنار اطاعت، چه مسئولیتهایی متوجه آنها هست؟ انشاءالله در اواخر این سلسله مباحث به آن خواهیم رسید.
کسانی که در دوران غیبت میفهمند و درست عمل میکنند، باارزشتر از مردم همۀ زمانها هستندما باید فتنههای قبل از ظهور را بدون حضور امام(ع) و پیغمبر(ص) جمع کنیم؛ به اعتبار این روایت که امام سجاد(ع) به یکی از اصحابش به نام ابو خالد کابُلی میفرماید: «إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَیْبَتِهِ الْقَائِلِینَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِینَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِینَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالسَّیْفِ أُولَئِکَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سِرّاً وَ جَهْرا» (کمالالدین/ج1/ص320)
میفرماید: مردم زمان غیبت باارزشتر از مردم همۀ زمانها هستند. چرا؟ برای اینکه خدا به شیعیان ما در دوران غیبت عقل، فهم و معرفتی عنایت میکند که برای آنها غیبت، مثل دوران ظهور میشود. میفرماید ارزش کسانی که در دوران غیبت میفهمند و درست عمل میکنند مانند کسانی است که پای رکاب پیغمبر شمشیر زدند. اینها مخلصون حقیقی و شیعیان صادق ما و دعوتکنندۀ به دین خدا هستند.
همیشه دعوتکنندگان به دین خدا به «قدرتطلبی» متهم شدهاند/ وقتی بگویی «باید قدرت را از فاسدها گرفت» تو را به قدرتطلبی متّهم میکنندیک وقتی هم باید در اینباره صحبت بکنیم که همیشه دعوتکنندگان به دین خدا و حقگویان - البته کسانی که درست دعوت میکنند، نه منافقانه- به قدرتطلبی متهم شدهاند. در طول تاریخ همۀ انبیاء متّهم بودند. اگر منِ طلبه هم متهم نشوم یعنی یک جایی کم گذاشتهام. قرآن از این اتهام اینطور تعبیر میکند: «یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ» (مؤمنون/24). علامۀ طباطبایی در اینباره میفرماید منظور کافران این است که پیامبر حبّ ریاست دارد، درحالیکه پیامبران، صرفاً دستور خدا را اجرا میکنند و پیام او را میرسانند.
بعضیها خیلی آهسته میروند و آهسته میآیند که رسانهها شاخشان نزنند! چون رسانهها میتوانند به صورت افراد، چنگ بزنند و آنها را اذیت کنند. اما شما حرف حق را بگو، بگذار به تو بگویند «آخوند حکومتی، اقتدارگرا، قدرتطلب...» آنها همهچیز میگویند. ما در این جلسات میگوییم که در قرآن لفظ اطاعت برای رسول خدا(ص) بیشتر از «اطاعت از خدا» استفاده شده است، آنوقت بعضیها در رسانهها میگویند «فلانی گفت که اطاعت از ولیّفقیه مهمتر از معصوم است!» چون میدانند معنای این حرف، در واقع گرفتن قدرت از فاسدها است. وقتی میگویی باید قدرت را از فاسدها گرفت، تو را به قدرتطلبی متّهم میکنند.
مطالب پیشنهادی از بایگانی خانواده برتر برای آشنایی در مورد نحوه ی نظر دادن و تائید آن ها