سلام به کاربران خانواده ی برتر

من یه دختر۲۱ ساله ای هستم که با وجود هشت سال هنوز نتونستم فوت پدرم رو فراموش کنم، اوایل داغ بودم و تو شوک، ولی این روزها حسرت پدر داشتن رو میخورم، از بس که دوستانم از پدران شون توی دانشگاه میگن حساس شدم. 

از طرفی چند ساله نذاشتم کسی بفهمه پدر ندارم‌، انگیزه م کم شده برای زندگی‌، تو درس هام موفقم ولی به شدت نیاز به یک مرد دارم که بالا سرم باشه، مادرم هم اصلا ازدواج نمیکنه و نمیتونه کسی رو به جای پدرم قبول کنه و خودش شاغله و  تا دیر وقت کار میکنه. 

چند بار گفتم نیاز به وجود مردی نه به جای بابا بلکه به نماد پدر دارم به خدا عقده ای شدم دیگه نگید دل سنگم و چطور به مادرم گفتم ولی بارها مستقیم و غیرمستقیم فهموندم. راهکار بدید چیکار کنم ؟

میدونم البته مرگ چاره نداره گاهی فکر میکنم ازدواج کنم و پدر شوهرم پدر من هم باشه ...

خواهش میکنم تسلای دلم باشید.


پیشنهاد:

همیشه ترس از دست دادن عزیزانم رو دارم

میترسم که شاهد مرگ عزیزانم باشم

فکر می کنید نوع مرگتون ممکنه چطور باشه؟

دوست دارم زودتر از مادرم بمیرم تا مرگ اون و نبینم

گاهی اوقات در اوج خوشی به فکر مرگ می افتم

بعد از فوت یکی از همسایه ها ، نگرانم که مرگ منم نزدیک باشه

به خاطر فوت دوستم روحیه خوبی ندارم

با بیماری یا فوت عزیزان تون چطوری کنار میاید ؟

آیا برای مردن آماده اید ؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل فوت عزیزان (۸ مطلب مشابه)