سلام
یه دختر 24 ساله ام که مدت دو سال و نیمه که با یه پسر 29 ساله دوستیم.
آشنایی ما از طریق اینترنت بود اما بعدها فهمیدیم که همسایه و جز اقوام دور هم هستیم.
هر دو حدود 2 سال دیگه از درسمون مونده و هرکدوم تو دو شهر متفاوت درس میخونیم.اون دکترا و من پزشکی.
تو این مدت از طریق تلفن و هر ماه یکبار هم که خونه میرم هم رو میبینیم و حدودا یک سالی میشه که این هم رو دیدن ها با گرفتن دست و چندبار هم با بوسیدن همراه بوده.بهم هیچوقت پیشنهاد بدی نداده اما از این حرفا در حد شوخی و جوک میزنه و منم ناراحت میشم و اون میگه این حرفا رو با تو نزنم پس با کی بزنم اما مطمعن باش هیچوقت دلم نمیاد عملی کنم.
رابطمون منطقی بوده بیشتر تا احساسی.از لحاظ خونوادگی و ایمان و تحصیلات و خیلی جهات سنخیت داریم.پسر خوبی هست و اهل کار و زندگیه
حالا علی رغم اینکه خونوادش موافق ازدواجش نبودن و میگفتن درسش تموم شه و عجله ای نیست اما راضیشون کرده که هفته اینده که من میرم خونه قراره بیان خواشتگاری.
اما من جدیدا بسیار بداخلاق شدم خودم این موضوع رو متوجه میشم و اونم چندین بار گفته تو چرا اینقدر عوض شدی.دلیلیش هم اینه که تو این سایت بسیار بسیار مطلب خوندم که دوستی به قصد ازدواج عاقبت خوبی نداره.اما ما تا زمانی که این چیزای اینجا رو نخوندم مشکل چندانی نداشتیم الان نمیدونم واقعا چه کاری درسته؟در حالی که اونا هفته اینده میان خواستگاری (البته اگه تا اون زمان بخاطر اخلاق گند من پشیمون نشه!)...
← مسائل خواستگاری (برای دختران) (۱۴۸ مطلب مشابه)
- ۵۷۲۳ بازدید توسط ۴۰۶۳ نفر
- چهارشنبه ۲۹ مرداد ۹۳ - ۱۴:۲۰