سلام به همگی

چن وقتیه مسئله ای ذهن منو درگیر کرده میخواستم مطرح کنم و دوستان گرامی منو راهنمایی کنن .

من پسرم، 25 سالمه یه آدم آروم کم حرف منطقی و به قول دوستان مثبتم . از کلمه مذهبی بدم میاد  بهتر بگم آدم مقیدی هستم بعد از دانشگاه رفتم خدمت بعد خدمت مثل خیلی از جوانان وطن نتونستم کار مناسب گیر بیارم و اومدم تو کار آزاد .

جایی که من کار میکنم جزء بالا شهر محسوب میشه البته درآمدم یک میلیون تومنه چون برای کسی کار میکنم و یه جورایی حقوق بگیرم اینجا اکثرا مردمش پولدار و مرفه هستن یا دکترن یا مهندسن یا صاحب شرکت و خلاصه پول دارن.

به هر حال من تا قبل از این اتفاق که میخوام براتون بگم به چیزی به نام عشق و عاشقی اعتقاد نداشتم اصولا ازدواج رو یه کار نه چندان ضروری تو این روزگار وانفسای پر از مشکلات امروزی میدونستم و تصمیم داشتم بعد از سی و دو سه سالگی اون هم اگه شرایطشو داشتم ازدواج کنم هر چند خیلی دوس دارم این مشکلات نبود و من زودتر ازدواج کرده بودم .

تا اینکه چن وقت پیش دختر خانمی رو تو محل کارم دیدم ایشون اومده بودن برای خرید کاملا محجبه و متین و سنگین رفتار میکردن از طرز پوشش و رفتارشون فکر کردم که گذری اومدن این محل یا اومدن خونه اقوامشون .

ولی بعد از اون چن بار دیگه هم ایشون و دیدم و هر بار بیشتر شیفته ایشون میشدم و البته متوجه شدم که ایشون ساکن همین محل هستن .نمیدونم احساس میکردم خیلی شبیه خودمه  البته یه حس خاص بود احتمالا آقایون بهتر این حس منو درک میکنن .

اینو هم بگم که من دخترهای زیادی رو دیدم تو دانشگاه و تو محیط های دیگه اما چون هنوز آمادگی ازدواجو نداشتم و البته هیچ کدوم با معیارهای من جور درنیومدن  اقدامی نمیکردم و موکول میکردم به بعد  . خلاصه اینکه  یه روز تصمیم گرفتم تعقیبش کنم و خونشونو پیدا کنم .

اولش با خودم می گفتم لابد دختر یکی از نگهبانای ساختمونای مسکونی اطرافه ولی بعد از اینکه خونشونو پیدا کردم فهمیدم اونجا خونه یه پزشک و اون دختر خانم دختر یه پزشکه .خونه مجلل و شیکی بود .

بعد از کمی پرسوجو فهمیدم که وضعیت مالی خیلی خوبی دارن برادرش خارج از کشور درس می‌خونه و پدر سرشناسی داره .

اولش پاک ناامید شدم از یه طرف با خودم میگفتم آخه من کجا و این خونواده کجا ؟ آخه پدر من وضع مالی چندان خوبی نداره و در ضمن من شهرستانی هستم و  از یه طرفم می گفتم از وجنات این دختر خانم پیداست اهل تجملات نیست شاید خودشو خونوادش منو قبول کنن .

خلاصه از این اتفاق چن روزی گذشته و من بارها این دختر خانم رو دیدم برخلاف بقیه دخترهای دیگه ی این منطقه فوق العاده با حجاب و متین و باوقارن و همین منو بیشتر شیفته ایشون کرده .

حالا سوال من اینه که ؛

من تصمیم گرفتم اول با این دختر خانم هر جوری شده صحبت کنم و ایشونو از علاقه ای که نسبت بهشون دارم آگاه کنم و البته کمی بیشتر با همدیگه و خونواده های هم آشنا بشیم اگه تمایل به ازدواج با من نشون دادن بعد به خونواده ها اطلاع بدیم .

راستشو بخواین تا حالا هزار بار با خودم جملاتی رو که قراره بهش بگمو مرور کردم .خیلی استرس دارم چون تا حالا با هیچ دختری نبودم آیا این کار من درسته یا اول با پدرش صحبت کنم و از طریق خونواده جلو برم  ؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)