سلام

من دختری 19 ساله هستم ساکن قم خانواده  ی مذهبی ای هستیم به نماز و حجاب خوشبختانه اعتقاد داریم ولی فکر میکنم زندگیمون خیلی خدایی نیست و بیشتر اوقات خدا رو فراموش میکنیم.

از همه کاربران عزیز عاجزانه خواهشمندم متن منو بخونن و نظرشونو بهم بگن چون خیلی این موضوع برام مهمه و کسیو تو دنیای واقعی برای گفتن این حرفا ندارم.

میخوام همه مشکلاتمو مطرح کنم شاید طولانی بشه ولی چاره ای ندارم. عزیزان خواهش میکنم به همه سوالاتم پاسخ بدین. اول یکم ازخودمو خانوادم بگم بعد مشکلاتم....

زمانی که من پنج شش سالم بیشتر نبود پدرم دوباره ازدواج میکنه و سر مادرم هوو میاره مادرم سر زایمان موقع بدنیا اوردن من بهش فشار زیادی وارد میاد و دچار ناراحتی اعصاب میشه.

به همین دلیل اوایل مادرم رفتاراش یکم تغییر میکنه و بگفته اطرافیان خیلی به زندگی و بچه هاش نمیرسیده که پدرم مجبور میشه ازدواج کنه .

ما یه ساختمون دو طبقه داریم که زن بابام و بچه هاش طبقه بالا زندگی میکنن وضع مالیمون خیلی خوبه ولی از وقتیکه پدرم ازدواج کرد فقط پول اب و برق و گاز و میده و ما فقط سالی یه بار اونم همین عیدیه نیم دست لباسی میخریم البته من که همونشم از پول نامزدم میخرم.

بعد از ازدواج پدرم مادرم تقاضای طلاق میده و با پادرمیونی اطرافیان از هم جدا نمیشن. از همون موقع من روی خوش پدر و مادرمو ندیدم بیشتر اوقات که اصلا پدرم نمیاد خونمون وقتی که هم میاد همش فحش بار هم میکنن و پدرم به بهانه های الکی سر مادرم داد میزنه .

مادرم یه زن خیییلی مهربونو پاکه ولی بر عکس زن بابام یه زن مکار و حیله گره. من 14 سالم که بود خیلی تو خونه ارامش نداشتم بچه بودم نیاز شدیدی به محبت داشتم وقتیکه میدیدم پدرم به بچه های زن بابام اووونقدر محبت میکنه و کلا منو از خاطرش برده همیشه خونه دوستام بودم و باهاشون بازی میکردم اینهمه کمبود محبت داشتم .

ولی همش به خودم میگفتم ازدواج میکنم و از شر این زندگی خلاص میشم تا اینکه در کمال ناباوری یکی از اقواممون میادخواستگاریم من بهش علاقه ای نداشتم ولی با خودم میگفتم اینده ام هر چی که باشه از این زندگی بهتره .

خلاصه عقد کردیم و هنوز تو عقدیم.خوشگلم ولی بخاطر زندگیه خانوادگیم همیشه کمبود محبت و احساس میکردم اواسط دوران عقدم متوجه شدم که نامزدم منو بخاطر نیاز جنسی اش میخواد و نیاز  عاطفی مو براورده نمیکرد .

البته نمیگم پسر بدیه ولی فک میکنم دوسم نداره حالا نشونه های این حرفمو براتون مینویسم شاید شما یه چیز دیگه ای متوجه بشین.

اونا هم خانواده ی پولداری هستن ولی نامزدم علاقه ی چندانی به رفتن زیر یه سقف بعد از این پنج سال نداره البته اینو به زبون نگفته ولی وقتی پول داشته باشی چرا مستقل نشی؟

تو این همه دوران عقدمون هنوز عقدمون ثبت شناسنامه ای نیس من خیلی بهش گفتم ولی بهم میگه همون موقع که عروسی کردیم محضریش میکنیم یبارم که خونمون تریاک اورد و بهم گفت بیا با هم بکشیم که من این حرفو به پدرم گفتم و چند ماهی با هم قهر بودیم ولی پدرم دوباره مصر شد که باهاش اشتی کنم خیییلی تنها بودم اصلا دختری نبودم که با نامحرم باب گفتگو رو وا کنم تا اینکه ی مزاحم تلفنی داشتمو مثل خخخخخرررررر تو گل موندم این کثافت تو بد موقعی اومد سراغم وقتی که حال روحیم اصلا خوب نبود و بیشتر ا هرموقعی احساس تنهایی میکردم منه ابله جوابشو دادم اصلا حرف رکیکی بینمون رد و بدل نمیشد تا اینکه بهم پیشنهاد رابطه داد من قبول نکردم و با این بهانه رابطمو باهاش تموم کردم حالا سوالام اینه که :

1. ایا نامزدم واقعا دوسم داره ؟ بهتر نیس که ازش جدا بشم چون یه روز خوبه یه روز نه؟ اگه ازش جدا بشم پای ابروم در خطر نیست؟

2. بنظر شما با خواهر برادرای ناتنی (البته کوچکتر از خودم ) باید چطور رفتار کرد؟ باید خوب بود یا بد چون وقتی که خوش اخلاقی میکنم طرفای مادرم بهم میگن تو داری کار اشتباهی میکنی . وقتی که هم که بهشون بی توجهی میکنم طرفای پدرم بهم این حرفو میگن


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)