خانواده برتر

از سر نادونی بوده یا عمدی؟

من یکی از دوستام زنبور میگرفت می زد روشون نیمه بیهوش میشدن
بعد امپول پر اب میکرد میزد به زنبورا منفحرشون می کرد ....

یا پسر همسایمون جوجه می گرفت ادامس می چسبوند به پشت اینا بعد بال اینا رو می گرفت می چسبوند به ادامسه بعد میاورد میذاشت وسط کوچه پارچه مینداخت روشون انقدر اونجورینگهشون میداشت تا می مردن ....



یا پسر دایی خودم دم ماهیا عیدشونو قیچی کرده بود بعد اب جوش گرفته بود سر اینا پخته بودن!!!!


حالا شما سنجاقک می گرفتی ما یه همسایه داشتیم گنجشک می گرفت نخ می بست ولشون میکرد یدفه به پا یه دونه بست انقدر نخ کشید پاش کند ... انقدر دلم سوخت ....
بعد کبابش کرد خورد....

این اخری تا یه حدودی بدبخت شد ولی بقیه فعلا بحمدلله خوشبختن ....
این اخری راستی عمدا این کارو میکرد

یه سوال مهم چرا پسرا انقدر حیونا رو اذیت میکنن؟چرا انقدر خبیثن؟من اون زمان که محصل بودم تو راه مدرسه این پسر بچه ها رو میدیدم چند نفری دنبال گربه کردن یکی دمشو میکشه یکی بهش لگد میزنه و .......اصلا هیچ وقت نتونستم دلیل این دشمنیه حماسیه پسرا با گربه ها رو درک کنم! راستش خیلی از پسر بچه ها حیوان ازاری میکنن پسر داییه خودم براش از این جوجه رنگیا خریده بودن یه بلا هایی سر این بدبخت میاورد که نگو و نپرس! مثلا این جوجه رو مینداخت بالا بعد که جوجه میرسید پایین یه لگدم حواله ی جوجه ی بخت برگشته میکرد! یه بار که جوجه رو از پنجره پرت کرده بود پایین! یه بارم دنبال یه توله سنگ راه افتاده بود چوب برداشته بود کرده بود تو ....:-))))))) راستش خانواده ی مادر من تو یه شهر کوهستانی زندگی میکنن یه خونه تو شهر دارن یه خونه هم تو یکی از روستاهای زیبا و خوش اب و هوا دارن بهار و تابستون میرن خونه روستاییشون یه بار رفته بودیم صفا سیتی من یه لاک پشت پیدا کرده بودم و از اون جاییکه عاشق لاک پشتم اوردمش انداختم باغ پدربزرگم یه بار خواهرم با چشم گریون اومد گفت بیا امیر محمد داره لاک پشته رو میکشه من سریع رفتم ته باغ دیدم اتیش روشن کرده لاک پشته رو گرفته رو اتیش! وقتی من بچه بودم پدربزرگم گاهی اوقات گاو و گوسفند میخرید و نگه داری میکرد من یکی از این گاوا رو خیلی دوست داشتم همیشه میرفتم میدیدمش یه روز صبح که از خواب پا شدم داییم با یه چهره ی فوق العاده خبیث و خندان اومد گفت انی باباجونت میخواد سر گاوتو ببره!راستش من تصوری از بریدن سر نداشتم فکر میکردم چون داییم خوشحاله یعنی بریدن سر خیلی خوبه خلاصه منم بردن تا نگاه کنم صحنه ی دست و پا زدن گاو رو که دیدم انقدر حالم بد شد و ترسیدم که خون گریه میکردم ولی داییم و داداشم دست و پا زدن گاو رو که میدیدن میخندیدن و پدر بزرگمو تشویق میکردن وقتی اومدیم خونه داییم یه بالش برداشته بود باهاش ادای سر بریدن در میاورد و حال منو خراب تر میکرد! اینا رو گفتم که بگم کلا درصد زیادی از پسرا حیون ازاری تو خونشونه و این کارو میکنن! و با اینکه بچه بودم شرور بودم ولی حیونا رو خیلی دوست داشتم البته مورچه ها رو دوست نداشتم مورچه ها رو خیلی اذیت میکردم:-)))))))بیخیال باش ولش کن بچت بودی دیگه:-)))))

ما سگ دار میزدیم !!
طناب می بسیم دور گردنش از درخت اویزونش می کردیم
و تمام کسایی که این کارو میکردیم بدبخت شدیم....

قاتل...

منم بچه که بودم منتظر بودم ماهی قرمز های عید بمیرن چشمشون رو با چاقو در میاوردم ... البته این تنها جنایت من بود اونهم جنایت بر روی میت !!! اما در کل بچچچچچچه بودیم دیگه بچه ....

اتفاقا برخی از آدمها در کودکی این کارها رو کردند ولی الان آدمهایی بسیار خوش قلب و مدافع حقوق جانوران، طبیعت و محیط زیست هستند

ولی اگر انسان بالغ و با آگاهی به آزار جانوران این کارها رو انجام بده تاثیر بسیار منفی در زندگی اش خواهد داشت!!!!

این گربه های منطقه ما که حرفه این  لا مصب تیر تفنگ بادی که روشون اثر نمیکنه,چند بارم

هایل هیتلر.

منم ازین کارا کردم الانم توبه کردم و اصلا اونجوری نیستم واقعا بچه بودیم وگرنه این کارا اصلا با عقل جور در نمیاد

توی احادیث هست که کسانی که حیوانات رو آزار بدن توی همین دنیا سزای کارشون رو میبینن. یه یزی از حق الناس بدتره به نظرم.مردم رو میشه بری ازشون (یا بازماندگانشون)حلالیت گرفت وی حیوان بیچاره ...تازه بدون هیچ گناهی..

به آقای علیرضا:

اوه اوه عجب کاراییی....من وقتی ماهی قرمز عید یا از این جوجه رنگیامون می مردن واسشون انقددد گریه میکردم.بعدشم میبردم تو باغچه به خاک می سپردم!! به سوال کننده...خودتونو اذیت نکنین.بیشتر پسر بچه ها همینطورین.داداش خود من انواع و اقسام آزمایشارو رو حشرات بدبخت انجام میداد.مگس یا مورچه رو میگرفت زنده زنده مینداخت تو تار عنکبوت خوشگلش! بعد خورده شدن مگسه رو تماشا میکرد...یه خرگوش داشتیم یه بار گرفتتش با مگس کش در حد مرگ زدتش...ولی الان شده یه پسر مهربون و سر به زیر و درسخون و مودب و با هوش و....کلا شده یه پسر توووپ.19 سالشه

وااای خدا بخدا مردم از خنده

عیبی نداره حالا توبه کن حتی اگه عمدیم بوده توبه کن خدا قبول میکنه

خخخ من  چند وقت پیش ازین پروانه های شب پرواز تو اتاقم داشت هی خودشو میکوبید به در و دیوار منم که نمیخواستم بکشمش یه لیوان برداشتم گذاشتم روش تا صبحش برم تو حیاط ولش کنم!!!
صبحش اومدم دیدم مورچه ها خوردنش جز پودری چیزی ازش نمونده اونجا خیلی توبه کردم!!
چونم از مورچه ها خیلی بدم میاد باز دوباره لیوانه رو محکم گذاشتم رو مورچه ها همه ی مورچه ریزا در رفتن فقط یه مورچه ی کله گنده گیر افتاده بود اون زیر... گفتم تا شب زندونی باشه بعدش ازادش میکنم!! شب برگشتم دیدم مرده!! فک کنم سکته کرده بود!! خخخ
اونجام توبه کردم!!

قبلنم خیلی حیوونا رو اذیت میکردم!! ازین جوجه رنگیا داشتیم هی پام میرفت روشون پاهاشون میشکست دوباره درمونشون میکردم!! یبارم خرگوش داشتیم بغلش کرده بودم اومد در ره پنگولاش کشیده شد رو دستم اعصابم خورد شد اومدم انداختمش تو یه کیسه طوری که فقط سرش بیرون بود. نخ دور کیسه رو هم محکم کردم انداختمش تو تشت آب!! اولش تقلا کرد... خودمم مواظب بودم غرق نشه میخواستم فقط یه ذره آب بخوره!! با تقلاهاش نخ دور کیسه محکم شد دور گردنش، یهو دیدم چشاش داره از حدقه در میاد! سریع درش اوردم هرکار کردم طنابه باز نمیشد. یه چاقو برداشتمو با چاقو طنابرو بریدم!! از مرگ حتمی نجاتش دادم!!
یبارم یه گربه به خونمون پناه اورده بود ناخناشو گرفتم!!
یبارم ازین جوجه رنگیا داشتیم که کلی بزرگ رگ شده بود!! از قضی مریض شد و اشتهاش کور بود!! منم حس مادرونم گل کرد یه برنج برداشتمو بزور دهنشو باز میکردمو برنج میریختم تو حلقش یهو دیدم سرش افتاد!! غذا تو گلوش گیر کرده بود!! هر چی تقلا و کوشش کردم فایده نداشت!! تنفس مصنوعیم بهش دادم حتی!! ولی یهو دیدم پر از باد شد و نفس اخرشو کشید!!
یبارم یه بچه گنجشک پیدا کردم اوردم توخونه براش مادری میکردم یه شب گذاشتمش تو حیاط تو سوراخ دیوار که بخوابه!! صبحش اومدم دیدم مورچه ها خوردنش! اینجا من مقصر نبودم:((
به خرگوشامون آمپولم میزدم!! یبار زدم سوزن ازون طرفش اومد بیرون تازه اونجا بود که کشف کردم خرگوشام صدا دارن!! جیغ میزدن!!خخخ
خدا منو ببخشه
یبار دیگم همین چند وقت پیش یه جوجه رنگیو شستم میخواستم زود خشک شه با سشوار خشکش کردم داشتم میبردمش که از رو دستم افتاد رو سرامیکا! فک کنم ضربه مغزی شد!! چون تعادلشو از دست دادو هی صدا صدا میکرد!! صبشم مرد:((((((((
بچه ام که بودم با ذره بین مورچه ها رو جزغاله میکردم!!:()
همه ی کارام از روی دوستی بود نه کشتن!! ولی خب!!


وقتیم میام میبینم کلی مورچه تو ظرفشویی جم شدن همشونو غرق میکنم:(((البته سعی میکنم دیگه اینکارو نکنم. خعلی بدم میاد ازشون. در کل بصورت مستقیم نمیتونم حیوونا رو بکشم حتی سوسک ولی بعضی وختام که یه مورچه میبینم داره غرق میشه نجاتش میدم!!!

سلام ،همه ازجنایت های بچگیشون گفتن 

خدا لعنت کنه کسایی که حیوونارو، مخلوقات خدارو اذیت میکنن.

من کوچیک که بودم با چاقو سر مورچه های درشت رو میبریدم،یه بار ماهی عیدمون که مرد منم که قبلا ماهی پاک کردن مامانم رو دیده بودم که چطوری ماهی پاک میکنه اومدم ماهی گلی عید رو اول پولک هاش رو با چاقو در آوردم بعدم اومدم شکمشو پاره کردم بعدش هم اومدم تو باغچه مون چالش کردم.

من بچه بودم مورچه رو با قیچی از وسط نصف میکردم بعد دفنشون میکردم!البته زیاد اینکارو انجام ندادم
قورباغه هم روش نمک میریختم! میدونید چ حالی میشه؟ وااااااای طفلی میمیره!!!! خیلی دلم براش میسوزه، البته الان، موقعی ک بچه بودم اصللا
فقط جوجه رو از بچگی دوس داشتم اصن اذیتش نمیکردم تازه وقتی میمرد براش گریه میکردم!

اینا همشونو ول کنید، تا میتونید مارمولک بکشید، متنفررررررم از مارمولک و سوسک و مگس!

راستی یادم رفت بگم خواهر بزرگم بچه که بود خیـــــــلی فضول بود از حیوون آزاری که میکرد میومد سر جوجه های مرغامون رو با دستش میکشید و سر از تنشون جدا میکرد.

چی بگم.واقعا متاسفم. فقط میتونم بگم که با تمام وجود به درگاه خدا توبه کنید و دیگه هیچ موجودی را اذیت نکنید. و حتما یک رد مظالم بدید یعنی یک مقدارپول در راه خدا برای کفاره گناهاتون به فقرا بدید. در روز قیامت حیواناتی که توسط انسانها آزار دیدند یا بی دلیل کشته شدن همه محشور میشن و از انسان آزاردهنده به خدا شکایت میکنند و بعد از دادرسی آن موجودات مظلوم دوباره می میرند. این مطلب در روایات و قرآن هست. پس حتما به درگاه خدا توبه کنید.

من شنیدم باید اول از ته دل پشیمون باشید و بعدم باید با اشک ریختن ...تا خدا از گناه تون بگذره 

وای که با این پست چقد حالم بد شد.پسرای فامیل مام از این کارای وحشیانه می کردن و من نمی تونستم جلوشونو بگیرم فکر کنم اون موقع آدم بچه س متوجه نیس کارش بده الان همینا کلی به حیوانات علاقه دارن. اگه پشیمون شدی دیگه بلایی سرت نمیاد

کامنت دوستان از خود سوال وحشتناک تر!!! :(((((

اوووووف چه پست نحسی.

من جای تو بودم خودمو معرفی میکردم تا شاید از بار گناهام کم شه!خیلی صدامی!

من وقتی حدودا 7 سالم بود دنبال یه گربه کرده بودم تا اونجاییی که یادم میاد اذیت خاصی نکردم ...شب خوابش رو دیدم یه فضای کاملا سفید که فقط این گربه توش بود و منم نمی تونستم از جام بلند شم...گربه به قصد حمله  شروع کرد به دویدن سمت من 

من بچه بودم  انقدر مهربون بودم توی حیاطتمون که بازی میکردم مامانم برام میوه یا آبمیوه می آورد برا مورچه ها میریختم بخورن .شما هم توبه کن خدا میبخشتت

به به همه کسانی ک حیونات رو آزار میدادن
ما بچه بودیم میفهمی؟ بچچچچچچچچچه
تازه من خیلی کارای دیگه هم کردم ولی نگفتم،اصن دلم نمیاد تعریف کنم خخخ
نمیدونید من با ملخ چکار میکردم!!!!!!! بخدا تقصیر من نبود از بقیه ی چزای میشنیدیم ما هم بچه..... تازه فقط من نبودم! کلی بچه، هر کی ملخ پیدا میکرد بدو بدو میوردش برای انجام آزمایشات خخخخ

ی بار دیدم ی مورچه ی چی تو دهنشه بعد همینجور میره، منم گفتم برم دنبالش ببینم آخرش تو کدوم سوراخی میره تا جاشو پیدا کنم و شکر بندازم تو واسشون!!! اصنا انگار میفهمید دارم تعقیبش میکنم هههه کل خونه رو چند بار چرخید، پله هارو بیشعور هی میومد بالا و پایین یعنی رید تو اعصابم نمیدونم چ مرگش بود گم شده بود هی برمیگشت جاهای اول و الکی میچرخید تا ک دیگه واقعا خستم کرد و گفتمش منو مسخره میکنی، گرفتم مورچه طفلی رو بردم و...بقیه ماجرا ک نمیخوام اشکتونو در بیارم!!! آخرشو بگم ک چ ناجوانمردانه **** شد!!! توبه...توبه...
خواستم بگما ولی دلم نمیاد خخخ پشیمونم!
نذارید عذاب وجدان بگیریم خب بچه بودیم

همه اینا به پای کاری که پسر عمه من میکرد نمیرسه!

من تا اونجایی که یادم میاد هیچوقت حیوونا رو اذیت نکردم از بچگی با حیوونا دوست بودم وقتی هم میدیدم کسی حیوونا رو اذیت میکنه ازشون متنفر میشدم خواهرم از من بدتر یعنی حامی سرسخته حیووناته تا حالا هم چند نسل گربه و گنجیشک و کبوتر بزرگ کرده تحویل جامعه داده:)

اینطوری که میبینم همتون استعداد شکنجه گری دارین:D

به M&M: مارمولک های بیچاره چه گناهی دارن؟من تو 17 سالگی یه بچه مارمولکو که اومده بود توی اتاقم کشتم بعدش خیلی احساس عذاب وجدان پیدا کردم بابامم بم گفت چرا کشتی کاری به آدم ندارن که.بعد از اون کلی بلایا سرم اومد که هنوزم اثراتش باقیه

من بچه بودم مامانم از این جوجه رنگیا برام میخرید

خانوم ام اند ام یادته اینجا جوک میذاشتی.......................خیلی مسخره بود.........مثه اینه که من اینجا بیان تحریریه فوتبال راه بندازم.............هرهرهر

به پری
مارمولک شکلشم چندشه!!! خوشبحاله هرکی ازش نمیترسه...ایییییی

به امیرمحمد
نظر شما برا من محترم، لطف دارید
.
.
.
.
الکی مثلا تو هم آدمی....هرهرهرهر

جمله اولتو که خوندم دیگه ادامه ندادم چون خیلی رو حیوونا حساسم

من که بلا سرم اومد پشت دستمو داغ کردم دیگه هر جونوری میاد شکارش می کنم میبرم بیرون ولش می کنم

ایول ام ام!!!!!! چه باحال گفت الکی مثلا تو هم آدمی!!!!!خخخخخخخخخخخخخخ
بابا سربسر این آبجی ام ام نذارید میبینی چی جواب داد خخخخخخخخخخخخخخخ

بنام خدا     با سلام

اینجا رو!!! ببخشید ببخشید اما ملت چقد کرمن!!!
جالبه من اصلا کاری ب حیوونا نداشتم،نهایت خلافم اینه ک الان مرغ عشقامو خیس میکنم خنک شن!!!
خخخخ ام ام، امیر محمد داشتی جوابو؟؟؟
نذار برات جوک بذاره ها!

ادم موضوعش با حیوونات فرق میکنه ادم به اندازه حیوونات ضعیف نیست باز میتونه از خودش دفاعی کنه و حرفی بزنه شکایتی کنه ولی حیوونا ضعیفترن بی دفاع ترن زبون بسته ترن.

تحت تاثیر قرار گرفتم. اشک در دیدگانم حدقه بسته...

مسخره نکن!

حالا چرا دهن کجی می کنی دلم گرفت.؟؟؟؟

بچه که نمی فهمه وقتی این کارارو انجام میده اصلا متوجه نیس

من از همه بدتر بودم کله کبوترام رو میکندم یادم میاد یه بار یه پای کبوترمو کندم بیچاره کبوترم با یه پا زنده بود غذا میخورد اب میخورد انگار نه انگار یه بار نزدیک بود یه گربه رو خفه کنم که به موقع گلوی گربه ر و ول کردم گربه هه سریع فرار کرد یه بار یه توله سگ داشتم تو جنگل انداختمش تو بشکه نمیتونست بیاد بیرون منم همون جوری ولش کردم رفتم خونه دیگه هم نرفتم پیشش فکر کنم تو بشکه از تشنگی و گرسنگی مرد یه تیر کمون داشتم باهاش تو چشم کبوترام تیر میزدم چشم کبوتر بیچاره باد میکر د خون میومد کلی جوجه و مرغ عشق حتی یاکریم کشتم مورچه هارو با زربین میسوزوندم  پاهای ملخ رو میکندم  هر چی حشره میدیدم مینداختم جلوی لونه مورچه ها که مورچه ها بخورنشون یادمه مار ابی خریده بودم تو دهنش ترقه گذاشتم ترکید بعدشم اتیشش زدم بعدشم پرتش میکردم اسمون میوفتاد زمین یعنی من مردشونم ول نمیکردم صد در صد من سادیسم داشتم یه لاکپشت پیدا کرده بودم اینقدر پرتش کردم هوا میخورد زمین که لاکش شکست تازه دلو روده لاکپشترم میکشیدم بیرون مارمولکم زیاد کشتم سوسک خلاصه هر حیونی که میخریدم یا جلوم سبز میشد شکنجه میکردم و میکشتم  ماهی عید رو زنده زنده سر شرط بندی با پسر عمو هام قورت دادم بعد از راهنمایی اینقدر بلا سرم اومد که مهربون شدم در حدی که به کبوترا دونه میدادم به یاکریم ها دونه میدادم اگه جلو راهم کبوتر کلاغ یاکریم یا گربه میدیدم راهم رو کج میکردم که مزاحمشون نشم تو خونه سوسک و مارمولک میبینم زنده با پلا ستیک میگیرم میندازم بیرون یعنی خیلی عذاب وجدان دارم الانم خدا ارزوهامو ازم گرفته یه مریضی بدی هم گرفتم که تا چند وقت دیگه خودمو دار میزنم در کل درسته بچه بودم نادان بودم ولی الان دارم چوب گناهام رو می خورم  صد در صد اگه اون دنیایی هم باشه اونجا همه ی حیونا منتظرمن که انتقام بگیرن البته تقصیر پدر مادرم هم هست که از همون بچگی منو پیش دکتر نبردن حالا هم که دیگه ازارم به هیچ کسی نمیرسه ولی خدا منو افریده اصلا چرا منو افرید که این همه حیون بکشم نمیدونم فقط عذاب وجدان شدیدی دارم از خدا و اون حیونا میترسم که اون دنیا انتقام میگیرن