سلام 

از دوم دبیرستان ازش خوشم امده، بخاطر خانوادش و قیافش و نوع حیا و رفتارش. ما هر دو هم سن هستیم. تو دوران دبیرستان خودش متوجه شد که من دوسش دارم و میخوامش اما من چیزی بهش نگفتم و کسی رو نداشتم که از طرف من بره و نظر و احساس منو بهش بگه.

تا اینکه دو سال قبل دانشگاه قبول شدیم هر دومون و یک سال بعدش یعنی پارسال رفتم دانشگاهشون تا بهش حرف دلمو بزنم.

روز اول که رفته بودم چیزی بهش نگفتم فقط خواستم بدونه که من امدم اونجا . روز دوم که رفتم تا حرفهمامو بزنم هر کاری کردم ایست نکرد تا من حرفهامو بزنم  بهش گفتم بزار اون چیزی که 4 ساله تو دلمه بهت بگم اما نذاشت. بعد چند روز دوباره رفتم که بازم نذاشت حرفمو بزنم .

تا اینکه یه روز نامه ای رو آماده کردم تا حداقل حرفهای دلمو از تو نامه بشنوه . اما اینبار اون خودش آمد سراغ من !!! آمد و گفت اقای .... دیگه دنبالم نیایین  دیگه امیدوار نباشین. 

من گفتم مگه پای کس دیگه در میونه که گفت آره. گفتم کی ؟ گفت: به شما ربطی نداره.

با شناختی که من ازش دارم و تحقیقاتی که کردم متوجه شدم احتمال رابطه داشتنش خیلی کمه و از طرفی احساس میکنم داره ناز میکنه که گفت نه. 

بعد یک سال نمیدونم چیکار کنم. برم بهش بگم دوباره یا فراموشش کنم . اینم بگم من قیافم معمولی رو به بالا هستش و هیکلم مردونه و درشته و از نظر خانوادگی سطح خوبی هستیم تو شهرمون. گفتم اینا رو بگم که فکر نکنین من از اون چیزی کم دارم. 

خانواده هامون و فرهنگمون تقریبا مثل همن. تو دوران دبیرستان گاهی متوجه نگاه های خوبش میشدم که نگاهم میکرد. 

یه قول شاعر  بی وفا نگار من میکند به کار من    خنده های زیر لب عشوه های پنهانی


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)