سلام

یه آدم معمولی با یه ظاهر معمولی قبلا شغل دیگه ایی داشتم اما الان فروشگاه دخانیات دارم (حالا اینکه خودم از دخانیات بدم میاد اما برای امرار معاش فعلا بهترین گزینه این بوده و سایر عللش و .... بگذریم)

خانم من خیلی تصویر بدی از بعضی چیزا داره مثلا 

1- حجاب با این که همه بهش میگن با حجاب 100 برابر زیبا تر میشه اول حرف من بود و مقاومت میکرد اما دید همه همینو میگن باز مقاومت بیخودی میکنه 

2- من لزومی به آرایش نمیبینم چون ظاهر صورتش اصلا نقص نداره اما باز آرایش میکنه

3- بمن مدام گیر میده که به ظاهرت برس (من صورت با ریش رو بیشتر دوست دارم اما اون مدام ازم میخواد با تیغ اصلاح کنم) 

4- آدم تمیزی هستم اما بهم میگه نظافتت ضعیفه و اینو من از صحبت هایی میدونم که قبل ازدواج (زمانی که مجرد بوده) هی دیگران تو سرش کردن و بنظرم میاد مثل طوطی حرفای دیگران رو تکرار میکنه

 ناگفته نماند با اینکه معمولا یک یا دو روز در میون استحمام دارم اما گاهی هم پیش میاد که توی فصول سرد بخاطر مشغله کاری فاصله استحمام من بیشتر بشه اما ظاهر کثیف بخودم نمیگیرم

حالا با توجه به این موارد با هم معاشقمون خیلی کم شده مخصوصا از وقتی خدا یه دختر خوب و خوشگل بهمون عطا کرده(تقریبا یک ساله) البته اینکه بچه تو زندگی اومده خودش تاثیر گذار بوده اما خودش هم عقب کشیده و من هم مقصرم چون 

به درخواستای من بابت رعایت حجاب (البته بد حجاب نیست ابدا اما همین یکم مو و آرایش و اینکه از چادر تنفر داره آزار دهندست) بی توجهی میکنه  منم به وضع ظاهریم آنچنان نمیرسم یعنی نسبت به قبل به ظاهرم کم توجه شدم 

هی بحث نظافت شخصی من رو بهونه میکنه  و جدیدا میگه بوی دخانیات میدی که قسمت اول رو بهونه میدونم و قسمت دوم هم که شغلمه . کاریش نمیشه کرد

کلا یجورایی طلاق عاطفی گرفتیم حس میکنم فقط باید باهاش زندگی کنم و باهاش بسازم چطور بگم از بس تو این یکساله که محل زندگیمون و تغییر دادیم و به خانواده زنم نزدیکتر شدم بخاطر (خودم حس میکنم رقابت و حسادت) بد خلق شده و غرغرو من سعی میکنم ازش فاصله بگیرم 

من اهل سفرم هیچ تعطیلی رسمی و غیر رسمی رو تو خونه نمیذاشتم بمونه اما از من به اندازه تراکتور توقع داره بیشتر کار کن و ال کن  بل کن تا اونجا که من میرم خونه دوست ندارم باهاش هم صحبت شم دو کلمه حرف بزنم سر حرف باز میشه شروع میکنه به غرغرای اقتصادی که صبح زودتر برو سر کار و....

ادم دلسوزیه زن خوبیه اهل خانواده و خانواده دوسته اما بیشتر حس میکنم دختر باباشه تا زن من 

خواهر داداششه تا زن من

بد بین شدم بهش از وقتی توی دعوای بین من و خودش داداشش رو دخالت داد و مواردی این چنینی ازش دل چرکی شدم

اگه لازم دونستین بیشتر توضیح بدم بعدا توی نظرات ادامه میدم

ممنون میشم اگه راه حلی عملی نه نصیحتانه برای من پیدا کنید 

بسیار دوستش داشتم دخترم رو هم خیلی دوست دارم اما ای کاش زنم لال بود تا زندگیمون بهتر میشد

امیدوارم منظورم رو فهمونده باشم 

با تشکر   


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در زن داری (۳۳۷ مطلب مشابه)