با عرض سلام به همه خانواده برتری ها

من جدیداً یه چیزی رو توی خودم کشف کردم، می‌خواستم ببینم آیا بقیه دخترها هم همین حس من رو دارن و اینکه نظر آقایون چیه؟ 

من دختری هستم ۲۰_۲۵ ساله، که در حال یادگیری برنامه نویسی هستم و برای آینده م خیلی تلاش می‌کنم.

من اوایل، حدود سیزده سالگی مثل همه‌ی دخترهای دیگه همه چیز رو رویایی می‌دیدم. پسری قراره بی نهایت عاشق من بشه و از من درخواست ازدواج کنه و ما با هم خوشبخت خواهیم شد و هر روز زندگی مان عاشقانه خواهد بود!

بعد که کم بزرگ‌تر شدم و وجود خودم رو غیر وابسته به یک پسر و یک عاشق دیدم همه چی برام جذاب‌تر شد. یعنی من "خودم" مهم بودم نه اینکه پسری بیاد و من رو مال خودش کنه و عاشقانه زندگی کنیم. فهمیدم من مسئول خوشی و راحتی خودم هستم. بعدها یعنی از بیست به بعد دیدم این طرز فکرم زیاد توی جامعه طرفدار نداره.

همه میگن خانوم باش، خانومانه رفتار کن، چاق و زشت نباش، بلند نخند زشته برات، چروک نشو، پیر نشو، همه اینها برای اینکه انتخاب بشی. اگه انتخاب نشی زشته، چون این یعنی ترشیدی.

اگه بر اساس سلیقه جنس مقابل در اومدی و در نهایت انتخاب شدی هم باید تحت فرمان اون باشی! مجردی قطعی؟، واه خدا به دور دختر!!! 

تو همین وبلاگ دیدم که همه پسران چطور راجع به چهره و اندام دختران صحبت می کنن، بابا جان دختران عقل و طرز تفکر هم دارن به خدا.

دین میگه دختر جان منتظر باش تا بیان برات خواستگاری، اون طوری شانت حفظ می شه، اما همین دین هم میگه دختر جان زود ازدواج کن (قبل از پریودی!) تا چروک نشی نتونی از پس خواسته های شوهرت بر بیای! 

میگه دختر جون اگه سنت بره بالا مثل میوه ای هستی که روی درخت مونده گندیده (نقل به محتوی) ، بعد پسرهای وبلاگ میگن همسر کم سن خوبه واسه لذت بردن ازش (سال های بیشتری ازش لذت می بری و دیر تر پیر و چروک می شه) 

میگن دختر کم سن خوبه چون می شه اون جور که می خوای تربیتش کنی، بعد من، دختری که نزدیک ۲۵ هستم مادرم از تجرد من ترس داره.

اما من، دختری هستم که خیلی بدم میاد وجود من برای بقیه فقط با وجود یک مرد کنارم مهم باشه. فمنیست نیستم از ازدواج هم بدم نمیاد، از مرد جماعت هم بدم نمیاد. اما مشکل اصلی من این جامعه ست این طرز تفکره.

من می خوام اگر ازدواج کردم، باز هم برم دنبال آرزوهام، نه که نگران از دست رفتن آقای شوهر باشم، می خوام اگر ازدواج کردم با همسرم هم پا باشم و برای یه زندگی با هم تلاش کنیم و همدیگه رو به یک اندازه حساب کنیم، نه اینکه من برم کلاس های خانوم جلسه ای تا طرز شُستن پای شوهر توی تشت گلبرگ و شیر رو یاد بگیرم تا آقای شوهر خوشش بیاد و لطف کنه منو ول نکنه.

من می خوام اگر آرزوهام یه کم سخت بود برای زندگی، گاهی هم اون کوتاه بیاد. من از ازدواج بدم نمیاد، اما از اینکه وجودم رو با وجود یک شوهر بسنجن و بعد ازدواج تمام دنیام بشه شوهر ...

متنفرم، من می خوام اگر ازدواج نکردم هم این رو یک عیب ندونن و مثل بقیه آدم ها حسابم کنن.



برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
رفتارشناسی پسران برای ازدواج (۶۸۷ مطلب مشابه) رفتارشناسی دختران برای ازدواج (۶۰۴ مطلب مشابه)