سلام

من یه دختر 25 ساله ام و یه برادر دارم که 5 سال ازم بزرگتره. تو خانواده مشاجره و دعوا زیاد داشتیم که مسلما رو رفتار و اعصاب و آستانه تحمل همه افراد خانواده تاثیر گذاشته ،ولی مادر و برادرم بیشتر تحت فشار بودن، چون خیلی از بحث ها درخصوص اون ها و با شرکت اون ها بوده. یعنی بابام خیلی زیاد مامان و داداشم رو اذیت میکرد و خب این اثر گذاشته روشون دیگه. ولی خب بابام خیلی منو لوس میکرد. من واقعا از دعواها اذیت میشدم و از زجر کشیدن بقیه زجر میکشیدم. الان چند سالی میشه دیگه دعوا به اون صورت نداریم.

این مقدمات رو گفتم تا مشکلم رو مطرح کنم. مشکلم اینه که داداشم از بچگی خیلی رو اعصاب من میرفت (احتمالا به تلافی از رفتارها و تبعیض های والدین)، خیلی تحقیرم میکرد، از هر کاری هم عیب جویی میکرد و مسخرهم میکرد. جلو بقیه مسخره م میکرد و بهم توهین میکرد و اگه چیزی رو دوست داشتم انقدر مسخره م میکرد که دیگه جلوش هیچ کاری نمیکردم. انقدر که مسخره م میکرد میترسیدم جلوش کاری بکنم. 

کم کم دیگه میترسیدم جلوش آهنگ گوش کنم، چون مسخره م میکرد فیلم ببینم، حرف بزنم، اظهار نظر کنم، تلویزیون ببینم، کتاب بخونم، چیزی رو تعریف کنم، بازی مورد علاقه م رو ببینم، بازی کامپیوتری کنم و ... ، این ترس ها الان بعد از این همه سال هنوزم مونده در من هر وقت باشه بخوام موزیک گوش کنم با هندزفری گوش میکنم یا تا میاد موزیک رو قطع میکنم. 

حتی هر چی تو نت سرچ میکنم بعدش هیستوری رو پاک میکنم از رو کامپیوتر خودم چون میترسم بیاد ببینه و مسخره م کنه، حتی با اینکه کامپیوتر خودمه. جلوش تلویزیون نمیبینم فیلم نمیبینم بهش نمیگم میرم بیرون یا اگه رفتم کجا میرم هر وقت ازم نظر میخواد از استرس تپش قلب میگیرم و بغضم میگیره و آخرش از ترس تحقیر شدن نظر خودش رو تایید میکنم.

با اینکه بهترین دانشگاه این مملکت درس میخونم ولی اعتماد به نفسم داغونه، هنوز هم این رفتارهاش رو گاهی داره و دیگه واقعا اعصابم رو داره داغون میکنه. دیگه داره از حد تحملم خارج میشه. تا مامانم حرف میزنه شروع میکنه به تحقیر و مسخره کردنش، من حرفی بزنم همین طور حتی اگه حرفی نزنم و کاری نکنم به خاطر فلان کاری که مثلا نکردم دو ساعت میره رو مخم. بقیه افراد فامیلم همین طور، حتی به مامان بزرگ و بابا بزرگ پیر و بیسوادمون هم رحم نمیکنه و بعضی وقت ها مسخره شون میکنه.

بعضی وقت ها بهش میگم چرا انقدر همه رو تحقیر میکنی که دو جور عکس العمل داره:

1 - قبول میکنه تا چند روز مراعات میکنه و بعدش دوباره همین طور

2- دوباره شروع میکنه به مسخره کردن و تحقیر کردن و عیب جویی از بقیه.

میدونم روحش آسیب دیده، درکش میکنم و دلم براش میسوزه ولی اولا انقدر از دست تحقیرهاش هراس دارم که نمیتونم کمکش کنم. دوما خیلی اعصابم رو داغون میکنه. با این سن و سالم و موفقیت هایی که داشتم (حداقل از نظر خودم) هنوزم میگه تحقیرت میکنم که اشکت در بیاد، بشینی گریه کنی!

نمیدونم با این کارهاش چیکار کنم، خیلی سعی کردم که من با نرمش باهاش رفتار کنم و هر وقت خواست حمله کنه با بی تفاوتی و عادی نشون دادن همه چیز ضد حمله بزنم ولی دیگه تحملش سخت شده برام. مدام از هر چیزی و هر کسی عیب جویی میکنه. یه خودبزرگ بینی و خود برتر بینی عجیبی داره. 

اصلا نمیفهمه ممکنه روحیات و اهداف من با اون فرق کنه در نتیجه اگه کاری کنم که خلاف اعتقادات و علایق اون باشه انقدر مسخره میکنه و غر میزنه و تحقیر میکنه که کلافه میشم.

چیکار کنم من؟!


مرتبط با گله از برادر:

هدیه تولد یه برادر خودخواه، مغرور و پرتوقع چی باشه بهتره؟

دوست دارم برادرم یه حامی باشه برام اما ...

موضع ام در مقابل برادرم چی باید باشه؟

اخلاق و رفتار برادرم برام قابل هضم نیست

متوجه شدم برادر کوچکتر از خودم سیگار می کشه

دعا کنید که برادرم اخلاقش درست بشه

به خاطر فرق گذاشتن های مادرم، از برادرم متنفرم

چرا من به جای یه برادر خوب باید یه دشمن داشته باشم؟

جدیدا برادرها و خواهرمم به زندگیم حسادت می کنن

نمی توانم روی خواهران و برادرانم تاثیر مثبت بگذارم

بد اخلاقی برادرم باعث شده ازش متنفر بشم

برای برادرم مهم نیستم

برادرم آبروم رو پیش پدر مادرم برده

برادرم گفت دیگه خواهری به اسم من نداره



برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)