سلام

مدتیه دچار مشکل عجیبی شدم که خیلی خسته ام کرده؛

من جایی کار میکردم اما نه اینکه کارمند رسمی باشم ولی محیطش رو دوست داشتم ...همه دوستام اون جا بودن؛ خیلی با هم خوش بودیم با وجود همه مشکلات زیر آب زنی و ...

مهم تر اینکه مسئول اون جا دوست صمیمیم بود و هر وقت دچار مشکل تو کنترل فضا میشد یا مشکل اداری پیش میومد که نمیتونست حلش کنه ازم کمک میگرفت... خیلی محیط کارم رو دوست داشتم ...

مشکل از جایی شروع شد که بعضی ها در این مورد حرف میزدن که من مورد توجه غیر عادیه بعضی آقایون هستم، من مدت چندین سال سعی میکردم به بقیه بقبولانم که اینطور نیست و همه ش سوء  تفاهمه، اما حس کردم که مسئول مون در مورد مشکلی که پیش می اومد و من برای حلش از کمک میگرفتم نظرش برگشته و سعی میکرد بهم بفهمونه سوء تفاهم نیست و چیزی هست .

فضا خیلی برام استرس آور شده بود، مسئول مون هر روز با من سردتر میشد و من علتش رو نمی فهمیدم در حالی که من در بدترین شرایط کنار دوستانم بودم، اما هر روز دور من خلوت تر میشد، مشکل توجه یه مرد متاهل تو فضا که خیلی علنی و آزار دهنده بود برام کم بود که مشکل جدی یه خواستگاری برام به وجود اومد...

یعنی حرفش جدی زده شد ... من خیلی نگران بودم چون اگه رسما می اومد جلو و جواب رد میدادم فضا بهم میریخت، چون از رده های بالا بود، خانواده اش از هییت مدیره شرکت بودن و هم اونجا فعال ... من نمیخواستم فضا و دوستان و صمیمیتم رو از دست بدم... از اون جایی که دوستم باهام چپ افتاده بود... با یکی از بچه های اون جا مشورت کردم که چکار کنیم که فضا بهم نریزه و ازش خواهش کردم که به کسی چیزی نگه، هر چند که به گوش خیلی ها رسیده بود و بهم میگفتن فکر کردی کی هستی که این بیاد خواستگاریت؟!

بعد خیلی بی هوا مسئول مون بهم زنگ زد و گفت من دارم فضا رو بهم میریزم و بچه ها رو تحریک میکنم؟ منم که خیلی این مدت روم فشار بود به اون دختره که باش مشورت کردم گفتم چرا بهش چیزی گفتی؛ خلاصه در نهایت فرداش با من تماس گرفت و عذرم رو خواست و به همه گفت باید برا اون جا موندن با من قطع ارتباط کنن. 

خیلی دلم شکست، چند هفته است بیکار حبسم تو خونه، نه گوشیم زنگی میخوره نه پیامی ... هیچ دوستی ندارم ... خیلی تنهام

خیلی تنها شدم، نمیدونم چکار کنم، حس میکنم دیگه نمیتونم به آدمها اعتماد کنم، حتی فکر میکنم نمیدونم چه جوری با کسی دوست بشم 

خیلی وقته با کسی حرف نزدم... افسرده و بی انگیزه شدم... نمیدونم چکار کنم؟ 


مرتبط:

چطوری باید با احساس تنهایی کنار بیام

چه طوری از تنهایی و یکنواختی در بیام ؟

تنهام ، خسته ام ، از تنهایی دلم یه همسر میخواد

تنهایی از همه جهات دیوونم میکنه

چه پاسخی به نیاز های جنسیم و عاطفیم و تنهاییم بدم ؟

تنهایی بد جور بهم فشار آورده

چرا یه دختر باید کل تابستونش زل بزنه به دیوار اتاقش از تنهایی ؟

اینرسی ازدواج - شاید عمق تنهایی رو درک نکردی

اینرسی ازدواج - تنهایی رو عشقه!!!

چیکار کنم تنهایی و خیالبافی منو اذیت نکنه؟

احساس تنهایی زیاد مانع حرکت رو به جلوی من شده

من موقع تنهایی هام با یه آدم خیالی حرف می زنم

ایها الناس به چه زبونی بگم که بابا مُردم از تنهایی

کی واقعا دلش میخواد همیشه احساس تنهایی کنه ؟

من فوبیای تنهایی گرفتم ...

برای رهایی از تنهایی چه راهکارهایی دارید ؟

افسردگی به خاطر تنهایی و رفت و آمد نکردن با دیگران

چه جوری از تنهایی در بیام ؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
درد دل های دختران (۱۱۸ مطلب مشابه)