سلام

من یک سوالی دارم ، یه مقدار طولانیه ولی خواهش میکنم کمکم کنید... خیلی سردرگم و آشفته حالم.

یک خانم حدودا 25 ساله م. از 16-17 سالگی تصمیم گرفتم خلاف موج شنا کنم. چادر سرم کردم، دنبال ولایت فقیه راه افتادم، با شهدا و زندگی هاشون آشنا شدم ... تو این مدت گناه هم کم نکردم ولی سعی کردم مسیرم رو ادامه بدم و مدام توبه و بازگشت ... توی زندگیم خیلی تنها بودم و همیشه از خدا یه همسفر میخواستم تا تو مسیر کمال کمکم کنه.

به نظرم غیر ممکن میومد ولی فضل خدا ... یه مرد مثل همون چیزی که دلم میخواست نصیبم شد. کسی که اونم مثل من دغدغه ی تکامل و شهادت داره! تقریبا  1 سال میشه که عقد کردم و به امید خدا حدود 9 ماه دیگه میرم سر خونه زندگی خودم.

تو این مدت خیلی اذیت شدم. قبل از ازدواج یه سری تفکرات داشتم و دلم میخواست کاملا اسلامی زندگی کنم. علی رغم اینکه وضع مالی خوبی نداریم کلی به خانواده م اصرار کردم تا اجازه بدن مهریه م 14 سکه باشه... مگه اینطور نیست که حضرت زهرا (س) شفیع خانم هایی هستن که مهریه شون کم باشه ؟ من به عشق حضرت زهرا ( س ) این کار رو کردم...

ولی خسته م از حرفای اطرافیان. مثلا همسر من پنجشنبه ها خونه ست و سرکار نمیره. اگرم بره ظهر بر میگرده. ما ماهی یک بار دورهمی زنونه داریم که اغلب پنجشنبه هاست. وقتی میگم همسرم خونه ست و نمیام، میخوام پیش اون باشم و از لحظات با هم بودنمون استفاده کنم، میگن وای نکنی ها ! پر روش می کنی...

یا مثلا طلاهایی که سر عقدم بهم کادو دادن رو فروختم تا بذاریم رو پول خونه ای که می خوایم بخریم، خودم به همسرم پیشنهاد دادم که این کار رو بکنیم. اما بهم میگن تو که وضع پدرت خوب نیست چرا این کارو کردی ؟ طلا پشتوانه ی زنه. اقلا نگه می داشتی برای جهیزیه ت خرج می کردی.

همسر من تو این 1 سال آدمی نبوده که اهل سوء استفاده باشه. به خاطر جنبه ای هم که داره من همه چیز رو بهش میگم... از اول با هم رو راست بودیم. هر دومون یه وقت از خانواده هامون پیش هم درد دل میکنیم. البته من سعی کردم اینو کمتر کنم. ولی از اول با هم قرار گذاشتیم که رفیق باشیم...

میخوام بدونم جای این حرفایی که بقیه بهم میگن تو دین کجاست ؟ چه جوری باید بفهمم که واقعا یه زن با تدبیر از منظر دین چه جور زنی هست ؟ زنی که خیلی چیزا رو مثل پس انداز شخصیش از همسرش پنهون میکنه؟ زنی که حریصه به بهانه ی پشتوانه ی مالی داشتن برای خودش پول جمع کنه؟ زنی که دم به دقیقه به همسرش بگه اگه فلان چیزو خریدی یه بخشیشم به نام من کن؟

اینا به کنار... اگر یه وقت خدایی نکرده همسر من نباشه من به کجا وصلم ؟ کی باید منو تامین کنه؟ منی که به خاطر حرف اسلام و تقسیم وظایفی که اسلام بین زن و مرد انجام داده قید درآمد زایی رو زدم... چسبیدم به مطالعه و تربیت و رشد خودم... چسبیدم به کارای فرهنگی بی مزد و مواجب...

یه وقتایی واقعا میترسم از آینده م. نه که بگم خدا کفالت نداره! نه! همه ی توکل و امیدم به خداست. ولی یه وقتایی میگم نکنه من حرف دین رو بد فهمیدم؟ نکنه زنی که مال این زمانه ست باید یه مدل دیگه باشه؟

من خیلی مطیع شوهرمم. خیلی به دلش راه میام. هر کاری اون بخواد رو انجام میدم و هدفمم واقعا رضایت خداست. اینکه زن خوبی برای اون باشم. اونم هوامو داره و مرد با خداییه. یه وقتایی خارج از انصاف شاید رفتار کنه مثلا وقتی بحثمون میشه ولی به هر حال اونم آدمه. گل بی عیب که فقط خداست.

از روز اولی که عقد کردیم من هیچ پولی از پدرم دریافت نکردم و همسرم ماهیانه بهم نفقه میده. با اینکه شرایط اونچنانی نداره ولی واقعا دست و دل بازه.  ازش همه جوره راضیم. خدا رو شکر... ولی از آینده می ترسم. اینکه نکنه با بی تدبیری شوهرم رو بد کنم!

این تدابیر رو از کجا میشه یاد گرفت ؟ چطور زنانگی اسلامی رو یاد بگیرم ؟... چه جوری زنی بشم که تو همسرداری شبیه حضرت زهرا(س) ست؟

واقعا خسته م. خسته م از ندونستن و بلد نبودن راه. از اینکه گیر کردم بین تعریفی که دین از زن بهم میده و تعریفی که از جامعه میگیرم...

یه وقتایی میگم نکنه همسرم میخواد من تو سری خور باشم؟ چون تا به چیزی اعتراض میکنم کم میاره! منم پیش خودم میگم مگه حضرت زهرا(س) نبودن که شرم داشتن از درخواست چیزی که همسرشون توان برآورده کردنشو نداشته باشه؟

خانمای اطرافم میگن این چیزا مال زمان ائمه بوده و تو زمانه ی ما جوابگو نیست. وقتی زن هایی هستن که از خیلی حقوقشون مثل حضانت فرزنداشون محروم میشن و هیچ کس نیست که حقشون رو بگیره و قانون هم طرف مردهاست. حتی اگه اون مرد به زنش ظلم کنه ...

وقتی حتی خانم های مذهبی و چادری واقعی اطرافم سئوال و شبهه دارن و میگن دینی که به ما رسوندن در حق زن ها ظلم کرده ... خیلی وقت ها از توجهاتی که دین به خانمها داشته میگم اما اونها میگن در ساحت حقوقی تو اسلام به زن ظلم شده...

من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم. گیجم و حسابی ترسیدم.... منی که دلم میخواست ازدواج کنم تا فلسفه ی خلقتم تجلی پیدا کنه حالا کم آوردم ... میترسم بعد ها تو فرزندآوری هم که به چشم یه وظیفه ی دینی بهش نگاه میکنم کم بیارم، تو تربیت هم کم بیارم و مادر خوبی نباشم..

خواهش میکنم راهنماییم کنین ... این فکر و خیالات همه ی انرژیم رو گرفته و از وقتی ازدواج کردم تو خودسازی هم کم آوردم. تمام روزم به فکر و خیال میگذره و اتلاف وقت... تمرکز هیچ کاری رو ندارم و نمیدونم درست چیه و غلط کدومه...

اللهم عجل لویک الفرج و فرجنا به...


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)