مناجات قشنگ من با خدا، خبر از ایجاد یک تغییر می‌خوام بهتون بدم. الان که این مطلب رو ارسال میکنم در حرم نشستم، من همیشه آدم معتقد و قوی ای بودم و از یاد خدا قافل نمی‌شدم. اما چند ماه شد که بعد از یک سری شکست های کاری از نماز و حرم و ... غافل شدم. الان که اینجا هستم اشک از چشمام جاری شده، چه آرامشی دارم وقتی که کنار ضریح نشستم واقعا چه آرامشی...

آخه یه مدت بود که نیومده بودم، من آدم مذهبی ای نیستم ولی نماز و رزوه و حلال و حرام رو رعایت میکردم با جنس مخالف رابطه نداشتم و یه پسر سی ساله مجردم.

ولی در چند ماه قبل دلم گرفته بود و به خاطر تنهایی اشتباه کردم که رفتم به خیلی ها رو زدم، به خاطر کار به خاطر همه چی، و الان که اینجا هستم میفهمم که اشتباه کردم در این مدت آرامش نداشتم فقط در حال دویدن بودم.

چه دخترهایی که حتی شخصیتم رو پایین آوردم به خاطرشون که مثلا بهشون ابراز علاقه کنم به قصد ازدواج، ولی اون ها دنبال دوستی بودن و من هم چون پسر ساده و دل نازکی بودم خیلی دلم هی می‌شکست. به هر حال من نتونستم بلاخره دختری پیدا کنم ولی کلا فهمیدم ... !

من چون شرایط زیاد عالی ای ندارم و مشکلات اقتصادی هم که هست و شرایط خانوادگی خوبی هم ندارم گفتم که شاید بشه که کسی عاشقم بشه و این طوری بتونم شرایط رو شاید آسون تر کنم.


↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه) ازدواج و مسائل درک نشدگان (۱۰۲ مطلب مشابه) درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه) مسائل پسران دهه شصتی (۴۳ مطلب مشابه)