خانواده برتر

والدینت ،بچه دوستن،دوس دارن بچه بیارن،چه بانمک 

خیلی ها تو زندگیشون یه سوراخایی دارن که با هیچی پر نمیشه، شاید اگه وضع مالیتون بهتر بود شما میرفتی تو سه تا اتاق اونور تر ولی مهم تفکره ، شاید پول بیشتر باعث میشد ۱۰ تا خواهر برادر داشته باشی...

واقعا که!

آخیی خدایی خعیلی ضایعست.

مرسی کلی خندوندی مارو :)خخخخخ
داشتی شوخی میکردی دیگ نه ؟:)
 من از خدامه مامان بابام یه بچه دیگ بیارن بعد شما اینجوری میگی ... :/چن دفعه هم توروشون گفتم یه بچه بیارین حوصلم سررفته :) قبول نمیکنن که :/ منم عاشق بچه های فامیل میشم :(
بعدشم رفیق من با خواهر کوچیکش 20 سال اختلاف سن دارن هیچکس به چشم یه خونواده با سطح فرهنگی پایین نیگاشون نمیکنه یا خاله دختر عموم 3 سال بزرگتر از خودشه :) بازم کسی براش مهم نیس
اتفاقا من آرزوم بود جای شما باشم
ما هممون عادت داریم کمبودامون رو بندازیم گردن بقیه هیچوقت نمیتونم خودمون باشیم و نمیتونیم به خودمون بقبولونیم که بقیه باید باید باید مارو اونجوری که هستیم بخوان نه اونجوری که فکر میکنیم هستیم یا اونا میخوان باشیم :) خودت باش و از یه همچین چیزی خجالت نکش چون خیلی بی اهمیته روزی که عموم رفت خواستگاری زن عموم نگف ای وااای این خواهرش 1-2 ساله اس :/ خووووودت باش بفهم هیچکس براش مهم نیس و باور کن یه موضوع کاملا بچگونه اس

وای نه یه بچه دیگه فاجعس هر وقت یکی به مامانم به شوخی میگه یکی دیگه هم بیار بجای مامانم من جوابش و میدم از قصد یه جوری حرف میزنم مامانم بفهمه فکر بچه رو از سرش بیرون کنه مامانمم میگه تو چرا جوابش میدی خوب من میخوام خیالم راحت بشه دیگه با خبر یه بچه دیگه غافلگیرم نکنه اما یه چیزی نمیگه مطمئن بشم خوب گناه من چیه آخه همش باید استرس داشته باشم خیلی هم میترسم مامانم حامله بشه یه وقت خدایی نکرده براش اتفاقی بیفته تازه وضع مالی مون خوب نیس خودمم اضافی ام والا 😭

من تا حالا حتی یکبارروابط بین بابا و مامانمو نه دیدم نه صدای شنیدم اصلا نمیدونم چطوری مخفیانه تونستن خانواده به این پرجمعیتی رو تولید کنن. 

شما هیچ وقت نمی تونید پدر و مادرنتون رو عوض کنید پس باید تو همین شرایطی که هستید راه پیشرفت خودتون رو پیدا کنید. تنها کسی که میتونه به شما کمک کنه خود شما هستید.

شاد و سربلند باشید...

---

_ ‏وقتی یکی داره خشک میشه سطل آبت رو اماده کن ، نه دسته تبرت...

  تو فامیل ما، یکی از بحثای داغ در مورد پدر و مادرا وسوتیا شونه،        " سردمدار بحث هم پسره "          اممممممما ؛ من که صرفا شنونده ام، اما کلی میخندیم البته با شششششرم!

کاش من جا تو بودم،یه خواهر نی نی یا برادر نی نی داشتم آخه تک فرزندم

عزیزم درکت میکنم چی میگی!
من بابم 48 سالشه و مامانم 47. بزرگ ترین بچشون 21 سالشه (خواهر بزرگم) و کوچیک ترین بچشون همین چند وقت پیش چهر سالش شد(داداش کوچولوم). این بچه ما رو ذله کرده چشامونو از کاسه دراورده یه کارایی میکنه که تمام خانواده به سازش میرقصن! هیچ کس باورم نمیکنه وقتی میگم داره فیلم بازی میکنه. مامان بابام تویه این سنشون یه بچه کوچیک به دنیا اوردن و انداختنش گردن ماها. (به خصوص خواهر بیچارم...نگید چرا تو کمکش نمیکنی چون داداشم اصلااااااااااااا منو دوست نداره و هربار برم سمتش جیغ میکشه و میزنتم!)
ما که تاحالا بابت داشتن بچه ی کوچیک تویه خانوادمون کسی چیزی بهمون نگفته و مسخرمون نکرده اما خودمون خیلی اذیت شدیم.
تا میتونی پدر مادرتو قانع کن که دیگه بچه نیارن. مثل من زندگیت نابود نشه...

من که خیلی دوس دارم بابا مامانم یه داداش واسم بیارن حتی الان که 25سالمه

واسه تولدشون کاندم و قرص ضد بارداری بخر معرفیشون کن بیمارستان ایودی بذاره یا لوله هاشونو ببندن بگو تو مصرف اب صرفه جویی کنین کشور با بحران بی ابی روبروست.
جدا میدونی یه بچه تا بزرگ بشه و پیر بشه چقدر اب مصرف میکنه.
به خانوادت بگو امسال سال اقتصاد مقاومتیه نه اقتصاد مقاربتی.

سلام 

من که کلا سر همین قضیه خیلی مشکل برام پیش اومد 4 سال پیش  تک فرزند بودم تو 17 سالگیم پدر و مادرم یک بچه دیگه اوردن خیلی برام سخت شد منی که کلی پول تو جیبی می گرفتم و هر کاری دلم می خواست می کردم و هر چیزی لازم داشتم می گرفتن برام و همه ی اموال پدر مادرم مال من بود همه ی محبتشون برای من بود یک شریک اومد که همه چیز رو نصف کرد و حتی تو بعضی چیزا بیشتر خلاصه داغون شدم و افسرده و کنکور رو هم خراب کردم هنوز هم اعصابم خرابه از شریک متنفرم

خخخخخ

ای خدا مگه داریم انقدر خودخواه عزیزم شما اصصصصلا وقت ازدواجت نیستا یه وقت اشتباه نکنی :/ خدا مارو جفت افریده یعنی مامانتو برا بابات نه اون دوتا رو برا تو اونا زندگیه خودشونو دارن و خیلی بی ادبیه و بی شخصیتی و بی فرهنگی میخاد که توش دخالت کنه ادم تو بچه ای یا سرطان که افتادی به جون عشق این زن و شوهر نون بچشونو میخای بدی مگه یکم بزرگ شو و درک کن انقد مزاحمشون نشو طفلکی اون زن معصوم چه استرسی میکشه از دست تو انقد که بیشتر از حد خودت جلو همه درباره مسایل خصوصیه اونو شوهرش نظر میدی طفلکی نگرانم هست حتما که دل تو رو نشکنه چقد ادم از تو بدش میاد

وای من از خدامه مامانم یه بچه ی دیگه بیاره ولی حیف که هر چی التماسش میکنم میگه نه نمیتونم😞😞😭😭

درکتون میکنم. برای بچه خونه مخصوصا اگر در سن اگاهی و فهم روابط باشه مطلع شدن از رابطه پدر مادر عذاب اوره. منم وقتی میفهمم دچار نفرت میشم. به شدت عصبی میشم. در طول روز اگه کاری به من بگن لجبازی میکنم. والدین باید رعایت بکنن.

سلام یه کوچولو به این فکر کن که اگه پدر و مادرتون نسبت به هم سرد بودن و حتی طلاق.. واقعا قدر چیزی که دارین رو بدونین..خیلی ها مثل خود من دوس دارن هنوزم بچه بیارن پدر مادرشون...بعدم خودتونو بزارین جاشون :)فقط یه بار فرصت زندگی دارن...نمیذارین واسه ی زندگی تصمیم بگیرن؟خودتون دوس دارین بعدا یکی از بچه هاتون تعداد بچه های بعدی رو تعیین کنه یا کلا بگه بچه نیارین دیگه؟آینده ی دور تر هم ببین...

خوب به مامانت بگو دیگه بچه نیار٬ ار عواقب بارداری در سن بالا هم براش بگو٬ همین بیماری اوتیسم میگن یکی از دلایلش فاصله زیاد میان بارداری هاست٬ کلا عواقب زیاد داره٬ بعد هم بگو پولم نداریم واس چی میخوای بچه بیاری٫ بره جراحی کنه دیگه نتونه یچه دار بشه.

ببین عزیزم در اینکه پدر و مادر باید مراعات کنند که بچه ها متوجه رابطه شون نشن بحثی نیست، اما وقتی خونه به قول خودتون کوچیکه خب ممکنه بعضی وقتا ناخواسته این مشکل پیش بیاد. شما دیگه به قول خودت تو سن ازدواجی و باید بعضی چیزا رو درک کرده باشی و مثل یه بچه که از فهمیدن این موضوعات سرخورده میشه رفتار نکنی.

رابطه جنسی کشش بین زن و شوهره و اگه رزی برسه که پدر و مادرت به هم کشش نداشته باشن باید بیای اینجا غصه بخوری. خیلی شاد باش و با افتخار به خودت بگو دارم تو خونه ای زندگی میکنم که توش عشق هست.

از طرفی این رو هم حتما بدون که پدر و مادرت دلیلی نداره برای خصوصی ترین کارها و تصمیماتشون بیان از شما اجازه بگیرن!! فرهنگ و رفتار درست اینه که وقتی کسی به مادرت اینو میگه مثل یه دختر متشخص تو این مسائل دخالت نکنی... . این شمایی که فرزند پدر و مادرتی و زیر دین اونا نه بالعکس.

این حق طبیعی هر زن و مردیه که خودشون تصمیم بگیرن کی و چند بار پدر و مادر بشن و شما اجازه دخالت نداری. از طرفی اینکه اختلاف سنیه بچه ها زیاد باشه یا سن والدین بالا باشه از قدیم بوده و الان هم هست و هیچ بدی نداره. شما خودت قضیه رو بزرگش کردی. مگه خدای نکرده از راه خلافی بچه دار شدن که باعث شرمندگی باشه؟!!!

عزیزم من اختیار پدر و مادر شما دست خودشونه و خودشون تصمیم میگیرن که یه فرزند دیگه بیارن یانه.

بلاخره شما چهارسال دیگه ازدواج میکنی میری خونه خودت و اونوقت همین خواهر یا برادر فرضی که اینقدر تنفر داری میشه همدم پدر و مادرت.

الان خواهر کوچک من با برادر بزرگم 19 سال اختلاف سنی داره .این چیز عجیب و غریبی نیست که شما اینقدر حساس شدید ،مخصوصا جدیدا که من خیلی از این موارد دیدم
 جالب اینکه موردی در فامیل داشتیم  که سر همین قضیه دختره که 24 سالش بود با پدر و مادرش قهر کرده بود و رفته بود خونه خواهر بزرگش که متاهل بود، مونده بود  اما پس تولد خواهرش الان جونشون واسه همون خواهره درمیره.

من با وجود اینکه از برادر آخرم هجده سال بزرگترم ولیکن جونمو براش میدم نه تنها من بلکه سایر اعضای خانواده هم اون رو دوسش دارن

درکت میکنم خود منم یه بار رفته بودیم مهمونی یکی برگشت به مامانم گفت بچه هات دیگه بزرگ شدن خودتم هنوز جوونی(مامانم سی و  شیش سالس)یه پسر دیگه بیار الانم محرمه نذر کن اسمشو بذار علی اصغر و این حرفای بیخود اعتقادشون این بود که پسر پشته و هرچی بیشتر بهتر حالا تصور کن من بیست  سالمه داداشم بیست و دو خواهرمم سیزده سالشه من اون موقع هیچی نگفتم ولی نمیدونم قیافم چه شکلی شده بود (فک کنم از حرص کبود شده بودم)که یه دفعه همه زدن زیر خنده یکیشون گفت دیگه ادامه ندید الان اناهید کلمونو میکنه.خخخخخخخخ.یعنی ابهتو داشته باش😁😁😁😁به خود مامانم گفتم گفتم خواستی بچه بیاری و وادارش کنی تو سن نوجوانی با دو تا پیر و فرتوت و فسیل زندگی کنه و همش تنهایی بکشه اول اینکه باید صبر کنی من از این خونه برم بعدم خودت باید همه کاراشو بکنی اخه بعضیا بچه میارن میندازن گردن بچه بزرگه و واسه خودشون میرن صفا ولی من گفتم رو من حساب نکن من هیچ قدمی واسه اون بچه برنمیدارم.بعدم بهش گفتم من بیست سالمه هنوز حریم خصوصی ندارم هنوز باید اتاقمو با یکی دیگه شریک شم نیازام تامین نشده مارم بدبخت کردی با اون شوهر بی اعصابت و وضعیت مالی نامناسبتون میخوای یه بدبخت دیگه اضافه کنی؟مامانم گفت خوب حالا کسی بچه نخواسته.من اصلا برام خیالی نیست که پدر و مادرم رابطه دارن یا نه اصلا بهش فکرم نمیکنم ولی اینکه فک کنم یکی دیگه هم با اون بابای عصبیه من بخواد تلخکامی های منو بکشه اعصابم به هم میریزه.البته مامانم خودش زن با شعوریه و حرفای بقیه روش تاثیر نمیذاره.خودشم میگه بچه چه گناهی کرده با پدر و مادر پیر و فرتوت زندگی کنه؟اخه معمولا این بچه ها خیلی مشکل ساز میشن مامان خودم یه عمه داره حدود سی سالشه با خواهر و برادرای بزرگش حدود سی و بیست و پنج سال فاصله ی سنی داره خیلی اذیت کرد تنهایی کشید و معضلاتش زیاد بود.یا عموی خودم تنهایی و پدر و مادر پیر و بی حوصله با عقایدی جاهلانه و قدیمی و خواهر برادری سن بالا کارشو کشید به خودکشی.اونایی که میگن بچه اوردن پدر و مادرت به تو ربط نداره در صورتیکه کارای پدر و مادرت به تو ربطی نداره که کارای تو هم به اونا ربط نداشته باشه وقتی اونا تو همه کارای تو دخالت کنن تو هم حق دخالت داری.ببین اگه صدای روابطشون میشنوی یه هنزفری بذار تو گوشت تا نشنوی زیادم اعصابتو واسه کارشون خورد نکن اصلا باهاشون حرف نزن سعی کن تو اتاقت باشی تا نبینیشون باهاشون سرد برخورد کن  پدر و مادرت خودشون یه زمانی از به دنیا اوردن این بچه ها پشیمون میشن پس تو خودتو عذاب نده.البته یه خوبی داره بچه ی تو چند تا دایی و خاله ی هم سن و سال و هم بازی داره و بچت احساس تنهایی نمیکنه‌.خدایی باحاله خاله و دایی هم سن و سال داشته باشی مثل رفیقای صمیمی باشن تو بزرگسالی😀😀😀😀😀خود من با دایی کوچیکم چهارسال تفاوت سنی دارم همش!!!! البته فاصله ی سنی مامانم و داییم فقط دوازده ساله جالبه که الان این فاصله ی سنی بینشون به چشم نمیاد چون داییم از نظر قد و هیکل پخته تر از سنش به نظر میاد.

چرا فور میکتی پدر و مادر آفریده شدن تا به تو خدمت کنن و مطابق میل تو رفتار کنن؟! فکر نمیکنی زیاد از حد خودخواهی؟  

مامانت فقط چهل سالشه این که زود ازدواح کرده دلیل نمیشه دیگا از لذت های زندگی و داشتن بچه دست بکشه خودخواهانه است

چقدر سخت میگیری

بهترین نظر رو جام دل.حامد نوشت.

حرص اتفاقی که نیفتاده رو نخور 

بنظر من ک هیچ اشکالی نداره شاید چون خاهر برادر داری اینه حست منک تا دو سال پیش تک بودم و اصرار میکردم مامانم بچه بیاره چون واقعن تنها بودمو افسردگی گرفته بودم و الان ک اومده واقعا خوبه سختیای خودشم داره اما واقعن خوبه 

ببخشید فضولی میکنم ولی نپرسم میمیرم! =|

سخت نگیر خیلی خانواده ها حتی از قشر های مثلا تحصیل کرده و ... دیدم که وقتی بچه هاشون بزرگ میشن  دوباره قصد بچه دار شد میکنن... اتفاقا بیشتر بصورت یک چیز عادی تو فیلمای خارجی میدیدم و مدتی شده که بیشتر دقت میکنم میبینم دور و برمم هستن اینجوری...اگر از لحاظ وضع مالی میگی نه که خب اون یک چیزی هرچند خداروزی دهندس ولی بحث بچه دار شدن والدینت تو این سنو فاصله سنی زیاد بچه با تو وخجالت جلو خانواده شوهر..این.یک چیز عادیه و اگر طرفت  ادمی باشه که بخواد طوریربر خورد کنه که  خجالت زده بشی ...مطمین باش در اینده ای نه چندان دور نبودش  رو  ترجیح میدی

تو سن ازدواج یعنی بالا 18 دیگه. این پدر و مادرا تا کی باید به ساز بچه های لوسشون برقصن عزیز من خودت میگی در سن ازدواجی یعنی بزرگ شدی ... بزرگ شو ... برا رابطشونم باید بیان از شما اجازه بگیرن. بزرگ شین کودکی دیگه تموم شده. حالا برو تو اتاقت بشین خود خوری کن که چرا پدر و مادرت رابطه دارن. مثل یه دختر بچه لوس بی مزه 

به( به اناهید)

سلام.من هرکاری می کنم نمی تونم ثبت نام کنم.یعنی رمزعبور رو به ایمیلم نمیفرسته.برای اینکه از بقیه نظر بخوام مثل این متن حتما باید ثبت نام کنم؟ مدیر سایت میشه جواب بدین

  به سعید.                   به نظرم هرکس تو شرایطش قرار نگرفته نمی تونه درک کنه،                         درسته مجردیم وهیچ چیز و تجربه نکردیم،    اما بعضی پدر و مادرا شورشو در میارن،    خدایی من که متوجه میشم وهمش مقصر خودشونن!      بعضی وقتا کار به جایی میرسه که آدم دلش میخواد از این خونه بزنه و بره !                 اونایی که درک نمیکنن یا 1،ازدواج کردن یا اینکه 2،پدر ومادر با درکی دارن،،،!

بارداری در زنان از سن 35 سال به بالا موجب اختلال سندرم داون در نوزاد یا ایجاد جنین ناقص خواهد شد که باید کورتاژ یا همون سقط جنین بشه. یه زن فقط از 20  تا 35 سالگی شانس بارداری موفق رو داره بعد از این سن مشکلات زیادی مثل دو مورد بالا رخ میده . 

بله عزیزم پانزده سالگی ازدواج کرده 16سالگی برادرم به دنیا اومده منم 21سالگی

ببخشید من جواب دادم فک کردم از من سوال پرسیدید😊

عجب. خوب علاوه بر زیست شناسی ریاضی ات هم که خوبه.پدر علمو در اوردی که. 

یه پست دیگه همین کامنتوگذاشتم

آقا یا خانم 8745دلیلی نداره دروغ بگم مگه بیکارم بیام از خودم داستان در بیارم در ضمن خیلی از خانم ها هستن تا 45سالگی باردار میشن بچه سالمم به دنیا میارن خوب یا بد بودنش و تایید نمیکنم من با این قضیه مشکل دارم

تو پست چند روز قبل که یه نفر از رفتار زوج ها تو مکان های عمومی پرسیده بود که همو بغل و بوس میکنن، خیلیا گفته بودن موافقن و نشون میده عاشق هم هستن و بزارین راحت باشم!!!!

خودت ناراحت نکن بگوکه قرص ضدبارداری بخوره

No name عزیز من منظورم بچه دار شدن مادر و پدر ایشون بود نه اینکه متوجه رابطه میشن. اینم پس درباره رابطه بگم درسته پیامبر گفتن بچه ها نباید متوجه بشن ولی خب شما یه خونه بی اتاق و حیات رو تصور کنین که همه پیش هم خوابن با پدری که از صبح تا شب سر کاره پس زندگیه زناشویی برا این بنده خدا چه مفهومی داره میشه کارگر خانوما که.انصافم خوبه درک شرایطم خوبه بخصوص از کسی که ادعا داره سن عقلیش در حذیه که میتونه تشکیل خانواده بده!

دوای دردتو من میدونم 

ب 8745

خب زن و شوهرن و به این نتیجه رسیدن

بعدش کار درستی انجام میدن شما باید خودتون رو از این فکرا دور کنید

فقط وقتی ازدواج کنی پدر مادرت رو درک می کنی!!!

گاهی وقتها به این فکر میکنم منی که انقدر عاشق شوهرمم واز بودن باهاش لذت میبرم بعدها که بچه بیاریم و بزرگ بشن قراره بینمون چی بشه روابطمونو چجوری مدیریت کنیم و با خوندن حرفای شما شاید حتا از بچه دار شدن پشیمون شدم!

خوب همه که مثل هم نیستن شاید بچه شما مثل من نشه منم که نخواستم بین پدر مادرم جدایی بندازم ولی تحمل این شرایط برام سخته 

مان بزرگ‌ من  ۷۰ نزدیک ۸۰ بچه بزرگش ۶۰ تقریبا کوچیکترین بچ هم ۳۵  😐😐😀😀😂😂😂🤣🤣🤣

سلام عزیزم منم دقیقا مشکل تو رو دارم دختر بیست ساله م خیلی زیاد احساس افسردگی میکنم یه بخشش هم فقط بخاطر خانواده مه من دختر بزرگ خانواده هستم و یه خواهر 15 ساله هم دارم . باورت نمیشه هم خوشگلم هم تحصیلات م توی دانشگاه عالی ولی کلا از زندگی شانس نیوردم پدرم بارها به مادرم خیانت کرده یعنی با تمام وجود ازش تنفر دارم دلم میخواد بکشمش ولی نمیشه  دنبال زنهای صیغه ای بودنش به کنار همچین با مادرم رابطه داره که قشنگ تابلو و ما میفهمیم اون لحظه دلم میخواد مادرمم بکشم چطور همش بلده جلوی ما ازش شکوه و شکایت کنه ولی همبستر ی رو هم خوب بلده باور کن صداها شون اذیتم میکنه اصلا وجود م تیر می کشه به آقا پسر ی چند ساله علاقمند هستم هم خودش و هم خانواده ش منو میخوان ولی پدر ***یم نمیزاره چرا چون دلش نمیخواد جهیزیه بده من چی بگم عزیزم من که بیشتر از پدر و مادر م می کشم ناراحتی های اعصابم تمومی نداره  تازه آقا وقتی یه پسر بچه ای چیزی میبینه دلش میخواد بچه دار هم بشه اینم بگم پدر و مادر م هردو بالای چهل سالن  . از خدا خواستم هیچ وقت بهم دختر نده اصلا دوست ندارم دردهایی که من کشیدمو اونم بکشه واقعا چرا بعضی پدر و مادر ها اینطور ی با بچه‌ها شون رفتار میکنن خواهش میکنم بگید من چیکار کنم از شر این زندگی راحت شم ؟ صبح ها تا 12 بعد از ظهر میخوابم فقط بخاطر این که به هیچ چی فکر نکنم توی خونه مثله یه کلفت ازم کار می کشن حتی نمی رسم درست حسابی درسامو بخونم دختر های دیگه رو میبینم حسودیم میشه نه مثله من مجبور  ن تو خونه کار کنن نه حرف مفت میشنون پدر و مادر شونم مثله کوه پشتشونن من چی  من که هم توی بهترین دانشگاه قبول شدم اونم با سختی حالا هم که از خانواده م یعنی پدرم میخوام بزاره ازدواج کنم نمی زارن یه چیزی هم بگم چون خودش **** ه و اهل هر رابطه ای هست میترس ه هر پسری اینجوری باشه دلم میخواد خودمو بکشم از شر این زندگی راحت شم من دیگه تحمل زندگی جهنمی که خانواده م درست کردن رو ندارم خواهش میکنم راهنمایی م کنید خیلی دلم گرفته بیشتر از همه برای خودم و خواهرم ای کاش انقدر پولدار بودم که میتونستم خودم و خواهرم و از این زندگی نجات بدم تنها رفیقم فقط خواهرمه دیگه هیچکس دردامو نمیدونه   آقای نجفی اگه امکانش هست میشه پیام من رو بعنوان پست بزارید 

بله روابط والدین به خودشون مربوطه ولی خواهشا بچه نیارن.