سلام

من یک دختر 20 ساله هستم تو یکی از رشته های خوب درس می خونم ...  حدود یک ماه پیش در جایی با یک آقا پسری آشنا شدم ... یعنی جایی مجبور بودیم با هم باشیم ... چون ایشون چند ترم از من بالا تر هستن من ازشون درمورد درس ها و اینکه فلان استاد امتحان رو به چه شکلی می گیرن و... سوال کردم . اون روز تموم شد و من اومدم خونه...

فردای اون روز من از این آقا از طریق تلگرام تشکر کردم چون خیلی کمکم کرده بودن..... من چون خیلی خجالتی ام حرف اصلیمو از طریق نوشتن می تونم به طرف مقابل بگم تو صحبت کردن خیلی خجالتی ام😳 و خیلی خیلی اخلاقه بدیه این خودم می دونم .. مثلا یه چیزی می خوام به مامانم بگم. ..می نویسم رو کاغذ نمی تونم تو چشم ها نگاه کنم و حرف بزنم .... (این یک مشکل )

بعد از این ها اون آقا چند بار واسم پست مذهبی و اینا فرستادن ...  منم می خواستم اول جوابشونو ندم ولی نمی دونم واقعا چرا دلم نمی یاد کسی رو ناراحت کنم  واسه همین ازشون تشکر کردم و درمورد بعضی از اون ها صحبت هم کردم باهاشون.....  من آدم مذهبی نیستم ولی ایشون مذهبی هستن ...

نمی دونم چرا از کار ها و رفتاراشون خیلی تاثیر گرفتم ... در واقع من در اون زمانی که دیدمشون درحال جنگ با خودم بودم.... چون من تا قبل کنکورم  آدم بدی نبودم.... ولی وقتی اومدم دانشگاه ناخواسته با کسانی دوست شدم که منو از خدا دور کردن... خیلی دور.... باز تابستون که با اونا نبودم خیلی بهتر شدم ... وماه مهر این آقا رو دیدم....

حالم خیلی خوب شده ... به خدا نزدیک تر شدم... انگار داشتم سقوط می کردم... این آقا مثل یک سنگ نوک تیز بود... تو راهی که داشتم می افتادم لباسم بهش گیر کرد... و من پایین تر نرفتم ....

می دونم که خدا این آقا رو واسه ی این سر راه من قرار داد تا من دوباره برگردم پیشش ، بعد همه ی این ها دلم می خواست ازش تشکر کنم..... هم از خدا و هم از این آقا.... و همین کارو کردم.... خیلی ساده بهش گفتم باعث شدین که من به خدا نزدیک تر بشم و برای به دست آوردن هدف هام بیشتر تلاش کنم..... اونم عکس العمل بدی نشون نداد....

بعد اون اتفاق من از خودم بدم اومد.... با خودم گفتم من چه قدر احمقم که از یک پسر غریبه این طور تشکر کردم و ازش تعریف کردم....  ایشون هنوزم برام گاهی پست می فرستن .... منم جواب می دم به همون دلیلی که گفتم..... من از خودم می ترسم... من برادری نداشتم .. رابطم با بابام هیچ وقت صمیمی نبوده ...... اون پسر خیلی خوبیه ... می دونم از فرستادن این چیز ها هیچ قصدی نداره ...

من خیلی احمقم... بهش یکم وابسته شدم ... البته چون دیدم داره این اتفاق می افته هر وقت که چیزی می فرسته دیر نگاه می کنم تا شوقم کم بشه ... ویا خیلی رسمی جوابشو می دم ... و اینم بگم که من خیلی از چیزایی که پیش اومده رو این جا نگفتم ...

حالا سوالم ازتون اینه:
1-چی کار کنم وابسته نشم بهش؟

2- به نظر شما من کار بدی کردم که ازش تشکر کردم؟؟ شما جای اون بودین چی کار می کردین وقتی یک دختر ازتون اون طوری تشکر می کرد؟

راستش فکرم درگیر اینه که اون فکری نکرده باشه پیش خودش چون واقعا چیزی نیست(من کمی وابسته شدم و این طبیعی هست واسه کسی که تا به حال با جنس مخالف هیچ صحبتی نداشته و دارم سعی می کنم تمومش کنم )

و اینکه فکر می کنم خودمو خورد کردم .... نمی دونم چرا یه همچین فکری می کنم ... ممنون می شم بهم کمک کنین چون احساس گناه می کنم .....
کاش هیچ وقت جواب پست هاشو نمی دادم ...
متشکرم از همتون


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)