با عرض سلام خدمت همه

سوال بنده خلاصه اش این میشه که ایا دست من رو تو پوست گردو گذاشته؟
لطفا دختر خانم ها و کسایی که تو این موقعیت بودن جواب بدن البته نظر همه محترمه و خوشحال میشم نظرات  رو بدونم

داستان از اونجا شروع شد که بنده تو سال اخر دانشگاه از یه دختر خانمی خوشم اومد که ترم اولشون بود و تازه دانشگاه رو شروع کرده بودن بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم دیدیم هیچ راهی نداره و باید حرف دلم رو بهش بگم رفتم جلو و همون طور که انتظار داشتم با سکوت ایشون و طفره رفتن از این که باهام حرف بزنن مواجه شدم .

ولی بعد از حدود یک و نیم ماه تونستم باهاشون حرف بزنم و گفتم قصدم ازدواجه و اگه بخوان شرایط رو توضیح میدم براش قبول کرد و همه شرایطم رو کاملا صادقانه بیان کردم ایشون هم شرایطشون رو گفتن تقریبا از همه جهات متناسب بودیم و قرار شد که یکم با هم اشنا بشیم و اگه متناسب بودیم موضوع رو به خوانواده ها بگیم.

بعد از یکی دو هفته یه روز گفتن که چون من وضع مالی خوبی ندارم نمیتونه با من ازدواج بکنه و نمیتونه خودش رو با کم بودن پول وفق بده اینم بگم که اون موقع من 3 روز دانشگاه بودم و 3 روز دیگه رو کار میکردم گفتم که خب اگه مشکل فقط همینه من حلش میکنم با خوانوادم صحبت کردم و اونا هم گفتن که برای شروع زندگی کمک میکنن منم به لعیا گفتم که با خوانوادم صحبت کردم و اونا گفتن که کمک میکنن خودمم درسم تموم بشه تمام وقت کار میکنم .

بر خلاف انتظارم حسابی ناراخت شد و گفت نباید به خوانوادت میگفتی و من چند وقت دیگه دارم با پسر عموم نامزد میکنم خیلی خیلی ناراحت شدم از این که چطور بازیم داده بود بعد از چند روز گفت که پسر عمویی در کار نیست و از روی ناراحتی اون حرفا رو زده و مشکلش فقط وضع مالیه منه که گفتم اونو حل میکنم و تو یک ماه تونستم با وجود دانشجو بودنم 4 میلیون در امد داشته باشم که پول کمی نیست.

چند ماه پیش رفت گفتم که با پدر و مادرت صحبت کن که بیام خاستگاری گفت اگه خوانوادش خیلی سنتی هستن و اگه بفهمن ما با هم دوست بودیم مخالفت میکنن و گفت که پدرش هر چی خواستگار براش میاد رو رد میکنه و گفته دخترم سنش کمه ( 18 سالشه ) گفتم خب فعلا نامزد میکنیم تا هر وقت که بخوای .گفت نه کلا بابام نمیذاره خواستگار بیاد.

با کلی اصرار قبول کرد که من با پدرش صحبت کنم اما فقط خودم برم جلوی پدرش و بگم میخوام بیام خاستگاری و اجازه بگیرم یه روز با پدرش صحبت کردم و گفت که فعلا دخترش میخاد درس بخونه و قصد ازدواج نداره با اصرار بنده و دلایلی که اوردم قبول کرد که چند ماه دیگه اگه بازم میخواستم برگردم و دوباره درخواست کنم.

این چند ماه هم گذشت و همه چیز خوب بود البته خب مشکلاتی بود ولی مشکل جدی نبود به جز این که فهمیدم پسر عموش که چندین باری هم خاستگاری کرده ازش بهش پیام میده و لعیا هم پیاما رو برای من میفرستاد حتی یه بار گوشیشو داد من جواب پسر عموش رو بدم.

روزی که قرار بود با پدرش صحبت کنم رسید ولی بر عکس چیزی که انتظار داشتم پدرش حتی باهام حرف نزد و رفت بعد که به پدرش زنگ زدم با لحن خیلی بدی برخورد کرد و گفت حتی اگه دخترش بخواد هم نمیذاره ازدواج کنه و باید درس بخونه .

اینا رو به لعیا گفتم و چند روز بعدش گفت که نمیتونه رو حرف خوانوادش حرف بزنه و تو این چند روز حتی 1 کلمه در مورد من با خوانوادش حرف نزد و گفت که این رابطه اینده ای نداره و بهتره که جدا بشیم منم قبول کردم ولی هر روز به یه بهونه ای حالو میپرسید و میگفت که نفرینش نکنم و عذر خواهی میکرد منم گفتم اصن ناراحتی ندارم و بهش حق میدم که نخواد جلو خونوادش وایسه.

بعد از حدود 1 ماه گفت که نمیتونه دوری رو تحمل کنه و میخواد که بازم با هم باشیم حتی اگه ازدواجی در کار نباشه و از اونجایی که میدونست خوانواده من خیلی گیر دادن بهم که باید حتما ازدواج کنم گفت تو هر وقت خواستی ازدواج کنی بکن فقط یه روز قبلش بهم بگو که دیگه پیام ندم بهت!!!

یه روز خیلی اتفاقی وقتی گوشیش دستم بود به اینترنت وصل شدم و دیدم کلی پیام از پسر عموش اومد گفتم اینا چیه گفت نمیدونم همین الان داده در حالی که از نوع پیام ها معلوم بود که قبلا هم پیام داده گفتم چرا بلاکش نمیکنی گفت اخه فامیل هستیم و نمیشه و این حرفا گفتم چرا بهم نگفتی پیام میده هنوز گفت اخه پیام نمیداد و خلاصه این که خرم کرد منم چاره ای نداشتم جز این که به حرفش اعتماد کنم.

چند بار بهش گفتم ما نمیتونیم ازدواج کنیم و تو دختر پاکی هستی چرا این رابطه رو تموم نکنیم و جواب میده که حالا بذار درسم تموم بشه شاید پدرم راضی شد در حالی که خودش میدونه پدرش بهم فهموند که خاستگارای خوبی داره و من رو توی خاستگاراش قبول نداره.

این اواخر هم کاملا اخلاقاش عوض شده حرفیی میزنه که کاملا تابلو هست که داره دروغ میگه ولی اگه توضیح بخام ازش حسابی بد رفتار میکنه و میگه من بی اعتماد شدم بهش و از این جور حرفا

به عنوان مثال این رو بگم که توی تلگرامش هیچ گروه یا کانالی عضو نیست ولی این چند روزه بیشتر وقتا انلاینه و امروز وقتی حال و احوال کردم باهاش در حالی که انلاین بود حدود نیم ساعت بعد پیامم رو خوند و یه جواب بی ربط داد گفتم این چیه فرستادی گفت اشتباه فرستادم گفتم مگه برای کی میخاستی بفرستی گفت ... بدشم نوشت مهمون اومد برامون و افلاین شد.

میدونم نباید حتما فکر بد بکنم و اصلا فکر بد هم نمیکنم فقط به نظر شما من رو توی اب نمک نگه داشته؟ یعنی ممکنه من رو نخواد ولی روش نشه بهم بگه یا این که نخواد دلم رو بشکنه؟

چطوری میتونم مطمئن بشم؟ باید چی کار کنم ؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)