خانواده برتر

سلام  خسته نباشید

آقای نجفی کمی از سؤالمو حذف کردین.مثلا اینکه دخترخانم خیلی خوش تیپ و خوش صدا و ناز هست.به هرحال هرچی صلاح دونستین.ولی من توضیح کامل دادم که کاملترم راهنمایی دریافت کنم.راستی بخشی از جمله تو خط بعد رفته انگار که من ازون خانم خبر داشته باشم درصورتی که اینطور نیست .من از زبان اساتید شنیدم داره کتاب دومشو مینویسه.خودم متاسفانه نه شماره ای دارم ازشون و نه ارتباطی باهاش دارم.آخه فوق العاده سرسنگینه.طوری هم میومد و میرفت انگار که اصلا شوهرش تعیین شده باشه.فوق العاده خوش برخورد و مهربون با همه  بود. من دورادور بارها دیده بودمش.ولی خوب خوش برخوردیش اونطور نیست که پسری بتونه به حریمش پا بذاره. یعنی اصلا انگار خودت خجالت میکشی اول نری از خونوادش باهاش مطرح کنی.حالا واقعا موندم برم جلو یا نه؟آخه اصلا چجوری برم و چی بگم.کجا برم؟نمیگه اصلا تو از کجا پیدات شده؟ 

سلام ممنونم از نظراتتون .بهرحال از خوندن نظر هر کدومتون یه چیزی دست آدم میاد.این لطف شماست.حتی اونی که نوشته بود از حرف زدن من خوشش نیومده.اما بهرحال همه واقعیت همین بود.ولی من از اون خانم الهه نساختم.من تحقیق هم کردم.یکی از استادها با خونواده ایشون ارتباط خونوادگی داره.اون استاد خودش تو شهرمون استاد سرشناسیه.خیلیم استاد متشخص و قدیمیه.وقتی از ایشون پرسیدم بهم گفت اون دخترخانم خیلی خانمه واقعا.گفت من این دختر رو بجز اینکه شاگردم باشه.از نزدیک هم میشناسمش.گفت دختری مث اون یکی از دختراییه که واقعا نمیشه روی طرز تربیتش و مرامش از هیچ نظر عیب گذاشت.میگفت خونوادش هم همینطور هستن.میگفت خواهر بزرگترش یه معلم واقعی و به تمام معناست طوری که زبانزد همه دانش آموزهای اون شهره..بهم گفت اگر واقعا مرام و منشت از هر نظر شبیه آدمهاییه که فقط به خدمت  به فرهنگ فکر میکنن بهش فکر کن.اما اینکه یک نویسنده با یک مرد معمولی زندگی میکنه یا نه من اینو نمیدونم.این دیگه بستگی داره به طرز فکرش که من توی ذهن و فکر اون نیستم.اما اخلاق و رفتارش کاملا تاییده از هر نظر.اینو شک نکن.

حالا سؤالی که من از شما دوستای خوبم پرسیدم و ازتون همفکری خواستم همش درباره همین بخش حرفام بود که توی تیتر هم اومده.یعنی نظرتون درباره زندگی مرد معمولی با خانم نویسنده.خانمی که صبح تا شب با کتاب و نوشتن سر و کار داره.ولی متاسفانه شما نظرمو راجع به همین یه قسمت که اصل سوالمه جواب ندادین.

لطفا اگه کسی نظری داره لطف کنه درباره این بخش سؤالم برام بنویسه.امیدوارم که با نظراتتون بتونم تصمیم درست و منطقی بگیرم.ممنون

من یه ترم مونده ارشدمو تموم کنم.شغلم کارمند رسمی کتابخونه هستم.یعنی تا پارسال تو بخش اداری بودم.از مهر امسال تو کتابخانه رسمی شدم.

سرکار خانم ممنون از اینکه لطف کردید و نظر گذاشتید.اون شیش هفت ماهی میشه از عید به اینور که درسشو تموم کرده.وقتی با پسرای دانشگاه اونایی که باشون صمیمیترم مطرح کردم(البته بعد از تموم شدن درس ایشون و رفتنش از شهر ما) گفتن اوه خانم فلانی.ای بابا کیه که دلش نخواد همچین زنی داشته باشه آخه.یکیشون میگفت استاداشم آرزوشونه همچین زنی داشته باشن.رشته و شاخه کارش علمیه. تو زمینه های ادبی هم البته نمیدونم دقیقا چه زمینه ای از ادب کارمیکنه چون بارها تو همایشای دانشگاه ازش خواسته بودن بره حرف بزنه برای مهمونا  ولی فکر کنم قبول نمیکرده.یکی از دوستام که توی معاونت فرهنگی رفت و آمد داشت میگفت یه روز بهش گفتن گفته من واسه خودم مستقل کار میکنم دلیلی نمیبینم که بیام حرفای شما رو به مردم بزنم.اگه میذارین چیزی که باید بگم بگم که میگم اگر نه من معذورم.فک میکنم متولد 69 70 این حول و حوشا هم باشه.اون استادمون که ازش تحقیق کردم گفت تو دهه خودتونه ولی دقیق نگفت فقط یه اشاره ای به 69 70 و اینا کرد.

من تو بیشتر پست ها که مطالعه کردم.البته فقط چند ماهیه که این سایتو میشناسم.تو بیشتر پست ها دیدم بعضیا به نویسنده اون پست نوشتن ای وای فکر کنم این من باشم و این حرفا.ولی واقعا فکر نمیکنم.چون من خودمم پستایی دیدم که فکر کردم دقیقا دارن خودمو میگن.ممکنه بعضی چیزا شبیه باشه اما خودش که نیست دقیقا.نه من فکر نمیکنم.بالاخره تو این دنیای بزرگ چندتایی شبیه هم شاید پیدا شه

دختر نویسنده .چه جالب.اونم خوش اندام و خوش صدا و مهربون و مودب با اون مشخصاتی که شما گفتی.داری میگی نازپرورده هم که هست.معلومه با عقده و کمبودم بزرگ نشده مث بعضی دخترای این دوره زمونه

ای خدا آدم تو خوابشم نمیبینه همچین دختری رو. اونوقت تو همینجوری نشستی پشت میز کارت تو خونواده برتر سوال مطرح میکنی برم یا نرم؟داد بر من

داداش آدرسشو بده خودم دنیا رو بریزم به پاش.من بلدم چجوری دل بدست بیارم.آدرس و نشون ندارم

مرد حسابی برو بگیرش این دست اون دست نکن

ولی خودمونیم ها بعضی خانما تو این پست به اون دختر نویسنده که میگی حسادت کردن.معلومه با حسودی نظر دادن بعضی شون.بعضیشونم که از حسودی اصلا نظر ندادن.معلومه خوندن ولی نظر ندادن

قبول دارم همچین دختری کمه واقعا

اگه در شأنش هستی برو

یعنی هنوزم تو ایران ازین دخترا پیدا میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هستن ولی اندک شمارن

وای خدا .الهی. پسر خوب برو از طریق دانشگاهتون شماره شو پیدا کن باهاش حرف بزن. اتفاقا نویسنده ها اونم دختری به این خوبی که تو میگی شک نکن که با درک هستن.حداقلش حرفتو گوش میکنه و بعدش مودبانه بهت میگه شدنیه یا نه.

بعدشم تو که میگی درسش تموم شده رفته دیگه این نگرانی رم نداری که به گوش بقیه برسه.ولی مطمئنم خودتم یه عشقی چیزی به نوشتن داری که شخصیت و کار اون جذبت کرده. البته خودمونیم ها نوشتی خوش هیکلم هست

با نظر پسر کاملا موافقم

وای خدا چقدر دختر متین و  تو دل برو و مهربونی باید باشه این. خوشبحالت که به پستت خورده همچین دختری

و بد به حالت که خودت تشخیص نمیدی که باید باید باید بری سراغش و میای از یه مشت حسود میپرسی

واللا از اینکه اون دختر به درد شما میخوره که اینو مطمئنم که به درد میخوره. چرا؟ چون واقعا همچین دختری که میگی اونم نویسنده و با فرهنگ و اینا که دیگه عالیه.اصلا دختر نویسنده بی نظیره. ولی

اینکه شما به درد اون میخوری یا نه واقعیتش نمیدونم. چرا؟چون نویسنده ها رو واقعا باید درک کرد برادر. اونا نمیتونن با هر کسی همنشین شن.البته از کره ماه نیومدن .خیلیم بیشترشون خودمونی و مهربونن. مخصوصا زنم که باشن اتفاقا خوش سلیقه و خوش لباسم هستن.ولی منظورم اینه که بالاخره رقیب کم نداری. چون دور و بر خودشون شبیه خودشون زیاد هست که بخوانشون.شما معمولی هستی اما اون مسلما با قشر خودشون در ارتباط کاری هست و همین سبب میشه اشنا و خواستگار مث خودش بافرهنگ کم نداشته باشه.

به هر حال برو توم یه تیری میندازی  توی تاریکی.یا میگیره یا نمیگیره. ولی پرستیژتم باید به پرستیژش بخوره

شکرگزار باش که همچین دختری سر راهته

خدایا یه همچین دختریم واسه برادر یکی یه دونه و متین من جور کن

خوشبحالت همچین دختری دیدی. ولی چه فایده نرفتی دنبالش. مفت از دست دادی یه فرصت خوبو. شک ندارم یه فرصت طلایی رو سوزوندی پسر. پس بد بحالت شده. من عاشق همچین دختری بودم ولی اون اصلا توجهی به بچه های دانشگاه نداشت. فقط میومد درس میخوند و میرفت مجبور شدم نرم سمتش برخلاف چیزی که ته دلم بود. ترسیدم قبول نکنه. اصلا شک دارم دختر مورد علاقه تو همون باشه که من میگم. مطمئن بودم نویسنده خوب و آینده داریه. مطمئن بودم ....

هیچی اصلا ولش کن

منم شرق کشور دانشگام بود. اصلا این پستو دیدم شوکه شدم