نمیدونم از کجا شروع کنم!!

۱۶ سالمه ، جنوب کشور زندگی میکنم؛

خیلی وقته اینستا رو نصب کردم و مثل بقیه پست میذارم و به قولی هم شاخیم:) البته از مذهبیاش:)

یک سال و نیم از فعالیتم تو اینستا می گذشت که یه دختری رو فالو کردم ؛ خب فالووینگام یعنی کسایی که فالو کردم ، خیلی کم هستن ، حدود صد و خورده ای ، همشون هم دختر و پسر مذهبی!

میگفتم، یه دختری رو فالو کردم ، اون هم بک داد ، چند وقت پیجشون رو زیر نظر داشتم ، پیج خوبی داشتن ، کاملا مذهبی و متفاوت ، اینم بگم عکاس هستن...! بنده هم هستم:) (آماتور):) . گذشت و با هم در ارتباط بودیم ، در حد اینکه درباره پست های هم نظر بدیم..! از این ماجرا هم یک سال گذشت! و الان با هم کمی صمیمی هستیم ،منظورم از کمی بخاطره رعایت کردن مسائِلـیه که خودتون میدونید!

روز به روز علاقه من نسبت به ایشون بیشتر شد و بیشتر میشه! اینم بگم اون خانوم شمال کشور زندگی میکنند و یک سال از من کوچیکتر هستن!

خب کجا بودیم..؟آها! هر روز علاقه من نسبت به ایشون بیشتر می شد تا اینکه دیشب کارم به گریه کشید! اصلا اهل رابطه دوست دختر ، پسری نیستم ؛ تازه به ما هم نمیاد ... واقعا نمیدونم این چه حِسیه؟!

خیلی مطالب خوندم ، یه سری میگن بخاطره هرمونای فلانن و این حس زودگذره...! ولی الان من ۲ سال میشه که عاشقشون شدم! اصن یه وضعی:( ، یه سری هم گفتن بخاطره اینه که میل جنسی افزایش پیدا میکنه تو این سن و...؟ خب اصلا به ایشون میل جنسی ندارم ، آخه واقعا یه حس دوست داشتن دارم نه میل جنسی... و خیلی مطالب دیگه که میخواد ثابت کنه من عاشق نشدم و این حس ها الکی و زودگذره...!

بعضی وقت ها که فکر میکنم ، با خودم میگم الان نه سن ازدواج رو دارم نه بهم نزدیکِه ، من جنوب اون شمال؟ نه شاغلم نه هیچ ؟ اما همیشه یه ندایی تو ذهنم میاد که ( إنّ الله علی کلّ شیءٍ قدیرٌ)
و تمام حرف های بالا رو تخریب میکنه ، یه حسی میگه نمیشه ، یه حسی میگه خدا هر کاری رو بخواد میتونه انجام بده ، خدا هم که بد بندهاش رو نمیخواد که:)

خلاصه دارم بین این دو تا حس تو دل خودم نابود میشم و اون طرف هم فکر نکنم اصلا چیزی بدونه...!
چه کار کنم........؟!!

تو خیالاتم اینه که ماجرا الانم رو بهشون میگم و دانشگاه تمام شد ، دندان پزشک شدم ، ازشون خواستگاری میکنم و میرم شمال و ...:)

اما همیشه یه حسی میگه که یه جواب منفی بد میگیرم...!

واقعا موندم چه کنم؟

همیشه ما بین فکرام سه تا آیه قران میاد تو ذهنم!

(إنّ الله علی کلّ شیءٍ قدیرٌ)
*...خدا بر هر کار تواناست...*

یعنی مطمئنم اگه خدا بخواد حتماااا میشه

(اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکم)
*...اگر خدا را یاری کنید او هم شما را یاری می کند...*

تا حالا هر چی خدا از من خواسته من گفتم چشم و انجام دادم ، از نماز و روزه گرفته تا احترام و کمک و پرهیزکاری از گناهان ، خب برای همین تو دلم میگم خدا هم تو رو یاری میکنه

(إِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرًا)
*...همانا پس از سختی ، آسانیست...*

الان تو دوره خیلی بدی هستم ، از فشار روحی تا خانوادگی و بقیه ماجرا ، و خدا هم میفرماد ، که بعد از سختی آسانیست...

خب بازم میگم یه حسی میگه نمیشه . که گفتم چرا ،فاصله زندگی و سن و شغل الانم ، یه حسی هم میگه میشه که گفتم دلایل رو، الان موندم بین این احساسات و دارم خورد میشم، ولی دلم به وعده های خدا قُرصِه ، چون میدونم خدا به وعده هایی که داده عمل میکنه :

(أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ)
آگاه باشید که وعده خدا حق است


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)