سلام

من یک پسر 32 ساله هستم که موقعیت مالی خوبی دارم و شغل ثابت با درآمد بالایی دارم و چند سالی هستش که می خواهم ازدواج کنم .

مشکل اصلی من مادرم هست که قوانین خاص خودش رو داره و تا به این سن حتی یک مجلس خواستگاری برای من نیامده که هیچ ، قدم از قدم بر نداشته.

اولویت اول و آخر ایشان، آرامش هستش، و هر چیزی که حتی ذره ای این آرامش رو به هم بزنه در خانه ما محکوم هستش .

این قوانین در مورد همه چیز برای مادرم صدق می کنه، حال می خواد بحث با رستوران سر کوچه باشه که فرضا غذا رو دیر آورده، یا پیش قدم شدن برای خواستگاری یا هر چیزی که ذره ای این آرامش رو به برای مادرم بهم بزنه .

کلا برنامه روزمره مادرم اینه، نماز و عبادت، سریال دیدن و رمان خواندن، با دوستانشان سونا رفتن، از الان هم این جوری نبوده و از آن موقعی که من یادمه همین جوری بودند، ( تمامی سریال های ایرانی-خارجی تلویزیون و ماهواره به صورت کامل + رمان های روز آن هم فقط با پایان خوش و خرم! ) .

خب من توی 7-8 سال دختران زیادی رو دیدم و سنتی آدرس و شماره تلفن گرفتم که مادرم تماس بگیره ولی مادرم قدمی برای من بر نداشته و میگه اعصابم بهم می ریزه و به من مربوط نیست!

اصرار بیشتر می کنم میگه برو دوست دختر بگیر! یک نکته دیگه که شاید جالب بیاد اینه که مطابق این آرامش بیمار گونه مادرم، کلا ایشان دوست دارند حرف خوب بشنوند حتی اگه دروغ باشه و بدانند که دروغ هم هست.

مثلا در منزل ما، داداش من عین ریگ دروغ میگه و مادرم هم می دونه دروغ می گه اما چون آرامشش به هم نمی خوره ( اعصابش خرد نمی شه ) از آن پسرش بسیار راضی تره .

تا منی که حرف راست می زنم و ممکنه بخشی از این حرف تلخ باشه و مادرم سریع واکنش نشان میده . با مزه تر از آن که نه دایی ها، نه خاله ها، نه حتی پدر بزرگ و مادر برزگ مادری ام هیچ کدام آدم های مذهبی نیستند ولی مادرم، نماز، روزه، دعا به صورت کامل! تازه پدرم و خانواده پدری من هم مذهبی نیستند.

پدرم هم سنم کم بود اندکی واکنش نشان می داد اما الان هم شده عین مادرم،آن هم از نوع طبیعت گردی! پدرم با یکی از عموم هام همش در حال تفریح در جنگل و کوه هستند و فکر نکنید کار خلافی می کنند ، اصلا نه! می روند در جنگل های منطقه ارسباران، هفته ها بی خبر از دنیا توی یک روستا، برای خودشان می گردند.

بعدش منزل بیایند، فرضا شیشه پنجره شکسته شده باشه اصلا در موردش بحثی نمی شه . توی منزل ما، فیلم حادثه ای، صفحه حوادث روزنامه، خبر بد و .... کاملا ممنوعه و اگر روزی آرامش مادرم به هم بریزه روزگار هممون رو سیاه می کنه و گریه و داد و بیدادو فحاشی از ایشان برای کوچکترین مورد بر هم زننده آرامش، واکنش مادرم هستش .

به خاطر این اخلاق مادرم، دچار افسردگی شدید شدم و می خوام ازدواج کنم و خب هر دختری درست و حسابی تا پدر و مادر پسر، پا پیش نذاره، جوابی نخواهد داد و با دوست دختر گرفتن فرصت ازدواج خوب رو از خودم می گیرم . نمی دانم چه کنم، موندم این وسط . صحبت هم با مادرم، خانواده و اقوام هیچ فایده ای در این سال ها برام نداشته .  همه میگن خوش به حالتون که آرامش کامل در خونتون هست .

دیگه نمیدونن آرامش خانه ما، برای من مصیبتی شده و بیشتر فرصت سو استفاده برای برادرم هستش و قبر ستونی برای خودم.


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)