سلام
بچه ها من تازه 4 ماهه که از سربازی اومدم و توی این چند ماهه کارگری کردم و وام گرفتم و قرض کردم و یه کار تولیدی رو شروع کردم و سنمم 26 سالمه فوق دیپلم دارم .
سر همین کارها با یه خانم که گرافیست هست اشنا شدم به خاطر فرستادن نمونه کار یه چیزایی رو برام توی تلگرام فرستاد و من از تبلیغاتش و تراکتش و ... خیلی انتقاد کردم که بعد هم پشیمون شدم و شمارش رو داشتم ولی دختر خیلی سنگینی ( منظورم از سنگین اینه که اهل شوخی و ... نیست فکر نکنید وزنش بالای 100 کیلو هستا گفتم که انحراف نره ذهنتون فکر کنید من سعی کردم از زمین بلندش کنم ) بود و ادمی نبود که حالا شروع کنه به توضیح و ....
خیلی خوشم اومد ازش و گذشت تا اینکه ما سر قیمت به توافق جهت همکاری نرسیدیم و براش پیام دادم که نمیتونیم با همدیگه کار کنیم و اون هم برای من ارزوی موفقیت کرد و من هم براش نوشتم که اینهمه بد تبلیغاتت رو گفتم بذار خوبی ها رو هم بهت بگم و خوبی های خودش رو گفتم مثل ظاهر  و مرتب بودن دفترش و خودش و .....

سوال اول : من کار بدی کردم که در مورد ظاهر و اخلاق خودش چیزی نوشتم ( اگه بخوام با خودم رو راست باشم باس بگم که میخواستم بهش بفهمونم من ازش خوشم اومده ولی دیگه قسمت نشد که همکار بشیم با هم)
و من هم واسه اینکه تا الان مزاحم کسی نشدم و نمیخوام بشم اصلا شمارش و چت توی تلگرام و .... رو از توی گوشیم پاک کردم ( بعضی وقتا ادم زورش به خودشم نمیرسه)
چند روزی گذشت تا اینکه دیدم واقعا این دختر شده تمام زندگی من و همونی هست که همیشه توی فانتزی داشتم .
از نظر سن هم فکر میکنم حدود یه سال یا دو سال از من کوچیکتره و قدش هم یه 10 سانت از من کوچیکتره خودم 184 هستم .
امروز ظهر دیگه بد جور این دل صاحاب مرده پیچید به دست و پام و رفتم توی خیابون و از روی تبلیغاتش شمارش رو دوباره برداشتم ( یه روز میخواستم برم از روی تبلیغاتش اون جاهایی که دیده بودم شمارش رو خط بزنم واسه چنین روزی که دیگه زورم به خودم نمیرسه) و بهش زنگ زدم و خودم رو معرفی کردم و اون هم گفت خب کاری دارید که بهش گفتم که باید حضوری ببینمت و قرار به چند روز بعد شد چون که نمیدونم چرا دفترش بسته است و قرار شد که برم دفترش و مکالمه تموم شد

دلیل اینکه اینقدر با دلم درگیرم اینه که خیلی تنهام و اینکه من کار تولیدی پیچیده و خیلی وقت گیر با مشقله فکری زیادی دارم و می خواهم تمرکزم روی کارم باشه چون که هر روز با تراشکار و اهن فروش نجار خرات منبت کار کارگرای خودم بازاریاب ها بانک جعبه ساز قالب ساز برنامه نویس تابلو ساز و ..... درگیر کارم

ولی دلم میگه این کارا تمومی نداره و باید در کنار کار به فکر زندگی مشترک هم باشم . و اینکه من تازه از خدمت اومدم هرچی که داشتم و وام و قرض و .... رو گذاشتم روی کار و سرمایه گذاری کردم و بلعکس برادرام که با اینکه 10 سالی از من بزرگتر هستند هنوز دستشون توی جیب بابامه من از صفر شروع کردم و با کارگری کردن پول جمع کردم و وام گرفتم که قرض کردم و دارم تلاش میکنم و با چند تا تاجر هم رفیقم که قراره این محصول رو به ترکیه و کشور های عربی همسایه نیز ببرم و دارم روی زبان ترکی و عربی و انگلیسی هم کار میکنم مسائل بازرگانی که بماند خلاصه اینکه فقط عاشق شدنم مونده بود این وسط

سوال دوم : ایا کار درستی کردم که باهاش قرار ملاقات توی دفترش گذاشتم؟
مشکل اساسی : اون تا حالا نشده که اونجا تنها باشه همیشه حداقل یه زنی اونجاست . توی تصاویر تلگرامش یه سری عکس از یه دختر بچه بود که معلومه خیلی براش عزیزه و این منو نگران کرده که نکنه این دخترشه و این یه زن مطلقه هستش ( حلقه ای که دستش نبود )
و اینکه نکنه من اشتباه کرده باشم و یکم سنش از من بیشتر باشه ( البته واسه من که مهم نیست چون از اینکه همسرم خیلی از من کوچکتر باشه خوشم نمیاد دوست دارم اختلاف سنی کمی داشته باشیم یا نداشته باشیم اینم جز فانتزی هاست)

سوال سوم : بهتر نیست شب قبلش براش پیام بفرستم و بگم قراره فردا در مورد چی صحبت کنیم ؟ یه دفعه ای تعجب نکنه بزنه زیر همه چیز؟

سوال چهارم : چطوری خواستم رو مطرح کنم؟ به نظرتون خوبه که بهش بگم من ازش خوشم اومده و اگه موافق باشه یه چند وقتی با همدیگه ( تلفنی یا پیامی اشنا بشیم حد اقل 2 ساعت مکالمه) تا اینکه موضوع رو با خانواده هامون در میون بزاریم یا اینکه اگه اینجوری دوست نداره من یه چند روزی بهش وقت بدم تا فکر کنه اگه اونم به اشنایی بیشتر تمایل داره یه چند وقتی صبر کنه ( از اینم نگرانم که نکنه شوهر کنه بره) تا من یکم اوضاع رو مدیریت کنم و با خانواده ی خودم و اون هماهنگ بشم

اولش فکر میکردم یه حس معمولی هستش ولی بعد که دقت کردم دیدم من دارم خودم رو همه جا با اون تصور میکنم و همیشه بهش فکر می کنم
اون لحظه ای که شمارم رو گرفت که نمونه کار ها رو بفرسته و فامیلیم رو پرسید و من هم فامیلیم رو بهش گفتم و با یه حالت خیلیییییی خاصی خودش رو معرفی کرد رو روزی صد دفعه با خودم مرور میکنم
یه مشکلی که هست اینه که اون خیلی صورت زیبایی داره و این اعتماد به نفس من رو میاره پایین ولی اینم بگم که دلیل علاقه که پیدا کردم بیشتر اخلاقشه نه زیبایی صورت و اینکه هدفم از ازدواج ارضای حس جنسی نیست بیشتر نیاز عاطفی هست دوست دارم توی این روز ها در کنارم باشه ( یه نفر دیگه نه فقط اون )
دلیلی هم که الان نمیرم جلو از طریق خانواده اینه که نه ماشین دارم و نه خونه البته واحد پایین خودمون هست که کاملا هم مجزا هست ولی دوست ندارم که برم و دخترشون رو بزارند یه طرف ترازو و من و دارایی ام رو هم بزارند اون طرف دیگه
توی زندگیم هیچ ادمی رو مثل این ندیدم یه سادگی و معصومیت غیر قابل توصیفی داره خیلی سعی میکنم که صورتش رو کامل مجسم کنم ولی نمیاد تصویرش توی ذهنم
خیلی طولانی شد پیشاپیش از همتون ممنونم چه کسانی که نظر میدند یا اینکه نمیدن ولی از کاربرای اصلی توقع دارم اگه خاطره ای هم دارید خوشحال میشم که بخونم مهمترین سوال اینه که قبلش بهش بگم تلفنی که قراره در چه رابطه ای صحبت کنیم و اینکه اگه تنها نبود و کسی پیشش بود چی کار کنم ؟

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)