خانواده برتر

سلام

من حدود 7 ماه پیش با یه آقایی در دانشگاه آشنا شدم ایشون یک سال از من بزرگترن از همون اول نیتشون ازدواج بود من دختری نبودم که تن به این جور روابط  بدم ولی ایشون گفتن قصدشون  آشنایی قبل ازدواجه و منم قبول کردم زمان آشنایی فهمیدم از لحاظ خانوادگی خیلی با هم متفاوتیم پدر و مادر ایشون از هم جدا شدن و مادرشون همسر دوم پدر شوهر بودن و پدر شوهر از لحاظ اخلاقی مشکل داشتن و در قید و بند خانواده نبودن پدر من مرد سر شناسیه و به خوش نامی معروفه و همچنین وضعیت مالی خیلی خوبی داریم .

ولی ایشون وضعیت مالی مناسبی نداشتن من چشام و رو همه ی اینا بسته بودم و میگفتم اگه خودش خوب باشه من هیچ مشکلی با این مسایل ندارم ایشون منو خیلی دوست داشتن ولی کم کم اختلاف هامون شروع شد اولیش این بود که اهل نماز و روزه نبودن و به باورهایی که من راجع به دین داشتم رو قبول نداشتن مثلا من به هیچ عنوان اجازه ی تماس بدنی (دست زدن بهم دیگه و ...)به ایشون نمیدادم ولی براش مهم نبود  راجع به مسایل جنسی زیاد حرف میزد پشت تلفن (منظورم س*** چت نیس ) من که دلخور و ناراحت میشدم و اعتراض میکردم میگفت قراره زنم بشی ، مشکلی نداره کلا اصلا حیا نداشت برعکس من که در مقابل مردان نامحرم خیلی خجالتی هستم .

دومین مشکل ما جر و بحث های الکی و بی جای ایشونه بود راجع به کوچکترین مسایل بحث و دعوا راه مینداخت و منو عاصی میکرد تا جایی که مشکل شدید اعصاب پیدا کردم  همیشه بر این باور بود که حق مطلقا باخودشه اصلا هم زیر بار نمیرفت و عصبانی که میشد هر چی از دهنش درمیومد بهم میگفت و هر رفتاری میکرد همیشه هم بر این باور بود که زن حتما باید به حرف شوهرش گوش کنه بی چون و چرا حتی اگه زور بگه باید به حرفش گوش کنه .

سومین مشکل ما این بود که حدود دو ماه قبل راجع به برگه ی سلامت صحبت میکردیم که ایشون گفتن خونواده ی من قبل عقد همچین برگه ای رو ازت میخوان و من خودمم میخوام در صورتی که ایشون به پاکی من قسم میخورد و میگفت من بهت اعتماد دارم و ما تو خانوادمون همچین رسمی رو از طرف خونواده ی دوماد نداریم و خیلی هم بد میدونم که مطرح کنن ولی خانواده ی عروس بعد عقد حتما این کار رو انجام میدن من همه ی اینارو به ایشون گفتم ولی گفت نه قبل عقد باید بریم باهم انجام بدیم تاکید هم کرد فقط  قبل عقد !!!!

و حرفای واقعا زننده و بدی بهم زد خیلی بهم برخورد و ناراحت شدم و گفتم من اینارو انجام میدم ولی بعدش که ثابت شدم بهت دیگه منو نمیبینی ایشون شروع کرد به گریه و التماس ولی من دیگه دلم شکسته بود چون ایشون فهمید من ناراحت شدم از حرفش کوتاه که نیومد حرفایی زد که اوضاع رو خرابتر کرد ولی وقتی فهمید من تصمیمم قطعیه واسه جدایی اون موقع فهمید اشتباه کرده که دیگه واقعا دیر شده بود دلم بدجور شکست  .

تو دانشگاه که همو دیدیم به زور منو برد تا باهم حرف بزنیم که به نتیجه ای نرسیدیم التماس کرد که بهش یه فرصت بدم منم گفتم بریم مشاوره وقتی رفتیم اول ایشون باهاشون صحبت کردن یه اخلاقی هم که داشت یعنی خودش گفت این بود که با زبونش میتونست همه  چیزو به نفع خودش تموم کنه در کل سخنور خیلی خوبیه مشاور به خاطر موضوع برگه ی سلامت  حقو داد به ایشون که حقشه از سلامت من مطمئن بشه و من با صحبت مجاب شدم ولی ته دلم اصلا راضی نبود و دلم بدجور شکسته بود تموم این دو ماه ایشون قول داد که عوض شه و جر و بحث و اخلاقایی که باعث آزار و مشکلات روحی من شده و زور گویی و این تفکر سلطه گرانش نسبت به زن رو بذاره  کنار ولی دو روز پیش راجع به یه سو تفاهم ( گفته بود هر جا که میری قبلش بهم بگو و منم همیشه میگفتم عید فطر صبح ناهار میخواستیم بریم بیرون بهش اس دادم و گفتم مقصدم مشخص نبود فقط بهش گفتم که داریم میریم ناهار بیرون خط من مشکل داشت و ایشون هم میدونست ولی من دائما با ایشون در ارتباط بودم ولی یادم رفت بهش بگم رفتیم باغ ) .

دوباره جر و بحث راه انداخت و هر چی من گفتم که داری اشتباه میکنی و من قبل اینکه برم بهت گفتم ولی گفت چرا نگفتی رفتی باغ من فکر کردم رفتی رستوران از من اصرار و از ایشون انکار که این حرفا تو کتم نمیره و به من نگفته رفتی باغ ولی من گفته بودم داریم میریم بیرون فقط و فقط حرف خودشو میزد و شروع کرد فحش و بد بیراه گفتن که منم همون جا محترمانه تمومش کردم و ایشون هم بهم گفت اگه دو و ورم ببینمت از این بدتر رو میگم بهت.

خیلی دلم گرفته واقعا دلم شکسته من که یه عمر پاک موندم این حقم نبود واقعا نه از نظر قیافه نه هیکل و قد و نه از نطر رفتار و خانواده مشکل ندارم که ایشون همچین حرفا و رفتارایی باهام کرد کمکم کنین تو روخدا بگین اینکه تموم کردم کار درستی بود یا نه؟؟؟