سلام به دوستان خوبم

در آستانه میلاد با سعادت حضرت امیر المؤمنین (ع) و روز پدر هستیم. فکر کردم خالی از لطف نباشه اگر پستی به این مناسبت گذاشته بشه و حال و هوای وبلاگ هم کمی تغییر کنه  امیدوارم همه دوستان مشارکت کنند ولو در حد نگاشتن یک جمله کوتاه هم که باشه.

پذیرای هر نوع کامنتی هستیم در قالب خاطره ( تلخ و شیرین )، شعر، درد و دل و... منتهی مرتبط با پدران عزیز و بزرگوارتون.

خب رسم بر اینه که صاحبخونه طوری رفتار کنه که مهمونا معذب نباشن حالا منم به عنوان صاحب پست خودم شروع میکنم:

پدر بنده معلم هستن منتهی الان بازنشسته شدن یادمه از همون روز اول مدرسه سایه خودکار و خط کش ایشون بالای سر من بود در واقع من فوبیای خودکار و خط کش دارم خخخ هر زمانی که میخواستن به من چیزی یاد بدن از ترس اینکه خودکار لای انگشتام قرار بگیره یا با خط کش کف دستم سرخ بشه همیشه درسامو میخوندم حتی پیشخوانی هم داشتم و اصلا خبری از شیطنت و بازیگوشی نبود... پدر من تو شغلش بسیارررررر جدی بود حتی همین الانم دانش آموزاش که بزرگ شدن و صاحب زندگی اذعان دارن هر وقت ایشونو میدیدن از جدیت و ابهت ایشون ترس وجودشونو میگرفت و منم باهاشون موافقم و اعتراف میکنم اگه الان به موفقیتی رسیدم و در نگاه دیگران جایگاه اجتماعی خوبی دارم مدیون سختگیریهای پدرم هستم که از همون کلاس اول تا الان پا به پای من جلو اومدن و همیشه حامی من بودن و تنهام نذاشتن.

و حالا خاطره در مورد دستکاری کردن برگه های امتحانی دانش آموزای بابام

راستش من خیلی دل رحمم خخخ این دل رحمی تا جایی بود که مثلا از 30 نفر دانش آموزای بابام 25 نفر 20 میشدن بقیه هم بالای 19 تصور کنید دانش آموزی که برگه اش تقریبا سفید بود و تک میگرفت رو من با جواب دادن به سوالات و پر کردن برگه ش تا 19 میرسوندم و اینا همه ش دور از چشم بابام بود و خیلی هم اینکارو کردم تا جایی که دیگه یبار مچمو گرفت و تنبیهی شدم بس به یاد ماندنی...

میدونستم کارم درست نیست ولی توجیهم این بود که اگه نمرشون بد بشه بابام تنبیهشون میکنه و دلم میسوخت ( ببینید من برا شما پسرا چه جانفشانیها که نکردم خخخخ ) وقتی بابام فهمید بعدش دیگه برگه های امتحانی رو میذاشت تو کمد درشم قفل میکرد کلیدشم میبرد با خودش تا سر موعد بیاد تصحیح کنه ومن هم حرص میخوردمو برا دانش آموزاش غصه میخوردم خخخخ (حالا فکر کنید اون دانش آموزی که تک میگرفته وقتی میفهمیده 19 شده و از تنبیه خبری نیست چقدر ذوق میکرده:)))

خاطره خیلی هست بقیه شو کامنت میذارم.

پیشاپیش از دوستانی که با این پست به هر دلیلی خاطرشون مکدر شده عذر خواهی میکنم.

" دختر ایرونی "


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل متفرقه (۷۵۸ مطلب مشابه)