سلام
من پسر 19 ساله هستم، امسال پیش دانشگاهیم و کنکور میدم 95، من سال سوم درسم واقعا خوب بود، ولی تو تابستون خیلی از لحاظ درسی افت کرده بودم، خیلی زیاد، کلا درس رو گذاشته بودم کنار، تا اینکه تو یه سایت کنکوری با یه دختر درسخون که ایشون هم کنکوری بودن و چند ماهی از من کوچیکتر بودن آشنا شدم، باهاشون سر صحبت رو باز کردم، ولی نه به خاطر دوستی، چون واقعا از دوستی با جنس مخالف متنفرم، فقط خواستم یکم با هم حرف بزنیم تا شاید یکم راهنماییم بکنن که انگیزه بگیرم برا درس.
 ایشون پیشنهاد رقابت روزانه دادن، خیلی هم مشتاقانه، چون خودشون هم گفتن که به یه رقیب نیاز دارن برا پیشرفت، یعنی اینکه هر شب سر یه ساعت معین بیایم و ساعت مطالعه روزانه و ... رو به هم دیگه بگیم، از وقتی شروع کردیم به این کار، واقعا ساعت مطالعه هر 2 مون بیشتر شد، واقعا پدر و مادر من بهم شک کرده بودن که چی شد که یهویی اینقدر پیشرفت کردم، از اول صحبت هامون با هم فقط درسی نبود و در مورد خانواده و شهر و دوستان و ... هم با هم صحبت میکردیم، جوری که عکس و مشخصات قلم چی و ... رو هم از هم گرفتیم و با قیافه و شهر و ... هم آشنا شدیم.

واقعا نکات مشترک خیلی خیلی زیادی با هم داریم، اولاش من هیچ حسی به این خانوم نداشتم، ولی بعدا بنا به دلایلی ایشون 1 هفته بی خبر نیومدن سر قرار، دیدم که واقعا دلم داره از جاش در میاد، خیلی وابستشون شده بودم، کم کم و به صورت غیر مستقیم داشتم دلبستگیمو به ایشون نشون میدادم، ولی ایشون اواخر تابستون دیگه خیلی غیبت میکردم تو سر قرار اومدن و منم عصبانی شدم و گفتم که خداحافظ تا بعد کنکور.
ایشون بعد از یه مدتی اومدن اون سایت و به همه جا سر زدن، الا صفحه شخصی من، این موضوع منو خیلی خیلی ناراحت کرد، جوری که تو یه پیام بهشون گفتم که بهشون علاقه داشتم، اونم شدید، ولی دیگه میخوام فراموششون بکنم، کامل، و دیگه از اون موقع به بعد، ایشون رو اصلا ندیدم، فقط تو روز تولدم یه پیامی بهم دادن و تولدم رو تبریک گفتن و رفتن.
هر 2 ما اوایل مهر و اوایل جدایی، خیلی از لحاظ درسی افت کردیم، ولی بعدا ایشون تونستن برگردن به اوج، ولی من نه، علت افت منم ایشون بودن، همش به این فکر میکنم که فراموششون بکنم و بدی هاشون رو به یاد میارم و ...، ولی بازم نمی تونم از دلم بیرونشون بکنم، هر روز از خدا میخوام که ایشون رو از یاد من ببره یا اینکه کاری بکنه که ما با هم هم دانشگاه بشیم.
اگه واقعا با هم هم دانشگاه نشیم، من نمی تونم بهشون برسم و داغون میشم، اینم بگم که ایشون دختر کاملا خشک و غیر احساسی بودن و اهل دلتنگی و ... نبودن، الان من چیکار بکنم؟
هم دارم از درسم عقب میوفتم و هم خودم عذاب میکشم، واقعا دارم نابود میشم، کمکم بکنید خیلی ممنون.

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)