سلام
متاسفانه علی رغم همه ی تغییر و تحول ها ،نسبت به گذشته ،اعم از اموزش و روشنگریها و داشتن حق انتخابی که در قدیم خیلی از جوانان نداشتند و به انتخاب خانواده ازدواج می کردند،باز هم شاهد روند روبه رشد طلاق هستیم.

از طرف دیگر درصورت عدم وقوع طلاق واقعی با پدیده ی طلاق عاطفی روبرو هستیم .براستی چرا زنان و مردان ما از زندگی خود لذت نمیبرند ؟!

از نظر علمی و تحلیل مطالب شاید به توان گفت این مطلب نتیجه بی توجهی زوجین به سه مساله مهم است .

1-چرا ازذواج میکنم ؟
2-با چه کسی ازدواج کنم؟
3- وقتی ازدواج کردم بایدها و نبایدهای زندگی زناشویی چیست؟

مطلب بسیار گسترده است و به دلیل محدودیت فعلا به سوال اول می پردازم و انشالله در فرصتی مناسب پاسخ دو سوال بعدی را خواهم نوشت.
 خواننده ی عزیزی که در شرف ازدواج هستید و یا ازدواج کرده اید اما احساس خوبی ندارید و یا خدای نکرده حس سرخوردگی یا شکست می کنید توجه کنید !!

چرا ازدواج میکنم ؟ یا به چه دلیل ازدواج کرده ام ؟

پاسخ به این سوال به شما کمک می کند تا در مرحله ی دوم همسرتان را با توجه به ملاک فلسفه ی ازدواجتان انتخاب کنید.دلیل ازدواج موارد مختلفی است که یک فرد میتواند هم زمان به چند دلیل ازدواج کند اما مهم اولویت بندی این ملاکهاست. از جمله این دلایل عبارتند از:
1-نیاز عاطفی
2-نیاز جنسی
3-رسیدن به رشد و کمال اجتماعی
4- نیاز مالی
5-علاقه
6-بقاء نسل 
7-طبق سنت و عرف و عادت
8-بخاطر حرف مردم
9-بخاطر حفظ قدرت و مقام و موقعیت اجتماعی
10-بخاطر اصرار دیگران و جبر خانواده یا موقعیت
11- جو زدگی!!
12-تثبیت شخصیت در خانواده و اجتماع
13- ارامش گرفتن
و.....
بله عاملهای بسیار دیگری نیز در چرایی ازدواجمان دخیل هستند که همانطور که مشاهده فرمودین ممکن است بعضی بسیار سطحی باشند ! اما به هرجهت این عوامل هستند و گاهی فرد به همان دلیلی که ما از ان گریزانیم ازدواج می کند.

نکته ی مهم انجاست که اگر ما به هردلیلی ازدواج میکنیم باید دو مطلب را درنظر بگیریم چه کسی را انتخاب میکنیم و ایا توقعمان در زندگی مطابق با دلیل ازدواج و فرد منتخبمان هست یا خیر ؟
یک مثال ساده بزنم. شما دلیل اول ازدواجتان عاطفی است و دلیل چهارمتان مالی ! اما به هنگام انتخاب فردی را انتخاب میکنید که از نظر شغلی فرد بسیار پر مشغله ای است و زمان مناسب برای پاسخ به احساس و عواطف شما ندارد. مسلما توقع  زیاد از این همسر ،در خرج کردن احساس و عواطف بسیار ،شما را دچار بحران می کند ،در حالی که اولویت مالی برای شما در مرحله ی چهارم قرار داشت. 
البته ما منکر این نیستیم که ادمهایی هستندکه مشغولیت بالایی دارند ولی احساس و عاطفه ی بسیاری خرج خانواده شان می کنند اما این موارد خیلی زیاد نیست و واقعیت چیز دیگری است ! واقعیتی که می گوید توقعمان را با دلیل و ملاک انتخابمان هماهنگ کنیم .

اقایی بود که به دلیل علاقه ی بسیار با خانومی که متخصص زنان و زایمان بود ازدواج کرد اما بعد از چند سال تصمیم به جدایی داشت زیرا دیگر نمیتوانست با شغل همسرش که نه شب داشت نه روز کنار بیاید!!
حال سوال این است چرا این ازدواج به شکست منتهی شد ؟ 
ایا تقدیر چنین بود و کسی مقصر نیست؟
و یا نه بخش عمده این شکست مربوط به مرد است ؟!
ایا اگر مرد به دلیل ازدواجش بیشتر توجه میکرد و به یاد داشت بر حسب علاقه ازدواج کرده پس باید بایدها و نبایدهای زندگیش را جوری بچیند که علاقه اش در صدر قرار داشته باشد ، نمی شد بیشتر امید داشت زندگیشان شیرین تر شود؟
بله قبول دارم عاملهای دیگری هم در شکست یک رابطه وجود دارد اما همین عدم توجه به دلیل ازدواج و همسان سازی توقعمان با ان می تواند به تمام عوامل دیگر برای تخریب رابطه کمک کند.

ایا شما اینطور فکر نمی کنید؟!

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مطالب کاربران (۸۹۱ مطلب مشابه)