سلام

من دانشجو هستم و خوابگاهی ام. نمیدونم مشکلم رو از کجا توضیح بدم. خیلی وقته افسرده ام حدودا چهار ساله و احساس شادی نمیکنم. چند روز پیش داشتم به خودکشی فکر میکردم. خیلی احساس تنهایی میکنم. از لحاظ خانوادگی و رفاه هیچ گونه مشکلی ندارم. خانوادم تحصیل کرده هستن اما هر کدوم مشغول زندگی خودشونن و کسی از من به ندرت سراغی میگیره.

دوستان دانشگاهم و هم اتاقی هام متوجه ناراحتیم شدن و همش ازم میپرسن چه مشکلی دارم منم میگم هیچی. خسته شدم از جواب های تکراریم. اطرافیانم را هم با ناراحتیم و بی حوصلگیم اذیت کردم.

بهترین دوستامو به دلایلی از دست دادم و به کسی اعتماد ندارم برای حرف زدن به همین دلیل بیشتر وقتمو بغض میکنم و سکوت و گریه میکنم. نمیتونم با اعضای خونوادم مشورت کنم چون مسائلی هست مربوط به گذشته و حالم که اگه بفهمن برام بد میشه.

پیش مشاور هم رفتم اما از حرفای کلیشه ایشون خسته شدم و کمکی بهم نکردن. رشته ی تحصیلیم رو از روی اجبار انتخاب کردم و توی کنکور شکست خوردم و به اهدافی که داشتم نرسیدم.

خواستم یه تغییر توی زندگیم ایجاد کنم و رشتم رو تغییر بدم اما به دلایلی موفق نشدم و انگیزه ام رو از دست دادم. گذشته ام و اشتباهاتم خیلی عذابم میدن.

نمیتونم گذشته رو فراموش کنم و برای همین چند روز حالم نسبتا خوبه چند روز دیگه افسرده ام. دو تا  رابطه ی ناموفق و اشتباه داشتم. اولینش مربوط به زمان کنکوره. همین باعث شد موفق نشم و به هدفم نرسم. اخریش مربوط به چند مدت پیشه که  به جدایی ختم شد که اگه بخوام با جزئیات بگم کلی زمان میبره. هر دو اینترنتی بود.

میدونم اشتباه کردم اما نمیتونم خودمو ببخشم. نه به رشته ام علاقه مندم و نه به اینده ام امیدی دارم به هیچ رشته ی دیگه هم علاقه ندارم و کاملا کمال طلبم چه توی ازدواج و چه توی شغل و تحصیل. رابطه ی اخرم هم منو به نابودی کشوند.

کارم شده مرور گذشته و غرق شدن در خاطرات. درسام سنگینن نمیتونم تمرکز کنم. نگرانم مریض شم و برم پیش روان پزشک. سال نو نزدیکه اما من مثل یه ادم مرده هستم. قبلا یه ادم شاد و پر انرژی بودم.

لطفا بگین چیکار میتونم بکنم با این احساس پوچی و فکر مرگ. ایمانم هم نسبت به قبل ضعیف شده به طوری که نمازهام رو به جا نمیارم اما هر لحظه با خدا حرف میزنم. من فقط میخوام تنها نباشم و حس دوست داشته شدن رو تجربه کنم و به ارامش برسم.

یه نفر که بتونم بهش تکیه کنم و اشتباهاتمو فراموش کنم و خودمو ببخشم و قدرمو بدونه. خواهشا نگین راه حلش ازدواجه چون من ازدواج بدون عشق رو قبول ندارم و توقع بالای من در ازدواج باعث میشه نتونم به کسی جواب مثبت بدم چون فکر میکنم اون ها کسی که مدنظر منه نیستن.

ممنون


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)