سلام

مگه باباها تکیه گاه دختراشون نیستن مگه نمیگن دخترا بابایی هستن. پس چرا بابای من اینجوریه ؟چرا ازش بدم میاد ؟ چرا دلم میخواد این چند ماه عقدم زودتر بگذره تا عروسی کنم و از پیشش برم و مجبور نباشم ساکت بمونم در برابرش.

مامانم میگه اون بی شعورترین ادم دنیاس ... چند روز پیش یه گلدون شیشه ای رو زد تو سر مامان به یه دلیل خیلی مسخره! چند روزه حالش خوب نیس! همیشه همین طور بوده.

تمام خاطرات بچگی که یادم میاد خلاصه میشه تو اینحور صحنه ها. من 19 سالمه. با پسر عموم عقد کردیم و فقط دو تا خواهر کوچیک تر از خودم دارم. بابام بی منطق ترین ادمیه که تو عمرم دیدم. مطمئنم هیچوقت دلم براش تنگ نمیشه. به شوهرمم که نمیتونم این چیزارو بگم.اعصابم بهم ریخته... خواهرام گناه دارن. اون رو منم دست بلند میکنه. باز اگه یه کار اشتباهی کرده بودم دلم نمی سوخت.

امروز رفته بودیم بازار من پشت ماشین بودم دو تا جای پارک رد کردم. اینم شد دلیل به نظر شما که بخواد تو خیابون تو گوش من بزنه؟ تازه بعدم من رفتم باهاش اشتی کنم ولی اون برا من قیافه میگیره فکر میکنه اگه بخاطر یه کار اشتباه عذرخواهی کنه چیزی ازش کم میشه؟...

به نظر شما با همچین بابایی چه چجوری باید رفتار کرد؟ مامان میگه این چند ما هم باهاش کنار بیا بعد برو سراغ زندگیت اگرم دلت نخواست نیا سراغش حتی اگه داشت می مرد... شما چی پیشنهاد میکنین ... ؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه)