خانواده برتر

وقتی این حرف ها رو میشنوم از خدا میخوام هیچ وقت به سن پیری نرسم. درسته که هنوز ازدواج هم نکردم. ولی به این فکر میکنم که یک روز قراره خودمون هم مادر بشیم و صاحب عروس و اون موقع ایا دوست داریم همین برخوردها با خودمون بشه. مادری که برا اون بچه ها عمر و جوونی اش رو گذاشته حالا در موردش مثل یک تکه گوشت حرف زده بشه. خواهرم این مشکلات جسمی که چیزی نیست. اگه شما تو خونه خدای ناکرده یک فرد معلول یا عقب مانده ذهنی یا الزایمری داشته باشین چیکار میکردین؟ خوب عروس های دیگه هم الان دقیقا مثل شما فکر میکنن

اره این حق شماست که مستقل باشید ولی اگه کمکی به مادرش کردید پیش خدا گم نمیشه...قطعا شماهم پیرخواهی شد وتوقع از فرزندانت خواهی داشت

وقتی این حرف ها رو میشنوم از خدا میخوام هیچ وقت به سن پیری نرسم. درسته که هنوز ازدواج هم نکردم. ولی به این فکر میکنم که یک روز قراره خودمون هم مادر بشیم و صاحب عروس و اون موقع ایا دوست داریم همین برخوردها با خودمون بشه. مادری که برا اون بچه ها عمر و جوونی اش رو گذاشته حالا در موردش مثل یک تکه گوشت حرف زده بشه. خواهرم این مشکلات جسمی که چیزی نیست. اگه شما تو خونه خدای ناکرده یک فرد معلول یا عقب مانده ذهنی یا الزایمری داشته باشین چیکار میکردین؟ خوب عروس های دیگه هم الان دقیقا مثل شما فکر میکنن

کسی که کسی رو دوست داشته جانش هم براش ارزشی نداره چه برسه به مراقبت
نمیتونی بگو نه ! نه خودت رو اذیت کن نه اون بیچاره رو !!
فرض کن پدر و مادر خودت هستند ! چه توقعی از همسرت خواهی داشت ؟
خواستگاره دیگه بش بگو نه :|
یا حق

عزیزم ؛ این کارتون خیلیم عالیه.فک کن دورازجون مامانا بابا خودتن و داداشش داری زنش قراره بیاد طبقه بالای خونتون بشینه اگه اخلاقش خوب باشه مامان و باباتو بزار رو چشماش و هرکاری از دستش برمیاد تا براشون انجام بده...اولا شما این عروسو چشم خواهر میبینید ثانیا بیشتر از بقیه عروساتون میخایدش.. درسته؟ الان شماهم همینطور چی بهتر از این هم میرید طبقه بالا خونشون میشینید و از خونشون استفاده میکنی و قرار نیست تو این گرونی پول اجاره نشینیا بدید بعدم هرچی شوهرت کار میکنه پس انداز میکنه و در آینده صاحب خونه میشیدبهتره بهترش کارتون واقعا خدادوستانس..خیلی ثواب میکنی که میره یه سر بهشون میزنی و داروهاشو میدید و کمک دستشونی... با این.کارا میدونی چقدر دعای خیر پشت سرته. .. بعدشم 24ساعته که نمیخای پایین باشی یه 2-3ساعت میری پایین هم حوصله خودت جا میاد هم یه هم زبونی برا اونا... فقط باید خودت جوری مدیریت کنی که ن به زندگی خودت لطمه وارد شه ن حرف پشت سرت باشه

بهترین حرفی که می تونید بزنید اینه که بگید من خونه مستقل می خوام. حتی شده اجاره ای باشه کوچیک باشه…

نظر شخصی:

تصور کن اگه مادر اینطوری بود زن داداششت مثه شما فکر میکرد شما چیکار میکردی شما جز او دخترایی هستی که فقط به خودشون اهمیت میدن یلی بدم میاد ازین دخترا اگه یکی ممثه تو گیرم بیاد یک شبه طلاقش میدن بقران هنوز به اون بلوغ فکری نرسیدی دخترای 17 ساله صد البته بهترن  باتوجه به سنت ادعات رفته بالا

ای بابا ، چرا اینطوری فکر میکنید ، مگه تا حالا که شما نبودید کی ازشون مراقبت میکرد ، از این به بعدم خدا بزرگه ، تازه فکر کن داری اونجا زندگی میکنی ، مگه میخوای چکار کنی ؟ شما که داری غذا درست میکنی ، یه مقدار بیشتر میذاری ، برای اونا هم  یه بشقاب میبری ، کلیم ثواب میکنی ، پدرشونم که سالمه ، از پس کارای خودش بر میاد . حالا یه موقع هایی هم میری پایین ، یه سری بهشون میزنی ،  اگه کاری داشتن کمکشون کن ، فکر کن پدر مادر خودتن .

من کاری به اینکه این تفکرتون درست هست یا نیست ندارم...
شما حق دارید که در آینده از پدر و مادر شوهرتون مراقبت نکنید اما شوهر وظیفه شرعی داره که از پدر و مادر پیرش مراقبت کنه و بالطبع باید در طول روز ساعاتی رو صرف اونا بکنه که شاید شما با این مورد هم مشکل پیدا کنید...
ور آخر میخوام بگم که به اینم فکر نید که روزی شما هم قراره پیر بشید همین!

سلام دوست عزیز
اون اقا پسر تو خیابون بزرگ نشده. همین پدر مادر بزرگ و تربیتش کردن.
پدر مادرها برکت زندگی بچه ها هستن.شما رو نمیخورن که.یعنی شما فردا پس فردا پیر شدی بچه های همسایه بیان مراقبت کنن ازت.

اگه با ایشون ازدواج کردی از روز اول یه قلک بزار پس انداز کن برا پیر که شدی برا هزینه پرستار یا خانه سالمندان مشکلی نداشته باشی

این یه فرصته که میتونه شمارو توی اون خانواده از همه عزیز تر کنه ...

من خواهش میکنم هر کسی میخواد ازدواج کنه خوب خوب چشماشو باز کنه پسر هر چقد هم که خوب باشه خانوادش مهمن به خدا مهمه از نظر اخلاقی میگم  اگه میبینی دوست میدارن از ته قلب نه ظاهری* فقط برای اینکه پرستاریشونو بکنی .قدر محبت و  احترام حالیشون میشه هم خانوادش هم پسره اگه خوبن واقعا اشکال ندار اونا هم مثل پدر مادرت فقط حواستو به حرفایی که زدم جمع کن بشناسشون از نظر اخلاق این مهمه
  

ممنونم از همه کسانی که نظر دادن 

شلام

دوستان توجه کنید که کمک دست بودن زمین تا آسمون فرق داره با پرستاری کردن .

از روی همین نظرات مردم می تونی بفهمی که واکنش خواستگارتم جالب نخواهد بود ، به نظر من شما دقدقت رو بگو ولی غیر مستقیم با پسره قبول می کنه یا می ره که این جوری بهتر از اینه که تو ردش کنی یا ازدواج کنی و در این باره حرفی نزنی ولی بعد مجبور به کاری بشی که دوست نداری ...

رک و راست حرف بزن

با سلام.

بازم تشکر میکنم از همه دوستان

ولی خوب نامردیم هست. 

چون نظر آقای نجفی خیلی بنظری که من میخواستم بدم نزدیکه دیگه  نظر نمیدم 

من تعجب میکنم چرا بعضی از کاربرها از سوال این خانوم ناراحت شدن.

نظر من نظر آقای نجفیه

نگرانیت رو به خواستگارت بگو و ببین نظرش چیه

مطمئن باش همچین چیزی رو از شما انتظار ندارند. بخصوص اینکه خود آقا پسر هم همچین چیزی مطرح نکردن. کاملا نگرانیت بی مورده.
اونا که توقع ندارن بری خونشو جارو بزنی یا پخت و پز کنی براشون. شاید از خود آقا پسر انتظار بیشتری داشته باشن اما از خود شما نه.

اون موشا کجان من بدونمشون خخه

خواهشأ از اسم کاربری خودتون یا اسم دیگه ای استفاده کن ! با این کارت-نظرات ناشایستی که با این اسم گذاشتی-باعث سوء تفاهم شدی باعث شدی یکی از کاربرای پرطرفدار و فعال وبلاگ که قریب به اتفاق همه از نظرات بامنطقشون بهره میبردن حضورشون کمرنگ شه ! به دلیل نسبتی که داریم!بسته دیگه:( =( مریضی!!؟

عزیزم شما به بلوغ فکری رسیدی و خیلی عالیه که میدونی از زندگیت چی میخوای

اینکه میگی گفته باید هوای مادرمو داشته باشی و نمیخواد سر کار بری و اینا به نظر من زمینه سازی برای همون چیزیه که شما ازش میترسی. ببینید دختر خوب قبل ازدواجه که وقتشه سنگاتون رو باهاشون وا بکنید.

من مردای زیادی دیدم که بیرون خونه و وقتی شرایط و اخلاقشون رو میبینی میگی وای زن این ادم دیگه از خدا چی میخواد ولی بعد توی ارتباط با زنش میبینی نه بابا خانومه خیلی هم بدبخته. اینه که به نظرم الان وقتشه که رک و راست هم شما و هم ایشون شرایطتون رو به هم بگید و هر دو با چشم باز انتخاب کنید. فوقش اینه که یک خواستگار با شرایط خوب رو که زیادی متوقع هست رو از دست میدی. باور کن پشیمون نمیشی.

وقتی بقیه عروسای خانواده تن به این کارا نمیدن خیلی زود میبینی که با اینکه تو داری زحمتشون رو میکشی اما اونا عزیزترن چون دوریه و دوستی. ضمن اینکه همه میگن خب اونا حتما باکلاستر بودن که زیر بار این امور نرفتن پس احترامشون هم بیشتره. خیلی زود به خودت میای و میبینی به خاط ازدواج با ایشون که شاید شرایطش رو خواستگارای بعدیت هم تا حدی داشته باشن، هم شغلت رو از دست دادی، هم استقلالت رو، هم آرامشت و هم احترامت و در کنار هم اینها آیندت که میتونست خیلی بهتر باشه.

اگه شغلت برات مهمه همین الان بهش بگو، آقای محترم من شاغلم و شما با دونستن شرایط من اومدید خواستگاری، اگر هم منو میخواید تو شرایط ضمن عقد باید قید بشه که بعدا مانع من نشی چون من کارم برام مهمه.

بعد هم بگو من احترام خانواده شما رو دارم اما چون شاغلم و ضمنا قراره مدتی در یک ساختمان باشیم باید بدونم که شما دقیقا از من چه انتظاری دارید؟ ازش بپرس بعد رفتن خواهرت کی مراقبت مادرت رو به گردن میگیره؟ آیا پرستار میگیرید؟

احساس مسئولیت در قبال مادر نشونه تعهد و مسئولیت پذیری مرده اما مردایی که انتظار دارن خانومشون این وظیفه رو انجام بده یعنی اون علاقه متقابل رو به همسرشون ندارن. بخصوص که میگید شرایط پرستار گرفتن رو دارن. شاید ایشون اصلا یکی از معیاراشون این باشه که زنی بگیرن که خدمت خانوادشون رو بکنه!!

خلاصه از من میشنوید به خاطر هیچ شرایطی زیر بار چیزی که خلاف خواستتون هست نرید. زندگی در کنار مردی که ظاهر یا خانواده یا شغل معمولیتری داره اما به شما به عنوان همسرش بیشتر بها میده باور کنید لذتبخش تره.

سلام
ببینید اگه پدر و مادر خود آدم باشن بله وظیفه ما هست که به اونا رسیدگی کنیم
ولی وقتی پدر ومادر کسی دیگه باشن یه چرخش 180 درجه میکنه!
من این خانوم رو واقعن درک میکنم،چون خودمم هم قراره بریم بالای سر خانه پدرشوهرم ولی خدا رو شکر هم یه پسر دیگه و هم یه دختر دیگه ایشون اونجا هستن ولی با این حال استرس همین موضوع رو دارم
شاید ب نظرتون خصمانه باشه ولی باور کنید اینجور نیست...

با حرفایی که زدید مشخصه از شما انتظار دارن

ممنونم از همه دوستان.

سلام ..

عزیزم وقتی شما قراره طبقه بالا زندگی کنی پس مطمین باش ازت این انتظار میره که بیشتر حواست به پدر شوهر و مادر شوهر باشه ..

اقای نجفی خیلی خوب راهنمایی کردن ..

شاید توان و روحیه شما در حدی نباشه که بتونی از سالمند مراقبت کنی ..

اگه صرفا به خاطر شوهر کردن بخوای هم چین وظیفه ای رو قبول کنی بالاخره یه روزی بد خلقی میکنی نسبت به اونها و باعث دل شکسته شدنشون میشی ..

به نظرم حالا که همه برادرها وضع مالیشون خوبه هر ماه همه یه مبلغی کمک کنن برای گرفتن پرستار .. که هم غذا درست کنه .. هم نظافت خونه ..هم کار ها و نظافت مادر شوهر شما ..

شما هم هر وقت حوصله داشتی و زمان داشتی کمکشون کن برای رضای خدا .. و مراقب اون پرستار باش که رفتار خوبی داشته باشه با مادر شوهر شما ..

بعضی از پرستار ها متا سفانه به دور از چشم بچه ها رفتار خیلی بدی دارن با سالمند ها ...

به نظرم حیفه اگه مورد مناسبی هست به خاطر این قضیه از دست بدی شرایطتو ..

خوشبخت باشی ..

سلام
من جوابت رو دادم یک بار ! یک بار دیگه هم میگم .
اولا اینکه فرض کنید پدر و مادر شما به این صورت هستند ! فرض کنید شوهر خیلی پولداری هم دارید .
خرج پدر و مادر شما خیلی زیاده و فقط شوهر شماست که میتونه کمک کنه !!
حال اگر شوهر بگه وظیفه ی من نیست چی میگید ؟
عزیز من زندگی کردن مشترک یعنی تحمل کردن مشکلات همدیگه !
اینکه شما بخواید در آسایش کامل باشید و حرف حرف شما باشه ! میشه خودخواهی !!!
دوما : وظیفه ی شوهره که خرج و مخارج رو بده ! بنابراین نیازی نیست برید کار کنید . .
کار کردن خانمها که خودش مشکلات زیادی برای جامعه ایجاد کرده . که بماند .

دوست عزیز به حرف خانمهایی که میگن فلان و بیسار ما از حقمون نمیگذریم گوش ندید ! چون فعلا با همین اخلاق افتضاح ترشیده شدن و شوهر گیرشون نیومده .

موفق باشید

سلام .
بله حرفایی که آقای نجفی گفتن خوبه.
مامان من سر نگهداری از مادربزرگم بدنش آسیب دید و ما کارمون شده بود فیزیوتراپی رفتن.
البته مامانم می گفت برای رضای خدا این کارو می کنم. با اینکه چند تا عمه دارم .
ما رو فقط برای روزای سخت میخواستن!
آخرشم بدون هیچ خجالت کشیدنی منو برای پسرشون خواستگاری کردن.
نه که چه قدر خوبی در حقمون کرده بودن!!!!

به نظر.میاد این آقا واقعا تصمیم دارن بار نگهداری مادرشون رو شما و خودشون به دوش بکشید. انتظار نابجایی هست از اینکه شما پرستارشون بشید و شغلتون رو کنار بگذارید. حتما حتما دقیق و با جزئیات در مورد انتظاراتشون صحبت کنید. خیلی مواقع خواستگار خواستشو خیلی ساده تر و کمتر از چیزی که میخواد بیان میکنه که جواب مثبت بگیرن. 

سلام
من نمیخواستم که هیچ نظری بذارم کاملا اتفاقی دستم خورد رو این پست و باز شد حتما حمکتی بوده
واقعیت اولاش خواستم بهتون سرکوفت بزنم ولی دروغ چرا کاملا از تصمیم پشیمون شدم لازمه یه حرفایی بهتون بگم به عنوان خواهر کوچیکترتون سؤال کننده عزیز
پدره من 3تابرادر و 4تاخواهر داره همشونم سروسامون گرفتن یعنی کلا8تابچن
پدره من پسره سومه از بین 4 پسر اما دقیقا یادمه که از بچگی که چشم باز کردم مادر بزرگم تو خونه ی ما بودن(پدر بزرگم و دوتا از عمه ام فوت شدن)جالبه که عموی کوچیکتراز بابام تا مادر بزرگه خدابیامرزم زنده بودن اصلا خونه ای که همکف باشه نمیساختن یا نمیخریدن همش میرفتن خونه های آپارتمانی و پله دار(از اون پله هایی که 1 ماه تو چنین خونه ای با چنین پله هایی زندگی کنی جونترینه دنیا هم باشی بلا ملای پا و کمر میگیره آدم) خدا رو شاهد میگیرم دقیقا از موقعی که مادر بزرگم زمین گیر شدن عموم رفت خونه ی چند طبقه اشو فروخت و یه خونه ی بدون پله گرفت!
هروقتی مادر بزرگم میرفت خونشون یک روز نمیموند فوری میومد خونمون از بس باهاش بد رفتاری میکردن و میومد پیشه بابام گلایه میکرد که برادرت(عمو کوچیکم)و زن و بچه هاش این بی حرمتی هارو بهم کردن کلا همه ی فامیل و طایفه و شهرمون رو بابام خیلی حساب میبرن بابامم بسیار مادربزرگمو دوست داشت و از گل نازکتر نمیذاشت کسی بهش بگه و اگه کسی میگفت خون به پا میکرد که طرف به غلط کردن بیوفته
خدابیامرزه مادر بزرگمو ولی مادرمم دقیقا عین مادره خوش با مادر بزرگم برخورد میکرد و هیچوقت بی احترامی ندیدم بهم بکنن و همیشه مادرم بخاطر این همه لطف که وظیفشم نبود نوره چشم و محبوب فامیلمون بودن و هستن کلا فامیلامون بخصوص عمه ها خیلی از بین برادرهاشون هوای بابام و خانواده ی ما رو دارن و همیشه همون عمو کوچیکم و زن و بچه هاش میان از عمه هاو عموهام و فامیلا گلایه میکنن که چرا این کارو واسه برادرم اینا میکنین ولی واسه ما نه و........این جور حرفا که یعنی فرق جویی کردین
واقعیتهارو رک بگم خیلی وقتا پیش میومد کدورتهایی بین پدر ومادرم پیش میومد بخاطر مادربزرگم ولی از اونجایی که مادرم دل صافه و هیچی تو دلش نیس بابامم ادم خونسردی بود هیچوقت باهم قهر نکردن ولی از وقتی مادربزرگم فوت شده کدورتهایی که تو گذشته بین مامان بابام بود دیگه نیست منظورم اینه موارد قبلی دیگه نیست وگرنه ممکنه حالاهم یجاهایی کدورت پیش بیاد بینشون
مادره منم کارمنده
اون موقع که مادر بزرگم زنده بود و پیشه ما زندگی میکرد من بچه بودم فک کنم از وقتی که3-4سالم بود تا وقتی خواستم برم اول دبیرستان مادر بزرگم با ما زندگی میکرد بچه بودم وجاهل ولی یوقتایی باهم بحثمون میشد هم مادربزرگه خدابیامرزمو ناراحت کردم هم خودمو ولی فشار عصبی بدی بود اون دوران یادمه چقد بابا بهم میگفت دخترم آدم وقتی پیر میشه دوباره انگار داره بچه میشه کاری نکن از رفتارت پشیمون بشی درضمن من اصلا دوست ندارم به مادربزرگت بی حرمتی کنی
به این فکر کنین که تا کی زنده هستن و تا کی میخواد مواظبشون باشین بخدا منی که این طور زندگی رو تجربه کردم میگم از وقتی مادر بزرگم فوت شده همه مون یه حسرتی داریم و همه یفامیل میگن این همه موفقیت و خوشبختی و لطفی که خدا به خانواده ی شما داده همش از دعای خیر پدرومادر زن و مرد این خونس چون پدر ومادره هم پدرم هم مادرم همیشه دعای خیرشون پشت مامان بابامه
ما ارثی تو فامیل پدریمون سکته داریم هم قلبی هم مغزی بخاطر احساساتی و عاطفی بودن زیادمون نسبت به بقیه هم میتونه اینم یه دلیلش باشه من پدرم تو اوج جونیش سکته قلبی کرد زمانی که مادر بزرگم فهمید(من بچه بودم) همش منو میبرد مسجد و سر تمام نمازاش دعا و گریه وزاری میکرد که خدا پسرمو بهم ببخش طوریکه تمام زنهایی که میومدن مسجد هم مادربزرگمو دلداری میدادن هم برای پدرم دعا کردن الآن ک دارم واستون مینویسم دلم واسه محبتهای خالص و ناب مادربزرگم تنگ شده بغض بدی گلومو گرفته
 همیشه پدر ومادرم میگن دعاهای مرحوم مادر بزرگم پدرمو به ما بخشیده مطمئن باشین اگه در حده مواظبت از شما توقع دارن شک نکنین که سختی داره ولی دعاهاشونم پشتتونه
اونی خوشبخت میشه که دعای خیر پدرومادرش پشتشه خدا هیچیو بی جواب نمیذاره من نمیگم این کاره پدر ومادرم باعث شد همش خوبی پدر ومادرم جاری بشه نه یوقتاییم ادم کم میاره خسته میشه دلش رهایی میخواد یوقتایی رفتاری میبینی بجای تشکر انگار دارن میگن وظیفت بوده یا اصن عذر میخوام بی خود کردی این کارو کردی ولی من خوب یادمه هرجا کسی چیزی میگفت همین مادربزرگم تو روشون وایمیستاد و از من از مادرم از پدرم دفاع میکرد نگرانیتون طبیعیه درکتون میکنم ولی اگه منظورشون پرستاری تمام وقت نباشه معقول و خوبه و مطمئن باشین از هر دست که بدین از همون دست هم پس میگیرین ما آسایشی داریم که عموم اینا ندارن محبوبیتی تو فامیل داریم که عموم اینا ندارن خلاصه درسته فقط یه مراقبته ممکنه سختی داشته باشه ولی شک نکنین خیلی این کارتون باعث نتایج بسیار خوبی براتون میشه من خانواده ی عموییم که مستقیم غیرمستقیم به ما به مادربزرگ مرحومم فهموندن حاضر نیستیم تو خونمون باشه رو با خانواده ی خودم  تمام شرایطشو براتون گفتم
باورتون میشه با اینکه دو سال بین من و دخترعموم اختلاف سنی هست ولی دختره همون عموم حتی یدونه خواستگار نداره؟ نمیگم داشتن خواستگار خیلی خوبه ولی به هر حال زمینه ی انتخاب گسترده تری برای آدم ایجاد میشه دلیلشم اینه کله مردمی که مارو میشناسن میگن خانواده ی عموم سود جو منفعت طلبن و بی اعتنا و خانواده ی ما خانواده ایه که به فامیلشون به مادره خودشون اعتنا دارن و... پس مطمئنن به ما هم اعتنا میکنه و آدمای خوبین
من با حرفام قصد فخر فروشی ندارم فقط قصدم اینه بهتون از شرایط مشابه شما با این تفاوت که ازدواج سر گرفته بگم
خلاصه شک نکن این کارو کنی مستقیم غیر مستقیم خدا کارایی برات میکنه ک فقط خودت انگشت به دهن میومنی خواهر گلم دیگه واقعا فرصت ندارم که بازم براتون بگم فقط میگم از نسل شما به بعد یه محبوبیتی میگیرن که حد نداره

با حرفایی که زدین بنظرم اصلا بهش فک نکنین

 لوک خوش شانس:
شما چقدر خوش شانسید که قدر کاراتونو می دونن .

---

آدم خوبه به افراد نیازمند اطرافش کمک کنه ولی هر چیزی حدی داره.
من مرد میشناسم که مادرش طبقه ی دیگه ای بوده ،مرده میگه خودش کارای مامانشو انجام میداده.
حتی همسایه مون دختر نداشت پسرش میومد می بردش حموم.

هر پسری! اول خودش در قبال پدر و مادرش مسئوله. و کار کشیدن! از عروس گناهه!ظلمه!

عروس باید به همسرش کمک کنه که بتونه وظیفه ش رو در قبال پدر و مادرش انجام بده .نه که خودش وظایفو تمام و کمال  انجام بده. مرد هم از لحاظ انسانی همین وظیفه رو داره.

ریحان جون وسؤال کننده:
سلام ببینین من تو حرفام اگه دقت کرده باشین نوشتم یه جاهایی هم طوری آدم جواب میگیره انگار وظیفت بوده یا اصن بیخود کردی این مسئله خیلی هم راحت نبود و اینو بدونین اگه بودن کسایی که از مادرم تشکر کردن و قدر دان بودن متقابلا کسایی هم بودن که بی حرمتی کردن
شاید باور نکنین
ولی یه عده از عمو عمه هام میگفتن برای اینکه زنش کارمنده مادرمونو میبره تا از بچه هاش نگهداری کنه حالا انگار مهدکودک برای چی گذاشته بودن ک بخوایم از مادر بزرگم کار بکشیم
هی خدا بیامرزش ولی مطمئن باشین ادم چپ بره راست بره مردم یه حرفی توش در میارن به هر حال باید یه حرفی واسه گفتن داشته باشن یا نه
همین عمه هام ک میگم الآن قدردان زحمتهای مادرمنن وقتی مامان بزرگم زنده بود اینطور برخورد نداشتن تازه میگفتن مادرمونو میبرن خونشون که کارهای خونشون رو کنه و غذا بپزه و از بچه های داداشمون مراقبت کنه اما حالا که مامان بزرگم فوت شده میگن هیچ زن داداشی بهتر از این زن داداش نداریم (مادرمو میگن)!
الان چن سال گذشته از فوت مامان بزرگم بابام اکثرا 5 شنبه ها میره رو قبر مامان بزرگم و هیچوقت نشده یه 5 شنبه خیرات دادن رو فراموش کنه میخره و از محل کارش بگیر تا همسایه هامون تا قبرستون و ولایتمون خیرات میده همش میگم ان شاءالله زود بمیرم بابام هی برام خیرات بده بلکه کورسویه امیدی به بهشت خدا داشته باشم (:
راستی تا یادم نرفته بگم هی گفتم کدورتهای بین مامان بابام کم شده همین دیشب باهم یه ختلاف نظری باهم پیدا کردن و مامانم قهر کرد رفت تو اتاقشون! نمیدونم چش خودم شوره یا شما خواننده ها ولی اگه بدونم کیه چشاشو از کاسه در میارم ^ ـــــــــــ^

با اینحال سؤ.ال کننده من بهتون توصیه میکنم به عنوان خواهر کوچیکترتون که بهشون بفهمونین این وظیفه نیست که عروس یا داماد تلافی کم کاری پسر دخترهای یه فرد سالخورده رو بدن و اگر منظورتون از مراقبت در حد همسایه بودن و ناهارو شام دورهمی و سر زدن و.... اینا باشه حرفی نیست ولی دایه ی دلسوز تر از مادر شرمنده
چون الان میبینم ته ته همه ی اون کارایی که مادرم کرد جدا از هر خوبی و بدی چه قبلش چه بعدش منی که بچه بودم دوست داشتم یه مدت مادر بزرگم جایه دیگه ای باشه خدابیامرزش ولی دیگه این اخراش خیلی اوضاعشون بهم ریخته بود بد دهن شده بودن و نظافتشون کمتر شده بود و درست رعایت نمیکردن هر دقیقه میگفتن اینجام درد میکنه اونجام درد میکنه میخواست مامانه بدبختم ک تازه از سرکار اومده بود ببرش دکتر و بیمارستان چقد علاف بشن تو نوبت و دکتر و دوا درمون و....
میدونین پدره من از صبح میره سرکار تا شب حدودای8-9(دوشغله اس کارمند دولتی+نمایشگاه اتوموبیل)پس طبیعتا با این شرایط مامانم دست تنها بود فکرشو کنین یه زنه خونه دار+کارمند+3بچه هم داشته باشه هر کدومم درد ومشغله و مشکله خاصه خودشون یکی تو بلوغه یکی مهدکودیکه یکی شیر خوار+یه مادر شوهرم داشته باشی
فعلا من وقت ندارم خافظ بعدا باز میام

لوک خوش شانس:
کاری نداره.ی انگشت بزن تو چشمت ،تست کن ببین شوره یا نه خخ
ولی من بی گناهم.:)
نخونده بودمش.
هر موقع با خودت فکر می کنی :"همه چی آرومه ،من چقد خوشبختم"
این ذکر رو 3 بار بگو:
"ما شاء الله لا قوه الا بالله الاعلی العظیم"
:)

خدا رحمت کنه مادربزرگتونو.
خدا مامان منو و مامان شما و همه ی عروسای فداکار رو عاقبت به خیر کنه و ان شاءالله هیچ وقت محتاج کسی نشن.
مادر بزرگ من این آخرا همه ش برای مامانم دعا می کرد.
تازه  پذیرفت که چقدر مادر من خوب بوده و می گفت حلالم کن.خدا بیامرزش.
مارو که دوست داشت.
آدم هیچ وقت دلش نمیاد ی سالمند دلش بشکنه.
ولی سوء استفاده ی جوون ترا واقعا آزاردهنده ست.
من ی زمانی مینشستم و اشک می ریختم چون نمی تونستم برم خونه ی مادربزرگم.
 اما همین که مریض شد میدون خالی شد. تا اینکه مامان منم بیمار شد و نمی تونست ازیشون مراقبت کنه.
تو اون روزا حتی ی عیادت هم از مادرم نکردن. جیگر آدم برای این چیزا می سوزه.

لوک خوش شانس:
در مورد اون جمله ت هم خدانکنه دختر خوب

ریحان جون ممنونم از لطفت و راهنمایی هایی که گفتی عزیزم
راستی دیشب gem تی وی آنونس فیلم لوک خوش شانس ساخت ایران با بازی سیاوش خیرابی رو نشون میداد یجوری خر کیف شدم ک نگو دیگه جرات نداشتم تو جمع خانواده بگم من این اسمو رو خودم گذاشتم وگرنه میگفتن کو کجا اگه میفهمیدن میام نت پخ پخ بودم الان ^ــــــ^

به لوک خوش شانس:
خواهش می کنم.
نام کاربری جالبیه.
ولی چون لوک خوش شانس مرد بود ،من قبلا فکر می کردم پسری. :)

ببخشیدسوالمواینجامطرح میکنم نتونستم سوال بپرسم من مشکلم شبیه این خانم هستش راستش مااول زندگی چون شوهرم درآمدنداشت اومدیم طبقه بالای خونه پدرشوهریم وخوردوخوراکمون بااونابود الان من خیلی خسته شدم ازنق زدنای پدرشوهرم اعصابم خورده چندباربه شکل غیرمستقیم به همسرم گفتم که میخام مستقل زندگی کنم ولی هرباریه جوری دست به سرم کرده الان مشکل اینجاست که من مدام فک میکنم همسرم واسه این بامن ازدواج کرده که صرفا بیامبا خونواده اون زندگی کنم ودرخدمت اوناباشم درحالی که برادرشوهرم هم خودش شاغل هم زنش وتوزندگیشون خوشن من چراباید الان قربانی بشم خواهش میکنم راهنماییم کنین

---

---

خواهش میکنم  به سواا من جواب بدین