سلام
منم یه جوون 28 ساله هستم مثل خیلی از شماها . بعد از چندین سال صبر و تحمل بالاخره تونستم نظر مثبت از پدر دختر خانومی که دوستش داشتم رو بگیرم و ان شاءالله به زودی کارهای ازدواجمون درست بشه... همچنین واسه همه جوانها

اما یه اتفاقی افتاده و اونم اینکه من برای رسیدن به این خانوم خیلی سختی کشیدم. بارها و بارها خواستم فراموشش کنم و نتونستم. بارها از ازدواج متنفر و منصرف شدم. بارها گفتم میرم یکی دیگه رو پیدا میکنم یا اصلا میرم دنبال دوستی و صیغه و اصلا ازدواج نمیکنم.

خلاصه خیلی کلنجارها با خودم رفته بودم. این آخرین دفعه دیگه گفتم بیخیال همه چیز و قید ازدواجو میزنم و دیگه هیچی برام مهم نیست! برای همین رفتم فیس بوک عضو شدم. رفتم تو گروه های تلگرام و ...(قبلا تو هیچ گروهی نبودم). خلاصه شروع کردم به پیدا کردن یه دختر دیگه!

البته بگم شروع کردم به کاری که بهش میگن دختر بازی. و این وضع فکر کنم 1-2 هفته شد تا اینکه به طور ناگهانی جواب مثبت گرفتم! یعنی من دیگه تقریبا قید اون دخترو برای همیشه زده بودم.

با همه این اوصاف الان مرض تازه ای گرفتم! الان که دختر مورد علاقه ام که با همه وجود عاشقش بودم و هنوزم هستم، داره جور میشه، من به فیس بوک و شبکه های اجتماعی معتاد شدم!

هر وقت کاربر خانومی میبینم خصوصا وقتی عکس خودش باشه و قشنگ باشه، خوشم میاد برم بهش تیکه بندازم! برم عکس هاش رو تو آلبومش نگاه کنم! برم واسش کامنت بذارم و شوخی کنم و باهاش چت کنم! نمیدونم چه مرگم شده!

من تا قبل از این اصلا اهل این کارها نبودم و به شدت بدم می اومد. با اینکه به خاطر تیپ و قد و هیکلم همیشه مورد توجه دخترای اطراف بودم. اما اصلا یه لحظه هم بهشون فکر نمیکردم. اما الان توی این 2 هفته 180 درجه عوض شدم!


جدیدا تو خیابون به دخترا نگاه میکنم! بعد یهو به خودم میام میگم چکار میکنی!! بعد متعجب توی کار خودم میمونم و اسغفار میکنم! شاید دلیلش این باشه که اینقدر برای رسیدن به این خانوم صبر کردم و اینقدر بالا و پایین شدم و اینقدر شد و نشد که دفعه آخر دیگه واقعا از دلم انداختمش بیرون! و یا شایدم برای اینه که بار آخر واقعا دیگه تصمیم گرفته بودم قید ازدواجو بزنم و واقعا هم زدم و بعدش یهویی شنیدم که جوابشون مثبته!

نمیدونم والا ... نمیدونم چه مرگم شده. من هنوزم عاشقشم. ولی ناخودآگاه دختر باز شدم !

چه خاکی به سرم بگیرم ؟


مرتبط با مشکلات روحی و اقتصادی پسران:

به خاطر شرایط اقتصادی در توان خودم نمی بینم بتونم ازدواج کنم

یه حسی بهم میگه امسال سال آخر زندگیمه

تا کی باید دست مون در جیب پدر و مادر باشه؟!

برای اینکه روحم آروم باشه میرم کارگری، تا به خودم بگم رفتم سر کار

برادرم به خاطر بی توجهی های گذشته، عقده ای شده

پسری 26 ساله ام، برام سخته که از خانواده پول بگیرم

بیکاری یا مشکل مالی مرد رو عصبی می کنه ؟

بیایید علل بیکاری رو به چالش بکشیم

در مورد حل مشکل بیکاری چه کارهایی میشه کرد ؟

یه پسر وقتی ناراحته، چطور باید آرومش کرد ؟

شما چه می کنید با این وضع بی پولی ؟

درد شرمندگی مردان در این اوضاع اقتصادی

اشکالی داره پسر و دختر ازدواج کنن ولی هر کدوم سر سفره پدرشون باشن؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) دوستی با جنس مخالف (۱۳۰ مطلب مشابه)