خانواده برتر

چرا همیشه میگن هوای پدر مادر رو داشته باشین همیشه حرمت پدر و مادر نگه دارید چرا یبار نشنیدم بگن هوای بچه هاتونو داشته باشین نگفتن به درخواست های بچه هاتون توجه کنید بهشون سخت نگیرید دلشونو نشکنید همیشه ساز مخالفت رو به بچه هاتون نزنید اگه کسی رو دست داشتن بجای اینکه حمایتشون کنیم بدتر بین دو طرف رو خراب کنن ؟ دلم میسوزه واس جوونای پیر امروزی دلم میسوزه واس خودم که تو جوونیم پیر شدم :((

ما بچه های گذشته های دور  با هیچ انتظاری از پدر و مادر بزرگ شدیم اصلا نمیدونستیم انتظار چیه..

ای کاش جای بقیه درداشونو میکشدی ببینم احترام سرت میشد.البته حرفاتونو قبول دارم.اما مام جوونیم.

آیا می دونستید عاق اولاد هم داریم؟!

سلام

سلام 

سلام بله حق باشماست من وقتی از پدرو مادرم دلخور میشم برای ی لحظه به این فک میکنم که اگه خدای نکرده ی روز از دستشون بدم چی... خدا سایه همشونو بالا سرمون نگه داره . اگه احترام متقابل باشه که چه بهتر . یاد این شعر بخیر :...با مادر خویش مهربان باش ، اماده ی خدمتش به جان باش ، با چشم ادب نگر پدر را ، از گفته او مپیچ سر را ، چون این دو شوند از تو خرسند ، خرسند شود ز تو خداوند

با بی نام موافقم

اگر نجفی جان تایید میکرد چنتا درشت و آبدار نثار پدر مادرها میکردم!!
بنظرم خیلی نظرات دیگه هم بوده که ایشون تایید نفرمودن!
واقعا پدر مادرهای عصر ما گند زدن ...به معنای واقعی کلمه زندگی جوون هارو نابود کردن

من یه ویژگی بدی دارم جسورم جلوی هرکسی 

به آقا ناصر ، سعید، بی نام

هزار بار پدر مادرمو ناراحت کردم ولی باز سر یه موضوع که خوشحال بشن بوسم میکنن

به نظر من پدر و مادرا همیشه صلاح فرزندشون رو در نظر می گیرند .گاهی اوقات تصمیماتی که می گیرند شاید اشتباه باشه یا نوع برخوردشون طوری باشه که ما خوشمون نیاد اما همه اینا دلیل نمیشه که به اونا بی احترامی کنیم وبا الفظ رکیک و زشت دل اون ها رو بشکونیم .به خصوص ما جوونا جاهایی ممکنه واقعا حرفی که می زنن به صلا حمون باشه وحتی اگر خودمون تشخیص بدیم که به صلاحمون نیست باز هم بی احترامی کردن کار درستی نیست چون اونا به گردن ما حق دارند وکسی نمی تونه اینو کتمان کنه.اگر براشون کاری انجام نمدیم حداقل کاری که می تونیم بکنیم اینه که دلشون رو نشکونیم

سلام.
منم با پدر مادرم مخصوصا پدرم رابطم جالب نبود خب اختلاف نسله بعضی وقت ها ادم رو درک نمیکنن و کارهایی میکنن که واقعا ادم میمون چند وقت پیش حال پدرم بد شد چربی ونش بالا رفته بود یه روز بستری شد اونوقت تازه فهمیدم پدر چه نعمتیه التماس خدا کردم که چیزیش نشه . بله مرگ حقه هرکی باید یه روزی بمیره ولی خدا نکنه تا دختر تو خونه هست پدرش مرحوم بشه چون بی کس میشه هزار برادر هم داشته باشه بی کس میشه بی یاور میشه برادر همین حالاش هم فکر زندگیشه دیگه بابات نباشه هیچی اونوقت خانم شاکی که چرا به اونا میرسی و.............
هرچند الان هم همچین رابطم باهاش جالب نیست ولی تو دلم دوسش دارم و راضی نیستم یه خار بره پاشون .دعا میکنم منو قبل از اونا ببره خدا .

دوستا اختلاف نسل هست دوره اونا چیزهایی بود و دوران ما چیزهای دیگه .
پدرو مادر میتونن بدون فرزند زندگی کنن ولی فرزند مخصوصا مجردش و مخصوصا دختر نمیتونه بدون اونا زندگی کنه خدا همشون رو حفظ کنه لااقل تا زمانی که بالاسرمون هستن.

برای سلامتی همه پدر مادر ها: اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم

به زمزمه اهورایی عزیز" امیدوارم بیایی و بخونی
عزیز دل همینایی که دل پری ازشون داری  همینایی که این قدر دلت پره ازشون همین ها خدایی نکرده اگر بالا سرت نبودن خدا میدونست چی میشد. خدارو شکر کن زیر سایه اینها هستی شما مجردی و دختر میدونی که تو کشور ما برای یه دختر چه ارزشی قایل هست و چه محدودیت هایی براشون هست شما کار نداری لااقلش همین که خرجت رو میدن یه جایی داری برای زندگی خودش یه دنیا الحمد داره خدایی نکرده همین ها سرشون رو بگذارن زمین مطمئن باش خواهر برادرات دم از ارثیه میزنن و بشینی هم خونه منت رو سرت هست اما الان چی با وجود همین گلهای خونه لااقل این یکی رو بهت نمیگن و منت سرت نیست. عزیز من قبلا درد دلات رو خوندم میدونم تقریبا چه شخصیتی داری و خانوادت چطور باهات برخورد میکنن . ولی بازم شکر بازم شکر اون بالا سری اونقدر حواسش به ما ها هست که نگو. منم مثل تو دلم پر بود از بابام مخصوصا .ولی اشتباه بود اشتباه هست
خانم زمزمه اهورایی عزیز اگر به جمع دوستانم بپیوندین خوشحال میشم اگر خواستین شمارتون رو تو وبلاگم خصوصی بگذارین.

منم تو.قضیه ازدواجم مادر پدرمو مخصوصا مادرمو اذیت کردم و الان هم ناخواسته اذیتش میکنم. یه مدت یه بار سره همین موضوع دعوا میکنمو چند روز قهر..حس میکردم کوتاهی از جانب اونا بوده. که من شاید رفتم با کسی قبلا دوس شدم. واگه اونا انقدر نادیده نمیگرفتن منم کمتر گناه میکردم و هدفمند تر زندگی میکردم انقد ازین شاخه به اون شاخه نمیپریدم. توقعم از زمین و زمان بالا رفت.وحتی درسم رو هم بی تمرکز نیمه کاره رها شد. و شلو ول شده رو هوااا.....شاید اگه زودتر با شرایطی که داشتن دستمو میگرفتن منم الان زندگی داشتم و وضعم صد البته بهترتر شده بود و مطمینم میشد...چون انگیزم صد برابر بود. ولی تا مدت ها به روی خودشون نمیاوردن و اگرم میگفتن بین خودشون بوده و من نمیشنیدم.کمتر گناه میافتادم و جالبه اونوقتا فکر میکردم کارم درسته دوست شم به قصد ازدواج. البته بعدا که بزرگتر شدم فکر کردم منم خیلی مقصرم. کوتاهی زیاد کردم. دایما وابستشون شدم کارو جدی نمیگرفتم و غیره. آخرش انقدر غر زدم که منم دوس دارم ازدواج کنم .انقدر با طعنه و گاهی توهین هایی که خواهرام ناراحت میشدن بهشون فهموندم باید به فکر ازدواجم زودتر میافتادید ....و راحت گفتم که گناه کردم ..و بعد اون بیشتر پبگیر شدن. بماند که قبلش پیگیر بودن اما از نظر خودشون. چه کنیم ما جوونای پیزوری امروزی تا بعد ازدواجم وابستگی مالی به خانواده داریم حالا عاطفی بماند که اونم بدجور وابسته ایم. حالام که مورد پیدا میکنن که انگار برای رهایی از غر زدنای منه و میریم اوکی بشه من یهو بخاطر ترسی که پیدا کردم و انقدر خودخوریایی که قبلا کردم و تحلیل آدمایی که تو دوره نیاز بیش از حدم چه جنسی چه عاطفی داشتم یهو تمومش میکنم. و فکر میکنم حمایت نمیشم. دیگه حمایتای خانوادم ترسمو بیشتر کرده و فکر میکنم من باید کاملا مستقل بشم بعد اقدام کنم. و کاش تو نفهمی و نداری مطلقم زن گرفته بودم تا انقدر دچار شک تو انتخاب نشم. من عاشق مادر پدرم هستم. دایما در کنارشونم. اونام خیلی بهم وابستن. قهر که میکنم مامانم باز برام چای میذاره حرف میزنه اما من با تشر جواب میدم که خدا منو ببخشه. هرکار میکنم حمایتم میکنن اما تو نیاز به ازدواج و تنهایی عاطفیم دیر کمکم کردن. کاش پدر مادرا تو اون نیاز جووناشون که سالمن و اهل کاری نیستن حمایت ازدواج کنن و دستشون رو بگیرن. وگرنه بعدش فایده نداره من اوج نیازم۲۴.۲۵سال بود و اونموقع اگه دنبالش بودم تا الان خیلی کارامو بهتر رسیده بودم و درجا نمیزدم. اما دقیقن همون موقع حرفاشون این بود که تو باید مستقل شی بعد ...حالبه جوون هر خریدی که تو خانواده بشه و تمکن خانواده رو ببینه ناخواسته تو ذهنش تجردش میاد که اگه میتونید خب دست منم بگیرید. ولی دریغ از به رو آوردن. اما حالا بعد از کلی غرولند من  دنبال مورد هستن. و بدخلقی های منو میبینن دارن میگردن.اونم بعد چقدر توهینی که به پدر مادرم کردم. خدامنو ببخشه هم خدا ازم ناراضی شد هم پدر مادرم مخصوصا مادرم ولی باز انقدر دوسم داره منو میبوسه و دایما حواسش بهم هست. با اینکه منم خیلی دوسش دارما اما گاهی بهش حسی ندارم و فکر میکنم کوتاهی برام کرده و شایدم این نباشه...و کوتاهیو من فکر میکنم.دیگه لوسم کرده تقصیر خودشه. توقعم رو بالا برده. خدا منو ببخشه. دوسشون دارم زییییااااااااددددد. خداببخشم

سلام ببین خودت میگی اگه مامان راضی نباشه پس خدام میدونه تو دین ما چقدر داره به زنای بدبخت ظلم میشه و هر عالم دینیم باهاش حرف بزنی میگه زن اگه شوهرش بده باید صبر داشته باشه و فلان اما مرد چی هرچی دلش خواست زن بگیره خیانت کنه بعدم این مردم مهربان صفت بگن که حق داره.این ربطی به حرف شما نداشت ربطشو منی میفهمم که یه بابای..چی بگم چه لقبی رو این مرد بزارم.امشب که دارم اینو مینویسم با گریه س.دیگه از سکوت خدا خسته شدم چرا خدا هیچ جا نگفته سزای مردی که با زن و بچش بدترین رفتارو داره چیه؟چرا سکوت میکنه تا یکی تو بدبختی تموم زندگی کنه و با یه بیماری از دست بره دور و بریاشم تو خوشی غرق باشن.من یکی دیگه اگه استغفرا... خدام بیاد پایین بگه احترام باباتو نگه دار میگم نه....میخوام از خوده خدا بپرسم جای من بود کم نمیورد؟وقتی ببینی بابات بی غیرته کار نمیکنه مامانت باید خرج خونه رو بده.وقتی میبینی سر یه حرف با مشتای سنگینش میکوبه تو سرتون.وقتی میبینی بدترین فوشای هرزه که مخصوص فاحشه هاس رو به ادم میده نماز نمیخونه خدارو قبول نداره به اماما و پیامبرا چیز میگه وقتی ببینی تحقیرت میکنه زخم زبون میزنه صبح تا شب رو اعصابتون راه میره وقتی صدای فحش دادنش تو کوچس و آبرویی واسه ادم نمیمونه وقتی میبینی مامان بیچارت بدترین دردا رو داره اما اون سالم و سلامت راه میره و هیچیش نمیشه وقتی میبینی به ماماننت بدترین حرفارو میزنه اون وقته که دیگه هیچکس جلودارت نیس اینو کسی میفهمه که عاشق مامانشه.وقتی میری دانشگاه خسته و کوفته میای بهت میگه دانشگاه نبودی با پسرا...وقتی میبینی مامانت داره کم میاره و تو خلوت اشک میریزه و هیچ چاره های جز تحمل زندگی کردن نداره اونوقته که دلت حسرت خیلی چیزارو میخوره خنده مردم باهم بیرون رفتناشون رفتار خوب پدرشون و خیلی چیزای دیگه اون وقته که احترام واستون بی معنی میشه واسه من که شده فقط منتظر جاری شدن عدالت خدام نه اون دنیا همین دنیا که گرچه این مرد شیطان صفت چیزیش بشه فقط میخوام بگم خدایا بسه به خودت قسم کم آوردیم اگه بلایی سر مامانم بیاد اون وقته که به عدالت خدا شک میکنم اینقد شکننده شدم که میتونم بشکنم حالا بگین احترام ینی چه...خدایااااااااا تو بگو این چه بنده ایه داری دوسش داری پس چرا مارو خلق کردی چرا چرا چرا