سلام
من یه دختر 21 ساله ام میدونم حرفام ممکنه تکراری باشه و شایدم خیلی هاتون اصلا نخونید ولی من به امید جواب گرفتن یا حداقل همدردی اینو مینویسم نه مشکل جنسی دارم نه مالی نه گناه و این حرفا مشکل من چیزیه به اسم والدین..

تو این 21 سال که از خدا عمر گرفتم فقط شاهد دعواهای وحشتناک بودم بحث نبود که برم تو اتاق و د رو ببندم، کتک کاری بود و به خاطر همین مجبور میشدم وسط دعوا باشم چه بسا که خودمم کتک میخوردم سالها گذشت ولی اوضاع روز به روز بدتر شد به نظرم این دو تا نیمه ی گمشده ی هم نبودن چون سر آب خوردن هم اختلاف دارن .

متاسفانه موضوع دعواها همیشه به خاطر عمه و خاله و دایی و عمو خلاصه کل فک و فامیل بود یکبار نشده که به خاطر خودشون دعوا کنن. من  2 سال ازدواج کردم شوهرم یه فرشته از طرف خداس فوق العاده فهمیده و باشعور اما مشکل من اینه که تو این دعواها متاسفانه یه فرد عصبی تندخو پرخاشگر بار اومدم صدامو میبرم بالا و خیلی بی ادب شدم .

اعصابم خیلی ضعیف شده خلاصه که خیلی آسیب زیادی دیدم. بارها تو روی پدر مادرم وایستادم و هر چی به دهنم رسیده گفتم حتی نفرین کردن به خاطر صدمه ی روحی شدیدی که به من زدن.

شوهرم اوضاع پدر مادرمو میدونه و به روم نمیاره و خیلی تلاش میکنه که اوضاع رو بهتر کنه حتی به خاطر اینکه بابام دست بزن داره به مامانم گفت وقتی عروسی گرفتیم بیا بریم خونه ی ما نوکرتم هستم.

مامانم یک ماه به خاطر دعوای قبلی خونه ی مادر بزرگمه و منو خواهرم آواره ی این خونه و اون خونه شدیم بابامم مونده خونه زندگیشو میکنه انگار نه انگار چیکار کنم؟

از طرفی دلم میخواد زندگیمون درست بشه از طرفی دیگه نمیخوام شاهد زجر کشیدن مامانم بشم آبرومون تو کل فامیل رفته که یه زنو شوهر با این سن و سال که داماد دارن دعواشون شده شایدم جدا بشن.

خاله هام و داییم مادربزرگم میگن هر چی جلو بد رفتاری های بابات کوتاه اومدیم بسه دیگه نمیذاریم مامانت به اون خونه برگرده بهم دلداری بدید چجوری جلو خانواده ی شوهرم که فکر میکردن ما فوق العاده خوشبختیم سرمو بالا نگه دارم...


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه)